واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:

*آقا چه خبر؟ مشغول کار هستيد يا استراحت؟ من يک کار سينمايي داشتم با آقاي رامبد جوان به نام «پسر آدم، دختر حوا» که تازه تمام شده. يک تله فيلم هم با آقاي مجتبي چراغعلي داشتم به نام «يک آسمان زيبا سقف اتاق منه» که کار آن هم به پايان رسيده است. در حال حاضر هم با دفتر آقاي فرح بخش فيلم سينمايي «زماني که دزد بودم» را کار مي کنيم. «خسته دلان » به کارگرداني سيروس الوند هم يک سريال است که در آن با آقايان داوود رشيدي، کوروش تهامي همبازي هستم، البته آنجا بازيگران زيادي در مقام ميهمان و در اپيزودهاي مختلف بازي دارند. *راستي ديگر در کنار کيميايي نمي بينيم شما را علت خاصي دارد يا ... شايد به يک نوعي آقاي کيميايي بنده را در حد کارهاي خودشان نمي دانند، فقط ترجيح مي دهيم با هم رفيق قديمي باشيم! *اما شما سال ها براي ايشان بازي کرديد، تنها همين يکي دو کار اخير... بله، اما آن زمان بچگي ما بود! (مي خندد) وقتي که آدم بچه است همه چيز را عاشقانه نگاه مي کند، اما وقتي که بزرگتر مي شود، ديدگاهش تغيير مي کند. آخرين کار من فيلم «حکم» بود که حالت يک آلبوم زيبا را داشت. من ترجيح دادم يک عکس کوچک در اين آلبوم زيبا داشته باشم و گرنه من در اين کار بازي خاصي نداشتم. *در مجموعه «غيرمحرمانه» مسعود رسام معتقد بود که ما بالاخره گريم سعيد پيردوست را تغيير داديم و... (مي خندد)بله، من خدمت آقاي رسام ارادت دارم. خيلي دوست داشتم با ايشان کار کنم. سبک کاري ايشان را خيلي دوست دارم، وقتي که براي کار ايشان دعوت شدم، خيلي خوشحال شدم، بعد از تست گريم، ايشان گفتند مي خواهم کاملاً چهره تو تغيير کند تا تداعي کارهاي آقاي مديري در اينجا نشود! ايشان معتقد بودند دوست دارم چهره جديدي براي اين نقش جديد از شما نمايش بدهيم! من هم قبول کردم، چون مطمئن بودم ايشان کارشان را بلد هستند و مي شناسند! اين رئيس آژانس با توجه به علاقه اي که به اين خانم همسايه (مادر نادر) دارد، سعي مي کند با تغيير چهره و رنگ مو و... خودش را جوان تر از چيزي که هست نشان بدهد! به اعتقاد خودم اين نقش براي من متفاوت بود، حالا چقدر خوب از آب در آمد و چقدر توانسته ام از پس اين کار بربيايم، نظر بيننده وشماست! *فکر مي کنم خودتان هم تلاش کرديد اين «توکلي» با حضورتان در کارهاي مديري متفاوت باشد؟ ببينيد! برخي نقش ها هستند که بازيگر نياز دارد روي آنها فکر کند، اما برخي نقش ها هم هستند که تا پيشنهاد مي شود، متوجه مي شويد اين کاراکتر در رديف کارهاي قبلي تان است. اين «غير محرمانه»يک کار عجيب و غريب بود، من اصولاً آدمي آرام و دروني هستم، اين شخصيت هاي تند و شلوغ يک مقدار با من سازگار نيست مگر اينکه تلاش کنم و اين نقش ها را در بياورم! اتفاقاً خودم با اين نقش ها موافق هستم، چرا که مجبورم تلاش کنم، شخصيت بسازم و از خودم فاصله بگيرم! بعد از پيشنهاد آقاي رسام من چند شب با خودم کلنجار رفتم تا ببينم چه بايد بر سر اين نقش بياورم. روزهاي اول يک مقدار مشکل داشتم، اما به کمک آقاي رسام کم کم در نقش جا افتادم. ابتداي کار يک مقدار با خودم درگير بودم، مثلاً جاهايي اين آدم وقتي که تعجب مي کرد مي گفت «ا ا» و آقاي رسام مي گفت تو بگو «ا ا» همين مساله کمي اين نقش را فانتزي مي کرد. *پس توکلي يک جورهايي به تيپ نزديک است؟ بله، توکلي يک تيپ است، چرا که من شصت و چند ساله اگر بخواهم نقش يک آدم چهل و پنج ساله را بازي کنم و اداي او را در بياورم که نمي شود! *در لحظاتي که با يوسف تيموري (نادر) بازي داريد، اين تيپ سازي بيشتر نمايان مي شود؟ بله، بازي روبروي يوسف تيموري به آدم خيلي کمک مي کند، چون هر چه بازيگر مقابل بيشتر با تو بده بستان داشته باشد نتيجه بهتري حاصل مي شود. در برخي از لحظات اين مساله اتفاق نمي افتاد (البته نمي خواهم بگويم بقيه بازيگران نمي توانستند، نه! گاهي شرايط ايجاد نمي شد!) *آيا درست است رسام به اندازه اي که دست يوسف تيموري را باز گذاشته، به ديگران اجازه بداهه(چه در ديالوگ و چه در بازي) نداده است؟ بله، همينطور است، به دليل صحنه هاي بازي نادر و توکلي در برخي از لحظات بهتر از آب در آمده است! در حاليکه خيلي تلاش مي کردم در مقابل کاراکترهاي ديگرهم اين بده بستان ها در بيايد! آقاي رسام هم همينطور، اما خب به دلايلي گاهي اين اتفاق رخ نمي داد! من با يوسف خيلي راحت بودم و بعد از هر سکانس يک خسته نباشيد خوب به هم مي گفتيم، چرا که مطمئن بودم کار در آن سکانس در آمده است! *به اندازه اي که يوسف تيموري در بازي آزاد است و مشخص است لحظات بداهه او به مراتب بيش از فيلمنامه است، دست شما هم باز بود؟ بله، اما من در بازي کمي اين شيوه را نمي پسندم! معتقد هستم يک بازيگر کاملاً در اختيار کارگردان و قصه است! مگر اينکه واقعاً اقتضا کند که من در جاهايي جمله هايي را از خودم اضافه کنم. دوست دارم در زمان بازي مثل يک موم در دستان کار گردان باشم و او هر چه مي خواهد بسازد! دوست دارم آنقدر منعطف باشم که ذهنيت کارگردان را خلق کنم، نه آنچه را خودم مي خواهم! يوسف هم همينطور بر طبق نظر کارگردان بازي مي کرد! اما در کل من حس مي کنم اين کارگردان است که بر کل کار اشراف دارد و مي داند چگونه کارش را بايد جلو ببرد! اگر هم موردي مد نظرم باشد آن را به کارگردان پيشنهاد مي دهم، چون اوست که مي داند فلان جمله با اين سکانس مطابقت دارد يا خير، اوست که از قبل و بعد ماجرا به شکل کامل مطلع است. تجربه به من ثابت کرده که اگر بازيگر خودش را به دست کارگردان بسپارد و به او اعتماد کند، نتيجه کار به مراتب بهتر خواهد شد! *شما کماکان با مهران مديري همکاري داريد؟ ما وقتي سر کار قبلي ايشان که براي رسانه ها کار مي کردند بوديم، اتفاقاً صحبت شد؛ ايشان گفتند اگر قرار باشد کار را ادامه بدهيم که طبق معمول در خدمت همه بچه ها هستيم، اما اگر قرار باشد «مرد دو هزار چهره» را بسازم، ديگر نمي توانم از بازيگرهاي قبلي ام استفاده کنم! چون داستان اين مرد هزار چهره از مثلاً انجمن شعرا گذشته و ... به همين دليل نمي توانم از بازيگران قديم استفاده کنم و مجبور هستم با يک تيم جديد کار کنم! به هر حال من به کار مهران مديري علاقه و اعتقاد دارم به نظر من به غير از اينکه او کارگردان و بازيگر خوب و موفقي است، بسيار آدم شناس خوبي هم هست. او خوب مي داند که چگونه بايد از بازيگرش بازي بگيرد، چگونه او را هدايت کند و در چه شرايطي او را قرار بدهد تا نتيجه بدهد! او هر کجا کار و با هر کسي کار کند، براي ما دوست داشتني و کاربلد است! *بعد از حضور در چند کار طنز تلويزيوني و حتي سينمايي، ديگر سعيد پيردوست در نقش هاي جدي ديده نشد. اين ناشي از علاقه خودتان به تغيير ژانر بود يا اينکه ديگر درخصوص نقش هاي جدي پيشنهادي نداشتيد؟ از همان زمان که من فيلم «گوزن ها» را بازي مي کردم، شايد يک جورهاي طنز موقعيت در کارم وجود داشت، «هتل کارتن» همين جور، «دست هاي آلوده» هم حتي همينطور! مثلاً در فيلم «مزاحم» اگرچه اين پدر بسيار جدي است اما متلک مي گويد و... تا رسيديم به «توکيو بدون توقف»، آقاي مديري مرا صدا زدند و گفتند اين نقش با تمام نقش هايي که تا به حال بازي کرده ايد، متفاوت است، اين نقش کميک نيست، ولي تو بايد کميک بازي کني! اگر چه اين آدم بسيار جدي و متمول است، اما بايد مردم را بخنداند! خدا را شکر بازي ما آنجا مورد نظر آقاي مديري قرار گرفت، بعد از آن براي سريال «پاورچين» آقاي مديري گفتند من يک رئيس دارم با خصوصياتي متفاوت، اصلاً هم قرار نبود در اين کاراکتر حضور پررنگي داشته باشد، او قرار بود هر هفته يک بار بيايد و برود، اما اينقدر اين کاراکتر به کمک مديري شکل خوبي به خودش گرفت که به يکي از نقش هاي محوري کار تبديل شد! از آن زمان به بعد کم کم مسير حرکتي ما تغيير کرد. البته جالب است بدانيد از قديم بسياري از دوستان همکار من مي گفتند چرا کار طنز نمي کني؟! شخصاً به نقش هاي جدي و داستان هاي درام علاقه بيشتري دارم. فکر مي کنم نقش هاي جدي با شخصيت خودم بيشتر اخت است. حالا مردم ما را در اين شکل و شمايل بيشتر مي پسندند، ما هم به خواسته مردم مي رويم، چون هرچه تلاش مي کنيم، به خاطر مردم است. بالاخره هر بازيگر، بايد هزار لايه داشته باشد و توانايي ايفاي هر نوع نقشي را داشته باشد، هم کارطنز، هم کار جدي، هم کار تاريخي... شايد باورتان نشود من عاشق اين هستم که يک کار تاريخي تجربه کنم! دوست دارم در يک کار مذهبي بازي کنم. من نقشي را که در کارآگاه علوي(1) بازي مي کردم را خيلي دوست داشتم، من آن رييس کلانتري بازار را هيچگاه ديگر نديدم! فکر نمي کنم آن بازي با آن شرايط ديگر در جايي پيش آمده باشد! *و ناگفته هاي سعيد پيردوست در پايان اين گپ خودماني ... بازيگر ساخته شده براي اينکه بازي کند! اينکه هميشه طنز باشد يا هميشه جدي مساوي است با کليشه شدن! بازيگر بايد اين توانايي را داشته باشد که به موقع بخنداند، به موقع اشک مخاطب را در بياورد. معتقد هستم بازيگري يک حس خاص است در وجود آدم! و هيچگاه با آموزش به دست نمي آيد، نياز به پرورش دارد. اميدوار هستم بازيگران ما متوجه شوند که همه چيز پول نيست! گاهي ماندگاري نقش به مراتب ارزش بيشتري دارد تا دستمزد آن! هنوز هرکسي مرا مي بيند از «گوزن ها» صحبت مي کند، همين مساله براي من زيباست! از شما تشکر مي کنم که به ياد ما بوديد! منبع: خانه و خانواده . /1001/ /div>
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 582]