تور لحظه آخری
امروز : شنبه ، 24 شهریور 1403    احادیث و روایات:  امام موسی کاظم (ع):افطارى دادن به برادر روزه دارت از گرفتن روزه (مستحبى) بهتر است.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها




آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1815594344




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

- انتخاب هر نقش در ذات خود با ريسک همراه است


واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:

راسخون : ديدگاه هاي او درباره بازيگري وبازيگرداني در اين يادداشت ها، گاه منجر به مباحث قابل تأملي  پيرامون اين موضوع ها شده اند. اما اين بار قرار گفت و گو با او را گذاشتيم تا درباره فيلمي حرف بزند که اولا در ان هيچ نقشي به عنوان بازيگرد ان نداشته و ثانيا تجربه مورد علاقه اش است . رضايي در پاسخ به چند پرسش اساسي درباره  تجربه هايش در اين سال ها توضيحات کاملي داده که به دليل تازگي ديدگاه خواندني هستند. گفت و گو به دليل جذابيت واهميت همين بحث ها، مي توانست تا ساعت ها ادامه پيدا کند اما نکته مورد نظر ما، تجربه همکاري او با حميد تعمت الله و تفاهم حرفه اي اين دونفر بود .   نقش شما در بي پولي پيچيدگي ها و  ظرايفي بيش تر از يک نقش فرعي معمولي دارد. گاهي احساس مي شود که اين نقش مي تواند نقش اول يک فيلم ديگر باشد. شخصيت  پرويز جنبه هاي مختلفي دارد که باعث جذابيت آن مي شود. گاهي در قالب يک شارلاتان ظاهر مي شود، گاهي بسيار بامعرفت است و گاهي آدم بي خيالي ست که کارهاي مثبتي هم انجام مي دهد. همين طور نقش شوخي هاي دل پذيري دارد که تماشاگر را به خود جذ ب مي کند. چه طور يک نقش فرعي مي تواند تا اين اندازه از نظر شخصيت پردازي غني و پر جزييات باشد ؟   اگر اين طور مي گوييد از کار در آمده باشد باعث خوش حالي  من است .باور دارم که فيلم موفق، وقتي خلق مي شود که سازندگانش، همه شخصيت هايش را و حتي همه اتفاق هايش را با جزييات وغني به تصوير بکشند. اين باوربه سازنده ،يا همان کارگردان ،و تقسيم بندي هاي غير واقعي مي دهد. انتخاب هر نقش در ذات خود با ريسک همراه است. بهتر است بگوييم بازيگري که در انتخاب نقش ريسک نمي کند، دليلي ندارد بازي کند. هر نقشي به خاطر اين که واکنش  ها ي مخصوص به  خود را دارد نه عکس العمل هاي مخصوص به بازيگر را، في نفسه يک جور ريسک است. بنابراين  نقش ها به نظرم بعد از ديدن فيلم، تقسيم مي شوند به فرعي يا اصلي يا هر چيز ديگر .   با توجه به پرزاويه بودن نقش پرويز ممکن است اين سؤال پيش بيايد که اگر کمي از توجه به اين نقش کم مي شد، بيش تر به تعريف نقش فرعي شبيه مي شد...   فرقي نمي کند که در نقش فرعي بازي کنيم يا نقش اصلي. نمي شود در بازيگري محدوده مشخصي به عنوان فرعي و اصلي تعييين کرد. ميزان حضور يک شخصيت در فيلم دليل بر اصلي يا فرعي بودن  ان نقش نيست. چنان که مي بينيم آنتوني ها پکينز در فيلم سکوت بره ها (که فکر مي کنم زمانش 114دقيقه بود )فقط شانزده دقيقه بازي کرده، اما با همين فرصت کمي که براي ديده شدن روي پرده داشته ،فيلم را کاملا با سيطره حضور خود انباشته و اسکار نقش اول مرد را هم گرفت. اين نقش با معيار معمولي که به طور عام وجود دارد ممکن است حتي نقش دوم هم شناخته نشود. به عقيده من اصلي يا فرعي بودن يک نقش را ميزان تأثير گذاري بازيگر تعيين مي کند و تأثير گذاري هم دست خود بازيگر است. نبايد فکر کنيم که اگر نقش فرعي داريم بايد از بخشي از توانايي هاي مان  استفاده کنيم و در صورتي که نقش اصلي داشتيم، همه توانايي هاي مان را به کار بگيريم. مثلاً در يکي از سکانس هاي اول فيلم، جايي که پرويز آلبوم عکس را براي دوستش ايرج تشريح مي کند ،چهار دقيقه يک نفس و بدون قطع گرفته شده است .در اين جا من نمي توانم بگويم  که چون من نقش فرعي هستم مي توانم هر چه دوست داشتم اين سکانس را طول بدهم!من خودم را درگير اين تعاريف نمي کنم.   اغلب بازيگران وقتي مي خواهند بازي در فيلمي را قبول کنند، در صحبت هاي شان با کارگردان و فيلم نامه نويس، شناسنامه اي براي آن نقش در نظر مي گيرند که روي پرده نمايش داده نمي شود. براي من خيلي جالب است که بدانم پرويز چه سرگذشتي داشته و از کجا مي آيد.   البته پرويز از کودکي اش حرف مي زند و مي گويد که در خانواده  اي فقير به دنيا آمده است. طبيعتا آدمي مثل او در کشوري که سرزمين فرصت هاي طلايي به شمار نمي آيد، براي رسيدن به مدارج بالا مجبور است کلک هايي سوار کند و حقه هايي ياد بگيرد. هر چه اين کلک ها زيرکانه تر باشد و ديگران ديرتر به واقعيت پي ببرند، ميزان موفقيت او بيش تر  مي شود. شايد اين دروغ ها و کلک ها گاهي خانمان برانداز باشد، اما او ياد گرفته که به اين شيوه به موفقيت دست پيدا کند. شايد هم ان قدر دروغ شنيده که خودش دروغ گفتن را ياد گرفته .او براي حفظ ظاهر کتابي چاپ کرده که فروش نرفته، اما کسي هم ان را نخوانده تابه کيفيتش پي ببرد و ببيند اساساً کتاب به درد خوري هست يا نه. فروش نرفتن کتاب هم که دليل ضعف کيفي آن نيست، لااقل در کشورما. پس داوري ها درباره اين ادم مي تواند چندان منصفانه هم نباشد، چون از روي نمودهاي ظاهري صورت گرفته است .اگر کمي ازقصه بيرون بياييم مي بينيم که امثال اين آدم را در زندگي خود زياد مي بينيم .شايد خودمان هم شبيه آن ها باشيم. به نظر من سرگذشت اين آدم خيلي عجيب و غريب نيست. چيزي که ان را جذاب کرده اين است که به پيچيدگي هاي سرگذشت او پرداخته شده است .در يک کلام اين آدم درست تعريف شده است .   حبيب رضايي را گاهي در مقام بازيگر روي پرده مي بينيم و گاهي به عنوان بازيگردان پشت صحنه. چه گونه  موقعيت سنجي ميکنيد؟يعني چه گونه مي فهميد که چه زماني روي پرده بياييد و اين که چه قدر به دنبال موقعيت قرار گرفتن در نقش پرويز بوديد ؟   خيلي ممنون از اين سؤال تان ،چون باعث مي شود بحثي را که از مدت ها پيش در دلم مانده بود در اين جا بازگو کنم و آن شکل مثبت تعبيري ست که شما از حضور من در سينما داريد. البته مقدار بيش تري از اين قضاوت به شکل منفي دارد اتفاق مي افتد؛يعني خيلي ها بدون  اين که با من کار کرده باشند يا حتي ملاقاتي داشته باشند از کار کردن با من واهمه پيدا مي کنند و هيچ مصداقي هم در ان نيست. يکي از تيم هايي که اين اتفاق در ان افتاده همين فيلم بي پولي بود. بجز آقاي نعمت الله و (بهرام و ليلا و گروه بازيگران که با هم آشنا بوديم )بقيه اعضاي گروه  توليد راجع به اين که من در اين پروژه حضور داشته باشم يا نه (نه به عنوان بازيگر ،بلکه به عنوان همان شخصيت حبيب رضايي که مي گوييد)ذهنيت خيلي مثبت نداشتند. گويا البته خوش بختانه بعدا اين ذهنيت کاملا صد در صد عوض شد. يک بار در پشت صحنه اين بحث را با کيوان مقدم (طراح صحنه و لباس )و محمد شايسته (مدير توليد)و بهرام رادان و نعمت الله داشتيم. موضوع بحث هم اين بود که چرا  در بعضي از مجامع  سينمايي اين گونه باب شده که با حبيب رضايي کار نکنيد چون او بعضي تعادل را به هم مي زند. در اصطلاح عاميانه مي گويند :«اوه اوه...بازهم حبيب رضايي آمد »و من از دوستان پرسيدم و خيلي هم دوست داشتم که اين را به من بگويند که مصداقش چيست ؟اگرحبيب رضايي بيايد چه مي شود؟مثلا خرج فيلم بالا مي رود؟مدت توليد و هزينه ها تفاوت مي کند؟اما هيچ مصداقي پيدا نشد و هر کدام از دوستان از من مي پرسيدند که پس چرا به ما درباره شما اين طور مي گفتند و من مي گفتم که اين هم بدشانسي من است و شايد هم خوش شانسي من که چنين دوستاني دارم واين که بايد گويا همه را برخورد  رودرو و البته با کار و رفتارم متقاعد کنم. پس آن گونه که مي شنويد نيست و بدي اش اين است که من نمي دانم چه مي شنويد و هيچ مصداقي هم وجود ندارد که بخواهم توضيحي بدهم. بله، اگر من کمکي مي کنم (و نه دخالتي )خيلي بديهي است که از من خواسته مي شود و البته دوست دارم به فيلم هاي خوب کمک کنم. و گر نه براي من هم کاري نداشت که  پس از آژانس شيشه اي فقط به بازي خودم فکر کنم. در آن صورت حتما تاالان پنج  برابر بيش تر کار مي کردم. همچنين از لحاظ مالي خيلي وضعيت متفاوت تري با الان داشتم اگر فقط به فکر خودم بودم .   کاري که خيلي از دوستان کردند و دست شان هم درد نکند. من هم نمي گويم خيلي ايثار گرانه جلو آمده ام ولي دوست داشتم در اين مسير چيزي را با ادم هاي ديگر قسمت کنم و بي خودي واعظ غير متعظ نباشم که بگويم کي چه قدر بد يا خوب بازي مي کند. در واقع وقتي که مي گويم فلاني خوب بازي مي کند بايد ببينم آيا پنجره اي که من دارم بازيگري را از ان نگاه مي کنم واقعا خوب است و زاويه درستي را نشان مي دهد ؟اگر خوب است و مردم ان را دوست دارند آيا مي توانم آن را انتقال دهم که نتيجه اش هم خوب باشد ؟پس به سراغ بازي گرداني و آموزش رفتم ؛يعني تقسيم تجربه .   در تقسيم تجربه در واقع خود ت و تجربه هايت را با ديگران قسمت مي کني و اصطلاحا تکثير مي کني . مثلا وقتي در يک مجموعه قرار مي گيريد و چند نفر را پيدا مي کني که با لياقت و پشتکار خودشان و تا حدودي مشورت با شما بعدا سوپر استار مي شوند،  و آن ها را معرفي و همراهي مي کني در اصل داري اتفاقي را به وجود مي آوري که تا ابد باقي است و حتما سلامت بوده که با قدرت دوام آورده و به همين دليل هم تکرار شده و هنوز هم مي تواند تکرار شود چون آن منبع (اين جا يعني من )سالم است و نيت خير داشته و دارد . اين حضور يا (با تواضع )تأثير در درازمدت قطعا باعث ذکر خير خواهد شد اما انگار در حال حاضر به ذکر مصيبت تبديل مي شود .   البته حاصلش براي خودم اين مي شود که متوجه قانون هاي نانوشته اي در سينماي مي شوم  که بعضي هايش را دوست دارم  بعضي ها را دوست ندارم اما بايد آن ها را رعايت کنم .همه اين حرف ها يک عبارت معترضه طولاني بود براي اين که بگويم من نمي دانم چرا بعضي از دوستان چنين تحليلي از من دارند که خب وقتي با هم رو به رو مي شويم خوش بختانه ذهنيت شان برعکس مي شود. ولي اين قضيه هست و من هم چيزي را  نمي توانم جايگزينش کنم ،چون اصلا نمي دانم چيست. يک بار يکي از دوستان به من گفت:«مي داني چرا اين جوري ست ؟براي اين  که ما هر جا مي رويم  تو هستي !مثلا مي رويم جشنواره فيلم  فجر، تو هستي يا تئاتر فجر يا داوري فلان جشنواره همين طور و...»من گفتم پس در اين صورت شما هم ان جاها بوده  ايد، و گرنه من را نمي ديديد .پس چرا حضور من ايراد دارد ولي حضور شما نه ؟   حتي خيلي از جاها بوده که من نرفتم ولي شما رفتيد. پس اشکال اين موضوع کجاست؟«تو همه جا هستي »يعني چه ؟خب اين حرفه من است و من سعي کرده ام از شاخه هاي مختلف حرفه ام چيزي را که دوست دارم برداشت کنم. مجموعه اين اطلاعات و تجربه ها باعث مي شود که صاحب يک قريحه و زنگ خطر در وجودتان بشويد و متوجه اين نکته مي شويد که زماني بايد حضور پيدا کنيد و زماني نبايد ديده بشويد .   در واقع اگر بدانيد که چه چيزهايي را نمي دانيد آن وقت مي توانيد درست تشخيص بدهيد ،چون دانسته هاي ما معمولا نسبت به ندانسته هاي ما ن حجم کوچک تر دارند و اگر حواس مان به ان حجم بزرگ باشد ان وقت متوجه مي  شويم که الان وقت ان است که ببينم و کار کنم و مسئوليتم را کم تر کنم يا برعکس . در بي پولي يکي از لذت بخش ترين قسمت هاي کار برايم اين بود که پس از سال ها داشتم از حضور در صحنه لذت  مي بردم. چون مسؤليتم باخودم بود و مسئول هيچ کس و هيچ چيز ديگر ي هم نبودم. و اين براي من خيلي لذت بخش بود؛اين کشف دوباره بازيگري و جذابيت آفرينش فردي ،که بايد در خلوتت با خودت کار کني و به هيچ کس و هيچ چيز ديگر نبايد جواب پس بدهي .   زماني که آماده شدي مي روي جلوي دوربين و خودت هستي و مسئول کار خودت هستي، نه مسئول کارديگران ؛کاي که قبلا زياد بايد انجام مي دادم به  عنوان سمت هاي مختلفي که در فيلم ها داشتم . اين شرايط آن قدر برايم دل نشين و دوست داشتني بود که باعث  شد بفهمم چه قدر عاشق بازيگري هستم . بي پول به من ياد آوري کرد که بازيگري چه کار هيجان انگيز و جذابي است و من حالا ديگر کساني را که فرصت هاي بازيگري را از دست مي دهند نمي بخشم. اگر کسي از اين که بايد ساعت پنج صبح بيدار شود و دوساعت گيريم شود و موهايي بايد به سينه اش چسبانده شود که در گرماي مرداد و بدون کولر بايد مرتب چسب شان تجديد شود ناراضي باشد و غر بزند، من او را نمي بخشم، چون دارد اين لذت را حرام مي کند. اين اتفاق براي من در بي پولي خيلي ارزشمند تر از هر اتفاق ديگري بود. من پيش بيني اين را که حالا لازم است با چنين نقشي جلوي دوربين بروم نداشتم و معتقدم اگر نقش خوبي درپيش مي آيد بايد بتوانم آن را خوب باز ي کنم. چون ما دو تا تعريف داريم: نقش خوب و خوب بازي کردن.   نقش خوب با خوب بازي کردن فاصله دارد .خيلي نقش هاي خوب هست که حرام مي شود ،ديده نمي شود و از نظر من اين يک جنايت نابخشودني ست . من اين برنامه ريزي را ندارم که بتوانم بگويم من بايد در اين لحظه نقش فرعي خوبي  را بازي کنم. ولي مي توانم بگويم که از اين چند نقشي که به من پيشنهاد مي شود اين نقشي ست که من بهتر مي توانم رويش کار کنم و دانسته هايم در اين نقش بهتر جلوه مي کند. اين چيزي ست که  خيلي خوب بلدم. قريحه ام در  اين زمينه خيلي خوب  کار مي کند ؛چه براي خودم و چه براي ديگران .چون ياد گرفته ام که قانوني در کار نيست و براي هر کس بايد قانون خودش را نوشت. اصلا نمي شود بر مبناي يک عبارت از پيش تعيين شده بازي کرد. اين غلط ترين روش بازيگري ست . شما بايد توانايي اين را داشته باشيد که در هر پيچي درست بپيچيد ،پس نمي  توانيد بگوييد من منتظر اين يپچ نبودم. چون به هر حال الان آن پيچ هست. اگر بخواهم صادقانه بگويم، من براي پذيرش اين نقش برنامه ريزي نداشتم، اما از بين چند پيشنهادي که داشتم پرويز را با قاطعيت انتخاب کردم.   حبيب رضايي در مقام بازيگر انتخاب مي شود و در مقام بازيگردان انتخاب مي کند. در هر دو مورد سعي مي کند انتخاب هايش دو وجه داشته باشد و ان سلامتي و تناسب است و به شدت هم به عقايد خودش پاي بند است. اين بخش موقعيت شناسي براي حضور در جلو و پشت صحنه سينما تا چه حد غريزي است و تا چه حد مي شود آن را مثل بازيگري آموزش داد؟يا حداقل فرمول و قواعد يا بايدهايي دارد که جزو ملزومات و مخلفات بازيگري مثل ارتباط با رسانه، اين را هم بشود آموزش داد؟يا صرفا يک موقعيت شناسي غريزي ست و بر اساس تجربه ها و دانسته  هاي کوچک و بزرگي که از محيط به دست مي آوريم حاصل مي شود ؟   باز هم خوش حالم که اين را پرسيدديد. صد رد صد قواعدي وجود دارد من از سال 1377با جوان ها سرو کار دارم. نمي گويم به ان ها آموز ش مي دهم ولي تجربه هايم را با آن ها قسمت مي کنم. پس از سال 77تا الان يعني من يک دهه با نسل بازيگري همراه بوده ام که محصولاتش هم محصولات بدي نبوده است. يعني مي توانم بگويم اموزه هايي که انتقال داده ام درست بوده . براي اين که آدم هاي خوب از ان ها بيرون مي آيند و خوب هم مي مانندو اخرينش (تا الان البته )مي شود مثلا صابرابر که همه دوستش دارند و مهم تر، قبولش دارند. و نکته اين جاست همه ان ها موقعيت ها را درست تشخيص دادند تا الان. حالا مي توانم راجع به چيزهايي که به شان رسيده ام مدعي باشم .از خداوند هميشه تمنا کرده ام که من را مدعي چيزي نکند چون اين بدترين اتفاقي است که مي تواند براي يک آدم بيفتد اما از بد روزگار يا شايد خوب روزگار من مدعي سه چيز شده ام :يکي اين که شاگرد خوبي هستم، خيلي خوب از ادم ها چيز ياد مي گيرم و دوم اين که تماشاگر خيلي خوبي هستم. مجموع اين دو مي شود اين که من بازيگري و موقعيت هايش را مي شناسم. همه دوستاني که نگراني فراموشي دارند قطعا بازيگري را نشنا خته اندو  چون اگر شناخته بودند نگران اين موضوع نبودند .من اين را يک عيار مي دانم. موقعيت شناسي حتما قابل آموزش و يادگيري ست. مثل هر چيز ديگري قريحه لازم دارد اما ان کافي نيست، زيرا خيلي راحت آدم را به اشتباه مي اندازد . به نظر من اکتفا به غريزه اشتباه کشنده اي است. مي توان و بايد ياد گرفت که فيلم نامه را چه گونه خواند و چه گونه تشخيص داد اين نقش خوب است يا بد؟و حالا نقش خوب يا بد را چه گونه انتقال داد يا بازي کرد؟يا مثلا  هنر «نه گفتن»در سينماي ما هنر خيلي سختي ست . خيلي از بازيگران دليل خطاهاي شان را در رودر بايستي گير کردن  مي دانند.   اگر بخواهيم اين کم کاري را در سينما نشان بدهيم بهتر است نگاهي هم به حضور هاي تئاتري شما داشته باشيم. شما در تئاتر خيلي فعال شده ايد. هم در بازيگري و هم در کارگرداني .اين حضور چه رهاوردي داشت و چه  قدر به شما کمک کرد؟   خيلي زياد . براي اينکه بازيگري بيش تر در تئاتر دارد اتفاق مي افتد. به قول يک استاد بزرگ تئاتر  که مي گفت:«تئاتر تنها هنري ست که آدم را به اندازه خودش نشان مي دهد.»سينما بزرگ تر نشان مي دهد و تلويزيون کوچک تر .اين که آدم خودش اندازه خودش را پيدا کند بزرگ ترين موهبتي ست که حتي در زندگي شخصي مي تواند به داد آدم برسد. . درست مثل فوتباليست ها که پس از يک تمرين بزرگ بايد ريکاوري کنند.  تئاتر يک ريکاوري دائمي ست براي آدم هايي که دارند کار مي کنند . براي من که خيلي نعمت بزرگي بوده به عنوان يک بازيگر .تجربه هايي هم که به عنوان کارگردان مشترک به لطف آقاي محمد رحمانيان داشته ام باز هم بيش تر به من کمک کرد تا بتوانم بازيگري را از بيرون بهتر ببينم. وقتي تئاتر کار مي کنيد چون خودتان را بهتر  مي شناسيد پس ضعف وقوت هاي تان را هم بهتر مي شناسيد .   پس مي توانيم بگوييم که براي شخص حبيب رضايي، بازيگري و کارگرداني تئاتر باعث شد به نوعي اعتماد به نفس دست يابد.   نه، اعتماد به نفس تنها نيست. من بازيگري مي کنم. در تئاتر امکان بازيگري خالص  تر است . اين به نظرم جفاست که بگوييم من مي روم در تئاتر تا بتوانم در سينما موفق باشم. در واقع هر يک فضيلت واصالت  خودش را دارد و هيچ کدام نمي توانند جلوي ديگري را بگيرند وقتي قرار باشد بازيگري اتفاق  بيفتد خب مطمئنا در تئاتر تجلي درست تري دارد .   برداشتي  که از حضور شما در سينما مي شد، در واقع حضور به عنوان بازيگر ي بود که کار کمدي انجام مي دهد .به همين دليل است که در نقش هاي کمدي خيلي موفق بوديد؟   البته  قبل از اين که وارد سينما شوم اين طور بود . در دوران دانشجويي و هنر جويي همه استادانم متفق القول بودند که من بازيگر کمدي خيلي خوبي مي شوم و مي گفتند وارد حيطه ديگري نشوم، چون طنز صحنه و ريتم طنز و زمان بندي جمله طنزو...را مي شناسم . به من مي گفتند بلند نيستم کسي را متأثر کنم . به طور عاميانه يعني نمي توانم گريه کسي را در بياورم و هر کاري مي کنم تماشاگر مي خندد . حضور در سريال خانه سبزو بلافاصله پس از ان در آژانس شيشه اي بعدش باعث شد اين اتفاق کاملا 180درجه برعکس براي من بيفتد و من به اين فکر کردم که شايد دوستان الان فکر کنند که ديگر نمي توانم کسي را بخندانم !   چرا اين گونه است؟يعني چرا برداشت ما اين قدر تک بعدي و مطلق گرايانه است؟مثلا چرا فکر نمي کنيم بازيگري پيدا شده که مي تواند هر دو کار را حتي در کنار هم انجام دهد و خوب هم انجام دهد؟   چون ذهن هاي تنبلي دارم. بحث فراموشي هم از همين ذهن هاي تنبل مي آيد، وقتي کتابي را مي خوانيم، اگر از ان خوش مان نيايد در همان صفحه دوم ان را رها مي کنيم ونمي گوييم ممکن است در صفحه سوم آن اتفاق مهم و جالبي بيفتد. چون ما ذهن تنبلي دارم دنبال  الگو و قانون  ازلي ابدي مي گرديم و همين جا کليشه و پشت آن ابتذال به وجود مي ايند به اصطلاح مي گويند فرمولي به ما بدهيد که مثلا من يک روزه بازيگر شوم و يک روزه بتوانم بفهمم که چه کار بايد بکنم . چنين چيزي اصلا وجود ندارد. . حالا از بين افراد تصميم گيرنده ،از مسئولان گرفته تا صاحبان سرمايه، ان هايي موفق اند که ذهن تنبل ندارند وبراي همين  هم تعدادشان از انگشتان دست بيش تر نيست. خيلي ها موفق نيستند چون ذهن تنبلي دارند و مثلا مي گويند فلاني نقش آدم کش را خوب بازي کرد پس هميشه نقش قاتل را به او بدهيم يا فلاني خيلي متأثر کننده بازي مي کند پس نقش هاي گريه دار را به او بدهيم . يا مثلا اگر شخصيت ان نقش کمي غير قابل کنترل و هيجان انگيز باشد ان نقش را حتما مي دهيم حامد بهداد باز ي کند و هيچ وقت فکر نمي کنيم که شايد شخصيت مظلوم و معصوم هم براي او قابل باور باشد و براي من مثلا برعکس ...ولي ما اين کار را نمي کنيم چون مي گوييم فلان  نقش جواب داده پس بگذار همان را که جواب داده اجرا کنيم. همين مي شود که فيلم هاي خوب ما از ميان هفتاد فيلم مي شود دو فيلم و بازيگر هاي خوب مان در 2000عضو خانه سينما مي شوند ده نفر و فيلم سازان خوب از بين اين همه آدم فقط مي شوند ده يا پانزده نفر. به همين  دليل است که مي گوييم کساني موفق هستند که ذهن قانون پذير و الگوساز ندارند وبراي خودشان در لحظه هاي مختلف الگو مي سازند و براي هر لحظه تصميم همان لحظه را مي گيرند . في البداهه بودن البته به معني بي قانوني نيست . چون بحث خلق کردن است نه توليد کردن ،پس بايد بتوانيم هر لحظه براي ان لحظه (يا قصه يا نقش يا...)اتفاق ،تصميم و قانون جديدي  خلق کنيم. منبع:ماهنامه فيلم شماره 401/2759





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 171]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن