تور لحظه آخری
امروز : دوشنبه ، 18 تیر 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):شادی مومن در رخسار او و اندوهش در دل است.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

اتاق فرار

خرید ووچر پرفکت مانی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

رسانه حرف تو - مقایسه و اشتراک تجربه خرید

سرور اختصاصی ایران

تور دبی

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

پیچ و مهره

طراحی کاتالوگ فوری

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

Future Innovate Tech

آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت

پی جو مشاغل برتر شیراز

قیمت فرش

آموزش کیک پزی در تهران

لوله بازکنی تهران

میز جلو مبلی

هتل 5 ستاره شیراز

آراد برندینگ

رنگ استخری

سایبان ماشین

قالیشویی در تهران

مبل استیل

بهترین وکیل تهران

شرکت حسابداری

نظرسنجی انتخابات 1403

استعداد تحلیلی

کی شاپ

خرید دانه قهوه

دانلود رمان

وکیل کرج

آمپول بیوتین بپانتین

پرس برک

بهترین پکیج کنکور

خرید تیشرت مردانه

خرید نشادر

خرید یخچال خارجی

وکیل تبریز

اجاره سند

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید ووچر پرفکت مانی

خرید سی پی ارزان

خرید ابزار دقیق

بهترین جراح بینی خانم

تاثیر رنگ لباس بر تعاملات انسانی

خرید ریبون

ثبت نام کلاسینو

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1805538037




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

سیمین دانشور


واضح آرشیو وب فارسی:سایت ریسک: View Full Version : سیمین دانشور karin28-04-2007, 06:05 PMhttp://www.etemaad.com/Released/86-01-23/Simin-Daneshvar.jpg اين بانوي داستان سرا در هشتم ارديبهشت 1300 در شهر شيراز به دنيا آمد. پدرش محمد علي دانشور (احياالسلطنه) بود همان كسي كه سيمين در رمان سووشن به نام دكتر عبداله خان ياد ميكند. احياالسلطنه مردي با فرهنگ و ادب بود و عضو گروه حافظيون كه شب‌هاي جمعه به سر مزار حافظ جمع ميشدند و ياد حافظ را زنده نگه ميداشتند. مادر سيمين قمرالسلطنه حکمت (مدیر هنرستان دخترانه و نقاش) بانویي شاعر و هنرمند كه نقاشي را به فرزندانش مي‌آموخت . سيمين دانشور در مورد مادرش و روز تولدش گله ميكند: ”هميشه و همه جا نام مادر و روز تولدم اشتباه چاپ شده است.“ تحصیلات ابتدایی و دبیرستان را مدرسه ی انگلیسی مهرآیین به پایان رساند و درامتحان نهایی دیپلم شاگرد اول کل کشور شد. سپس برای ادامه ی تحصیل در رشته ی ادبیات فارسی به دانشکده ی ادبیات دانشگاه تهران رفت. دانشور ، پس از مرگ پدرش در شمسی، شروع به مقاله‌نویسی برای رادیو تهران و روزنامه ی ایران کرد، با نام مستعار شیرازی بی‌نام. در ۱۳۲۷ مجموعه داستان کوتاهآتش خاموش را منتشر کرد که اولین مجموعه ی داستانی است که به قلم زنی ایرانی چاپ شده است. مشوق دانشور در داستان‌نویسی استاد راهنمای وی، وصادق هدایت بودند. در همین سال با جلال آل‌احمدآشنا شد. در ۱۳۲۸با مدرکدکتری ادبیات فارسی از دانشگاه تهران فارغ‌التحصیل شد. عنوان رساله ی وی «علم‌الجمال و جمال در ادبیات فارسی تا قرن هفتم» و در مورد زيبايي شناسي بود (با راهنماییفاطمه سیاح و بدیع‌الزمان فروزانفر ). سال بعد، در۱۳۲۹ با وجود مخالفت خانواده ی آل‌احمد، با وی ازدواج کرد. دکتر دانشور در به دانشگاه استنفورد رفت و در آنجا دو سال در رشته ی زیبایی‌شناسی تحصیل کردو درجه فوق دکتری تخصصی در رشته زیبا شناسی رااز این دانشگاه اخذ کرد . در این مدت دو داستان کوتاه که بهزبان انگلیسی نوشته بود در ایالات متحده چاپ شد. پس از برگشتن به ایران ، در هنرستان هنرهای زیبا به تدریس پرداخت تا این که در سال ۱۳۳۸استاد دانشگاه تهران در رشته یباستان‌شناسی و تاریخ هنر شد. اندکی پیش از مرگ آل‌احمد در ۱۳۴۸، رمان سَووشون را منتشر کرد، که از جمله ی پرفروش‌ترین رمان‌های معاصر است. در سال ۱۳۵۸ به درخواست خود از دانشگاه تهران بازنشسته شد. http://www.1pezeshk.com/library/archives/daneshvar.jpg از او مجموعه داستان ها و رمانهايي به چاپ رسيده است كه عبارتند از آتش خاموش ، شهري چون بهشت (که در آن جهان و مسا ئل زنان ایرانی انعکاس یافته است ) .، به كي سلام كنم ، سووشون و دو جلد از جزيره سرگردانی . ايشان همچنين كتابي به نام غروب جلال دارد كه در آن به مرگ نابهنگام جلال اشاره ميكند. سووشون او يكي از نمونه‌هاي مطرح رمان فارسي است كه تا به حال به شانزده زبان زنده جهان ترجمه شده است. سيمين درباره خاطراتش مي گويد: ” تمام خاطراتم را از اول عمر تا به حال نوشته‌ام كه پس از مرگم به چاپ خواهد رسيد“ سازمان ميراث فرهنگي چندي پيش به درخواست خود استاد ، خانه‌اي كه او و جلال آل احمد در آن زندگي مي كردند را ثبت كرده است. سيمين دانشور آرزو دارد پس از مرگ وي اين خانه تبديل به يك كانون فرهنگي براي استفاده هنرمندان و نويسندگان شود . دانشور سرشار از ديد واقع گرا به انسان و هستي ، سرشار از مهر و اعتماد ، نيرومند و خستگي ناپذير ، حضوري جاودان ونمونه در ادبيات ما دارد. سووشون او به شكل نمادين مادر رمان فارسي است . حضور ارزش‌گذار او در اين زمانه كه ارزش‌هايمان در گذار و بحران هستند مانند سنگ محك عمل مي كند. درست‌است كه در زمانه‌اي زندگي مي كنيم كه سنت ارزشهايمان اصل اساسي است و به فراسوي نيك ‌و بدها گذار مي كنيم . اما ادبيات سيمين دانشور و حضور او درست مانند يك حافظه تاريخي و فرهنگي ، همواره به ادبيات ما يادآور مي شود: لزوم تن ندادن به حقارتهاي كه با نشان دادن دريچه هايي از اندكي شهرت نويسنده و هنرمند را به ورطه فلاكت و نابودي مي كشانند . karin28-04-2007, 06:22 PMhttp://www.parand.se/ax/ra-simin-daneshvar.jpg جو غم انگيزي است نيلوفرنياوراني-لادن نيکنام به کوچه که پا مي گذاريم شايد ديگر چشم هامان نمي بيند يا نمي خواهد که مثل هميشه ببيند. با هم حرف مي زنيم. از بانوي داستان نويسي مي گوييم و از دلهره گفت وگو. به خانه که پا مي گذاريم ديگر يقين داريم که چشم هامان مثل هميشه نمي بيند. خانه از ميان خواب هاي ما، خواب هاي زري و هستي سرکشيده، شبيه کشتي نجاتي است که ما در واپسين لحظه حرکت بر آن جهيده ايم. بانوي سکان دار کشتي با اقتدار و مهرباني بر عرشه روبه روي مان ايستاده است و کمي بعد مي نشيند کنار ما. تصويرهاي جلال بر جاي جاي اين کشتي ميان باد و باران بهار در حرکت است، در کنار کتاب ها و لوح هاي تقدير. محو شده ايم در اين پس زمينه دريايي. اين صداي مرغان عشق است يا مرغ حقي که در کنار گوش هامان مي گويد از فضاي غم زده اين روزگار. خانمي که از ما پذيرايي مي کند مي گويد اين صداي سحر و سهيل جفت مرغ عشقي است که چند سالي است خريده تا سکوت اينجا شکسته شود، هر از چندي به جيغي که از عشق مي گويد. بانو نام هامان را مي پرسد. از نام يکي مان دالاني باز مي شود سمت هندوستان و سفرش به آن ديار و يادي از سهراب. از خون دادن خودش و پريچهر حکمت که دوبار به شاعر کاشان خواسته اند حيات هديه کنند. از مغز استخوان خسته يي که تاب نياورد سرانجام و رفت. حسرتي مي نشيند بر چهره بانو، ناخداي اين کشتي باشکوه، وقتي از نويسندگان مهاجر مي گويد و آنهايي که در اين ديار دلمرده اند. اما خودش بارها و بارها بر تلاش و صبر و پشتکار پاي فشرده و مي گويد بايد کار کرد. او گاه به نقطه يي دور، شايد عکس جلال، شايد آن درخت خرمالوي خيس از باران، خيره مي شود و با ذوقي کودکانه از نوشته هاي خودش مي گويد. ما هنوز چشم هامان بسته است وقتي از خانه بيرون مي زنيم. دل به سفر نبسته از سفر بازگشته ايم. از سفري در خط زمان. با لبخندي گوشه لب هامان به رازهاي مگوي سينه بانوي داستان نويس ايران فکر مي کنيم که گاه شبيه ناخدايي بود سالم بازگشته از سفرهاي بسيار، گاه شبيه مرغ حقي که در کنار سحر و سهيل از حق فريادي ساخت در گوش هامان و گاه همان سيمين دانشوري بود که پشت زري و هستي ديده بوديم اش نه يک بار که بارها خوانده ايم و مي خوانيم هر آنچه مي گويد و مي نويسد. به نظر شما چرا و چگونه ارتباط بين نويسنده ها و روشنفکرها با مردم در دهه چهل شکل موفقي داشت؟ الان ما شاهد چنين وضعيتي نيستيم. رمز آن موفقيت در دهه چهل چه بود؟ من سووشون را در سال 48 نوشتم. براي اينکه روشنفکرها فيس و افاده نمي کردند، با مردم مي جوشيدند و آنها را راه مي دادند. ولي شاملو کسي را راه نمي داد و مي گفت وقت ندارم. من خودم شاملو را فرستادم امريکا. بعدها هم از من به خاطر اين کار ممنون شد. يعني شما فکر مي کنيد روشنفکرها الان فيس و افاده دارند يا اينکه مساله چيز ديگري است؟ نه، روشنفکرها اصلاً از صحنه خارج اند. چرا از صحنه خارج اند؟ خب حکومت قبول شان ندارد. اين است که ديگر از همه بريده اند. ديگر بيشترشان مهاجرت کرده اند. آنهايي هم که اينجا هستند چون حکومت قبول شان ندارد منزوي شده اند. زمان شاه هم حکومت نويسنده ها را قبول نداشت. زمان شاه حکومت نويسنده ها را قبول داشت. چرا نداشت؟ در کتاب پاسخ به تاريخ نوشته شده که در زمان من نويسنده هاي بزرگي به وجود آمدند به خصوص از زن ها، سيمين دانشور. عده يي که مهاجرت نکرده اند در زمان حاضر برکنارند. يعني حکومت ازشان حمايت نمي کند. براي همين بيشتر مهاجرت کرده اند. الان بيشتر نويسنده هاي خوب ما آلمان و امريکا هستند. دولت تقويت نمي کند. در صورتي که ما مي بينيم خيلي ها مي گويند زن ها بعد از انقلاب فعال تر شده اند، رشد کرده اند، ولي در عين حال ما بعد از انقلاب يک سيمين دانشور نداشته ايم. چرا اين اتفاق افتاد؟ از بين اين همه زن نويسنده يک نفر را نمي شود با سيمين دانشور يا چند نويسنده شاخص ديگر مقايسه کرد. ما الان کي را داريم؟ سهيلا بسکي، ناهيد کبيري و زويا پيرزاد که خوب مي نويسند. ولي از همه بهتر همان زويا پيرزاد است با کتاب «چراغ ها را من خاموش مي کنم» و يا از همه بهتر منيرو رواني پور است. فوق العاده است. سه قصه اول کتاب کنيزو شاهکار است. «اهل غرق»اش هم خوب است. ولي يک خرده تحت تاثير من نوشته. يعني هر چه جلوتر مي آييم نويسنده مطرح زن نداريم. حالا بحث ما يک کم از روشنفکري منحرف شد و آمديم توي ادبيات. ديگر نويسنده مطرح نداريم. انگار همين طور دارند کم رنگ تر مي شوند. براي اينکه حمايت نمي شوند. بعد هم بيشتر مهاجرت کرده اند. مي دانيد نويسنده تشويق مي خواهد. دولت که تشويقي نمي کند، ضمناً نويسنده هاي خوب بيشتر ترجيح داده اند بروند. خانم دانشور فکر نمي کنيد که در زمان گذشته زباني که نويسنده ها در شعرها و داستان ها و مقاله ها به کار مي بردند، به زبان مردم يک جورهايي نزديک تر بود؟ الان همه اش مدل هاي داستان نويسي را شاهديم که دغدغه شان زبان ورزي و نوعي تجربه گرايي است. آيا اين يکي از عواملي نبوده که مردم را از ادبيات دور کرده است؟ چرا. ببين الان شاعرها همه از روي دست هم شعر مي نويسند. يک شاعر برجسته نداريم، همه همان قديمي ها هستند. اوجي الان شاعر برجسته يي است. واقعاً برجسته است. براي همين من براي کتاب اش مقدمه نوشتم؛ مرگ آگاهي و گذر زمان. قديمي ها هنوز بهترند. شاعري مثل شفيعي کدکني خيلي شاعر خوبي است. شاعران جديد همه شان از روي دست هم مي نويسند. من مجله ها را مرتب مي خوانم، همه حرف ها مثل هم است. شبيه هم است، چيز مهمي نيست، حرفي براي گفتن ندارند. آدمي که شاعر است يا نويسنده استعداد که به جاي خود، موهبت اش را بايد داشته باشد ،علاوه بر استعداد بايد تلاش و پشتکار داشته باشد. الان شاعر خوبي بين اين جوان ها پيدا نشده است. علت اش مي تواند مهاجرت هم باشد. چرا، شب شعر هم گاهي دارند. بعضي وقت ها به شب شعرشان رفته ام. ولي چيز خاصي ندارند. چرا فضاي انديشه اين شکلي شده؟ چون حرفي براي گفتن ندارند. آدم هم بايد تلاش کند هم حرفي براي گفتن داشته باشد. من نمي دانم کجا نوشتم «خدا کلمه را رايگان به ما نداد» کلمه را به ما داده که با آن حرف حق بزنيم. نمي شود الان حرف حق زد. يعني شما ريشه را در شرايط اجتماعي مي دانيد؟ بله. فکر مي کنيد شاعران و نويسندگاني که مهاجرت کرده اند در آن طرف موفق ترند؟ مثلاً عباس معروفي بهتر از «سمفوني مردگان» مي تواند بنويسد؟ عباس معروفي الان دارد يک رمان مي نويسد. بله. مي تواند بهترش را هم بنويسد. ولي بهترين کارش سمفوني مردگان و پيکر فرهاد است. پيکر فرهاد تکه هايي دارد که آدم اشک به چشم هايش مي نشيند. آنجا که آن زن دارد مي رود و مي خواند «امشب صداي تيشه از بيستون نيامد / شايد به خواب شيرين، فرهاد رفته باشد» خيلي قشنگ است. حالا هم دارد مي نويسد. يعني شما مي گوييد شانس براي نويسنده هاي ما در آن طرف بيشتر است؟ عباس معروفي که اين طرف چاپ مي کند. آنها مي توانند آن طرف بنويسند و اينجا چاپ کنند. ما با هم نامه نگاري مي کنيم. من براي سمفوني مردگان قلم و خودنويس جلال را به او اهدا کردم. معروفي مي خواست بيايد ايران. گفت از فرودگاه مستقيم مي آيم خانه تو. گفتم بيخود چنين کاري نکن. معروفي براي همين هم ديگر نيامد. خانم دانشور ولي داستان ها و شعرهاي آن طرف هم فضاي مهاجرت دارند. ديگر اين طرفي نيستند. شايد فضاي فکري را در يک ديدگاه ديگر پيدا کرده و نوشته اند، ولي داستان هاي آن طرف هم شبيه هم است. چون همه مي خواهند از درد غربت حرف بزنند و تا رها شوند طول مي کشد. چيزي از فضاي ايران در آن داستان ها احساس نمي شود. الان بهترين کسي که در زن ها مي نويسد، منيرو است. در نويسنده هاي آن سوي آب هم نويسنده موفق داريم. مهم راه رفتن است. رسيدن مهم نيست. خيلي ها الان در راه هستند. به نظر شما يکي از بلاهايي که به جان جامعه ادبي ما افتاده اين نيست که خودشان هم با هم اتفاق نظر ندارند؟ يعني در واقع خودشان از همديگر حمايت نمي کنند. چرا اين اتفاق افتاده؟ از زمان هاي قديم هم اين جريان به اين شکل روي مي داده يا تازگي ها به اين شکل درآمده است؟ نه. تازگي ها اين طور شده است. به خاطر جو است، جو غم انگيزي است. همه نااميدند. به خاطر اين با هم نمي جوشند که يک عده که رفته اند بقيه هم کنار گذاشته شده اند. آنهايي که مانده اند عددي نيستند مثلاً مندني پور هم نويسنده خوبي است. داستان بشکن دندان سنگي را داستان خوبي است. يا هشتمين روز زمين هم داستان خوبي است. از امريکا به من زنگ زد. خيلي غربت زده شده. گفت يک دقيقه هم نمي مانم. برمي گردم. گفتم کلاس هايشان را برو. خود امريکا را ببين. داستان هايت را ترجمه کن. سانسور چي خانم دانشور؟ سانسور چه اثري بر ادبيات ما گذاشته است؟ سانسور فضا را غم انگيزتر مي کند. به چه اميدي يک جوان بنويسد؟ وقتي کارش مثله مي شود، خب ترجيح مي دهد که اصلاً کار چاپ نکند. قديم وقتي نسل شما داستان مي نوشتند موقع خلق به عناصر اضافه فکر نمي کردند. ذهن را آزاد مي گذاشتند تا هر طور که خواست عمل کند. الان نويسنده ها از قبل از نوشتن به يک سري چيزها دائم فکر مي کنند. خودشان به خودشان بعضي چيزها را ديکته مي کنند. نسل شما آزادانه تر مي نوشتند. نظرتان در اين باره چيست؟ من هم سوالي در همين ارتباط دارم. خودسانسوري از سر اجبار است. وقتي آثار آدم مثله مي شود، ناچار خودش خودش را سانسور مي کند. الان کلي کتاب در وزارت ارشاد مانده که مجوز نداده اند. از نسل شما هم کسي خودسانسوري مي کرد؟ من سال 48 سووشون را نوشتم. قبلاً شهري چون بهشت را نوشته بودم. اما نه، از نسل من کسي خودسانسوري نمي کرد. خانم دانشور نويسنده هاي نسل شما شجاعانه تر مي نوشتند. خيلي... خيلي شجاعانه مي نوشتند. الان انگار که ديگر چنين روحيه يي وجود ندارد. من که گفتم؛ بيشترشان رفتند. الان نويسنده ها دلزده اند. راه خلاصي را در چه مي دانيد؟ نويسنده ها نبايد اسير مردم شوند. مردم بايد اسير نويسنده شوند. چطور مردم اسير نويسنده مي شوند؟ وقتي نويسنده حرف حق بزند، مردم اسيرش مي شوند. خدا واژه ها را به ما داده تا حرف حق بزنيم. الان بيشتر مردم ترجمه داستان مي خوانند. طرفدارانش بيشتر شده است. آثار خود نويسنده هاي ايراني را خواننده ها دوست ندارند بخوانند. شما زماني رئيس کانون نويسندگان بوديد. نقش کانون را خودتان مي دانيد. مي دانيد من چرا رئيس کانون شدم؟ براي اينکه دو تا بودند که ضد هم بودند. يکي به آذين که کمونيست بود يکي جلال که مذهبي شده بود. خب... وقتي راي گيري شد من بردم براي اينکه من بي طرف بودم. پيش امام (ره)هم که رفتيم من رئيس کانون نويسندگان بودم. کانون و محافل روشنفکري از نويسنده ها حمايت مي کردند. عملاً الان براي کانون چه اتفاقي افتاده؟ اصلاً حالا نداريم. الان کلي کتاب منتظر مجوز نشر هستند. الان بيشتر نويسنده ها دلمرده اند. ترجيح مي دهند کارهايشان چاپ نشود. کارکرد جايزه هاي ادبي را چطور مي دانيد؟ به نظرتان اين جايزه ها به رشد بعضي جريان ها در نويسنده ها کمک مي کند؟ خب مشوق است. مشوق نويسنده است. خود بنده که خيلي خوشحال شدم. از پکا که جايزه بردم خيلي خوشحال شدم. اينجاست. همين جا بالاي سرتان. (خانم دانشور به تاقچه يي کوچک بالاي سرمان اشاره مي کند. نگاهي مي اندازيم و دوباره محو صحبت هاي او مي شويم. جايزه ها و لوح هاي ديگري هم بر تاقچه نشسته اند.) اگر از تو تعريف کنند، تشويق مي شوي ولي ناديده بگيرندت و در جمع باشي و مثله شوي ناراحت مي شوي. زماني که خود شما شروع به نوشتن کرديد همه به ارزش ها و آرمان هاي خاصي اعتقاد داشتند. هم جوان ها و هم روشنفکر ها. الان نه تنها در ايران که در کل دنيا ما به دوره يي رسيده ايم که ارزش ها و آرمان ها به کنار رفته اند. بله. دلزدگي به وجود آمده است. فکر نمي کنيد ايران هم تحت تاثير فکرهاي آن سوي آب قرار گرفته است. يعني اين فضا يک فضاي جمعي است که هيچي براي جوان ها به عنوان امر قطعي پذيرفتني نيست. بله. اولاً عدم قطعيت هايزنبرگ درست است، ثانياً من بيشتر همه چيز را معلول دلزدگي مي دانم. به منيرو مي گويم چرا نمي نويسي؟ عاشق غلامرضا هستي، باش ولي بنويس. ولي او زياد نمي نويسد. اخيراً قصه يي نوشته بود در مجله يي خواندم که خوب هم بود. براي نويسنده به نظر شما ارزش ها و باورهايي نبايد باشد و از آن نگهداري شود تا از آنها انرژي بگيرد. صددرصد. ولي کي چنين کاري مي کند؟ نمي شود همه حرفي را زد. مثلاً شعر شاملو يا داستان جلال چه تاثير زيادي روي جامعه داشته. يعني آن تاثيرها الان از بين رفته. مردم به همه چيز بي توجه شده اند. ببين قديمي ها بهترين هستند. اگر حرفي براي گفتن باشد همان قديمي ها هستند که حرفي دارند. تو اگر مي خواهي موفق باشي بايد حرف حق بزني. و براي گفتن حرف حق بايد اتفاق هاي اطرافم را خوب بشناسم. خانم دانشور جوان ها کم مي خوانند. جوان ها اقبال نمي کنند، چون هيچ کدام نمي خواهند حرف خودشان را داشته باشند. از قديمي ها هيچ کس تحت تاثير ديگري شعر نمي گفت؟ نه، اصلاً. مثلاً اوجي را نگاه کن. اولاً سبک دارد، شاعران فعلي سبک ندارند. دوماً حرفي براي گفتن دارد. يا احمدرضا احمدي. او نيماي کوير است، نوستالژي باران دارد. اين نوستالژي باران در کارهايش شنيده مي شود. خانم دانشور فکر نمي کنيد يکي از مشکلات داستان نويس ها يا شاعران ما زياد پرداختن به مسائل دروني و ذهنيات باشد؟ آنها به آنچه در جامعه اتفاق مي افتد به نوعي بي توجه اند. من چند بار بايد جواب بدهم وقتي آثار تو مثله مي شود، چگونه مي تواني به جامعه توجه کني. مگر زمان شما هم همين مشکلات به شکل ديگري وجود نداشت؟ نه، سووشون 17 بار چاپ شد، خب اين يعني خيلي خواننده داشته. وضعيت ساربان سرگردان چگونه بود؟ 88 هزار چاپ کرد و تمام شد. الان چه کار جديدي در دست داريد؟ آ... لو نمي دهم. (همه مي خنديم.) خانم دانشور هيچ وقت نخواسته ايد شعر بگوييد؟ شعر... چرا. مثلاً در جزيره سرگرداني مرگ رويا هست. در آنجا شعر گفته ام، بالاخره وقتي طبيب را براي مردم مي آورند متوجه مي شوند که روياي آنها تمام شده است، شعر خيلي در آن هست. مي گويد سياره يي دم دستم نيست که با آن درددل کنم و بگويم از اين تعليق چه سود. شما يک نويسنده يي هستيد که بعد از پنجاه يا شصت سال هنوز پوياييد. هنوز مي نويسيد و مطرح هستيد. چه کار بايد کرد که ساير نويسندگان مثل شما باشند؟ اين را رضا سيدحسيني در تجليل من گفته بود که هنوز سيمين دانشور فکرش جوان مانده است. شايد رمز کار در اين باشد، تو جزيره سرگرداني را که بخواني مي بيني شخصيت آن خيلي جوان است. هستي خيلي جوان است. البته چون مثله شده و ناخودآگاهي اش خيلي منعکس نمي شود ولي با اين حال حتي شعر مي گويد. چطور مي شود اين فکر را جوان نگه داشت؟ با تلاش و داشتن صبر و بعد مغزي که يک عمر فعال بوده فعاليت اش را حفظ مي کند. هيچ وقت در زندگي حرفه يي تان دچار افسردگي و دلمردگي در حين کار نشده ايد؟ نه هرگز. خانم دانشور شما روزها چقدر مطالعه مي کنيد؟ (خانمي که مسوول رتق و فتق کارهاي خانه خانم دانشور است فوري در جواب ما مي گويد، بيشتر وقت ها خانم فقط مطالعه مي کند.) همه وقتم به مطالعه مي گذرد. تازه ترين کتابي که خوانده ايد چه بوده است؟ ساکي که اسم نويسنده اش يادم نيست. هر نويسنده يي که کارهاي جديدش را برايم بفرستد با علاقه مي خوانم. چند وقت پيش يکي از دوستان زنگ زد و گفت قرار است جايزه نوبل را به شما بدهند. بيخودي قند توي دل آدم آب مي کنند. بعد خودم نمايشنامه هاي هارولد پينتر را خواندم که جايزه نوبل را گرفت. ديدم انصافاً از کارهاي من بهتر بوده است. حق اش بود. من در قياس با خيلي از نويسنده هايي که جايزه نوبل را گرفتند ضعيف تر مي نويسم. تعارف که نداريم. اما کارهاي اغلب نويسنده هايي که کتاب هايشان را مي فرستند مي خوانم. هنوز کارهاي رواني پور، مندني پور را مي خوانم. خب آنها شاگردهاي گلشيري بودند. گلشيري و کلاس هاي نويسندگي اش خيلي تاثير داشت. تنها اشکال گلشيري ابهام آن است. کار وقتي خيلي ابهام داشته باشد سترون کننده است. کار نبايد سخت فهميده شود بايد طوري باشد که همه آن را بفهمند. البته مندني پور هم ابهام دارد بايد صاف و صريح و راحت حرف زد. حرف حق. karin28-04-2007, 06:28 PMhttp://www.iran-daily.com/1384/2332/html/028071.jpg دو داستان کوتاه ازبزرگ بانوی ادبیات ایران سوترا (http://www.mynotes.persiangig.com/sutra.pdf) مرز و نقاب (http://www.mynotes.persiangig.com/marz%20va%20neghab.pdf) منبع : 1pezeshk.com karin28-04-2007, 06:40 PMیه کم زیاده ولی جالبه :20: كوه سرگردان در راه گروه ادب و هنر،مهدى يزدانى خرم: تجربه ديدار با سيمين دانشور در يكى از چهارشنبه هاى اواخر شهريور اتفاق افتاد. چهارشنبه ساعت ۱۰ صبح از كوچه هاى ناآشناى دزاشيب عبور كرديم تا به آدرسى برسيم كه در آن با تاكيد به در سبزرنگ خانه اش اشاره كرده بود. شنيده بودم دانشور بسيار دقيق و وقت شناس است. براى همين شش دقيقه در كوچه اى كه خانه زيباى دانشور در آن جاى گرفته بود، قدم زدم و قدم زدم. ساعت ۳۰/۱۰ با اولين زنگ، پرستار بانو دانشور در سبز را باز كرد و من و همكارم شيما بهره مند با سيمين دانشور روبه رو شديم. فضاى خانه ساكت، مرموز و غريب بود. دانشور با نگاهى مسلط و محكم من را به طرف مبلى فرستاد كه بعد فهميدم خيلى ها بر آن نشسته اند. ديوارهاى خانه قديمى پوشيده بود از عكس ها و نقاشى ها، از تصاوير جلال آل احمد گرفته تا نقاشى هاى مادر بانو دانشور كه فرمى رئاليستى داشت. بر آن ديوارها، تصاوير دانشور اعم از نقاشى و يا عكس من را محاصره كرده بود. آرامش خانه و تسلط روحى عجيبى كه دانشور بر من داشت، باعث شد تا با وجود مصاحبه هاى فراوان سال هاى گذشته، هول شوم و كمى طول بكشد به اطراف و اكناف تسلط پيدا كنم. دانشور آرام حرف مى زند و دائم مى خواهد كه چاى خود را تا قطره آخر بنوشم... سر حال است و رد عمر به چهره اش به او جذبه و حالتى خا سایت ما را در گوگل محبوب کنید با کلیک روی دکمه ای که در سمت چپ این منو با عنوان +1 قرار داده شده شما به این سایت مهر تأیید میزنید و به دوستانتان در صفحه جستجوی گوگل دیدن این سایت را پیشنهاد میکنید که این امر خود باعث افزایش رتبه سایت در گوگل میشود




این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: سایت ریسک]
[مشاهده در: www.ri3k.eu]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 595]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن