تبلیغات
تبلیغات متنی
رسانه حرف تو - مقایسه و اشتراک تجربه خرید
آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت
تاثیر رنگ لباس بر تعاملات انسانی
محبوبترینها
خرید سوسیس پرکن اصل با گارانتی
تشخیص دیسک و صفحه اصلی از تقلبی (6 راه ساده)
بهترین روش های چاپ جعبه محصولات + ویژگی ها و کاربردها
بهترین روش های چاپ جعبه محصولات + ویژگی ها و کاربردها
ده راهنمایی برای نوازندگان مبتدی یوکللی
بررسی دلایل قانع کننده برای خرید صنایع دستی اصفهان
راه های جلوگیری از جریمه های قبض برق
آشنایی با سایت قو ایران بهترین سایت آگهی و تبلیغات در کشور
بهترین شرکت‌های مهندسی در آلمان
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1806700513
آناهيتا همتي : مزاحم تلفني مرا روانه بيمارستان كرد
واضح آرشیو وب فارسی:پرشین وی: :آناهيتا همتي متولد 1352 است. او كار خود را در سال 1372 با بازي در تئاتر تنبورنوازان (هادي مرزبان) آغاز كرد و در سال 1374 با بازي در مجموعه تلويزيوني دبيرستان خضراء (اكبر خواجويي) شناخته شد. او تا به امروز در مجموعه‌هاي بسياري بازي كرده است. همتي بازي در سينما را در سال 1375 و با فيلم به نمايش درنيامده افسانه پوپك طلايي (خسرو شجاعي) آغاز كرد. همتي گفت: 3 سال پيش بود... غريبه‌اي بارها با من تماس گرفته بود... سرصحنه فيلمبرداري بودم... كار كه تمام شد باشماره تماس گرفتم... مردي از پشت خط به من درباره برادرم گفت و اين‌كه تصادف كرده و اصلا حال مساعدي ندارد... جمله‌هايش را يكي در ميان مي‌شنيدم.... نمي‌دانستم بايد چه كار كنم به جاي اين‌كه با خانه يا شماره برادرم تماس بگيرم به سمت بيمارستاني كه آدرس داده بود راه افتادم.... او ادامه داد: شهرك سينمايي كجا و بيمارستان ميدان ونك كجا، حتي وقت نشد به طور كامل گريمم را پاك كنم، وارد شدم، اسم برادرم را گفتم، حتي مشابه اسمش هم در بيمارستان نبود... دوباره به شماره زنگ زدم در شبكه وجود نداشت... باورم نمي‌شد... خودم را به خانه رساندم... حال همه خوب بود... اين بازيگر خاطرنشان كرد: ياد اشك‌هايي افتادم كه در طول مسير تا رسيدن به بيمارستان براي برادرم ريختم و احتمالا در تمام اين مدت آن مزاحم در حال خنديدن بوده است... كلي عصباني بودم...از او شكايت كردم اما از جايي كه خط اعتباري بود و موقع خريد هيچ مدرك شناسايي ارائه نكرده بودند پليس نتوانست او را دستگير كند. اين حادثه باعث شد تا مدت‌ها وقتي تلفنم زنگ مي‌خورد تنم بلرزد. جام جم
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: پرشین وی]
[مشاهده در: www.persianv.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 345]
-
گوناگون
پربازدیدترینها