واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
بصيرت به انسان قدرت تشخيص مسائل پيچيده سياسي و اجتماعي را ميدهد و او با درك و فهم درست واقعيتهاي جامعه، در هنگامه بحران و فتنه، حق را از باطل جدا ميكند و با نور معرفت الهي، در مسير مستقيم حركت مينمايد. اگر انسان بصير نباشد، گرفتار فتنهها ميشود و با كوري به بيراهه ميرود و در پرتگاه سقوط ميكند. مقام معظم رهبري بهويژه پس از انتخابات باشكوه 22 خرداد و فتنهانگيزي بدخواهان، بارها بر نقش بصيرت و اهميت بالاي آن تأكيد كردهاند. ايشان از جمله در ديدار مردم مؤمن و انقلابي چالوس، با بيان برخي نكات درباره مسائل كلي كشور و انقلاب، بصيرت را نياز اصلي جامعه خواندند و خاطر نشان كردند: بصيرت اجازه نميدهد «غبارآلودگي فتنه»، كسي را گمراه كند. معظم له بصيرت ملت را كند كننده تيغهاي دشمن دانستند و افزودند: «اگر بصيرت نباشد، انسان حتي با نعمت خوب، ممكن است گمراه شود و در راه بد، قدم بگذارد.» اما به راستي بصيرت چيست و موانع آن كدام است؟ بصيرت به معناي بينايي دل است. بينايي دل، برگرفته از قدرت تحليل صحيح است؛ قدرتي كه بتوان از واقعيتهاي جامعه جمعبندي ذهني براي خود پديد آورد و چيزي را شناخت. اين قدرت تحليل و بصيرت، بسيار مهم است. هر ضربهاي كه مسلمانان در طول تاريخ بشريت خوردهاند، از ضعف تحليل و بينايي دل بوده است. بصيرت به انسان قدرت تشخيص مسائل پيچيده سياسي و اجتماعي را ميدهد و او با درك و فهم درست واقعيتهاي جامعه، در هنگامه بحران و فتنه، حق را از باطل جدا ميكند و با نور معرفت الهي، در مسير مستقيم حركت مينمايد. اگر انسان بصير نباشد، گرفتار فتنهها ميشود و با كوري به بيراهه ميرود و در پرتگاه سقوط ميكند. آن چيزي كه بشر را به اين وادي ميكشاند و از قدرت تحليل صحيح و بينايي دل جدا ميسازد و به مسلمان ضربه ميزند، موانع اين عروجاند كه شناخت تك تكانها، ميتواند من و ما را در پيمودن راه مستقيم تا به هدف و رسيدن به بصيرت واقعي كمك كند. دقيقاً به همين علت “موانع بصيرت” را معرفي ميكنيم تا در دوران فتنه، عاقلانه گام برداريم و با پرهيز از افتادن در دام فتنه، خود نيز عامل ايجاد فتنه نگرديم. 1- جهل محمدبن مسلم به علي بن ابيطالب(ع) ميگويد: “اگر ميخواهي من همراه تو بجنگم، شمشيري به من بده كه مسلمان را از كافر تشخيص دهد. محمدبن مسلم حق و باطل را نميشناسد. جاهل به حقايق و واقعيتهاست. اين جهل جلوي بصيرت او را گرفته است. اگر جهل را در هم بشكند، هرگز چنين سخن نميگويد. اگر آگاه به عظمت علي(ع) بود كه چنين سخن گزافي نميگفت. امروز هم برخي از بي بصيرتيها، برخاسته از جهل افراد و گروههاست. 2- دنياپرستي طلحه و زبير و خوارج، بيگانه از قرآن نبودند. خوب قرآن را بلد بودند. واژه واژه آن را ميدانستند. بعضي حافظ كل قرآن بودند. برخي از همينان اهل نافله و نماز شب بودند. بعضي حقانيت علي(ع) را هم ميدانستند، اما ميگفتند: “نماز پشت سر علي مقبولتر، ولي سفره معاويه چربتر است.” اينان با چشم، دنيا را دنبال ميكردند و كور شده بودند. علي(ع) ميفرمايد: “والله اگر طلحه پيروز شود، نخستين قرباني او زبير است و اگر زبير پيروز شود، اولين قرباني او طلحه است.” امروز هم دنياطلبي و دنياپرستي و قدرتخواهي و پول دوستي و رياست طلبي برخي را كور كرده است. 3- شخصيت زدگي امام صادق(ع) ميفرمايند: “كسي كه با معيار اشخاص وارد دين شود، همان افراد او را از دين بيرون ميبرند.” افراد را بايد با دين و حق محك زد، نه اينكه دين را با افراد! كدام زبير؟ حالا كه ميخواهي شخص را معيار قرار بدهي، زبير در كنار علي(ع) يا زبير در جنگ جمل؟! اگر ملاك زبير از بدو تا ختم شد، در برابر علي(ع) ميايستي و از دين خارج ميشوي. اگر ربيع ابن خصيم به جاي شخصيت زدگي، معيارگرا و حقگرا بود، نميگفت: “ما با اهل قبله ميجنگيم”!! عمر سعد در كنار علي(ع) را ميشود تحسين كرد، اما عمر سعد در عاشورا را چه؟ ابن ملجم در كرسي نظم براي علي(ع) را ميشود ستود، اما ابن ملجم قاتل در مسجد كوفه را چه؟ منتظري در كنار امام قابل لطف است، اما منتظري در برابر امام خميني چه؟! ميرحسين نخست وزير امام يا ميرحسين ايستاده در برابر راه امام؟ ملاك و معيار، حق و اسلام و انقلاب و راه امام و ولايتند. امروز نيز شخص گرايي و شخصيت زدگي آفت بصيرت و بينايي دل است. 4- هواپرستي علي (ع) ميفرمايد: “نگراني من از دو چيز است؛ تبعيت از هواي نفس و فراموشي قيامت.” آن امام همام ميفرمايد: “آغاز پديد آمدن فتنهها، هواپرستي است.” ببين امام سجاد(ع) در دعاي هشتم صحيفه سجاديه چه زيبا ميفرمايد: “خدايا! به تو پناه ميبرم از پيروي از هوي و هوس و مخالفت راه راست و از خواب غفلت و كوشش بر كار پر مشقت و ترجيح باطل بر حق.” اينها نتيجه هواپرستي است. شخص هواپرست، ديگر حق بين و حق پرست نيست. هوي، بصيرتش را كور ميكند. وقتي كور شد از بالا به پايين سقوط مينمايد. بلعم باعور به مقام قرب الهي رسيد. مستجاب الدعوه شد، اما به علت هواپرستي مثل سگ شد. 5- خودمحوري علي(ع) ميفرمايد: “اينها دنبال روش پيامبر(ص) نيستند. قيامتي را قبول ندارند. پناهگاهشان در مشكلات، خودشاناند.” خود را پيشواي خود قرار دادهاند. ملاك و معيار خودشاناند. براي آنها “من” مهم است. عامل سقوط شيطان هم همين “من” بود. وقتي خود مطرح شد، خدايي را نميبيند. حقي را نميشناسد. ديگر بصيرتي نيست كه بخواهد راه راست را ببيند و در آن راه گام بردارد. 6- سطحي نگري فقط به زير پا نگاه ميكند. بالاتر را نميبيند. به علي(ع) ميگويد تو حق را نشناختهاي! راه تو درست نيست! فرقي بين علي(ع) و معاويه نميگذارد. چون عمق بين نيست، معاويه را مسلمان ميشمرد. جنگ علي و معاويه را جنگ دو حق ميداند و علي(ع) را از اين جنگ برحذر ميدارد. تصور ميكند جرياني كه انقلاب را نشانه رفته و آمريكا براي او هورا ميكشد، يك جريان در خط امام و مدافع ولايت و قانون است. 7- حجاب معاصرت وقتي كه به مردم مدينه خبر رسيد حسين بن علي(ع) راكشته اند، گفتند: چه كسي جرات كرده او را بكشد؟! هياتي را به شام فرستادند. موضوع را بررسي كرد و خبر آورد: يزيد، قاتل حسين بن علي(ع) است. همان مردم گفتند: امام حسين(ع) در زمان حيات به ما گفت اگر يزيد حاكم شود، اسلام از بين ميرود ولي ما باور نكرديم. حجاب معاصرت مانع از ديدن حقيقت وجودي حسين شد و نگذاشت به تحليل صحيح سخن مولايشان بپردازند. حجاب معاصرت نگذاشت مردم عصر علي(ع)، او را تحمل كنند. فرمود فردا ميفهميد علي كه بود. فردا حقايق پنهان زندگي علي برايتان آشكار ميشود. پس از علي، عليشناس ميشويد. پس از علي، از علي دفاع ميكنيد. پس از عاشورا، همراه مختار و جزء توابين ميشويد. اگر امروز سخنان رهبري را فهميديم و عمل كرديم و قدر ولايت را دانستيم مهم است. نبايد بگذاريم حجاب معاصرت، بصيرتمان را كور كند و علي زمان را ياري نكنيم. 8- وابستگي فاميلي نوح گفت: خدايا! اين پسر من است. خداوند فرمود: او از اهل تو نيست. پسر زبير او را به وادي انحراف و بي بصيرتي برد. خدا دست نوح را ميگيرد و كمكش ميكند. قرآن مال و فرزند را فتنه ميداند. اين براي امتحان ماست. عشق به فرزند و همسر و فاميل، كورمان نكند كه در برابر حق بايستيم و يك عمر عملكرد مثبت خود را از بين ببريم. 9- گروه گرايي حزب را غربيها پايه ريزي كردند تا با اختلاف افكني، آب را گل آلود كنند و از آن ماهي خود را بگيرند. همين حزب را با ترفند و جنگ رواني به بتي مبدل ميسازند كه فرد، “چشم بسته” خود را فداي ارزشهاي آن ميكند و بر اثر بي بصيرتي، گاه در مقابل ارزشهاي الهي و دين و انقلاب ميايستد. به جاي معيار قرار دادن حق، حزب و گروه معيار قرار ميگيرد. اگر ملاك و معيار گروه و حزب و رئيس حزب و دسته شد، به وادي سقوط كشيده ميشويم. اگر حزب را هم غربيها ساخته باشند يا از آن حمايت كنند كه تكليف روشن است. علي(ع) در نهج البلاغه ميفرمايد: “قسمتي از حق و قسمتي از باطل را ميگيرند و به هم ميآميزند. آنجاست كه شيطان بر دوستان خود چيره ميگردد.” امر بر عده اي مشتبه ميشود. بين مومن و منافق نميشود فرق گذاشت. در اين وادي تشخيص حق و باطل سخت است. تنها اهل بصيرت نجات مييابند. آنان كه دل به خدا سپرده اند، به او پناه برده و از او كمك ميطلبند. آنان كه مشمول لطف الهي اند، نجات خواهند يافت.براي پيمودن راه مستقيم تا هدف، به ايمان و بصيرت نيازمنديم. بصيرت را هم بايد از قرآن و ادعيه و نهج البلاغه و صحيفه سجاديه و تاريخ زندگي اولياء و عبرتها عاشورا و غدير بگيريم. ايمان را با تدبر در آيات الهي تقويت كنيم. . /1001/
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 154]