محبوبترینها
چگونه با ثبت آگهی رایگان در سایت های نیازمندیها، کسب و کارتان را به دیگران معرفی کنید؟
بهترین لوله برای لوله کشی آب ساختمان
دانلود آهنگ های برتر ایرانی و خارجی 2024
ماندگاری بیشتر محصولات باغ شما با این روش ساده!
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1846664771
گفت وگو با رامين بحراني،کارگردان « خداحافظ سولو » ( Goodbye Solo)
واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
دو مرد در جاده وينستن - سيلم ، کاروليناي شمالي ، سوار بر تاکسي پيش مي روند ونمي دانند دوستي عجيبي بين شان شکل خواهد گرفت که زندگي هر دويشان را براي هميشه دستخوش تغيير مي سازد . سولو يک راننده تاکسي سنگالي است که مي کوشد زندگي بهتري براي خانواده نو پاي خود فراهم کند . ويليام ،جنوبي خشني است که کوله بارش پر از پشيماني از اشتباهات گذشته است . روياي آمريکايي يکي بيشتر به حقيقت نزديک شده در حالي که ديگري از هدفش دور و دورتر مي شود اما با وجود همه تفاوت ها ، هر دو مرد به سرعت در مي يابند که بيشتر از هرکس ديگري به هم نياز دارند . خداحافظ سولو از ميان اين رابطه عميق انساني به کاوشي ژرف در مورد يک نسل سپري شده امريکا مي پردازد . سولو تجسمي فوق العاده .ازمهرباني و اطميناني است که « فردا روز بهتري است » و همين نکته او را در سينماي امروز به نمونه بي همتايي بدل مي کند . ياد آوري يکي از زيباترين نقل قول هاي نويسنده : «مگر تو هرچي در زندگي خواستي به دست آوردي ؟ بله ، مگر تو چي مي خواستي ؟ دوست داشتني جلوه کردن و حس اين که روي اين کره خاکي محبوبيتي دارم .» *چگونه شخصيت سولو در ذهن شما شکل گرفت ؟ در پاسخ ،نقل قولي از مارتين لوتر را ذکر مي کنم .از او پرسيدند : « اگر کساني بيايند وبه شما بگويند فردا آخرين روز زندگي شما بر زمين خواهد بود و پس از آن همه چيز ويران مي شود ؛ چه مي کنيد ؟ » واو گفت « يک درخت سيب مي کارم . » شخصيت سولو از شخصيت يک راننده تاکسي سنگالي واقعي الهام گرفته شد که من در وينستن - سليم ، طي يک بازي فوتبال با او ملاقاتي داشتم . در آن زمان ؛ من مدتي از کاروليناي شمالي دور بودم . من و برادرم هميشه با هم فوتبال بازي مي کرديم و هرگز سياه پوست ها را در بازي نمي ديديم . اما يک باره با انبوهي از آن ها مواجه شدم و دريافتم که تاکسي هاي زيادي نزديک زمين بازي پارک شده اند . يکي از همين راننده ها ، مرد بسيار جذاب و دوست داشتني بود که برادرم را مي شناخت . من او را دو روز بعد در ايستگاه گاز ديدم . آن جا محل کار خودش ماشين ندارد و براي رفت وآمد تاکسي مي گيرد يا پياده خود را به مقصد مي رساند من به فکر فرو رفتم و حس کردم اين براي موضوع يک فيلم بلند جذابيت دارد . به همين دليل بعد از ساختن گاريچي و قبل از ساختن اوراقچي به آن جا برگشتم و مدتي را با او گذراندم .اين قصه هم از همان جا شکل گرفت و متحول شد . *پس شما چند سال درگير اين پروژه بوديد ؟ طرح اوليه در زمستان 2005 نوشته شد و متن فيلمنامه قبل از اوراقچي يک بار نوشته شد . دو سه ماه قبل از اين که اوراقچي در کن به نمايش درآيد کار انتخاب بازيگران را شروع کرده بودم . *چگونه به اين رابطه دو نفره عجيب رسيديد ؟ اين فکر از همان ابتدا در ذهنم شکل گرفت . من و برادرم درمسير خانه او از چند خانه سالمندان مي گذشتيم .متوجه شدم يک مرد مسن در آن سوي جاده در رفت وآمد است . همين نکته به من ايده داد ، هرچند باعث ناراحتي من هم شد در فرهنگ ايراني ، بچه ها از والدين پير خود نگهداري مي کنند ودر يک خانه با هم زندگي مي کنند وکمتر کسي پدر يا مادر خود را به خانه سالمندان مي برد . آن ها تا آخر عمر باهم زندگي مي کنند ، چيزي شبيه آن چيزي که در فرهنگ سنگالي هم هست . نهامن شروع کردم به صدا در آوردن و دست تکان دادن واو هم شروع کرد به دست تکان دادن . من نمي دانستم که آيا او مرا مي بيند يا فقط ماشين را تشخيص داده و عکس العمل نشان مي دهد او حس شادي مرا گرفت والبته به من هم انرژي مثبت داد . اما من ناراحت هم شدم چون ديدم او از ديدن يک غريبه اين طور به وجد آمده است . از آن جا اين موضوع ذهن مرا درگير کرد که بايد اين مرد را که قصد خودکشي دارد ، در تاکسي سولو بگذارم . هنوز مطمئن نبودم که اين ايده براي يک فيلم بلند مناسب بود يا نه . از آن پس به فکر يک پايان در بلوئينگ راک افتادم که در کودکي اين لوکيشن را از نزديک ديده بودم و مي دانستم بادهاي معروفي دارد . من مي دانستم اين سکانس در پاييز با پوشش سلطنتي از رنگ هاي پاييزي در لوريج پارک وي خواهم گرفت . آن پايان به من اطمينان داد که اين فيلم حرفي براي گفتن دارد و سپس فيلمنامه آغاز شد . *آيا ازجايي که دو شخصيت اصلي اين فيلم از نيويورک دور مي شوند . ساختار و سبک يکساني را دنبال کرديد ؟ فيلمبرداري در کاروليناي شمالي به مراتب ساده تر است . نه تنها پيدا کردن لوکيشن ها راحت تربود . بلکه مردم هم معمولا خواهان فيلمبرداري در آن جا بودند . در نيويورک ، مردم به شکلي خسته از فيلمبرداري در آن جا هستند . به علاوه جنوب ، براي مهمان نوازي جنوبي اش مشهور است . در کاروليناي شمالي رابطه دوستانه شان هنوز شکل نگرفته که فيلمبرداري را بسيار لذت بخش مي سازد . مناظر و لوکيشن ها خيلي مهم وخيلي خاص هستند . اما در طول مسير چشم نوازند وتوي ذوق نمي زنند . در اوراقچي و گاريچي ، قسمت هايي هست که آن ها نيروهاي اصلي در زندگي شخصيت ها به شمارمي روند در اين فيلم ، در نيمه اول ، مناظر جايش را به چهره دو شخصيت داده - سولو و ويليام - و خدا را شکر که آن ها چهره هاي جذابي هم دارند . تو مي تواني گذر سال ها رادر چهره مرد ببيني . دستانش پينه بسته و صورتش از شدت فرسودگي افتاده است . اما صورت سولو گرم ، گشاده وباز است. او نيمه پر هر چيزي را مي بيند ، اما هرآن چه مي خواهد انجام نمي دهد او مي خواهد سرپرست پرواز شود ، اما اطرافش پراز کساني است که مي گويند « ما خيلي تو را دوست داريم ،اين کار را نکن ، اين کار را بکن » . آن چه طبيعي است ،اين همان کاري ست که خيلي از ما پيش مي گيريم . ما کساني رادوست داريم و مي کوشيم آن ها را تحت کنترل خود در آوريم ، به آن ها بگوييم چه کار بکنند چون ما به آن ها علاقه داريم . سولو به نظرمن ، به شکلي ناهوشيارانه جذب ويليام شده ،چرا که ويليام هرچه مي خواهد انجام مي دهد . اين سفر بزرگي براي سولو است که در آن ياد مي گيرد چگونه مي توان کسي را از راهي غير خودخواهانه دوست داشت ؛ياد بگيرد کسي را فارغ از خود دوست بدارد ، حتي اگر برايش سخت و دردناک جلوه کند . اين ايده درست درمخالف جهتي که با هنربه ما گفته پيش مي رود مثل رومئو و ژوليت ....اين ايده اي در مورد ويرانگري علاقه مي آيد . همان چيزي که خيلي از ما به دنبالش مي رويم . يک عشق سودايي باور نکردني که تو و معشوقت را در هم مي شکند . اين فيلم از شما مي پرسد ديگران را چقدر بيشتر از خودتان دوست داريد ؟ درطعم گيلاس عباس کيارستمي ، زمين زيبا و آسمان ، باد ، بحث ، در مورد زندگي و مرگ ، مهرباني و خوبي را شاهديم . به نظر مي رسد فيلم شما از اين فيلم بي تاثير نيست . مي توانيد راجع به اثر اين فيلم ودرمجموع سينماي کيارستمي بر کار خود صحبت کنيد ؟ فرهنگ ايراني برمن اثري دارد که قابل کتمان نيست وبه ويژه کيارستمي ، فيلمساز مورد علاقه من است .اما زندگي در اين جا هم اثرات زيادي بر من و فيلمسازي ام گذاشت . ما در فرهنگ ايراني و شعر گسترده عجيبي دارم . جايي هست که شاعر يک بيت يا شعر از يک شعر ديگر را وام گرفته و شعر خود را مي گويد . درحقيقت ، خيلي از ايده فيلم هاي کيارستمي از شعرهاي شاعر بزرگ سهراب سپهري برگرفته شده اند ، از جمله خانه دوست کجاست ؟ وباد ما را خواهد برد. اما تفاوت اين دو فيلم هم از اهميت خاصي برخوردار است . فيلم در مورد کسي که مي خواهد بميرد . طعم گيلاس طي دو هفته قصه اش را مي گويد ،اما اين فيلم در يک روز اتفاق مي افتد . من اين شانس را داشته ام که تجربياتي از ايران در ذهن خود حفظ کنم ،تجربياتي که به طور معمول و طبيعي براي کسي اتفاق نمي افتد وقتي من در ايران زندگي مي کردم ، عامي ، مذهبي ، فقير ،غني و ... از همه قشري دور و برم بودند و هر روز با آن ها ارتباط داشتم ؛ اما اين تقابل را در امريکا به سختي مي توان يافت . البته من اين شانس را هم داشته ام که در مرز ويليامزبورگ جنوبي زندگي مي کنم ، چون آن جا همه مهاجرند ، ويژگي اي که پل ارتباط قوي بين آدم ها به شمار مي رود و حتي از شرايط اقتصادي شان هم مهم تراست . من گاهي فکرمي کنم اگر اوراقچي امروزاکران مي شد ، چه واکنش هايي از طرف مخاطبان دريافت مي کرد ؟ *ايده انتقال - فيزيکي و متافيزيکي -در خداحافظ سولو موج مي زند . در فيلم هاي گاريچي و اوراقچي هم بخش هايي هست که شخصيت ها راهي براي فرار از سرنوشت ندارند. در مورد نقش انتقال چه ايده اي داريد ؟ در مورد تاکسي ، هواپيما يا حتي کاميون که در فيلم هايتان ديده مي شود ؟ اين بخش بزرگي از فيلم هايم است : رها در برابر سرنوشت . اين به افسانه سيزيف مي رسد که بر گاريچي هم غالب بود. چه کسي تصميم گيرنده است ، شما يا پيرامون شما ؟ شما يا سرنوشت شما ؟چرا شما در اين مسير قرار گرفته ايد ؟ آيا شما به عنوان يک فرد قدرت تغيير شرايط را داريد ؟يک فرد بودن چه معنايي را متبادر مي کند ؟ اين نگراني در همه فيلم هاي من هست ومن فکر مي کنم اين نگراني در بيشتر ما وجود دارد . *پس از تجربه کار با بازيگران غير حرفه اي در دو فيلم اول ، کارکردن با دو بازيگر حرفه اي ، بخصوص رد وست را چگونه ديديد ؟ اين واقعا اولين بار است که من يک فيلم را با دو قهرمان مي سازم . من مي دانم برخي اتفاقات در فيلم هايم کمي تازه و غير عادي جلوه مي کنند ، اما همه آن ها با دقت کار شده و نوشته شده اند . رد وست مي توانست به همان حسي که من مي خواستم خيلي سريع برسد . من با او کمترين تعداد برداشت ها را تجربه کردم . مي دانيد که من براي برداشت هاي زياد معروف شده ام .به جاي گرفتن بيست ،سي برداشت با او فقط هفت ، هشت برداشت مي گرفتم .آن جا چيزهايي بودند که براي او تازگي داشتند اما او واقعا خواهان انجام همه آن ها بود . مثل وقتي که براي اولين تمرين رسيد ،او گفت « مي خواهيم روخواني کنيم ؟» .من اولش نفهميدم . اما وقتي متوجه شدم ، گفتم « نه ،چون اين فيلم است ، نه يک کتاب يا نمايش . ما مي خواهيم صحنه ها را با حضور بازيگران تمرين کنيم و ترجيح مي دهيم در لوکيشن ها با فيلمبردار ، مايکل سيموندز ويک دوربين در اين جلسات حاضر شويم ». ودر ابتدا ، او منگ بود و سوال هاي زيادي در ذهنش را پر کرده بودند اما بعد دو سه روز، او به من گفت در طول تمرين توانسته فکرهاي زيادي را در ذهن داشته باشد . تا زمان فيلمبرداري براي صحنه اصلي به کار برد ،او قبلا جايي که مي خواست باشد ، بود وبه نظر من اين موضوع به بازي اش کمک زيادي کرد . *به طور کلي ،چه تعريفي از رابطه با بازيگران داريد . و رابطه خود را با آن ها چگونه شرح مي دهيد ؟ مثل برسون با بازيگران مدلش ؟ برسون درس هاي زيادي به ما مي دهد يکي از آن ها ، کتمان حقيقت است . بازيگران برسون خيلي حسي بازي نمي کنند. بازيگران من در هر سه فيلم بسيار پرمعنا ظاهر شدند. در خداحافظ سولو غير از دو قهرمان اصلي ، بازيگر حرفه اي ديگري نيست . نه حتي يکي از آن ها متن را خوانده ونه حتي در مورد موضوع فيلم مي داند .آن ها فقط صحنه مربوط به خود را مي دانند . پس فايده اش براي من چيست ؟ به اين شکل مي توانند ديالوگ را از زبان خودشان بگويند . اين هدف ما در تمرين ها بود .در حين تمرين سولو با خيلي از گويش ها ناآشنا بود. من همه اين بيان ها را از راننده هاي واقعي ياد گرفتم. همچنين در برداشت تمريني ونهايي از فيلم ، دختر بچه نمي داند فيلم در چه موردي است . ما صحنه را گرفتيم و او از سولو در مورد امتحانش مي پرسيد واو همان چيزي بود که من نوشته بودم ؛ باهوش و بالغ . او مي داند نبايد جلوي سولو بگويد « رامين ، چرا سولو اين قدر غمگين است ؟» او گفت « من فکر مي کنم او غمگين است ، چون در امتحانش قبول نشد.» من گفتم « اين واقعا دليل خوبي است . چرا تو نمي روي و کمکش نمي کني ؟چطور مي خواهي حال او را بهتر کني ؟ » او گفت « مي خواهم با تشويق به او روحيه دهم » و شما شاهد آن اجراي عالي در آخرين صحنه فيلم هستيد . *شما تدوين فيلم هاي خود را هم برعهده مي گيريد . کدام بخش کار به شما کمک مي کند کنترل کاملي بر همه کار داشته باشيد ؟آيا کساني اطراف شما هستند ، مثل مايکل سيموندرز که کار را ببينند وشما را از خطراتي بر حذر دارند ؟ مايکل سيموندز فقط فيلمبردار من نيست ، او واقعا يار و همکار من است . او براي انتخاب بازيگر هم کنار من بود ، براي همه ايده هايم ،براي خواندن چرک نويس ها ، همه جا مرا همراهي مي کند . ما حتي براي جوراب هايي که بازيگران مي خواهند بپوشند ،باهم تبادل نظر مي کنيم . بنابراين به طور قطع مايکل نقش بزرگي در طول تدوين دارد. نويسنده من بهاره عظيمي هم از فرانسه به امريکا مي آيد ، گاهي حتي دو هفته مي آيد تا نتيجه کار را پس از تدوين ببيند و برود . *آيا او انگليسي صحبت مي کند ؟ مکالمات ما معمولا به زبان فارسي است . من فرانسه را بهتر از انگليسي که او حرف مي زند ،صحبت مي کنم ، اما ما هردو راحت تريم فارسي با هم حرف بزنيم ، چون زبان مادري ماست . من در امريکا به دنيا آمده و رشد کرده ام واو از سه سالگي در فرانسه بوده است . ما فرايند رشد پيچيده اي داشته ايم . اما حرف شما صحيح است ، من هميشه دوستان قابل اعتمادي در کنارم دارم که فيلم را در طول تدوين و پس از آن به آن هانشان مي دهم . بايد بگويم من به عنوان کارگردان اصراري براي طول فيلم حين تدوين ندارم . اگر مثلا شصت ساعت فيلم بگيريم ،مثل فيلم هاي وونگ کارواي ، از آن مي توان سه فيلم ديگر ساخت. من عاشق تدوين هستم چون اين فرصتي که من مي توانم برهمه حرف هاي فيلم تمرکز کنم . *چه حسي داريد وقتي در سال هاي اخير براي سه فيلم مورد تحسين قرار گرفته ايد ؟ خيلي جذاب است . بزرگ ترين اثر سينمايي موثر بر سولو ، گل هاي فرانسيس قديس است ، فيلم روسليني محبوبم . من آن را دو بار بر پرده ديده ام . روسليني مي خواست اين فيلم را در اواخر جنگ جهاني دوم بسازد ، چرا که فکر مي کرد ما در آن شرايط به روح فرانسيس نياز داريم . من در خداحافظ سولو همين امر را به جنگ عراق ربط دادم و فکر کردم که دنيا کسي را مثل سولو با اين نوع عشقش لازم دارد. *جالب است که از روسليني نام مي بريد .در ده فيلمساز برتر شما،انبوهي از فيلمسازان ايتاليايي به چشم مي خورد:آنتونيوني،دسيکا ،فليني ،اولمي ،پازوليني و روسليني .چه چيزي باعث اين حد از علاقه شما به آن سينما است؟ به تازگي متني از زنوار مي خواندم. او در مورد اين که چقدر واقعيت را دوست دارد مي گويد واين که براي خلق فيلم هايش خارج از واقعيت ارجحيت قائل است . ما هميشه سدهايي براي رسيدن به واقعيت خلق مي کنيم .اين براي من خيلي مهم است که راهي پيدا کنيم که با اميد زندگي کنيم . مثل آخر خداحافظ سولو، جايي که او اميدوار و غمگين است وبا قبول مرگ در پيله غم فرو رفته ، اما با ذهنيت تازه از زندگي در يک لحظه ، موجي از اميد او را در بر مي گيرد چيزي که من از ايتاليايي ها ياد گرفتم . رؤيابافي در هاله اي از واقعيت است . (Flavor Wire (Apr.2009 منبع: صنعت سينما . /1001/ /div>
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 392]
-
گوناگون
پربازدیدترینها