واضح آرشیو وب فارسی:آفتاب: جهان - چگونه بايد به اوباما نگريست
جهان - چگونه بايد به اوباما نگريست
تاملي در باب تفاوت در عملكرد كانديداهاي رياستجمهوري آمريكا
اردشير زارعيقنواتي :با مشخص شدن كانديداتوري «باراك اوباما» از سوي حزب دموكرات براي رقابت در مرحله نهايي انتخابات رياستجمهوري آمريكا در ماه نوامبر، شخصيت فردي و سخنان وي زير ذرهبين محافل خبري و سياسي قرار گرفته است. بحث در اين خصوص پس از آنكه سناتور ايلينويز در كميته مشترك دوستي آمريكا- اسرائيل (آيپك) سخن از پايتختي بيتالمقدس براي اسرئيل و حمايت قاطعانه از اين كشور در مقابل تهديدات پيراموني به ميان آورد، ابعاد دوچنداني به خود گرفت. در همين چارچوب نوع برخورد وي با موضوع ايران كه بعضا توسط گروهي از تحليلگران، متفاوت از تبليغات دوره مبارزات مقدماتي درون حزبي مبني بر مذاكره مستقيم با رهبران اين كشور بوده است، به اين باور دامن زده كه گويا وي چهرهاي دوگانه و متفاوت با قبل، از خود بروز ميدهد. اين برداشتهاي سطحي و خامانديشانه از پديده اوباما ناشي از عدم شناخت ساختار سياسي ايالات متحده توسط اين تحليلگران و همچنين سوءاستفاده آگاهانه گروه ديگري از اين طايفه معترض كه به دنبال توجيه گرايش نومحافظهكارانه بينالمللي در حيات سياسي - اجتماعي ملي ميباشند، ميتواند به حساب آيد. در مورد اوليها زير تاثير نوع پوشش رسانهاي انتخابات مقدماتي رياستجمهوري در ايالات متحده كه تمركز بر شخصيت حقيقي، نه حقوقي، كانديداي مورد نظر بوده است و معمولا خاص افكار عمومي و لايههاي تودهاي و غيركارشناس است، يك عدم شناخت و اشتباه در محاسبه و مقايسه انجام ميگيرد. اما در مورد گروه دوم مسئله اصولا متفاوت است و آنان بر اساس گرايش به تفكرات راست و نومحافظهكاري بينالمللي، حتي در ميان نخبگان خود كه دقيقا به مكانيسمهاي انتخاباتي آمريكا و درك ساختار اين كشور واقفند، برخلاف واقعيتهاي موجود، سمتدهي افكار عمومي و محافل سياسي به سمت گزينه رقيب دموكرات در دستور كار قرار ميگيرد. به همين دليل براي روشن شدن اين معما ميبايست الزاما به دو نكته اساسي جهت شناخت درست از موضوع اوباما و جايگاه وي و حزب دموكرات توجه داشت. از يك طرف ساختارشناسي نظام حاكم بر جامعه آمريكا ضروري است و از طرف ديگر تفاوت منطقي عملكرد كانديداي رياستجمهوري در دور مقدماتي با نبرد در دور نهايي ميبايست مورد بررسي قرار گيرد.
ساختار سياسي ايالات متحده ريشه در نظام ليبرال جهاني خواهد داشت و هر تحليلي در چارچوب اين نظام سياسي- اجتماعي قابل استناد خواهد بود. هر دو حزب قدرتمند موجود، دموكرات و جمهوريخواه، كه در ساخت سياسي دو قطبي آمريكا هميشه قدرت سياسي اين كشور را شكل ميدهند با همه تفاوتهاي خود در همين چارچوب قابل تعريف ميباشند. برخلاف نظامهاي ليبرال- دموكرات اروپايي، دموكراسي در آمريكا از تنوع چندگانه و متكثر قابل ادعا در ساخت سياسي برخوردار نميباشد و در مقايسه با جامعهنگري اروپايي كه پيشزمينه اين تكثر سياست - اقتصاد محوري تلقي ميشود در اين كشور فردگرايي و اقتصاد- امنيت محوري حاكم است. به همين دليل چالش ليبراليسم و نومحافظهكاري در ايالات متحده كه هم اينك اوباما و مك كين نمايندگان آن ميباشند، ارتباط تنگاتنگي با چندجانبهگرايي در مقابل يكجانبهگرايي، تمايل به صلح و امنيت نرمافزاري در مقابل جنگطلبي و امنيت سختافزاري، پروسه دموكراسي در مقابل پروژه دموكراسي و به طور كلي تنشزدايي در مقابل تنشآفريني خواهد داشت. بدون شك اوباما پيامبري نيست كه مردم خاورميانه از وي انتظار معجزه داشته باشند؛ چرا كه وي در صورت پيروزي در يك جمله كوتاه «رئيسجمهور ايالات متحده» خواهد بود. اما تفاوت وي با رقيب جمهوريخواه خود در خصوص نقشآفريني در محيط خاورميانه غيرقابل انكار است و ميتواند فرصتي براي اصلاحطلبان مستقل و جوامع مدني دو كشور جهت برقراري يك ديالوگ مثبت تلقي شود. حتي اگر فرض كنيم كه تفاوت عيني، ملموس و چشمگيري در سياست خارجي واشنگتن اتفاق نميافتد ولي همين كه سخنان رهبران اين كشور بر پايه تهديد يا دعوت به ديالوگ باشد، ميتواند در سطوح ملي كشورهاي منطقه خاورميانه به جهت پوپوليسم نهفته در ساخت سياسي- اجتماعي و نظامهاي غيردموكراتيك آن بسيار تاثيرگذار به حساب آيد. تجربه سالهاي اخير به خصوص پس از حوادث يازدهم سپتامبر آموزه سترگي در مورد نوع برخورد با مشكلات بينالمللي و منطقهاي بوده است كه به فراخور رويكرد نفيگرانه آن موجب تقويت نيروهاي بنيادگرا، افراطي و نفيگرا در سطوح ملي كشورهاي خاورميانهاي شده است. به هر حال ساختار كلان سياسي در آمريكا سيستماتيك و كاناليزهتر از آن است كه با تعويض شخص رئيسجمهور بتوان لوكوموتيو و ريل آن را دگرگونه تصور كرد اما در درون همين سيستم نيز تفاوت ژرفي بين اوباماي دموكرات با مككين، خلبان جنگهاي جنايتبار ويتنام، وجود خواهد داشت.
اصولا در ايالات متحده به جهت دو مرحلهاي بودن انتخابات رياستجمهوري، به اقتضاي شرايط ويژه آن، نوع تبليغات در مرحله مقدماتي با مرحله نهايي تفاوت عمدهاي دارد. اوباما در مرحله مقدماتي با لايههاي دموكرات سخن ميگفت و تفاوت خود با «هيلاري كلينتون» را در معرض قضاوت آنان قرار ميداد. در اين مرحله كانديداي مقدماتي سعي ميكردند تعهد بيشتر و بهتر خود در چارچوب تفكر دموكرات و حزب را مطرح و توانايي مرزبنديهاي شفاف خويش براي مبارزه با رقيب جمهوريخواه را برجسته كنند. در مرحله مبارزات نهايي كانديداي رياستجمهوري ميبايست در چارچوب فراحزبي و ملي برنامههاي خود را ارائه دهند و راي قسمتي از پايگاه حزب رقيب و مستقلها را به خود جلب كنند. به طور منطقي و طبيعي در وضعيت جديد، تبليغات حالت راديكال خود را از دست ميدهد و سمت و سوي محافظهكارانهتري به خود ميگيرد. در آمريكا موضوع اسرائيل يك مسئله كلان و استراتژيك ملي است كه هر رئيسجمهوري با هر گرايشي نسبت به آن حالت سمپاتي و تعهدات سخت خواهد داشت. با توجه به جمعيت 7 تا 8 ميليوني يهوديان آمريكا و لابي قدرتمند آنان كه در حوزه سياست، اقتصاد، رسانه و فرهنگ نقش تعيينكنندهاي در ساختار سياسي اين كشور دارد، بيتوجهي به تمايلات آنان براي هر كانديداي رياستجمهوري، از قبل به مفهوم شكست است. باراك اوباما با توجه به ايدههايي كه در خصوص مذاكره با دشمنان آمريكا مطرح كرده است، هم اكنون در معرض اتهام عدم تعهد به حمايت از اسرائيل است كه ميبايست در اولويت اول اين اتهام جناح رقيب را خنثي كند. زيركي اوباما با فرصتطلبي ذهني تحليلگراني كه وي را محكوم ميكنند تفاوت اساسي داشته و اين ناشي از درك درست او از موقعيت و ساخت سياسي كشورش است. در اينجا دقيقا تجربه انتخابات رياستجمهوري فرانسه در مورد تبليغات «نيكلا ساركوزي» و رقيب وي «سيگولن رويال» ميتواند قابل توجه باشد. در آنجا نيز بسياري از تحليلگران ايراني به جهت سخنان غيردوستانه در خصوص برخورد با پرونده هستهاي ايران توسط رويال، وي را به شدت زير ضرب قرار دادند و پيروزي رقيب وي را براي ايران مثبت تلقي كردند در حالي كه بعدا مشخص شد كه اين يك توهم بزرگ بوده است. به هر حال اوباما را بايد به عنوان يك دموكرات در تقابل با يك محافظهكار مورد تحليل قرار داد كه در وضعيت كنوني تعهد به تغيير را مطرح كرده است. در حالي كه رقيب وي مك كين همچنان متعهد به ادامه راه محافظهكاران كنوني حاكم بر كاخ سفيد ميباشد، سخن نگفتن سناتور آريزونا در خصوص چگونگي برخورد با ايران يا ديگر مسائل خاورميانهاي نه ناشي از تعامل وي كه بيشتر وابسته به گريز از واقعيت ناخوشايند مدنظر وي خواهد بود. نزديكي اوباما به جناح سوسيال- دموكرات اروپايي نه تنها امكان جنگهاي تازه در خاورميانه را افزايش نميدهد كه به طور مشخص در جهت تعامل و همزيستي مسالمتآميزتر در فضاي بينالمللي و منطقهاي نقش خود را ايفا ميكند.
پنجشنبه 30 خرداد 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: آفتاب]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 239]