واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
انقلاب اسلامی ایران، به عنوان فصل جدید انقلابهای قرن بیستم، متکی بر آرمانهای رهاییبخش اسلامی و بازگشت به هویتمندی ملی و مذهبی که در نوع خود هیج سبقهای از پیش نداشت، لزوما باید در گفتمان سینمایی آن سالها انعکاس مییافت و اکنون با گذشت سیسال، قابلیت ردیابی تحولات این سینما و ارزشگزاریهای متعاقب آن میسر است.شبکه ایران: رخداد انقلاب، مصادف با دگردیسی ارزشها، در هر کشوری که دچار تلاطمهای این واقعه دگرگونساز میشود به فراخور نوع ایدئولوژی و ساز و کارهای بعد از انقلاب، منجر به تحول اساسی در عرصه فرهنگ و هنر میشود و نوع ارزشهای جایگزین شده هویت جدیدی برای آن به ارمغان میآورد. سینمای پسااستعماری آمریکای لاتین پس از انقلابهای رهاییبخش ضدامپریالیستی و ظهور فیلمهای انقلابی و تئوریسینهایی چون "گلوبر روشا" که منجر به تحولات گستردهای در سطح تئوریپردازیهای سینمایی شد و گرایش جدید نقد پسااستعماری را وارد گفتمان سینمایی کرد و نام سینمای کشورهایی چون آرژانتین و برزیل و کوبا و دیگر کشورهای این حوزه را بر سر زبانها انداخت، نشاندهنده تاثیرات بنیانی انقلاب در حوزه هنر و به خصوص سینما است. اگر به گذشته دورتری برگردیم، شاهد مناسبات به مراتب مهمتری هستیم. انقلاب اکتبر روسیه که منجر به شکلگیری سینمای انقلابی این کشور شد و با ایدههای "ساختارگرایانه"، سینمای جهان را تکان داد. این تغییر مناسبات عموما بنیانی و بعضا در خلاف جهت حرکت سینمای کشور مذکور در پیش از انقلاب صورت گرفته و نه تنها در دگرگونی ارزشها، که در حوزه تحولات ساختاری نیز اثربخش و ماندگار از آب درآمده است. انقلاب اسلامی ایران، به عنوان فصل جدید انقلابهای قرن بیستم، متکی بر آرمانهای رهاییبخش اسلامی و بازگشت به هویتمندی ملی و مذهبی که در نوع خود هیج سبقهای از پیش نداشت، لزوما باید در گفتمان سینمایی آن سالها انعکاس مییافت و اکنون با گذشت سیسال، قابلیت ردیابی تحولات این سینما و ارزشگزاریهای متعاقب آن میسر است. برای بررسی این تحولات ابتدا باید جریانهای عمده سینمایی پیش از انقلاب را طبقهبندی کنیم و سپس زایش موجهای جدید سینمایی در بزنگاه انقلاب، میتواند راهگشا باشد. جریان چیره در پیش از انقلاب، سینمای موسوم به "فیلمفارسی" است، که با تکیه بر فرمولهای سطحی و سخیف برای جلب تماشاگر، بخش عمده تولیدات سینمای ایران را به خود اختصاص میداد. این جریان با توجه به سبقه و ریشهای که در سینمای کشورمان دوانده بود، با وجود تلاش سینماگران و سیاستگزاران پس از انقلاب به کل نابود نشد و تنها با تغییر ظاهر، که با دگرگونی ارزشها و فرهنگ پس از انقلاب ناچار بود به آن تن دهد، به حیات خود ادامه داد و از نیمه دهه هفتاد دوباره خود را ترمیم کرد. جریان سینمای شبهروشنفکری پیش از انقلاب که به عنوان بدیل سینمای فارسی از سوی مخالفان فیلمفارسی مطرح میشد نیز، با تحولاتی که بر اثر انقلاب بر آن وارد شد،به راه خود ادامه داد. این جریان نمایانگر سینمای هویتاندیش انقلاب نیست. هر چند فیلمهایی چون "گاو" داریوش مهرجویی به عنوان سینمای نمونهای مورد نیاز جامعه از سوی حضرت امام معرفی شدند و تقوایی هم به ساخت فیلمی چون "ای ایران" پیرامون وقایع انقلاب پرداخت و چند نمونه دیگر. با این حال آبشخور اصلی این سینما جریانات روشنفکری پیش از انقلاب است و انقلاب برای آن صرفا در حکم کاتالیزور بود. ادامه این جریان در بعد از انقلاب از طرفی به فیلمهای جشنوارهای به خصوص دهه شصت رسید و از طرف دیگر فیلمهای میانمایه فیلمسازان ذکر شده و چند نفر دیگر معرف آن بود. این سینما از اوایل دهه هشتاد به شدت کمرنگ شده است و نمایندگانش یا فیلم نمیسازند و در صورت ساخت هم آثار درخوری نیستند و با استقبال خاصی روبرو نمیشوند. . و اما سه جریان عمدهای که از دل انقلاب زاییده شد و ساخته و پرداخته مناسبات فرهنگی و سیاستگزاریهای پس از انقلاب بود، شامل حوزه هنری، بنیاد سینمایی فارابی و جریان موسوم به "سینمای آزاد" بود. با ورود جوانان مبارز مسلمان انقلابی به حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی، مهمترین و پرکارترین جریان دهه شصت سینما پا گرفت. افرادی چون محسن مخملباف، محمدرضا هنرمند، فرجالله سلحشور، مجید مجیدی و... که عموما سابقه هنری چشمگیری نداشتند و از مبارزات انقلابی به هنر روی آورده بودند. عمده تلاش این فیلمسازان به تصویری کردن شعارهای انقلاب معطوف بود. با وجود دغدغههای اصیل آنها، به دلیل کمبود دانش هنری و فنی، نتوانستند تاثیر بسزایی بر سینمای کشورمان بگذارند و در دهههای آتی با به انحطاط رسیدن سردمدار این جریان یعنی محسن مخملباف، این جریان رنگ باخت. دیگر فیلمسازان هم نتوانستند آثار ماندگاری خلق کنند و تنها مجید مجیدی در چند فیلم خود به موفقیتهایی دست پیدا کرد. از سوی دیگر بنیاد سینمایی فارابی در راستای تولید آثار فاخر با رنگ و بوی عرفانی، با تاثیری که کارگردانان هویتاندیش اروپای شرقی چون "آندره تارکوفسکی" و "سرگی پاراجانف" بر سینماگران آن دوران گذشتند، همیت خود را بر تولید چنین فیلمهایی گذاشت. فیلم "آن سوی مه" اولین تلاش فارابی در این عرصه بود و "نار و نی" سعید ابراهیمفر هم به نوعی اثر نمونهای این جریان است. فیلمهای شبه عرفانی فارابی به هیچ عنوان قابلیت برقراری ارتباط با توده مردم را نداشت و نتوانست تاثیر خاصی بر سینمای ایران بگذارد و در دهههای بعد رنگ باخت. اما بیگمان مهمترین موج سینمایی پس از انقلاب که میتوان سینمای مورد تایید متاثر از انقلاب را به آن اطلاق کرد و علاوه بر بازتاب شرایط فرهنگی پس از انقلاب، از استانداردهای فنی کافی و قدرت برقراری ارتباط با مخاطب برخوردار بود، سینمای موسوم به "جریان آزاد" بود. کارگردانانی چون کیانوش عیاری، بهروز افخمی، ابراهیم حاتمیکیا و دیگران که اگر سینمای بومی مسعود جعفری جوزانی را نیز به آن اضافه کنیم، در مجموع قویترین و معرفترین و ماندگارترین جریان سینمایی متاثر از انقلاب هستند. این جریان از دل انجمنهایی چون سینمای جوان و مشابه آن بیرون آمد و با اضافه شدن سینماگران برآمده از جنگ تحمیلی فربهتر شد و تاثیر به سزایی بر سینمای کشورمان گذاشت. جریانی که قابلیت معرفی به عنوان سینمای انقلابی کشورمان را دارد. /1001/
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 260]