محبوبترینها
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
سیگنال در ترید چیست؟ بررسی انواع سیگنال در ترید
بهترین هدیه تولد برای متولدین زمستان: هدیههای کاربردی برای روزهای سرد
در خرید پارچه برزنتی به چه نکاتی باید توجه کنیم؟
سه برند برتر کلید و پریز خارجی، لگراند، ویکو و اشنایدر
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1826137691
- گزيده سرمقاله برخی از روزنامههای صبح كشور
واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
برخي روزنامه هاي صبح امروز سرمقاله هاي خود را به موضوعات زير اختصاص دادند. تهران امروز روزنامه تهران امروز در يادداشت خود با عنوان " كم حرف بزنيم "به قلم سيدجواد سادات رضوي آورده است:يك قاعده عقلي به ما ميگويد: ما حق داريم «مساله» را اشتباه حل كنيم ولي حق نداريم «مساله اشتباه» را حل كنيم. برخي از مديران مياني دولت اصرار دارند كه مساله اشتباه را حل كنند يا به هر نحوي آن را توجيه و تفسير كنند. در اين راه البته، هم نتيجه اشتباه ميگيرند و هم بر اشتباهات ديگر ميافزايند. نمونه چنين مسالهاي را ميتوان در عدم حضور رئيسجمهور در جلسات مجمع تشخيص مصلحت سراغ گرفت كه توسط اطرافيان ايشان با توضيحات نامناسب و غلط توام شده است. مثلا روز گذشته مشاور مطبوعاتي رئيسجمهور در پاسخ به اينكه حضور دكتر احمدينژاد در جلسات مجمع تشخيص مصلحت چه زماني محقق خواهد شد، گفته است: «اين انتظار درستي نيست كه رئيسجمهور به عنوان نماينده منتخب ملت، در كنار كساني بنشيند و با افرادي همسخن شود كه رودرروي نظام و رهبري ايستادهاند و با مواضع، اظهارات و رفتار خود، تنور توطئههاي دشمن عليه اسلام، كشور و مردم را گرم ميكنند.» مشاور محترم رئيسجمهور انگار فراموش كردهاند كه اعضاي مجمع تشخيص مصلحت منصوبين رهبر معظم انقلاب هستند و منصوبين ايشان را با تهمتهاي ناروا و ناشايست همچون «دشمن اسلام، كشور و مردم» نواختن ضمن آنكه جرم محسوب ميشود يك خطاي نابخشودني است. ديگر آنكه طرح چنين مطالبي با اين ادبيات و شيوه خلاف سلوك، منش و روش رهبر فرزانه انقلاب و برخلاف سفارشات و تاكيدات موكد معظمله مبني بر حفظ وحدت و يكپارچگي و جلوگيري از تهمتافكنيهاي پوچ و بيمبناست كه فقط سود آن را همان دشمنان خارجي ميبرند. ضمن اينكه عقلانيت سياسي حكم ميكند حتي اگر رئيسجمهور همفكر و همعقيده با مشاور خود باشد بايد در جلسات مجمع تشخيص مصلحت حضور پيدا كند تا بتواند ضمن اعمال قانون و رعايت شأن و جايگاه رئيسجمهور به عنوان يك عضو اثرگذار، اهداف سياسي خود را در آن مجمع پيش ببرد. حداقل رايدهندگان به او انتظار دارند كه بتواند با حضور خود به احقاق حق خود بپردازد نه با قهر كردن و نرفتن و گسترش سوءتفاهمات. عدم حضور رئيسجمهور در مجمع تشخيص مصلحت نه به سود كشور است نه به سود شخص ايشان زيرا انتظار اين است كه رئيسجمهور مرد عرصههاي اينچنيني باشد و با حضور در جمع نخبگان از عقايد خود دفاع كند. اين خصلتي بوده كه حداقل در دكتر احمدينژاد همواره وجود داشته و باعث تعجب كارشناسان است كه چطور ايشان در اين باره و در اين مدت از اين خصلت خود فاصله گرفتهاند. اين را همگان ميدانند كه حضور فردي با شأن رئيسجمهور در يك جمع مهم لزوما به معناي تاييد عملكرد آنها نميتواند تلقي شود لذا سادهسازي مسائل و عدم حضور، تنها به ايجاد حاشيههاي غيرضروري و مخربي منجر خواهد شد كه نه به سود اسلام است نه به سود انقلاب و نه به سود كشور. مروري بر فرمايشات و رهنمودهاي داهيانه رهبر معظم انقلاب مبني بر حفظ وحدت و يكپارچگي در درون بدنه انقلاب در طول چندماه پس از انتخابات قطعا ميتواند راهگشاي چنين موقعيت خطيري باشد. كافي است حاشيهنشينان كمتر با اظهارات خود به غبارآلودتر شدن فضا بپردازند و مديران ارشد و اصلي با نگاه به چشمانداز ترسيمي رهبر انقلاب گامهاي عملي براي حل چنين مسالهاي بردارند. آنگاه ميتوان انتظار داشت كه حل مساله درست را، درست انجام داد. در غير اين صورت همچنان بايد در انتظار كدورت بيشتر و تهمتهاي فزونتر بود. تاريخ انقلاب نمونهاي ندارد كه با اظهارات تند و تخريبي و خراب كردن چهره شخصيتهاي انقلابي، جناح يا گروهي توانسته باشد به دستاورد مناسبي نايل آيد. موقعيت كنوني جامعه ايراني اقتضا ميكند نسبت به گفتارها دقت و حساسيت بيشتري داشته باشيم مخصوصا اگر عضوي از بدنه دولت جمهوري اسلامي ايران به شمار آييم. اعتماد روزنامه اعتماد در يادداشت خود با عنوان "چهره انساني مطبوعات "به قلم بهروز بهزادي آورده است: در طول تاريخ ايرانيان به چند صفت مثبت شهره بوده اند كه يكي از آنها احترامي است كه براي يكديگر قائلند. تا جايي كه اين احترام به عنوان يك عمل اجتماعي باعث تغيير در دستور زبان فارسي نيز شده است؛ عملي كه در هيچ يك از زبان هاي زنده دنيا نظير ندارد. همه مي دانيم كه در زبان هاي مختلف ضماير جاي خود را دارند و به هيچ وجه نمي توان آنها را جابه جا كرد، مگر در زبان فارسي كه ضمير دوم شخص مفرد يعني «تو» براي احترام به فرد و شخصيت او به راحتي تبديل به «شما» ضمير دوم شخص جمع مي شود. براي مثال جمله «من به شما گفتم» در كاركرد احترام آميز جاي «من به تو گفتم» را مي گيرد؛ عملي كه البته در زبان انگليسي به صورت مشابه است، ولي در تعريف دستور زبان انگليسي هيچ جا آن را نشانه حرمت گذاري يا احترام به فرد ندانسته اند. در زبان انگليسي از آغاز واژه «you» كاركردي دوگانه داشته و از جمله مي توان فهميد كه در حالت تفرد است يا تجمع. همين طور است ضماير «او» سوم شخص مفرد و «ايشان» سوم شخص جمع كه در موضع احترام ضمير جمع «ايشان» جاي ضمير مفرد «او» را مي گيرد؛ عملي كه در زبان انگليسي نمونه ندارد و «She يا He» هميشه در جاي خود و «They» در جاي خود استفاده مي شوند. كلام آخر در اين زمينه اينكه احترام كلامي پيش گفته آنچنان در كاركرد احترام در زبان فارسي نفوذ دارد كه در متون سنگين نويسندگان نيز از گذشته تاكنون ديده مي شود و «غلط رايج» كه در ميان عامه مصرف دارد و در نوشته ادبا و دانشمندان به كار نمي رود، خوانده نمي شود. احترام ايرانيان به يكديگر كه در مواردي با انتقادهاي تند و تيز نيز مواجه شده و بسياري از دانشمندان و جامعه شناسان و حتي اديبان فارسي زبان آن را نوعي تملق و چاپلوسي ارزيابي كرده و بر آن انتقاد روا داشته اند، اما با تعريف و تمجيد دانشمندان و زبان شناسان ملل ديگر روبه رو بوده است، تا جايي كه آنان ايراني را انساني مودب ناميده و ارزيابي كرده اند كه براي تاييد اين مدعاي من مي توانيد به نوشته هاي جهانگردان و شرق شناسان بنام مراجعه كنيد.اين صفت ايرانيان را اين روزها با آنچه برخي مسوولان جناح ها و گروه ها در زمينه مسائل سياسي درباره هم مي گويند ارزيابي كنيد تا متوجه شويد كه چه غم بزرگي در دل ايرانيان پاك نهاد خانه كرده است. اگر روزنامه ها را هر روز مطالعه كنيد به خصوص برخي از آنان را كه در ارائه ادبيات تند و خشن شهره اند، آنگاه درمي يابيد كه ادب و احترام از جامعه ما رخت بربسته است. دليل و مصداق مي خواهيد، در پاسخ مي گويم. كدام كشوري را سراغ داريد كه به راحتي و آساني دو رئيس جمهور خود را كه 16 سال بار تاريخ كشور را به دوش كشيده اند، به آساني و راحتي زير سوال ببرند و از آنان با عنوان خوارج و همسان با عمروعاص نام ببرند.اين طرز رفتار و ادبيات كه در جوامع كوچك و بزرگ از واحد خانواده و ادارات و نهادها و بنگاه هاي كوچك گرفته تا بزرگ مي رود تا از ناهنجاري به درآيد و به هنجار تبديل شود بايد هرچه زودتر با ممانعت عقلاي قوم روبه رو شود و اگر فكري به حال آن نشود، متاسفانه تبديل به فرهنگي خواهد شد كه كوچك و بزرگ را در خود مستحيل خواهد كرد و براي علاج آن چند نسل بايد بكوشند.نگارنده در انشاي اين مطلب به هيچ وجه سر آن ندارد كه از گروهي دفاع كند يا گروهي را بكوبد يا درصدد تبليغ نحله يي سياسي باشد يا نباشد بلكه وجود انتقاد يا حتي اختلاف نظر را لازمه زندگي آدميان مي داند و معتقد است جوامعي پيشرفت مي كنند كه درباره موضوع هاي مختلف با هم اختلاف نظر داشته باشند، ولي در نهايت يكديگر را با دليل و برهان مجاب كنند و آن كه برهاني قاطع داشته باشد، برنده اختلاف نظر شود. انتقاد نگارنده به شيوه يي است كه برخي براي دفاع از نظرات خود در پيش گرفته اند و بر اساس اين شيوه به جاي دليل و برهان و دفاع و انتقاد از يك نظر، شروع به ترور شخصيت فرد مقابل مي كنند و بعضاً نيز با افتخار از عمل خود دفاع كرده، آن را راهي بي همتا براي ديگران تعريف و تشريح مي كنند.نگارنده عقيده دارد كه رسانه ها براي عمل به وظيفه اجتماعي و ملي خود از انتشار و پوشش مباحث توهين آميز، به هر شخص و فرد كه مي خواهد باشد خودداري كنند و در اين زمينه بندهاي ج و د ماده 2 قانون مطبوعات را مد نظر داشته باشند؛ بندهايي كه رسالت مطبوعات را در تلاش براي نفي مرزبندي هاي كاذب و تفرقه انگيز، قرار ندادن اقشار مختلف جامعه در مقابل يكديگر، ترويج و تبليغ فرهنگ اصيل اسلامي و گسترش فضايل اخلاقي و... مي داند.در زمينه پيش گفته، نگارنده همچنين معتقد است كه برخي بندهاي قانون مطبوعات بسيار روشن است و اگر به صورت كامل اجرا شود مي توان از رواج فرهنگ فحاشي و توهين در رسانه ها و به تبع آن در جامعه جلوگيري كرد. براي مثال به ماده 30 اين قانون اگر توجه كنيد، مي بينيد انتشار هر نوع مطلب مشتمل بر تهمت، افترا يا فحش و الفاظ ركيك يا نسبت هاي توهين آميز و... جرم است. حتي در ماده 31 مي خوانيم؛ انتشار مطالبي كه مشتمل بر تهديد به هتك شرف و يا حيثيت و يا افشاي اسرار شخصي باشد ممنوع است و مديرمسوول به محاكم قضايي معرفي مي شود و... ملاحظه مي فرماييد كه حتي اگر قانون مطبوعات فعلي بدون برخي ملاحظات اجرا شود، چگونه مي توان از گردش يك فرهنگ خطرناك كه با نوع برخورد و ادب اجتماعي ما در ارتباط است، جلوگيري كرد. البته نگارنده معتقد است همكاران مطبوعات و در كل رسانه ها اگر خود در انتخاب و گزينش اخبار كه البته در صورت حرفه يي عمل كردن در اين مقوله، حق آنان است، از انتشار مطالبي كه به نوعي فرهنگ تهمت و فحاشي و بي ادبي را نشر مي دهد، جلوگيري كنند و بكوشند از ادبياتي كه نشانه آدميان مودب است بهره بگيرند، بدون رجوع به قانون و فشار و با تمكين به مناسبات صحيح اجتماعي مي توان عرصه رسانه يي را پاك و انساني كرد آن گونه كه بيشتر جامعه شناسان از آن به عنوان چهره انساني رسانه نام مي برند. جام جم روزنامه جام جم در يادداشت خود با عنوان "3 فراز تاريخي (1) "به قلم بيژن مقدم آورده است: درگذشت آيت الله منتظري به طور طبيعي فضايي را ايجاد كرد تا به دليل واكنشهاي تجليلي يا انتقادي، مجددا صفحاتي از تاريخ كشور و انقلاب ورق بخورد. بديهي است بخش عظيمي از نسل جوان ما كه علاقهمندان به انقلاب و امام را تشكيل ميدهند به دلايل مختلف از اين فصل مهم از تاريخ انقلاب اطلاعات دقيقي نداشته باشند. همين امر ممكن است باعث شود تا در مجادلات سياسي و تهاجم رسانهاي غرب، تاريخ انقلاب دچار تحريف گرديده و حقايق وارونه جلوه داده شود. امام خميني در واپسين سال عمر خويش چه بسا به دليل« مرگ آگاهي» با چند تصميم بزرگ، انقلاب را از صعبالعبورترين گردنههاي پيشرو گذراند تا قطار انقلاب با آرامش و اطمينان مسير خود را طي كند؛تصميماتي كه پس از امام ميتوانست هزينههاي گزافي به كشور تحميل نمايد، اما به دليل شخصيت كاريزماتيك رهبر كبير انقلاب و اعتقاد عميق به اين روح الهي عبور از اين گردنهها راحتتر از هر زمان ديگري ميسر شد. در اين چند شماره تلاش خواهيم كرد به 3 محور پذيرش قطعنامه و پايان جنگ، تغيير قانون اساسي و ماجراي عزل آقاي منتظري بپردازيم. الف: پايان جنگ و پذيرش قطعنامه: امام در حالي تن به پذيرش قطعنامه داد و آن را به جام زهري كشنده تعبير نمود كه پيش از آن شعار ايستادگي تا آخرين نفس و تا آخرين قطره خون را مطرح كرده بود. اما همانگونه كه در نامهها و پيامهاي مكتوب امام وجود دارد اين تصميم (پايان جنگ) تنها براي مصلحت كشور و مردم اتخاذ شد. همانگونه كه امام مينويسد: «اما در مورد قبول قطعنامه كه حقيقتا مساله بسيار تلخ و ناگواري براي همه و خصوصا براي من بود، اين است كه تا چند روز قبل معتقد به همان شيوه دفاع و مواضع اعلام شده در جنگ بودم... ولي به واسطه حوادث و عواملي كه فعلا از ذكر آن خودداري ميكنم... با توجه به نظرات تمامي كارشناسان سياسي و نظامي كشور ... با قبول قطعنامه و آتشبس موافقت نمودم... من باز ميگويم قبول اين مساله براي من از زهر كشندهتر است ولي راضي به رضاي خدايم و براي رضايت او اين جرعه را نوشيدم... من با شما پيمان بسته بودم كه تا آخرين قطره خون و آخرين نفس بجنگم، اما تصميم امروز فقط براي تشخيص مصلحت بود و تنها به اميد رحمت و رضاي او از هر آنچه گفتم گذشتم و اگر آبرويي داشتهام با خدا معامله كردهام.» (صحيفه امام 29 - 4 - 67) اين تصميم تاريخي امام كه بعدها جزئيات بيشتري از فلسفه و ضرورت آن منتشر شد در همان مقطع نيز منشأ بروز سوالات و شبهات بيشماري در ميان نيروهاي انقلاب شد و امام در پيامهاي خود تلاش كرد به آنها نيز پاسخ گويد و مسووليت آن را شخصا بپذيرد و روحيه رزمندگان را حفظ نمايد. رسالت روزنامه رسالت در سرمقاله امروز خود با عنوان "جمهوري ايراني و شكست مصدق " به قلم صالح اسكندري آورده است:آيت الله جوادي آملي اخيرا طي اظهارات مهمي در واكنش به شعار “جمهوري ايراني” فرقه سبز گفته است: “عده اي شعار مي دادند يا شعار مي دهند استقلال، آزادي، جمهوري ايراني، جمهوري ايراني يعني چه؟ اگر قرار بود جمهوري ايراني اين مملكت را به استقلال و پيروزي برساند زمان مصدق رسانده بود، تنها چيزي كه ايران را سربلند و پيروز كرد اسلام و حسين بن علي است. قباله اين مملكت حسين بن علي است.” همانگونه كه اين فقيه به خوبي اشاره كرده اند ملي گرايي فارغ فهم صواب از اسلام خواهي ملت ايران نسخه شكست خورده اي است كه بارها در تاريخ معاصر كشورمان به آزمايش گذاشته شده و هر بار اين واقعيت مهم به اثبات رسيده است كه نمي توان بدون درك درست از اسلام گرايي ايراني ها نهضتي را به سرانجام رساند. آسيب شناسي نهضتهاي صد ساله اخير ايران نشان مي دهد يكي از مهمترين آسيبها، شكاف بين رهبران نهضت، مطالبات واقعي مردم و همچنين فقدان فهم مشترك از روحيه اسلام خواهي ملت ايران بوده است كه متاثر از عوامل مختلفي همچون قلب ماهيت اهداف نهضت، اختلافات رهبران، نا اميدي مردم و... شكل مي گرفت و زمينه شكست بطئي و مزمن يك جنبش مردمي را فراهم مي كرد. در نهصت مشروطه وملي شدن صنعت نفت اين آسيب جدي جريان مردمي را از مسير اصلي خود منحرف كرد و سرانجام مشروطه به ديكتاتوري رضا خان و ملي شدن صنعت نفت به كودتاي ننگين آمريكايي ها در ايران انجاميد و به مراتب شرايط سخت تري بر كشورمان تحميل شد. در جريان ملي شدن صنعت نفت پس از پيروزي ايران در دادگاه لاهه در خصوص حقانيت ملي شدن صنعت نفت،مصدق خواستار عهده دار شدن وزارت جنگ شد، به دنبال مخالفت شاه با خواسته وي، بدون اطلاع به آيت الله كاشاني و ديگر مبارزان، در هفته آخر تيرماه1331 ، وي استعفاي خود را تسليم شاه كرد و شاه بي درنگ فرمان نخست وزيري قوام السلطنه را صادر كرد. اين در حالي بود كه علي رغم همه مشكلات اقتصادي، آيت الله كاشاني مردم را همراه و همگام دولت نگاه داشت و با صدور يك اعلاميه شديد اللحن مردم را به خيابانها كشاند.مردم كفن پوش از طرف كرمانشاه ، همدان و قزوين به طرف تهران آمدند و پس از درگيري هاي فراوان شاه مجبور شد كه به بركناري قوام تن در دهد و حكم نخست وزيري مجدد مصدق را صادر نمايد. اما اين اتفاق به مرور منجر به مغرور شدن مصدق و دوري وي از رهبران روحاني نهضت به خصوص آيت الله كاشاني شد. در واقع مصدق پس از30 تير به اين باور توهم آلود رسيد كه مي تواند كرسي صدارت خود را بر بنيان سست ملي گرايي بنا كند و از اسلام گرايي فاصله گرفت. درست يك سال بعد در28 مرداد1332 چيزي از اين همگرايي ملي باقي نماند و نهضت ملي شدن صنعت نفت در گرداب يك كودتاي آمريكايي-انگليسي با چند چمدان پر از دلارغرق شد. فاصله تجربه قيام ملي 30 تير تا كودتاي28 مرداد به ژرفاي قبض و بسط شكاف ملي گرايي و اسلام خواهي رهبران نهضت است. انقباض اين شكاف مساوي با پيروزي نهضت و انبساط آن محملي براي دخالت عنصر خارجي و در نهايت شكست است. پر واضح است كه مسئوليت مديريت قبض و بسط اين شكاف بر عهده رهبران، اقشار آوانگارد و احزاب و جريانات سياسي است. يكي از دلايل پيروزي انقلاب اسلامي به رهبري امام خميني(ره) و تداوم حيات آن طي30 سال گذشته را بايد در غلبه بر اين چالش و پر شدن اساسي اين شكاف جستجو كرد. نظام اسلامي و عموم جريانات سياسي پس از انقلاب در انضمام با مطالبات واقعي مردم به خوبي توانستند شكاف دولت-ملت را مديريت كنند. آنچه كه اين روزها تحت عنوان جمهوري ايراني توسط فرقه سبز شعار داده مي شود در واقع بازگشت به نسخه و تجربه محكوم به شكستي است كه بدون شك طراحي مذبوحانه دشمنان انقلاب در خارج از مرزهاست. تهيه و تدارك يك فضاي ستيزآلود خياباني طي چند ماه گذشته توسط دوم خردادي ها نتيجه اي به جز سرخوردگي سياسي ، ادبار عمومي در داخل و استقبال دشمنان انقلاب براي آنها در پي نداشته و قسمت اعظمي از پايگاه اجتماعي آنها را نيز تخريب كرده است. نخبگان سياسي جامعه وظيفه دارند كه در راستاي تحديد تعارضات فلسفي و جهت دهي آنها به سوي اختلافات مديريتي گفتمان سازي كنند. تا زماني كه دوم خردادي ها بر طبل توخالي جمهوري ايراني مي كوبند و تركيب اوليه را فراموش كرده اند، چگونه مي توانند به پيشرفت كشور و خدمت به مردم فكر كنند. جمهوري اسلامي- به تعبير حضرت امام(ره) نه يك كلمه كم و نه يك كلمه زياد- رهاورد نهايي تفلسف فيلسوفان و تفقه فقيهان و تدبر سياستمداران مسلمان ايراني است كه به يد بيضايي امام خميني(ره) در اين كشور محقق شد و امروز بيش از30 سال از عمر پر بركت آن مي گذرد. در سه دهه گذشته به واسطه ميثاق ملي يعني قانون اساسي، رهنمودهاي رهبران انقلاب اسلامي و تجارب مختلف اجرايي و سياستگذاري قواعد تصميم گيري نيز به كرات تصريح و تبيين شده است و كمتر سياستمداري مي تواند مدعي شود كه اين قواعد براي وي غير قابل پيش بيني و مبهم است. مردمسالاري ديني الگوي دقيقي از يك دموكراسي كيفي است كه در سايه دين مداري به مشاركت سياسي عموم مردم، اعم از اكثريت و اقليت رنگ واقعيت مي زند و ابهامات بي پاسخ دموكراسي هاي ليبرال را برطرف مي كند. اين الگو به طور طبيعي در صدد افزايش تاثير آراء مردم مسلمان بر حيات سياسي، اقتصادي و فرهنگي جامعه است. فلشهاي سياسي در تابلوهاي راهنماي مردمسالاري ديني و تجربه سه دهه گذشته، نخبگان سياسي را به دفاع مومنانه از مردمسالاري و احترام به حقوق شهروندي هدايت مي كند. نخبگان سياسي بايد بسترهاي مشاركت عمومي را به طور كامل فراهم كنند و مانع از مشكلات ساختاري و كاركردي در مسير مردمسالاري ديني شوند. مردمسالاري ديني محصول نهضت اسلام خواهي ملت مسلمان ايران در مبارزه با رژيم منحوس پهلوي است كه در نوع خود يك الگوي بي بديل و پيشرفته محسوب مي شود. از منظر رهبر فرزانه انقلاب، حكومت اسلامي در امر اداره جامعه، روش خاص خود را دارد و نمي تواند با توسل به “روشهاي غربي” به اهداف خود نايل آيد. علت اين امر نيز در ارزش مدار بودن روشهاست و اين كه هر روشي، مبتني بر ارزشهايي است كه كاربرد آن را محدود مي سازد. بنابراين از آنجا كه حكومت اسلامي، ارزشهاي خاص خود را دارد، بديهي است كه بايد روش حكومتي ويژه اي نيز داشته باشد. اين روش در عين مخالفت با دموكراسي غربي، با استبداد و ديكتاتوري نيز تضاد دارد . به تعبير رهبر معظم انقلاب “امروز مردم سالاري ديني در نظام جمهوري اسلامي ايران، حرف نو و جديدي است كه توجه بسياري از ملت ها، شخصيت ها و روشنفكران عالم را به سوي خود جلب كرده است.” كساني كه امروز در پي تعميق شكاف بين اسلام خواهي و ملي گرايي در ايران هستند بدون ترديد فهم درستي از زيست اسلامي و مسلمان زيستي ملت ايران ندارند. اين طيف در خوشبينانه ترين حالت يا از تاريخ و فرهنگ ايران غافلند و يا خائنند و منطبق بر خواسته دشمن و در راستاي شكست نهضت اسلامي حركت مي كنند. كيهان روزنامه كيهان در يادداشت روز خود با عنوان تابلوهاي جا به جا شده به قلم محمد ايماني آورده است: سياست «تفرقه بينداز و حكومت كن» را به استعمار پير، انگليس نسبت داده اند اما حقيقت آن است كه اين سياست ريشه دارتر از رژيم انگليس است و به «سياست اموي» برمي گردد. اميرمؤمنان علي عليه السلام در يكي از مكاتبات با معاويه، وي را ملامت كرد كه تو در ماجراي قتل خليفه سوم، آنجا كه او به كمك تو نياز داشت و از تو ياري خواست به ياري وي نشتافتي اما آنجا كه اقتضاي فرصت طلبي بود و كار از كار گذشته بود مدعي حمايت و ياري از خليفه مقتول شدي. براساس همين سياست اموي بود كه پس از قتل خليفه سوم، فصل تازه اي در تاريخ آغاز شد، فصلي كه در آن اختلاف ميان امت اسلامي حرف اول را مي زد. تحريك اصحاب جمل براي پيمان شكني و شورش عليه اميرمؤمنان و پس از آن تدارك كارزار صفين ميان اهل قبله و سرانجام به سر نيزه كردن قرآن و ايجاد دو دستگي و فشلي در ميان سپاه امام، همه از يك خاستگاه سرچشمه مي گرفت و آن سياست «تفرقه بينداز و نابود كن» بود. معاويه منت دار عمر و عاص بود كه بارها شيوه نيرنگ و فريب و تفرقه افكني را به وي آموخت. اما همين معاويه يكجا عمرو را لعنت كرد. ماجرا به روزگار پس از صلح با امام حسن(علیه السلام) برمي گردد آنجا كه عمرو به همراه وليد بن عقبه، عتبه بن ابي سفيان و مغيره بن شعبه، معاويه را تحريك كردند حالا كه غلبه كرده و حاكم شده، حسن بن علي(علیه السلام) را بخواند تا دسته جمعي آن حضرت را سرزنش كنند و ناسزا بگويند. تاريخ به تفصيل اين ماجرا و پاسخ هاي كوبنده و روشنگر امام حسن(علیه السلام) را روايت كرده است كه چگونه به رسوايي معاويه و اطرافيان وي منجر شد تا بدانجا كه معاويه به عمرو و آن 3 نفر ديگر گفت: «خدا شما را خير ندهد كه مرا به ارتكاب اين خطا واداشتيد. من هشدار داده بودم كه شما را ياراي معارضه با پسر علي نيست. به خدا سوگند كه او از جاي خود برنخاست مگر كه تاريكي، اينجا را فرا گرفت. دور شويد از من كه خدا خوار و رسوايتان كند.» امام حسن(علیه السلام) در آن مجلس يكايك اين چهار نفر را معرفي كرد و در اوصاف عمرو عاص، وي را پوينده راه فتنه و اختلاف خواند: «اي پسر نابغه! پنج نفر از مردان قريش ادعاي پدري تو را دارند و در آن ميان آن كه نسبش از همه پست تر و فرومايه تر بود، بر ديگران پيروز شد، همان (عاص) كه با رسول خدا(صلی الله علیه و آله) دشمني كرد و او را ابتر خواند تا آيه نازل شد كه ان شانئك هو الابتر. تو در تمام جنگ ها روياروي رسول خدا(صلی الله علیه و آله) جنگيده اي، او را آزرده اي، سخنان زشت گفته و نيرنگ زده اي... تو هماني كه براي بازگرداندن جعفر طيار به حبشه رفتي... تو همان كسي هستي كه براي عثمان در اين دنيا آتشي برافروختي و خود به فلسطين گريختي. پس چون خبر كشته شدن او به تو رسيد، گفتي من ابوعبدالله هستم كه چون زخمي را بيابم، با انگشتم آن را مي شكافم و مي خراشم و به خون مي آورم. سپس به معاويه پيوستي و دينت را به دنيايت فروختي... تو نه عثمان را از روي دوستي ياري كرده اي و نه هنگامي كه مظلومانه كشته شد به خاطر او خشمگين شدي.» تاريخ 03 ساله پس از انقلاب ما با وجود برخي تفاوت ها، از اين جهات شباهت بسياري به تاريخ 03 ساله صدر اسلام دارد. جبهه ضدانقلاب خارجي و داخلي همانند صدر اسلام، وقتي پيروزي جبهه ايمان را ديد و از جنگ هاي رويارو طرفي نبست، به همان ترفند اموي اقتدا كرد. يافتن يا درست كردن زخم اختلاف و سپس شكافتن و عمق دادن به آن تا جايي كه خون بيفتد. دشمن در 03 سال گذشته به دفعات تلاش كرد منازعه را به داخل زمين انقلاب بكشاند و خود انقلاب و ارز ش ها و دستاوردها و ياران آن را «محل نزاع» كند. از نگاه دشمن، در اين پروژه نه مردم معاف بودند و نه رجال صاحب نام و حلقه اطرافيان آنها. قوميت ها، اقشار مختلف، گرايش هاي مذهبي گوناگون، احزاب و طيف هاي سياسي رقيب و... هيچ يك از اين طمع و دست درازي دشمن مصون نبوده اند. در اين پروژه 2 كار همزمان انجام شد. 1- برجسته كردن نقاط اختلاف و افتراق در جبهه انقلاب 2- كم رنگ كردن مرزها و تضادهاي بنيادين ميان دو جبهه انقلاب و ضدانقلاب. دشمن كوشيد از يك سو جهت فلش تابلوهاي راه نما و تابلوهاي هشداردهنده را عوض كند واز سوي ديگر تابلوهاي انحرافي را دست عوامل خود بدهد. بنابراين بلافاصله پس از پيروزي انقلاب، گروهك هاي ليبرال وابسته به آمريكا و سلطنت طلب و ملي گرايان حامي رژيم طاغوت، يكجا مدعي جمهوريت و آزادي و دموكراسي و حقوق بشر شدند و به جاي اينكه اين مطالبات را از دولت مستكبر و ستمگر آمريكا و متحدان انگليس- صهيونيست آن و يا از حاميان داخلي رژيم مستبد و خودكامه پهلوي مطالبه كنند، از جمهوري اسلامي طلبكار شدند. به جاي اينكه گروهك تروريستي منافقين را به خاطر جنايات وحشيانه 6 و 7 تير، 8 شهريور- و ده ها از اين نوع- محكوم كنند به جمهوري اسلامي اعتراض كردند كه چرا با گروهك هاي محارب برخورد مي كند. به جاي آن كه نهضت آزادي و ابراهيم يزدي و عباس امير انتظام را سرزنش كنند كه چرا به استخدام لانه جاسوسي شيطان بزرگ درآمده اند، نظام و دانشجويان انقلابي را آماج اتهام و ترور شخصيت قرار دادند كه چرا اسناد را منتشر كرده و به برخي جاسوسان سخت گرفته است. به جاي سرزنش عوامل كودتا و غائله هاي مرزي يا تشنجات خياباني، جمهوري اسلامي را متهم به سركوب و اختناق كردند. از جنايت هاي باند تروريستي مهدي هاشمي و شب نامه نويسي و اختلاف افكني اين باند بين سران و مسئولان نظام، اغماض كردند و به انقلاب حمله كردند كه فرزند! خود را مي خورد و رأفت به خرج نمي دهد. به زعم اين گروهك حقوق ملت ستم كشيده و مصالح و امنيت آنها آن قدر بي ارج و قدر بود كه به سادگي مي شد از آن گذشت يا بر سرش معامله كرد. در اين ميان آنچه عجيب مي نمود اين بود كه شماري از اعضاي جبهه خودي در اين وارونگي دفاع از نقض كنندگان حقوق عمومي- به جاي دفاع از حقوق عمومي- به جانب منافقين و مستكبران ميل كردند تا آنجا كه به كتمان حق و حق نمايي باطل مدد رساندند تا بازار فتنه و فريب رونق گيرد. اما هر بازارگرمي و رونق بخشيدني از اين دست، مستلزم خدشه و لطمه به دستاوردها و ارزش ها و سرمايه هاي جبهه خودي بود. تاريخ با شگفتي نظاره كرد كه دوباره چگونه منافقين و كفار اموي (مروان ها و وليدهاي روزگار) با صحابي نامدار جبهه اسلام هم پيمان شده و يك جبهه در برابر جبهه واحد تشكيل داده اند. كفار از سر اضطرار مسلمان شده را با صحابي پرسابقه اي كه با همين مشركان و معاندان جنگيده بودند چه معامله؟ چگونه هم پيمان شده بودند؟ پيمان بر سر چه؟ «فبما نقضهم ميثاقهم لعناهم وجعلنا قلوبهم قاسيه » .... پس به خاطر نقض پيمان، آنها را لعنت و دل هايشان را پر از قساوت كرديم. كلمات خداوند را از جايگاه خود تحريف مي كنند و بهره خود از آنچه به آنها يادآوري شده، فراموش كرده اند. و دائم از خيانت آنها مطلع مي شوي مگر اندكي از آنها» (آيه 31 سوره مائده) پيداست كه تشخيص در چنين آوردگاهي بس دشوار مي شود اما نه اينكه ناممكن شود. اگر در روزگار مشروطه، استعمار حامي استبداد توانست ميان سران نهضت عدالتخواهي اختلاف بيفكند و آنها را به دو گروه جعلي طرفداران مشروطه و مخالفان آنها تجزيه كند كه دست به گريبان هم باشند و سرانجام هم سيطره خود را اعاده كند، امروز اين ترفند، به دلايل گوناگون كارآمدي ندارد. يكي به اعتبار تجربه اندوزي از تاريخ سده اخير و تاريخ صدر اسلام و شناسايي كامل ترفند «اموي- انگليسي»، دوم به اعتبار نعمت بزرگ ولايت و پيوند وثيق امت و امام . امروز ملت ايران، هم به اعتبار ميراث تاريخي و تجارب غني سياسي راه را در غبار و طوفان هم مي شناسد و با واژگون و منحرف كردن تابلوها راه را گم نمي كند و هم قدر قطب نما و ميزان و فرقان ولايت و رهبري را مي داند. البته شايد براي ملت ما سنگين آيد كه كساني از ميان خانواده خودي، ريزش كنند و به اردوگاه دشمنان ديرپاي ايران و اسلام بپيوندند اما خداوند به رسول خويش مي فرمايد: «اي پيامبر تو را غمگين نكند شتاب و سرعت آنها كه با زبان گفتند ايمان آورديم و دلهايشان ايمان نياورد... و هر كس كه خداوند آزمايش و گمراهي او را اراده كند، هرگز تو آنها را از قهر الهي نتواني رهانيد. آنها كساني هستند كه خداوند هرگز نخواسته قلب هايشان را پاك كند. در دنيا براي آنها خواري و رسوايي، و در آخرت عذابي بزرگ است» (مائده، آيه 14) جمهوري اسلامي روزنامه جمهوري اسلامي در سرمقاله امروز خود با عنوان "شيعيان يمن وجه المصالحه اهداف استعماري " آورده است: با انتشار جزئيات تازه اي از كشتار دهها غيرنظامي در مناطق شيعه نشين استان « صعده » يمن منابع شيعه در اين منطقه آمريكا را مسئول مستقيم اين جنايات وحشيانه اعلام كردند. در بيانيه اي كه تشكل شيعه متعلق به « حوثي ها » در اين باره منتشر كرده آمده است : جنايت اخير آمريكا كه طي آن نزديك به 120 نفر از حوثي ها كشته شدند يكبار ديگر چهره واقعي آمريكا را به خيابانها نشان داده است : مقامات آمريكايي تاكنون بيانيه و يا سخني در رد اين موضوع مطرح نكرده اند كه خود دليلي روشن بر ورود مستقيم واشنگتن به جنگ در يمن دارد. آمريكا اخيرا اعلام كرده بود نيروهايي را براي آموزش نظاميان يمني به اين كشور اعزام كرده است ولي وقوع حملات هوايي اخير بيانگر حضور همه جانبه آمريكا در جنگ يمن است . پيش از اين سعودي ها با لشكركشي گسترده به خاك يمن به بهانه هاي واهي در توطئه سركوب شيعيان يمن مشاركت كردند كه اكنون با ورود آمريكائيها اين جنگ ابعاد جديدي پيدا كرده است . سئوالي كه اكنون مطرح است اين است كه چرا آمريكائيها كه در چند جبهه از جمله در عراق و افغانستان در باتلاق خود ساخته گرفتار شده اند خود را وارد بحران جديدي نموده اند پاسخ اين سئوال به جز اين نمي تواند باشد كه تمامي تدابير و تلاش هاي مشترك ارتش هاي يمن و عربستان عليه شيعيان يمن به شكست منجر شده و همين امر و عواقب شكست قطعي يمن و عربستان واشنگتن را به وحشت انداخته است . جنگ گسترده در استان صعده پايگاه اصلي شيعيان يمن اكنون وارد پنجمين ماه خود شده و حكومت يمن براي سركوب شيعيان از تمامي توان نظامي هوايي و زميني بهره گرفته كه حاصلي در بر نداشته است . اكنون ناظران سياسي و نظامي ناباورانه با اين واقعيت مواجه شده اند كه شيعيان در اين منطقه حساس از خاورميانه با وجود محدوديت هاي گسترده و سياست هاي سركوبگرانه دولت يمن درحال ابراز وجود هستند. در طول پنج سال گذشته دولت يمن به جاي اينكه به خواسته هاي بحق شيعيان اين كشور توجه كند و در جايگاه گردن نهادن به مطالبات مشروع و دراز مدت آنها برآيد در مقام رويارويي و برخورد نظامي با شيعيان برآمده است كه در نتيجه اين سياست غلط خصمانه و مبتني بر غرض ورزي قومي هم خود را بي اعتبار نموده و هم موجب شده است عربستاني ها وارد اين بازي خطرناك و بي فرجام شوند كه قطعا جز شكست نتيجه اي براي سعودي ها نيز نخواهد داشت . دولت يمن به شدت حوادث و واقعيات جاري در مناطق شيعه نشين را سانسور مي كند و معدود گزارش ها و شواهدي كه از مناطق جنگي به بيرون درز مي كند حكايت از آن دارد كه اوضاع در اين مناطق شديدا بحراني است و علاوه بر كشته شدن شمار زيادي از غيرنظاميان ده ها هزار نفر نيز آواره و بي خانمان شده اند. با اينحال مردم در اين مناطق ايستادگي مي كنند و شعارهاي « الموت لامريكا و الموت لاسرائيل » مبارزان حوثي وحشت و عصبانيت دولت وابسته يمن و شركاي بين المللي آن را مضاعف مي سازد. اقدام عربستان در سركوب شيعيان يمن سابقه اي چندين ساله دارد كه عمده علت آن ترس سعودي ها از پيروزي جنبش شيعي يمن در برابر حكومت مركزي مي باشد و مي تواند بر وضعيت سياسي عربستان تاثير دگرگون كننده اي بگذارد. چرا كه عربستان نيز همچون يمن اقليت شيعه ساكن مناطق هم مرز با يمن را در تبعيض و محروميت نگاه داشته است . علاوه بر آن در استان هاي نفت خيز عربستان نيز همچون يمن شيعيان عليرغم محروميت هاي شديد و تبعيض هاي آشكار در اكثريت هستند كه اين امر نيز بر نگراني عربستاني ها مي افزايد. به همين دليل بود كه سال گذشته سعودي ها سه ميليارد دلار به دولت علي عبدالله صالح براي قلع و قمع حوثي ها كمك مالي كردند ولي زماني كه اين كمك ها را بي ثمر يافتند مستقيما وارد جنگ شدند. البته اين موارد تمامي اقدامات عربستان در يمن نبوده است . عربستاني ها از سال ها قبل از طريق رونق مدارس سلفي و وهابي در يمن به دنبال بسط نفوذ خود بوده و حتي برخي مناطق مرزي در شمال يمن را به بهانه هاي واهي به خاك خود ضميمه نموده اند. جنگ يمن با ورود عربستان و سپس آمريكا اكنون شكل جديدي به خود گرفته است . در اين ميان توجيه آمريكايي ها براي مداخله در يمن و كشتار شيعيان مضحك تر و بي پايه از عربستاني هاست . آمريكايي ها اين بار نيز با توسل به حربه زنگ زده « مبارزه با تروريسم » خود را محق به مداخله نظامي در يمن قلمداد كرده اند. بديهي است مبارزه با تروريسم بهانه اي بيش نيست و واقعيت امر چيز ديگري است . واقعيت آن است كه آمريكا از استيصال ارتش هاي يمن و به خصوص ارتش به اصطلاح قدرتمند عربستان در برابر گروهي مبارز شيعه با گرايشات ضد آمريكايي به وحشت افتاده است و به همين جهت بدون توجه به ادعاها و شعارهاي انتخاباتي اوباما مبني بر صلح خواهي و پرهيز از جنگ طلبي سراسيمه و شتاب زده خود را وارد جنگ يمن ساخته است . نكته قابل تامل اين است كه ورود ارتش آمريكا تحت دستور اوباما به يمن و كشتار شيعيان اين كشور درحالي صورت مي گيرد كه تنها دو هفته از اعطاي جايزه صلح به اوباما مي گذرد. گرچه همان موقع نيز بسياري از مردم جهان اعطاي اين جايزه را اقدامي سياسي و بيجا دانستند ولي اقدام اخير واشنگتن در مداخله نظامي در يمن يكبار ديگر اين واقعيت را مورد تاكيد قرار داد كه اوباما هرگز مستحق اين جايزه نبود و وي تفاوتي با اسلاف خود در جنگ افروزي و مداخله جويي در كشورهاي ديگر در جهت تامين منافع استعماري آمريكا ندارد. خبرهاي منتشره از داخل يمن حاكي است مردم اين كشور از مداخله نظامي آمريكا به كشورشان شديدا به خشم آمده اند. نمايش تصاوير شمار زيادي از كودكان و زنان قرباني حمله هاي اخير نيروهاي دولتي عربستان و آمريكا رسوايي ديگري براي اين دولت ها رقم زده و برگ ديگري بر پرونده جنايت بار آمريكا در منطقه افزوده است . شيعيان يمن عليرغم امكانات بسيار محدود مالي و لجستيكي در مقابل يورش سنگين نظامي ايستادگي مي كنند ولي اين امر نبايستي توجيهي براي شانه خالي كردن مسلمانان جهان از ايفاي رسالت خود در حمايت از « حوثي ها » باشد. كشورهاي اسلامي نبايد در دام تبليغات آمريكا دولتهاي وابسته منطقه و وهابيون گرفتار شده و جنگ عليه شيعيان يمن را مبارزه با تروريسم بدانند. اين حربه اي است كه تحت پوشش آن اكنون شيعيان يمن قلع و قمع مي شوند و مطمئنا در آينده از اين حربه در ديگر كشورهاي اسلامي عليه مسلمانان استفاده خواهد شد. از مجامع اسلامي به ويژه متوليان سازمان كنفرانس اسلامي انتظار مي رود با عمل به رسالت خود بر ابهامات موجود در كارنامه اين سازمان نيفزايند و موضعي متناسب با شان و فلسفه وجودي اين سازمان اتخاذ نمايند. شيعيان يمن تنها به دنبال دستيابي به حقوق قانوني خود هستند ولي دولت يمن با حمايت آمريكا و سعودي ها آنها را ناجوانمردانه به خاك و خون مي كشد. در اين ميان سعودي ها و آمريكايي ها نيز مردم بي دفاع و محروم شيعه يمن را وجه المصالحه اهداف و منافع نامشروع فرقه اي و استعماري خود قرار داده اند. دولت يمن بهتر است به جاي توسل به سركوب و كشتار و فرافكني بحران مبتلا به جامعه شيعه كشور خود به واقعيات تن دهد و در سياست جاري خود تجديدنظر نمايد و ننگ سركوب ملت خود با همدستي دولتهاي خارجي را به بهاي اعطاي حقوق قانوني و مشروع شيعيان به جان نخرد كه قطعا اصرار بر ادامه اين سياست سرنوشت شوم و آينده تاريكي را براي دولتمردان صنعا در پي خواهد داشت . مردمسالاري روزنامه مردمسالاري در يادداشت روز خود با عنوان " در آغاز نهمين سال ، بازهم پيمان مي بنديم كه به مردم دروغ نگوئيم "به قلم حميدرضا شكوهي آورده است: ... چندمين صفحه اي است كه روانه سطل زباله زير ميز مي شود؟ دقيق نشمردم. اما فكر مي كنم هفتمي يا هشتمي باشد. چند خطي مي نويسم و بعد... مچاله مي كنم و روانه كاغذهاي باطله قبلي مي شود. اين يكي را اميدوارم مچاله نكنم و بماند. اما چه بنويسم كه مناسب سالگرد انتشار روزنامه باشد؟ سرم را از كاغذ برمي دارم. اين طرف تحريريه بچه ها نشسته اند پشت ميزهايشان و مي نويسند، يا پشت رايانه ها در حال رصد كردن خبرها هستند. آن طرف تحريريه، دو - سه نفري تلفني صحبت مي كنند. شايد هم خبر و مصاحبه مي گيرند. پشت سرشان، بخش فني است كه با يك دريچه با تحريريه ارتباط دارد. آنجا مسوول فني و صفحه بندها و تايپيست ها و كمي هم آن سوتر در اتاق ديگري، ويراستارها نشسته اند. اتاق آن طرف تر را نمي بينم. جايي كه سرويس عكس و بخش انفورماتيك روزنامه است. بخش ليتوگرافي و اداري و مالي و سازمان آگهي ها و روابط عمومي هم پشت ديوار روبرويي است يا در طبقه بالا. دوباره به تحريريه بر مي گردم. ميزها نزديك هم است و فضا وسيع نيست. كسي هم انتظار بيشتري ندارد. روزنامه غيردولتي است از نوع منتقد و ساختمان هم اجاره اي است.كوچك است اما فضا گرم است. سرم را روي كاغذ مي اندازم. با انگشتهايم مي شمارم كه چند نفر اينجا كار مي كنند؟ ملحقاتي هم هست. ناظر چاپ و فعالان بخش آگهي ها و دفاتر استاني و... افرادي هم هستند كه حق التحريري با روزنامه همكاري دارند. بيشتر از آن تعدادي كه تصور مي شود از اين روزنامه ارتزاق مي كنند; خيلي بيشتر از آن چيزي كه ظاهرش نشان مي دهد. هشت سال است كه همه اينها يا افرادي مشابه اينها با روزنامه همكاري مي كنند... مكث مي كنم ديگر چه بنويسم؟ از اين كه اگر روزنامه نباشد اينها چه مي كنند؟ نه! داستان تلخي است كه نمي خواهم بهآن بپردازم. دوستانمان در «سرمايه» و «آرمان» و «صداي عدالت» و«اعتماد ملي» و «حيات نو» را مي بينم كه اغلب بيكار شده اند و البته روزدوشنبه هم «انديشه نو» به آنها اضافه شد. از قبلي ها مي گذرم كه تعدادشان زياد است. دوست ندارم ما هم به آنها بپيونديم. بگذاريد از اين داستان تلخ گذر كنم. پس چه بنويسم؟ بگذاريد از ماندگاري بنويسم. راز ماندگاري يا... شايد هم لذت ماندگاري. ماندگاري يك روزنامه غير دولتي آن هم به مدت هشت سال، فكر مي كنم اتفاق مثبتي باشد. فرقي هم ندارد اين روزنامه غيردولتي «مردم سالا ري» است يا روزنامه غير دولتي منتقد ديگري. مهم، همان ماندگاري است كه طعم شيريني دارد. آن هم بااين همه مشكلا ت و محدوديت هاي... البته مالي كه گريبانگير روزنامه هاي غير دولتي است. ديگر چه گفته بودم؟ از ماندگاري؟ مگر رازي هم دارد؟ عادت كرده ايم به اين كه طوري بنويسيم كه لذت ماندگاري باز هم برايمان حفظ شود و همه آن كساني كه از روزنامه ارتزاق مي كنند، همچنان در اينجا با ما بمانند. و حالا كه نهمين سال انتشار روزنامه را آغاز مي كنيم، از اين لحاظ راضي هستم كه در اين هشت سال، به مردم دروغ نگفته ايم واگر هم بعضي اوقات بعضي چيزها را ننوشته ايم، به ورطه دروغ نيفتاده ايم. اين شايد يكي از نقاط مثبت كارنامه ما باشد و غير از آن هر چه هست مردم بايد نظر بدهند كه ما فقط براي مردم مي نويسيم; چه در اين هشت سالي كه گذشت و چه در روزها و ماه ها و اگر خدا بخواهد سال هايي كه پيش روداريم. جوان روزنامه جوان در يادداشت امروز خود با عنوان "آزمون مدعيان خط امام(ره) " به قلم حسن رشوند آورده است: امتحان كردن ياران و آزمودن همراهان در يك حركت انقلابي و اصلاحي، يك اصل اساسي در وفاداري به آرماني است كه رهبران، پرچم آن را بر دوش ميكشند. وارد يك صحنه مبارزاتي شدن، جز با ياران و همراهاني آزموده شده و امتحان پس داده، به موفقيت نميرسد. گزينش همراهان و تصفيه نيروها از ناخالصان بيانگيزه، دنياطلب و سستهمت، شرط اميدواري به نتيجه بخشي يك نهضت است. آنچه از اهميت بسزايي در اين آزمون برخوردار است،اعتقاد واقعي و جدي نيروها به مبارزه و اطاعت بيچون و چرا از رهبري نهضت و تقيد و تعهد نسبت به اهداف و تكاليف،صداقت و خلوص همراهان و روحيه قوي و عدم عقبنشيني براي استمرار حركت تا پايان راه است. حادثه تلخ سال 61 هجري يكي از آن آزمونهاي سختي بود كه حضرت اباعبدالله الحسين علیه السلام) در سختترين برهه از تاريخ اسلامي اين حركت را در رابطه با كساني كه مدعي همراهي با حضرت بودند، به منصه ظهور رسانيد. ايشان با بازگويي حوادث و پيشامدهاي كوفه و خبر دادن از اينكه اين كاروان به سوي شهادت ميرود و با اعلام خبر شهادت خود و همراهان، افراد بيانگيزه و غيرمطلع و دنياپرست را كه به اميد غنيمت، همراه حضرت شده بودند تصفيه كرد تا در اين حركت الهي و سخت، تنها عاشقان شهادت و خالصان در اطاعت و فداكاري باقي بمانند. اين فلسفه همه آزمونهايي است كه براي جداسازي پاكان از ناپاكان در طول تاريخ بارها تكرار شده است، در قرآن كريم در سوريه آل عمران آيه 179 اين آزمون با زيبايي به «... حتي يميز الخبيث من الطيب» بيان شده است. اكنون كه حركت الهي حضرت ابا عبدالله الحسين علیه السلام) در سال 61 هجري را با رفتار خداگونه امام راحل در سالهاي حيات خويش و برخورد امام گونه رهبري معظم انقلاب در ماههاي اخير مقايسه ميكنيم، بر اين امر واقف ميشويم كه اين از ويژگيهاي همه مردان الهي است كه ياران خويش را مورد آزمونهاي سخت قرار دهند. هرچند در اين مسير بخشي از امتحان ياران در دوران حيات رهبران صورت گرفته باشد و بخشي با گذر زمان و در بستر حوادث و به تناسب تحولات صورت گرفته در وفاداري به سخنان و آرمانهايي باشد كه رهبر جامعه اسلامي در طول حيات خويش بر آن تأكيد داشته است. امروز كه رفتار برخي مدعيان خط امام را موشكافي ميكنيم،به عينه شاهد تعارض اين رفتارها با شعارها، آرمانها و تأكيدات امام راحل هستيم. انتخاباتي برگزار شد و رقابتي بين كانديداهاي آن صورت گرفت و در نهايت فردي بر جايگاه رياست جمهوري تكيه زد. اينكه يك جريان با فتنهانگيزي و ايجاد اختلاف و ترديد در بين بخشي از جامعه، فضايي را در كشور ايجاد كند كه دشمنان تابلودار نظام بهره لازم را از آن ببرند، كجا با آموزههاي حضرت امام (ره)سازگاري دارد اينكه رهبران اين جريان كساني باشند كه خويش را از ياران آن پير سفر كرده و وفادار به آرمانهاي او معرفي ميكنند. امروز جرياني كه خود را منتسب به خط امام ميداند و تمام افتخار خويش را در همراهي و در جرگه ياران امام (ره)دانستن معرفي ميكند، برخلاف آموزههاي امام راحل به دنبال آن است كه با آفرينش برخي اقدامات ايذايي و درگيريهاي تصنعي خودساخته و انعكاس رسانهاي و بازتاب جهاني آن، آن هم در شرايطي كه رفتارهاي ساختارشكنانه آنها با عدم اقبال افكار عمومي مواجه شده است، سعي دارند از برخي اتفاقات طبيعي و غير مرتبط در جامعه سوء استفاده كرده و بار ديگر جان تازهاي به رفتارهاي افراطي و متعارض با راه و خط امام بخشند. مرگ آيتالله منتظري مانند بسياري از اتفاقات طبيعي ديگر اتفاقي بود كه ميتوانست روند عادي خود را طي كند و كمتر واكنشي را در پي داشته باشد ولي كدام جريان است كه تلاش دارد از يك اتفاق طبيعي سوء استفاده و مطالبات افراطي خود را در بستر حمايت از مرجعيت و ... دنبال كند. گروهي كه امروز در زير پرچم حمايت از مرجعيت تندترين شعارها و هتاكيها را نسبت به نظام مقدس جمهوري اسلامي روا ميدارد و در شرايطي كه فرزند آيتالله منتظري به نقل از پدرشان در واپسين روزهاي حيات ايشان، تأكيد بر سياسي نكردن تشييع جنازه خود ميكند، با كدام رويكرد، اين اقدامات افراطي و ساختارشكنانه را انجام ميهد؟! مگر همين جماعت كه امروز در زير سايه مرگ آيتالله منتظري سينه ميزنند، روزگاري نه چندان دور پس از عزل آقاي منتظري توسط آن پير خوش ضمير جماران، بيشترين هتاكيها را نسبت به همين شخص (منتظري)روا نداشتند! كروبي، عبدالله نوري و بسياري از كساني كه خويش را از ياران امام راحل فرض ميكنند و مدعي خط امام هستند، چه رفتاري را در آن مقطع از خويش بروز دادند و امروز با كدام ر
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 577]
-
گوناگون
پربازدیدترینها