محبوبترینها
آیا میشود فیستول را عمل نکرد و به خودی خود خوب میشود؟
مزایای آستر مدول الیاف سرامیکی یا زد بلوک
سررسید تبلیغاتی 1404 چگونه میتواند برندینگ کسبوکارتان را تقویت کند؟
چگونه با ثبت آگهی رایگان در سایت های نیازمندیها، کسب و کارتان را به دیگران معرفی کنید؟
بهترین لوله برای لوله کشی آب ساختمان
دانلود آهنگ های برتر ایرانی و خارجی 2024
ماندگاری بیشتر محصولات باغ شما با این روش ساده!
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1856205609
سبک شناسی
واضح آرشیو وب فارسی:سایت ریسک: View Full Version : سبک شناسی Asalbanoo15-03-2007, 12:33 PMمقدمهاى بر واژگان و اصطلاحات سبکشناسى قاعدهٔ سبکشناسی تاریخ سبکشناسی معنی و صورت یا صورت و شکل وسعت و شمول سبکشناسی سبک و نوع هر چه آبادى و پيشرفت زياد شود، کتاب و کتابخوان زيادتر مىشود، و هر چه کتابخوان زياد شود نويسنده و مؤلف و مصنف زياد مىشود، و از مجموع اين پيشرفتها علوم ترقى مىکند، و هر علمى بر وسعت خود مىفزايد و ابتکارات و الهامات از طرف اهل مطالعه و تحقيق موجب توسعهٔ دامنهٔ علوم و فنون مىگردد ـ و روزبهروز بر معلومات بشر افزوده مىشود، به حدّى که هر چند سال يکمرتبه کتابهاى علمى را عوض مىکنند. معروف است که بشر در ترقى و پيشرفت تمدن در حکم جوانى است که هر روز قد مىکشد و جامهٔ امسالين وى براى سالهاى بعد کوتاه و بىاندام است و هر سالى قبائى فراخور اندام خويش لازم دارد. در مملکت ما نيز، اين حرکت و پيشرفت قهرى است، چه دنيا امروز طورى به هم پيوسته است که حرکت يکطرفه ناچار موجب مىشود که اطراف ديگر نيز به حرکت بيايد ـ بنابراين مىبينيم که در ايران نيز حرکت و پيشرفت علمى و ادبى غير محسوس نيست. يکى از حرکات عمده، که در عالم ادب فارسى پيدا شده است، افتتاح دانشکده و دروس دکترى ادبيات فارسى است و در حقيقت افتتاح دانشگاه از شاهکارهاى ربع قرن اخير ايران بود و به تمام علوم و فنون جنبشى داد، بهويژه ادبيات که هم از آن جنبش نصيبى بيشتر برد. ادبيات فارسي، تا سى چهل سال پيش، دو پايه بيش نداشت: يکى علوم مقدماتى زبان عرب، ديگ تتبعات و مطالعات در متن فارسى و فراگرفتن قواعد ناقص زبان و تاريخ لغت. اين دو پايهٔ معلومات، وقتى با قريحهٔ شاداب و ذوق و هوشى طبيعى توأم مىشد بعد از سالها ممارست، شاعرى مفلق يا دبيرى لايق بيرون مىداد خاصه که پيرايهاى از علوم معقول و منقول و يا نمکى از تصوف و عرفان هم بر آن پاشيده باشند. از يک قرن قبل به واسطه قرائت کتيبهها و شيوع تواريخ يونان و روم و طبع و نشر تواريخ قديم عرب مانند تاريخ طبرى و مسعودى و يعقوبى و دينوّرى و غير هم کمکى که حفريات و علوم باستانشناسى به مجموع اين وسايل کرد ـ تاريخ شرق دگرگون گرديد. اروپائيان به مطالعهٔ علوم و ادبيات شرق راغب شدند و مشرقيان با خاورشناسان آميزش يافتند، خاصه از روزى که ”انکتيل دوپرون“ فرانسوى اوستاى خود را انتشار داد، درس اوستا و زند در عالم غرب عنوان خاصى پيدا کرد و عاقبت به حل رموز زبان پهلوى پى بردند و اوستا را هم ترجمه کردند. اين تحقيقات نيز بر تحقيقات پردامنهٔ تاريخى که بالاتر شرح داديم برافزوده و از مجموع اين تحقيقات و زحمات در ظرف مدّت پنجاه، شصت سال علم خاصى پيدا شد که آن را ”ايرانشناسي“ نام دادند. ايران شناسى نيز دو پايه پيدا کرد: ۱. شناختن ادبيات و تاريخ و صنايع خود ايران طبق قاعدهٔ قديم ۲. شناختن ادبيات و صنايع فارسى و تاريخ صحيح قبل از اسلام از مادى و همخامنشى و اشکانيان و ساسانيان طبق منابع عربى و فرنگى و آشنا شدن با ”اوستا“ و ”زند“ و ”پازند“ و ياد گرفتن زبان خطوط قديم و آشنا شدن با آداب و مزديسن و شناختن ”زرتشت“ و ”ماني“ و ريشهٔ زبان درى و پهلوى جنوبى و شمالى و زبان سغدى و ساير شاخههاى زبان ايرانى و فهم آداب و عادات صنعت ايرانيان قديم و طبقات سهگانه يا چهارگانهٔ دين، و فهم لغات کهنه و تطبيق آنها با لغات زبان درى و ساير لوازم ايرانشناسى است. تا پنچاه سال قبل، ادباى ايران فقط قسمت اول از ايرانشناسى را مىشناختند و مورِّخين نيز (سواى معدودى از اهل فضل (۱)) تنها از قسم قديم آگاه بودند، و از قسم دوم بىخبر، و بالعکس خاورشناسان از قسم جديد واقف و از قسم قديم بىخبر بودند و در حقيقت ادبا و نويسندگان و رجال علم و ادب ما و همچنان خاورشناسان هر يک از جهتى ايران را نمىشناختند و اين نقيصه از دو سو هنوز با وجود زحمات بىشمار علما و ادباى ايرانى و اروپائى که در قرن اخير متحمل شده و مىشوند باقى است. (۱). مانند اعتمادالسلطنه و قليلى از فضلا چون ميرزاآقاخان کرمانى و غيره که اطلاعات کمى از تاريخ جديد داشتهاند. بالجمله ادبيات ايران وسعت يافته و بزرگ شده است و امروز ديگر با آلات فنى فرهنگ و ادب قديم نمىتوان کسى را در زبان فارسى به معنى واقعى ”اديب“ ناميد ـ مگر آنکه به تمام تحقيقات قديم و جديد واقف بوده ايران را از لحاظ تاريخ و زبان و عادات و صنايع و نظم و نثر و رجال کتاب بشناسد ـ و بايد انصاف داد که فراگرفتن اين همه معلومات که هنوز در زبان فارسى قسمتى از آنها ترجمه نشده و کتاب ندارد امرى دشوار است. اين قسمت براى نخستينبار در بيست سال اخير مطمح نظر قرار گرفت و کتبى از فرنگى به فارسى ترجمه شد و مکتبى نيز در تدريس زبان و آداب و تاريخ ايران قديم و زير نظر پرفسور هرتسفلد آلمانى در تهران بازگرديد، و بالاخره در دانشکدهٔ ادبيات اين مسائل به طريق جزوه و خطابه تدريس گردد و از مجموع اين اقدامات اين نتيجه حاصل آمد که جمعى از جوانان طلاب ادب ملتفت شدند که معلومات ضرورىترى هم در زبان فارسى هست که بايد آن را بهدست آورد. سبکشناسي: يکى از فنون ادبى فارسى ـ که متأسفانه خاورشناسان و ايرانيان تا ديروز از آن بىخبر بودند نيز در قرن اخير مطمح نظر ادبا قرار گرفت ـ اين فن تا اين اواخر بهصورت علوم درسى بيرون نيامده بود و فقط سينه به سينه و گاهى در مقدمهٔ بعضى تذکرهها و يا در محافل ادبى عنوان مىشد، و آن فن ”سبکشناسي“ است. سبک در لغت تازى به معنى گداختن و ريختن زر و نقره است و سبيکه پارهٔ نقرهٔ گداخته را گويند (دائرهالمعارف بستانى ـ منتهىالارب ـ صراح.)، ولى ادباى قرن اخير سبک را مجازاً به معنى ”طرز خاصى از نظم يا نثر“ استعمال کردهاند و تقريباً آن را در برابر ”ستيل Style“ اورپائيان نهادهاند. ستيل Style در زبانهاى اروپائى از لغت ستيلوس يونانى مأخوذ است و به معنى ”ستون“ و در عرف ادب و اصطلاح به طرز ادائى اطلاق مىشود که از لحاظ مشخصات و وجوه امتيازى که نسبت به هنرهاى زيباى مشابه دارد مورد مطالعه قرار گيرد ـ و نيز روش نگارشى که بهوسيلهٔ خواص ممتازهٔ خويش مشخص باشد. ستيلوس ( Stilus که به خطا آن را Stylus نگارند.) در زبان يونانى آلتى فلزين يا چوبين يا عاج اطلاق مىشده که بهوسيلهٔ وى در ازمنهٔ قديم حروف و کلمات را بر روى الواح مومى نقش مىکردهاند (دائرةالمعارف بريتانيکا) ـ و امروز هم ايرانيان به ”قلم“ که واسطهٔ نقش مقاصد بر روى کاغذ يا ديوار يا پارچه يا لوح است، مانند ”ستيل“ معنى شبيه به ”سبک“ مىدهند و مىگويند: ”فلان کس خوب قلمى دارد“ يعنى سبک نگارش او خوب است، اما اين معنى تنها در مورد ”نثر“ مستعمل است نه نظم، چه در مورد نظم نمىتوان ”قلم“ بهکار برد بلکه در آن مورد بايد گفته شود: خوب سبکي، يا خوب شيوهاى دارد. سبک در اصطلاح ادبيات عبارت است از روش خاص ادراک و بيان افکار بهوسيلهٔ ترکيب کلمات و انتخاب الفاظ و طرز تعبير ـ سبک به يک اثر ادبى وجههٔ خاص خود را از لحاظ و صورت و معنى القاء مىکند. و آن نيز به نوبهٔ خويش وابسته به طرز تفکر گوينده يا نويسنده دربارهٔ ”حقيقت“ مىباشد. بنابراين، سبک در معنى عام خود عبارت است از تحقق ادبى يک نوع ادراک در جهان (Coneption) که خصايص اصلى محصول خويش (اثر منظوم يا منثور) را مشخص مىسازد. Asalbanoo15-03-2007, 12:34 PMسبکشناسى علمى است که در نتيجهٔ ترقى زبان فارسى و توجه دولت و مردم به نشر و ترويج اين زبان در اين چند سال آخر موجود گرديد و نمونههاى کوچکى از آن در حواشى و مقدمهٔ کتب مطبوعه که بهوسيلهٔ فضلاى متبحّر بهطرز جديد با تحقيقات علمى تصحيح شده است گاه به گاه ديده مىشد. اين علم گذشته از آشنا کردن طلّاب ادب با کتب قديم و جديد، و شناساندن نويسندگان و استادان نثر فارسي، و تاريخ کتابها، و شرح حال مؤلفان هر کتاب، که خود علمى است مستقل، فوايد ديگرى نيز دربر دارد از قبيل مأنوس شدن با تاريخ قديم ايران و تمدن آداب باستان، و فهرست زبانها و خطوط و لهجههاى کهن، و بهدست آوردن رشتهٔ ارتباط بين امروز و ديروز، و تسلسل حوادث و تطوّر زندگانى مردم اين مرز و بوم که خود خدمتى است به تاريخ اين مملکت ـ و از همه مهمتر فايده آن مأنوس شدن دانشجويان با صرف و نحو زبانهاى فارسى از پهلوى و دري، و قادر شدن مردم به فهم و درک لغات و اصطلاحات قديم، و فراگرفتن طرز انشاء هر دوره، و تفاوت نهادن ميان نوشتههاى هر دوره با دورهٔ پيشين و پسين و قدرت يافتن به قرائت متون مختلف و نثرهاى گوناگون ادوار قديم و متوسط و پى بردن به حسن و قبح نثر و درک علل ترقى و انحطاط نثر در هر دوره ـ که نتيجهٔ مجموع اين بررسىها کامل شدن سواد فارسى و توانائى دانشجوى بر انتخاب سبک مطبوع و احتراز از اغلاط و بىسليقگىهاى فراوانى که نثر فارسى را از حيلهٔ زيبائى و لطف طبيعى انداخته است و مىباشد. نظر به آنکه در اين علم از تطوّر بحث مىشود ـ دانستن و فراگرفتن اين علم دانشجو را به شناختن اصل و ريشهٔ بسيارى از لغات طورى قادر مىسازد که هرگاه صاحب هوش و قريحه باشد بابى تازه در فقهاللغهٔ فارسى بر روى او باز مىشود و اگر احياناً روزى وارد آن علم گرديد از مدخلى آسان گذشته است و راه بر او بسى نزديک شده است. و چون در اين علم از اصطلاحات و استعمالات لغوى و جملهبندى در هر دوره و قرنى بحث مىشود، دانشجو قادر خواهد شد که با آموختن اين علم در تصحيح کتب قديم به راه خطا نرود و به قياسات صحيحه توانائى يابد و از تصرفات ناصواب که مايهٔ فساد و ضياع بسيارى از کتب قديم شده است بپرهيزد ـ اينک ما اينجا تنها دو شاهد يکى از بيهقى و ديگر از گلستان براى همين معنى مىآوريم: در تاريخ بيهقى صفحهٔ ۱۳۶ چاپ تهران عبارتى است که مىگويد: ”امير محمود قصد رى کرد و ميان اميران مسعود و محمد مواضعتى که نهادنى بود بنهاد ـ امير محمد را آن روز امير خراسان خواند و اسپ امير خراسان خواستند و وى سوى خراسان و نيشابور بازگشت.“ در نسخهٔ بيهقى چاپ کلکته صفحه ۱۴۸ همين عبارت را چنين ضبط کرده است: ”.... امير محمود قصد رى کرد و ميان اميران و فرزندان او مسعود و محمد مواضعتى که نهادنى بود بنهاد ـ امير محمد را آن روز اسپ بر درگاه نبود اسپ امير خراسان خواستند و وى نيشابور بازگشت“ اگر کسى در دو نسخهٔ مختلف، اين دو عبارت را بخواند و بهعبارت ”امير محمد را آن روز... الخ“ که در يکى طورى و در ديگرى با نقصان ”اميرخراسان خواند“ و به زيادتى عبارت ”اسپ بر درگاه نبود“ برسد چه بايد بکند و چگونه اين مشکل را حل سازد؟ ليکن اگر کسي، به علم سبکشناسى واقف باشد، خواهد دانست که نسخهٔ طبع تهران صحيح است و طبع کلکته فاسد و مغشوش و آن نقصان و زيادت از تصرف ناسخ يا مصحح نادان است ـ چه، مىداند که ”اسپ بر درگاه خواستن“ در آن زمان علامت امتيازى و منصبى و جاه و مقامى بوده است که از طرف پادشاه به کسى اعطاء شده باشد، و در حکم اعلان و انتشار آن جاه و منصب است، و اميرمحمد از طرف پدر به امارت خراسان نامزد شد و بر درگاه محمود اين منصب او را بهوسيلهٔ خواستن اسپ خراسان رسميت داده و اعلام داشتهاند و در اين صورت ضبط چاپ کلکته ناصواب و اضافت ”اسپ بر درگاه نبود!“ و حذف ”امير خراسان خواند“ دليل بىاطلاعى ناسخ و طابع و مصحح است (براى مزيد توضيح رجوع شود به کتاب سبکشناسى ملکالشعراء بهار جلد اول صفحهٔ ۴۳۴ و جلد دو صفحه ۸۲ ـ ۸۳ ) ديگر در گلستانهاى چاپى اين شعر را مىبينيم: گوئى رگ جان مىگلسد نغمهٔ سازش ناخوشتر از آوازهٔ مرگ آوازش براى محققى که به علم عروض آشنا باشد بعد از خواندن اين بيت يقين حاصل مىشود که اين بيت مصحف و مغشوش است ـ چه مصراع اول به بحر هزج مثمن اخرب مکفوف و محذوف و مصراع ديگر به بحر هزچ مثمن اخراب مکفوف ابتر، و خاص ”رباعي“ است و اين دو بحر را با هم نمىسازند ـ اما مردد مىماند که کدام مصراع اول و کدام بدل مغشوش است؟ ولى اگر با سبکشناسى آشنا باشد بىدرنگ ملتفت مىشود که مصراع اول بدون ترديد غلط است زيرا لفظ ”ساز“ به آن معنى که اما امروز استعمال مىنمائيم يعنى ”آلتى از موسيقي“ در عصر سعدى معمول نبوده است و عبارت ”نغمهٔ سازش“ بدين دليل صحيح نيست و به اصطلاح قديم ساز به معنى ”مرتب“ است و اينجا صفت نغمه نمىتواند باشد، براى آنکه سعدى مىخواهد از نغمهٔ مطرب مذمت کند نه مدح ـ پس به قياس درمىيابد که بايد اصل ”نغمهٔ سازش“ باشد ـ و بعد از پيدا شدن مصراع اول در مغلوط بودن مصراع ديگر از لحاظ عروض بىگمان خواهد شد. باز اگر تتبعى بهسزا داشته باشد ”آوازهٔ مرگ“را نيز اصطلاحى تازه خواهد يافت و خواهد ديد که چنين اصطلاحى در زبان فارسى نيست و ”مرگ“ خود آوازه ندارد؛ پس مىتواند با ذوق سليم اصل اصطلاح را که ”آوازهٔ مرگ پدر“ باشد پيدا کند و اشکال عروضى را حل نمايد ـ و هرگاه مردى محتاط باشد ـ بايد بگويد که : اين شعر مغشوش است، و با تصفح و مراجعه به نسخ متعدد گلستان اصل شعر را جستجو کرده کتاب را اصطلاح و شعر را چنين ضبط سازد: گوئى رگ جان مىگسلد نغمهٔ ناسازش ناخوشتر از آوازهٔ مرگ پدر آوازش جلد اول کتاب سبکشناشى بهار در حقيقت مدخلى است براى ورود در دو جلد ديگر آن و تنها از براى دورهٔ دکترى زبان فارسى تدوين شده است، و دانشجويان سه سالهٔ دانشکده را بدان حاجت نيست. زيرا تنها در دورهٔ دکترى است که زبان زند و اوستا تدريس مىشود و تحصيل خط و زبان مذکور وقتى با تحقيقات اين مجلد همدوش گردد و با زبان قديم درى طبق گفتارهاى آخر مطابقه شود مقصود بهدست مىآيد و با مبسوق بودن به دو جلد دوّم و سوّم که در دانشکده آموخته، کمال دانشجو در تطوّر زبان حاصل مىگردد. Asalbanoo15-03-2007, 12:35 PMسبکشناسى به معناى حقيقى خود، در ايران سابقهاى نداشته است و نخستين آثار اين فن، بهغايت ضعيف در تذکرهها ديده مىشود. تذکره نويسان در ترجمهٔ احوال يک شاعر و ندرتاً يک نويسنده، ضمن بهکار بردن عبارات مشحون از صنايع لفظى و معنوى دربارهٔ وجه امتياز سبک وى از سبک ديگران به تسامح گذرانده گفتار را به تمجيد اغراقآميز خداوند ترجمه به پايان مىرسانند مثلاً عوفى در لبابالالباب (نخستين تذکرهاى است که به ما رسيده.) در ترجمهٔ (ابوعبدالله محمدبنالحسن المعروفى البلخي) مىنويسد (چاپ ليدن مصحح آقاى قزوينى مجلد دوم ص ۱۶): ”معروفى معروف بوده است به ساحرى و شاعري، و به متقدائى در سخنسرائي، شعرش چون مشاهدهٔ دوستان در صحن بوستان يا مکاشفهٔ معشوقان پريزاده با عاشقان دلداده ـ آنگاه ابياتى از او ذکر مىکند.“ و دربارهٔ ”شهرياري“ مىنويسد (لبابالباب چاپ ليدن مجلد دوم ص ۳۳۶): ”شهريارى که فضلاى شهر يارى از بيان دستان او خواستندي، و افاضل خراسان بر مائدهٔ فضل او خور آسان يافتندي“ و در مواردى نيز که مؤلف مىخواهد دربارهٔ سبک شاعر و يا نويسنده، اظهار نظر کند به ذکر کلياتى نظير ”جماعتى برآنند که شيوهٔ سخن بر خاقانى ختم شده است، و بعد از او کسى بر منوال بيان چنان نسيج نظم نيافته“ و يا ”فاما رباعيات او که از لطف طبع نشان دارد در اطراف جهان ساير است“ اکتفاء مىکند ـ و دولتشاه سمرقندى در تذکرةالشعرا از عوفى تقليد کرده است و نويسندگان تذکرههاى بعد، از هر دو تقليد کرده و چيزى بر اصل نيفزودهاند و نهايت کارى که انجام دادهاند معرفى نوع شعر گروهى معدود است و بهندرت ديده مىشود که صاحبان تذکره از شيوهٔ خاص يک شاعر بحث کنند چنانکه عوفى گاهى اين کار را کرده منجمله دربارهٔ عنصرى گويد: ”و اشعار عنصرى شعر فصاحت و دليرى دارد، دقت معنى با رقت فحوى جمع است ـ لبابالالباب ج ۲ ص ۳۲۰“ و در مورد فرخى گويد: ”شعر او عذب و پرمعنى است و اوّل در صنعت سخن و بهدقت معانى کوشيد و در آن از قرآن سابق آمد و به آخر سخن سهل ممتنع ايراد مىکرد ـ لبابالالباب ج ۱ ص ۴۷“ ـ همچنين رشيد وطواط گاهى از شيوهٔ فلان شاعر دم زده است اما به قدرى مختصر که فايدهاى بيش بر آن مترتّب نتواند بود. خود شعراء قديم نيز از سبک شعر، بدان تعبير که ما مىخواهيم، زياد بحث نکردهاند و گاهى از ”فن“ فلان شاعر و يا از ”شيوهٔ“ فلان شعر سخن گفتهاند. چنانکه ابوحنيفه (ظاهراً ابوحنيفهٔ اسکافى است و اين شعر را سنائى از قول ابوحفيفه نقل کرده است ”رجوع کنيد: ديوان طبع قديم ص ۱۱۶ س ۱۵). دربارهٔ عنصرى مىگويد: اندرين يک فن که دارى وانطريق پارسى دست دست توست و کس را نيست با تو همسرى که قصد او از اين يک فن همانا فن قصيدهسازى است که شايد سبک و طرز اداء شاعر را هم در نظر داشته است و نيز خاقانى در مورد عنصرى گويد: ز ده شيوه کان شيوهٔ شاعرى ست به يک شيوه شد داستان عُنصرى مرا شيوهٔ خاص و تازه است و داشت همان شيوهٔ باستان عُنصرى نه تحقيق گفت و نه وعظ و نه زهد که حرفى ندانست از آن عُنصرى از اين شعر هم پيدا است که مراد خاقانى از ”شيوه“ باز ”سبک“ به اصطلاح ما نبوده است. و مراد او ”نوع“ شعر است زيرا ديديم که ”زهد“ و ”تحقيق“ و ”وعظ“ را در عداد ”شيوه“ آورده است؛ معهذا باز اشاره به سبک تازهاى مىکند. و از قسم اخير است اين شعر خاقانى: خاقانى آن کسان که طريق تو مىروند زاغند و زاغ را روش کبک آرزو ست گيريم که مارچوبه کند تن به شکل مار کو زهر بهر دشمن و کو مهره بهر دوست مراد ”خاقاني“ در اين قطعه بدون شک شاعرانى است که به سبک و طريقهٔ او شعر مىگفتهاند نه آنها که قصيدهٔ زهد يا حسب حال يا طرز ديگر مىگفتهاند. مفاد اخير را در يکى از ابيات ”نظامي“ گنجوى نيز مىبينيم: به قياس شيوهٔ من که نتيجهٔ نو آمد همه طرزهاى کهنه کهنىست باستانى و اين شعر نظامى نيز بىشک اشاره به سبک و شيوه است. همچنين بهوسيلهٔ ”راوندي“ خبر داريم که در قرن ششم سيداشرف وارد همدان شده در مکتبها مىگرديد و جوانان موزون را از پيروى شيوهٔ شعراى قديم نهى مىکرد. (راحةالصدور ص ۵۷ ـ ۵۸) علت عمده کمى برخورد ما، به معنى و مفاد ”سبک“ مطابق سليقهٔ امروز در اشعار قديم آن است که سبکهاى دورهٔ سامانى و غزنوى و سلجوقي، بهتدريج تطوِّر يافته و در اين ميانه مبتکرى که تصرفات او در تغيير سبک کاملاً نمودار باشد، يافت نشده است بنابراين کسى متوجه ”سبک“ و اهميت آن نبوده، ولى از عصر خاقانى و نظامى به بعد ابتکارهاى زيادي، از طرف خود آن دو، و بعد از طرف ديگران در شعر مشهود گرديد. پس جاى تعجب نيست اگر طريقه و طرز تازهٔ شعر از عصر خاقانى و نظامى مورد توجه واقع شده باشد. از عهد صفويه به بعد در کتب تذکره به مفاد معنى ”سبک“ برمىخوريم. در تذکرهٔ ”نصرآبادي“ به اين مضمون که : ”فلان شاعر تتبع اشعار قدما مىکند“ و يا: ”فلان کس به طرز صائب راغبتر است“ و امثال اين عبارات مکرر مصادف مىشويم و ملتفت مىشويم که در آن عهد شعرشناسان متوجه معنى ”سبک“ شده بودند. مخصوصاً در تذکرهٔ ”آتشکدهٔ آذر“ در اين معنى صراحت زيادتر است و مکرر ذکر ”طريقهٔ متقدمين“ مىکند، چنانکه دربارهٔ ”شعله“ گويد: ”از متأخرين کسى از سيّد مشاراليه به طريقهٔ اعاظم فصحاى متقدمين بيشتر آشنا نبوده“ و در شرح حال ”صفا“ چنين نويسد: ”اگر چنانچه به طريقهٔ متقدمين آشنا مىبود از زمرهٔ سخنوران مىشد“ و گاهى نيز از ”سبک“ به کلمهٔ ”طرز“ يا ”ادا“ تعبير مىکردهاند و اين دو کلمه بيشتر در ميان شعراى هندوستان رايج بوده است. Asalbanoo15-03-2007, 12:39 PMدر قرن ۱۲ هجرى ”مشتاق“ از شعراى اصفهان به خلاف طرز شعراى هندوستان ميان بست و به قول ”آذر ـ آتشکده آذر معاصرين ضمن حامل مشتاق“ و مفتون ـ حدايقالحنان تأليف مفتون نسخهٔ خطي.“ او نخستين کسى بود که به طرز و طريقهٔ فصحاى قديم شعر گفت و آن طريق را رواج بخشيد و از طريقهٔ بىمزهٔ ”وحيد“ و ”صائب“ اعراض نمود. مرحوم ”هدايت“ نيز در مقدمهٔ مجمعالفصحا (مقدمهٔ ج۱ ص۶ـ۷) اصطلاحات: طرز ـ طريقه ـ سياق ـ سبک ـ شيوه“ را مکرر به همين معنى مانحنفيه آورده و مخصوصاً نخستين جائى که با لفظ ”سبک“ برمىخوريم در آن کتاب است. از نتيجهٔ اين تحقيقات معلوم مىشود که پس از تغيير سبک شعر از شيوهٔ ”عراقي“ به شيوهٔ ”هندي“ که در زمان صفويه صورت گرفت، محققان و شعرشناسان به اين معنى برخوردند که طريقهٔ شعر با قديم تفاوت کرده است، و از فحواى کلام نصرآبادى و ديگران هم اين معنى برمىآيد که در آن عصر، يعنى عصر صفويه و اوان سلطنت عباس دوم و سليمان، شعرائى بودهاند که با سبک هندى انس نگرفته و به شيوهٔ استادان قديم راغبتر بودهاند و اين رويه در عصر سلطانحسين و نادرشاه و زنديه قوّت يافته شيوهٔ هندى مطعون و متروک و سبک و طريقهٔ متقدمان مطلوب و مرغوب واقع گرديد ـ و در عصر قاجاريه اين رسم يعنى ”بازگشت ادبي“ قوت يافت و سبک قديم و شيوه شعراى عهد خوارزمى و سلجوقى و غزنوى رايج گرديد جنانکه هدايت در مقدمهٔ مجمعالفصحا به اين تصريح دارد و آثار شعراى آن دوره نيز خود شاهد صدق ديگرى است که قابل انکار نيست. با همهٔ اين سوابق، هنوز در آن دوره، شناختن ”سبک“ يا به اصطلاح ما ”سبکشناسي“ مورد توجه عموم قرار نگرفته بود و اين علم که نطفه آن از يک قرن پيش در زهدان عهد صفويه بسته شده بود آغاز کودکى و شيرخوراگى خود را طى مىنمود. در واقع عمل و ورزش در کار بود اما مانند همهٔ علوم و فنون که ابتدا عملى شده بعد مرتّب و مدوّن گرديده و تحت قاعده درمىآيد ـ اين علم هم مقدّمات ايجاد خود را در ساحت طبع و ذوق استادان تدارک مىديد. تتبع در شعر قديم بهوسيلهٔ سروش و شيبانى و محمودخان و خانوادهٔ ”صبا“ به حدّ کمال رسيد و نديمباشى بردار محمودخان ملکالشعرا که خجسته تخلص مى� سایت ما را در گوگل محبوب کنید با کلیک روی دکمه ای که در سمت چپ این منو با عنوان +1 قرار داده شده شما به این سایت مهر تأیید میزنید و به دوستانتان در صفحه جستجوی گوگل دیدن این سایت را پیشنهاد میکنید که این امر خود باعث افزایش رتبه سایت در گوگل میشود
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سایت ریسک]
[مشاهده در: www.ri3k.eu]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 277]
-
گوناگون
پربازدیدترینها