محبوبترینها
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
سیگنال در ترید چیست؟ بررسی انواع سیگنال در ترید
بهترین هدیه تولد برای متولدین زمستان: هدیههای کاربردی برای روزهای سرد
در خرید پارچه برزنتی به چه نکاتی باید توجه کنیم؟
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1828947250
توسعه فرهنگ فرآيندي از تحقق كمالات انساني است
واضح آرشیو وب فارسی:قدس: توسعه فرهنگ فرآيندي از تحقق كمالات انساني است
ترجمه: حسين بني هاشم فرهنگ (از ريشه لاتين cultura و از colere به معناي ترويج كردن) معمولاً به الگوهاي فعاليت انساني و ساختار نمادهايي كه اهميت و نفوذ چنين فعاليتهايي را تشريح مي كند اشاره دارد و معرف مجموعه اي از نمادها و مفاهيمي است كه پديد آورندگان آنها با يكديگر اختلاف دارند، فاقد مرز كاملاً مشخصي هستند، بر يكديگر تأثير مي گذارند و هر يك با ديگري رقابت مي كنند. اين مقوله به موسيقي، ادبيات و هنر، سبك و سياق زندگي، نقاشي، مجسمه سازي، تئاتر، فيلم و مسايل مشابه اشاره دارد و هر چند بسياري آن را با مصرف و كالاهاي مصرفي همسان مي دانند، اما انسان شناسان معتقدند اين مبحث نه تنها مصرف كالاها بلكه فرآيند عمومي توليد و عرضه آنها را نيز در بر مي گيرد. علاوه بر اين، موضوعاتي همچون ارتباطات اجتماعي و آداب و رسومي كه چنين موضوعات و مراحلي در آن وجود دارد را نيز شامل مي شود. با اين حال، فرهنگ بدين معنا را مي توان در برگيرنده هنر، علم و حتي نظامهاي اخلاقي دانست. انسان شناسان معمولاً بيشترين كاربرد عنوان «فرهنگ» را در اشاره به مجموعه فعاليتهايي كه براي برقراري ارتباط انسان با ديگران انجام مي پذيرد، مي دانند. فرهنگ «راه چگونه زيستن در يك جامعه كامل» نيز ناميده شده است كه در نتيجه مفاهيمي چون آداب، پوشش، زبان، دين، مراسم و هنجارهاي اخلاقي همچون قانون و اخلاق و نظام اعتقادي را دربر مي گيرد. معاني متفاوت فرهنگ، بازتابي از تفاوت نظريه ها براي درك و يا سنجش كنشهاي انساني است. دستخطي از «تيلور» در خصوص چشم انداز انسان شناسي اجتماعي در 1874 انگلستان به دست آمده است كه در آن مشخصه هاي فرهنگ را اين چنين عنوان مي كند: «فرهنگ و يا تمدن در حواس گسترده ژنتيكي كه تركيبي از دانش، اعتقادات، هنر، اخلاقيات، قانون، رسوم و امكانات و عادات اكتسابي ديگراست، متمركز مي باشد و توسط انسان به عنوان عضوي از جامعه توسعه مي يابد.» سازمان فرهنگي، علمي و آموزشي سازمان ملل متحد (يونسكو) در سال 2002 در تعريفي از فرهنگ متذكر مي شود: «... فرهنگ مشخصه هاي معنوي، مادي، فكري و احساسي سيماي جامعه يا گروه اجتماعي و آنچه آن را دربر مي گيرد، به اضافه هنر، ادبيات، سبك و سياق زندگي، راههاي زندگي با يكديگر، نظامهاي ارزشي... و اعتقادات است.» در حالي كه اين دو تعريف در برگيرنده يك سطح از مفهوم فرهنگ است و نمي توانند دربر دارنده بسياري از موارد استفاده اين مفهوم باشند، در 1952 «آلفرد كروبر» و «كلايد كلوهن» فهرستي از 164 معني متفاوت فرهنگ و بررسي شاخص مفاهيم و معاني آن را تهيه كرده و پس از بررسي تعاريف، آنها را در شش مقوله تعريف توصيفي (مانند تعريف تيلور)، تعريف تاريخي (با تأكيد بر سنن)، تعريف هنجاري (با تأكيد بر ارزشها و مقررات) و تعريف روانشناختي (با تأكيد بر يادگيري و عادات)، تعريف ساختاري (با تأكيد بر الگوها) و تعريف ژنتيك (با تأكيد بر ايده ها و نمادها) گنجاندند. اين تعاريف و بسياري از اين دست، فهرستي از عناصر فرهنگ نظير قانون، لوح سنگي و يا مراسمي از ازدواج را عرضه مي كند. آنها در محدوده اي از زمان و در دوره اي از مختصات جغرافيايي براي فرد رخ مي دهند و سپس از آن خارج مي شوند. «لسلي وايت» كه به شدت از تطورگرايي دارمين و نظريه اقتصادي ماركسيسم متأثر بود، عامل اساسي تكامل فرهنگي را انرژي مي داند. وي در اثر «تكامل فرهنگ ( پيشرفت تمدن تا سقوط روم)» درباره سير تحول فرهنگ و اينكه چرا ملتها بر طبق فرهنگ خويش رفتار مي كنند، بحث مي كند و مي كوشد تكامل فرهنگ را از ديدگاه پيشرفت تكنولوژيك شرح دهد. از نظر او، تكنولوژي شالوده و عامل تعيين كننده نظامهاي فرهنگي است. وي چهار نوع از اجزاي سازنده نظامهاي فرهنگي را از يكديگر متمايز مي كند: تكنولوژيك (صناعتي)، اجتماعي، عقيدتي (ايدئولوژيك) و عاطفي (نگرشي) عامل تكنولوژيك، عامل بنيادي است كه سه تاي ديگر وابسته به اين عاملند.عامل تكنولوژيك صورت و محتواي بخشهاي اجتماعي، فلسفي و عاطفي را تعيين مي كند و مي توان اثبات كرد كه تمام موجودات زنده تنها در صورتي مي توانند حيات فردي خود را حفظ كنند و به بقاي خود ادامه دهند كه حداقلي از سازگاري با جهان خارج را تأمين و برقرار سازند. براي اين هدف بايد بخورند، خود را از گزند آسيبهاي طبيعي ايمن بدارند و در برابر دشمنان به دفاع بپردازند. اين فرايندها در مفهوم گسترده فرايندهاي تكنولوژيكند؛ يعني به وسيله ابزار مادي، ماشيني، زيست فيزيكي و زيست شيميايي صورت مي پذيرند. فرهنگ به عنوان تمدن تصور غالب افراد از فرهنگ، تصوري است كه در كشورهاي اروپايي از قرن 18 و اوايل قرن 19 رشد يافته است. اين تصور، برآيندي از نابرابري بين جوامع وقدرتهاي اروپايي و مستعمرات آنها در نقاط مختلف دنياست. بر اساس اين تفكر هر فرد مي تواند تعدادي از كشورها و ملتها را به عنوان متمدن تر طبقه بندي كند. بسياري از تئوري پردازان فرهنگي تلاشهايي را براي حذف فرهنگ توده و عوام پسند از مفهوم فرهنگ انجام داده اند. تئوري پردازاني همچون «متيو آرنولد» (1822-1888) به فرهنگ به عنوان برآيند ساده اي از بهترين افكار و گفته ها در جهان مي نگرند. آرنولد جوامع توده وار فرهنگي را با جوامع هرج و مرج و يا آنارشي مقايسه مي كند. در اين قياس، فرهنگ كاملاً با مقوله تربيت در جوامع مرتبط است. او از اين واژه براي شيوه اي از پالايش رفتار انساني استفاده مي كند: «... فرهنگ فرايندي از تحقق كمالات انساني است كه توسط ابزاركسب دانش به وجود آمده است. اين مقوله شامل تمامي موضوعاتي است كه غالب آنها براي ما اهميت دارند و نيز بهترينهايي كه در جهان تصور گرديده و گفته شده است.» فرهنگ به فعاليتهاي برگزيده همچون موزه داري، هنر و موسيقي كلاسيك اشاره دارد و واژه «نخبه» وصف حال افرادي است كه در خصوص اين مسايل آگاهي دارند و يا در بخشي از اين فعاليتها، ايفاي نقش مي كنند. اين طبقه معمولاً واجد فرهنگ بالا (با فرهنگ) تلقي مي گردند. از قرن 19 ميلادي به بعد، برخي از منتقدان اجتماعي مقايسه ميان عالي ترين و پست ترين فرهنگها را پذيرفتند؛ اما همچنان نگران تحريف فرهنگ عالي بودند كه ممكن بود فساد و يا پيشرفت غير طبيعي آن سرشت ذاتي افراد را محو كرده و تغيير شكل دهد. در اين واكاوي، موسيقي قومي (به عنوان محصولي از قشر كارگر) از روي صداقت تبييني از زندگي طبيعي و موسيقي كلاسيك، به نظر سطحي و رو به انحطاط مي آمد. به همين ميزان اين ديدگاه اغلب مردم بومي را به عنوان «وحشيان اصيل» توصيف مي كرد. زندگي صحيح و بي نقص، ساده و بي نقص در برابر طبقه نظام سرمايه دارغربي. فرهنگ به مثابه باور جهاني در طي دوره رمانتيك در آلمان، مطالعات پژوهشگراني كه به حركات ناسيوناليستها علاقه مند بودند، به عنوان مبارزه ناسيوناليستي براي ايجاد آلماني به دور از قلمرو شاهزادگي مختلف انديشه اي كه شمول بيشتري داشت با عنوان «فرهنگ به مثابه عقيده جهاني» رشد يافت. در اين شيوه تفكر، يك عقيده جهاني مشخص و مقايسه ناپذير به توصيف هر يك از گروه هاي نژادي مي پردازد. اگرچه اين ديدگاه شمول بيشتري از نظريات پيشين دارد، اما اين ديدگاه تنها براي تمييز «متمدن»، «بدوي» و يا فرهنگهاي قبيله اي معتبر شناخته مي شود. از حدود قرن 19، انسان شناسان اصطلاح فرهنگ را براي تعريف گسترده و براي تنوع وسيع تر جوامع به كار بردند و با توجه به تئوري سير تكاملي، نتيجه گرفتند كه تمامي موجودات انساني به يك شيوه رشد مي كنند و اين واقعيت تمامي فرهنگهايي را كه ضرورتاً در بسياري موارد پيامد سير تكاملي انسان است، دربر مي گيرد. آنها همچنين نشان دادند بسياري از مخالفتها براي استفاده فرضيه زيستي و شرح اختلاف ميان فرهنگهاي خاص، رويكردي است كه پيشتر يك شكل و يا بخشي از قسمتهاي جامعه مقابل هم و نيزمراحل سلطه و مقاومت را نشان مي دهد. در 1950 ميلادي «خرده فرهنگها» به عنوان گروههايي با خصوصيات متمايز، در درون فرهنگي بزرگتر به موضوعي براي تحقيق جامعه شناسان تبديل شدند و از همين رو قرن بيستم به دوره « فرهنگ واحد» شهرت يافت. فرهنگ به مثابه نمادها ديدگاه نمادين به فرهنگ، ميراث كليفورد گيرتز و ويكتور ترنر است. گيرتز در اثر معروفش «تفسير فرهنگها» با بيرون كشيدن فرهنگ از حوزه ماديات و قرار دادن آن در حوزه نماد و نشانه شناسي، تعريف خاص خود را از فرهنگ ارايه داده و آن را به روش شناسي ويژه خود منتقل مي كند. به باور گيرتز، فرهنگ نظامي از مفاهيم است كه در قالب نمادها بيان مي شود و به انسانها امكان مي دهد با يكديگر ارتباط برقرار كنند. فرهنگ است كه از ميان نمادهاي خود، جهان را در ذهن انسانها معنا دار كرده و آنها را قادر به شناخت و درك آن مي كند. خود او در اين زمينه مي گويد: «مفهوم فرهنگ از نظر من، يك مفهوم معنايي است. من همچون ماكس وبر بر اين باور هستم كه انسان درون تاروپودهايي معنايي، كه خود آنها را بافته، معلق است. به باور من، آن تاروپودها فرهنگ هستند و تحليل آنها نمي تواند بر اساس يك علم تجربي و در جستجوي قوانين انجام گيرد. بلكه از طريق يك علم تفسيري و در جستجوي معني انجام مي گيرد. من به دنبال چنين توضيحي هستم.» فرهنگهاي درون يك جامعه جوامع بزرگ اغلب خرده فرهنگها يا گروههايي از مردم با مجموعه رفتارها و اعتقادهايي را شامل مي شوند كه آنها را از فرهنگ بزرگتر كه بخشي از آن هستند، متمايز مي كند.خرده فرهنگها ممكن است به واسطه سن اعضاي آن و يا اختلاف بين نسلها، نژاد، طبقات و يا جنسيت متمايز شوند. در ارتباط ميان گروههاي مهاجر و فرهنگ آنها چهار نوع نگرش ديده مي شود: Monoculturalism : در بسياري از دولتهاي اروپايي فرهنگ دقيقاً با ناسيوناليسم پيوند خورده است. بنابراين، سياست دولت در يكسان سازي مهاجران تعريف مي گردد. البته روند افزايش مهاجرت، بسياري از دولتهاي اروپايي را به آزمايش شيوه هايي از اين روش وادار كرده است. Leitkultur (هسته فرهنگ): نمونه رشد يافته آن در آلمان وجود دارد. مبناي اين ايده آن است كه اقليتها مي توانند براي خود يك هويت داشته باشند، اما در عين حال از كمترين پشتيباني هسته اعتقادات فرهنگي كه جامعه بر مبناي آن استوار است، برخوردارند. Melting Pot ديگ ذوب: در ايالات متحده ديدگاه سنتي دارد كه بر وجود فرهنگ تمامي مهاجران و آميختگي آن بدون دخالت دولت تأكيد دارد. Multiculturalism : سياستي است كه مهاجران و ديگران بايد از روي صلح و صفا فرهنگشان را با فعل و انفعالهاي فرهنگهاي متفاوت در درون يك ملت محافظت كنند. در خرده فرهنگهاي درون يك جامعه، شيوه برخورد افراد و ارتباطهاي ميان گروههاي فرهنگي مختلف، نقش بزرگي را در تصميم گيريها ايفا مي كند. مطالعات فرهنگي در داخل يك جامعه پيچيده است و تحقيق بايد بر اساس تعداد بي شماري متغير انجام گيرد. بسياري از فرهنگهاي منطقه اي از تماس با ديگران در نتيجه استعمار، بازرگاني و تجارت، مهاجرت، رشد و تاثير رسانه هاي گروهي و نقش دين، تأثير پذيرفته اند. آفريقا: اگرچه اين قاره خاستگاه فرهنگهاي متنوع است، در عين حال بخشهايي از آن همچون مصر بيش از همه تحت تأثير استعمار بوده اند. در شمال آفريقا نيز اين تأثيرگذاري توسط اعراب و دين اسلام رخ داده است. آمريكايي ها: فرهنگ آمريكايي ها به طور قابل ملاحظه اي از اقوامي كه در اين قاره سكني گزيده اند همچون مردمي از آفريقا (مردم برزيل و ايالت متحده عده زيادي فرزند از مهاجران آفريقايي دارند) و مهاجرت اروپاييها بويژه اسپانيا، انگليس، فرانسه، پرتقال، آلمان، ايرلند، ايتاليا و هلند تأثير پذيرفته است. قبل از ورود اروپاييها، آمريكاي شمالي گونه اي از چند فرهنگ مركب بوده است، چنان كه اجزاي متفاوتي را از اقوام و فرهنگهاي مختلف وام گرفته است. آسيا: با وجود تنوع اقوام بزرگ آسيايي، چندين انتقال قومي در اين قاره رخ داده است. براي مثال، هرچند كشورهاي كره، ژاپن و ويتنام به زبان چيني تكلم نمي كنند، اما زبان آنها متأثر از چيني ها و خط آنهاست. همچنين در شرق آسيا، خط پذيرفته شده چيني مبين تأثيراين فرهنگ بر اين منطقه است. دين، بويژه بودائيسم وآيين تائو نيز تأثير عميقي را بر كشورهاي شرق آسيا داشته اند. همچنين، هندوئيسم و اسلام صدها سال است تأثير فرهنگي خود را بر مردم مختلف جنوب آسيا نشان مي دهند. به همين نحو، بودائيسم هم در مناطق جنوب شرق آسيا تأثيرخود را بر اين بخش گذاشته است. بيشتر مردم كشورهاي اقيانوس آرام بويژه فيليپيني ها، از فرهنگهاي بومي تأثير پذيرفته اند. با وجود اين، معمولاً اين تأثيرپذيري در نتيجه تماس با فرهنگ اروپايي نيز رخ داده است. نفوذ گسترده فرهنگ اروپايي در آن سوي قاره اروپا، نتيجه ميراث استعمارگري است. در اين گستره، گاهي احساس «رجعت به فرهنگ غرب» را مي توان احساس كرد. اين مسأله را مي توان به سادگي در گسترش زبان انگليسي و در محدوده كوچكتر در ديگر زبانهاي اروپايي مشاهده نمود. در عين حال، نفوذ فرهنگ سلطه گر يونان، رم باستان و مسيحيت در اروپا، رو به كاهش است. خاورميانه و شمال آفريقا: اين منطقه معمولاً سه فرهنگ مسلط داشته است؛ اعراب، ايرانيان و تركها كه هر يك با درجات مختلف نفوذ خود را بر اين حوزه در طي ادوار مختلف نشان داده اند. اين سرزمين به طورقابل ملاحظه اي متأثر از حضور اسلام است، هر چند اقليت مهمي از مسيحيان و تعداد اندكي هم از ديگر اقليتها در اين منطقه حضور دارند. فرهنگ عربي و اسلامي عميقاً بر فرهنگ و زبان ايراني و تركي نفوذ دارد و اسلوب نگارش خط، هنر، معماري و ادبيات به خوبي در اين منطقه قابل تشخيص است. در مجاورت ايران و در منطقه بسته اي همچون عراق و تركيه اثرات زباني را مي توان در لهجه عراقي ها و كويتي ها و نيز در زبان تركي ديد. 500 سال حكومت عثماني بر بيشتر مناطق خاورميانه و حتي تا حوزه اي چون الجزاير، تأثير زيادي را بر فرهنگ عربي داشته است، اما مي توان درجه عميقي را در مصر، عراق و شرق اين منطقه ديد. بنابر آنچه اشاره شد، نبايد فرهنگ و توسعه فرهنگي را تنها منوط به تأثير يك عامل دانست، بلكه تأثير و تأثر فرهنگي در نتيجه عواملي است كه فعاليتهاي متفاوت بشري و ابزاري كه او از آن مدد گرفته، به بسط و توسعه آن دامن زده است. A Few Notes on the Culture - Banks, Lain M
چهارشنبه 29 خرداد 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: قدس]
[مشاهده در: www.qudsdaily.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 288]
-
گوناگون
پربازدیدترینها