محبوبترینها
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
سیگنال در ترید چیست؟ بررسی انواع سیگنال در ترید
بهترین هدیه تولد برای متولدین زمستان: هدیههای کاربردی برای روزهای سرد
در خرید پارچه برزنتی به چه نکاتی باید توجه کنیم؟
سه برند برتر کلید و پریز خارجی، لگراند، ویکو و اشنایدر
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1826106585
چهل نكته اخلاقي از رهبر فرزانه انقلاب (قسمت نخست)
واضح آرشیو وب فارسی:شبكه خبر دانشجو: چهل نكته اخلاقي از رهبر فرزانه انقلاب (قسمت نخست)
نرگس هوشمند – كارشناس فلسفه
نرگس هوشمند – كارشناس فلسفه
اخلاق نيكو
آنچه فرد و جامعه را به مقامات عالى انسانى مىرساند، اخلاق نيكوست. اخلاق نيكو هم فقط خوش اخلاقى با مردم نيست؛ بلكه به معناى پروراندن صفات نيكو و خلقيات فاضله دردل و جان خود و انعكاس آنها در عمل خود است. مردمى كه در بين خود دچار حسد باشند، دچار بدخواهىِ يكديگر باشند، دچار حيلهگرىِ با يكديگر باشند، دچار حرص به دنيا و بخل نسبت به مال دنيا باشند و دچار كينهورزى با يكديگر باشند، در اين جامعه حتّى اگر قانون هم به طوردقيق عمل شود، سعادت در اين جامعه نيست. اگر علم هم پيشرفت كند و تمدن ظاهرى هم به منتهاى شكوه برسد، اين جامعه، جامعهى بشرى مطلوب نيست. جامعهاى كه انسانها در آن از يكديگر احساس ناامنى كنند، هر انسانى احساس كند كه به او حسد مىورزند، نسبت به او بددلى دارند نسبت به او كينهورزى مىكنند، براى او توطئه مىچينند و نسبت به او و دارايىاش حرص مىورزند، راحتى در اين جامعه نيست. اما اگر در جامعهاى فضايل اخلاقى بر دل و جان مردم حاكم باشد، مردم نسبت به يكديگر مهربان باشند، نسبت به يكديگر گذشت و عفو و اغماض داشتد، نسبت به مال دنيا حرص نورزند، نسبت به آنچه دارند بخل نورزند، به يكديگر حسد نورزند، در مقابل راه پيشرفت يكديگر مانعتراشى نكنند و مردمِ آن داراى صبر و حوصله و بردبارى باشند، اين جامعه حتّى اگر از لحاظ مادى هم پيشرفتهاى زيادى نداشته باشد، باز مردم در آن اساس آرامش و آسايش و سعادت مىكنند؛ اخلاق، اين است. ما به اين احتياج داريم. ما بايد در دل خود، خلقيات اسلامى را روزبهروز پرورش دهيم. قانون فردى و اجتماعى اسلام در جاى خود، وسيلههايى براى سعادت بشرند (در اين ترديدى نيست)؛ اما اجراى درست همين قوانين هم احتياج به اخلاق خوب دارد.
براى اينكه در جامعه اخلاق استقرار پيدا كند، دو چيز لازم داريم: يكى تمرين و مجاهدت خود ماست و يكى هم آموزشهاى اخلاقى كه به وسيلهى آموزش و پرورش، مراكز تربيتى و مراكز آموزشى و علمى بايد در همهى سطوح به انسانها تعليم داده شود؛ اينها موظفند. اين يك قلم از رهاى لازم در سال پيامبر اعظم الهى است؛ يعنى خودمان را در خلقيات فاضله، مؤمن و مسلمان و تابع پيغمبر كنيم. يك فهرستى از صفات رذيله و زشت تهيه كنيم و ببينيم كه هر كدام از آنها در ما هست، سعى كنيم آن را را كنار بگذاريم. همچنين يك فهرستى از خلقيات نيك تهيه كنيم و سعى كنيم با تمرين، آنها را براى خود فراهم كنيم. البته عامل پيشرفت در اين راه، محبت است؛ محبت به خدا، محبت به پيامبر، محبت به اين راه، محبت به آموزگاران اخلاق - يعنى پيامبران و ائمهى معصومين (عليهمالسّلام) - اين عشق است كه انسان را در اين راه با سرعتيش مىبرد؛ اين عشق را بايد در خودمان روزبهروز بيشتر كنيم. «الّلهم ارزقنى حبّك و حبّ من يحبّك و حبّ كلّ عمل يوصلنى الى قربك»؛ محبت خدا، محبت محبوبان الهى و محبت كارهايى كه محبوب الهى است؛ اين عشقها را در دل خود برويانيم.(1)
حفظ ايمان
هرگز از دشمنانى كه از دين و اخلاق و انصاف تهى هستند، ترس در دلتان راه ندهيد؛ «ولا تهنوا ولا تحزنوا». اين دستور قرآن است. «و أنتم الأعلون ان كنتم مؤمنين». ايمان شما، شما را برترينها قرار داده است. اين ايمان را حفظ كنيد؛ آن را در عملِ سازمانى، عمل فردى و در اجراى تعهدات و مسئوليتهاى خود به كار گيريد؛ مخصوصاً شما جوانها خود را براى مسئوليتهاى سنگينتر و بزرگتر آماده كنيد.(2)
حفظ رابطه با خدا
ارتباط خود را با خداى متعال تقويت كنيد. دلهاى جوان و نورانى شما آمادهى ارتباط با خداست. اين ارتباط در سخت ترين ميدانها به شما نيرو مىدهد. توكل به خدا، اعتماد به خدا و احساس رابطهى با خداوند متعال، در انسان عزت مىآفريند، به او اعتماد به نفس مىدهد و شجاعت مىبخشد. و يك ملت براى گذر كردن از گردنههاى دشوار به اينها نيازمند است.(3)
ما راهى كه انتخاب كرديم، راه خداست. راه خدا فقط به معناى عبادت كردن و در كنج نشستن نيست؛ راه خدا يعنى به سعادت رساندن جامعهى انسانى. ملت ما اين راه را انتخاب كرد؛ يعنى راه عدالت، راه انصاف، راه عبوديت الهى، راه برابرى انسانها، راه برادرى انسانها با يكديگر و راه اخلاق نيكو و پسنديده و فضيلتهاى انسانى.(4)
اين رابطهى با خدا را حفظ كنيد. وسيلهى حفظ اين رابطه هم در اختيار همه هست. اگر همين نماز پنجگانه، با توجه، با حضور قلب و با اين توجه كه در مقابل خدا ايستادهايم، خوانده شود، بهترين رابطه است و روزبهروز دل شما را نورانىتر خواهد كرد. آن جوانهايى كه شبهاي قدر در مساجد، حسينيهها و حرمهاى مطهر گرد هم آمدند، گريه كردند، دعا خواندند، قرآن سر گرفتند، احياء گرفتند و دلهايشان را با نور محبت الهى نورانى كردند، اين رابطه را حفظ كنند، كه از آن بهرهمند خواهند شد.(5)
شرايط رسيدن
بعضى از انسانها آن چنان وجودشان پُرتپش و پُرتحرك است كه مثل اينكه همهى اعضا و جوارح آنها قلب است؛ اينها مىتوانند به قله برسند. رسيدن به قله، يك مرحلهى «آرزو» دارد و... مىبينيد كسانى به آن بالاها رفتهاند و دارند در ارتفاعات بلند راه مىروند؛ آرزو مىكنيد كاش شما هم بتوانيد به آنجا برسيد. اين، يك مرحله است؛ ليكن كافى نيست.
مرحلهى بعد اين است كه از رختخواب بلند شويد، بيرون بياييد، لباس مناسب بپوشيد، كفش مناسب به پا كنيد و به طرف كوه راه بيفتيد وقتى انسان به بخشهاى دامنهاى مىرسد، بعضيها، با پستى بلنديها و سختيها و خاك و خُلهايى كه سر راهشان مىبينند، خسته مىشوند، حوصلهشان سر مىرود و تصور مىكنند كه رسيدن به قله، مثل پريدن يك كبوتر است كه پايشان را بگذارند و به آنجا بروند، فكرِ اين حركتِ ميان راه را نمىكنند؛ اينها زود مأيوس مىشوند.
بعضي ها چند تا پيچ و خم هم بالا مىروند، ليكن خسته مىشوند. بعضى احساس خستگى هم نمىكنند، اما حوصلهشان سر مىرود؛ عجله مىكنند؛ خيال مىكنند كه نيم ساعت يا يك ساعت راه رفت، بايد به آنجا برسد. اينها آفتهاى اين حركت است. آن كسى كه صبورانه، شائقانه، با استفادهى از همهى توان و نيروى خود و با اميد به اينكه به آنجا خواهد رسيد، حركت بكند، از طولانى شدن زمان، از دراز بودن راه ، از پىدرپى آمدن گردنهها، از در ميان راه ماندن بعضى از رفيقانِ نيمه راه، نمىهراسد؛ اين آدم بايد مطمئن باشد كه به آن قله خواهد رسيد.(6).
موانع راه حق
بعضيها به افرادى كه اهل معنايند، مراجعه مىكنند و مىگويند ذكرى بدهيد تا ما بشويم يك آدم نورانى و خوب! خيال مىكنند مثل حبّهاى است كه بخورند و فورى تغيير حالى در آنها به وجود بيايد؛ نه. اگر انسان بناست نورانى بشود و دلش با عوالم غيب آشنا بشود، اگر انسان مىخواهد صداى فرشتگان را بشنود، اگر انسان مىخواهد با ساحت جلال الهى ورود پيدا كند، اگر انسان مىخواهد شامهى معنوىاش به عطر توحيد معطر بشود، بايد كار كند؛ بايد راه برود. قله در پيش است و در بين راه هم كسانى از راه مىمانند؛ كسانى پشيمان مىشوند؛ كساني بي حوصله مىشوند؛ كسانى برمىگردند؛ كسانى به ديگران مىگويند فايدهاى ندارد، كجا مىرويد؛ و كسانى هم اصل قله را انكار مىكنند! در راه معنويات، اين مسائل هست؛ در راه ماديات هم همين مسائل هست.(7)
نصرت الهي
اين آيهى شريفهى «ان تنصروااللَّه ينصركم و يثبت اقدامكم» و در آيات متعدد ديگر از آن ياد شده و بر آن تأكيد شده است: اگر خدا را نصرت كنيد، خدا هم شما را نصرت خواهد كرد؛ اگر در راه خدا قدمى برداريد، خداوند متعال هم شما را دهها و صدها قدم جلو خواهد برد.
اين اصل قرآنى و يك حقيقت است؛ يك قانونى الهى است. نصرت خدا به معناى نصرت دين اوست. دين خدا، فقط طهارت و نجاست نيست، فقط اعمال ظاهرى دينى نيست؛ دين خدا يعنى برنامهى سعادت بشر در دنيا و آخرت. اين برنامه همانطور كه ضامن رشد و اعتلاى معنوى جوامع بشرى است، ضامن زنده كردن استعدادهاى فكرى و رشد دادن به شخصيت و توانايىهاى آنها هم هست.
دين خدا همچنانى كه به معنويت نظر دارد، به زندگى دنيايى انسان هم نظر دارد و براى خوشبختى انسان برنامه دارد. اميرالمؤمنين (عليهالصّلاةوالسّلام) در نهجالبلاغه، هدف از بعثت نبى مكرم ام را اينگونه معين مىكند: «ليثيروا لهم دفائن العقول»؛ تا گنجينههاى خرد را در درون مردم استخراج كند و به فعليت برساند. در زيارت اربعين سيدالشهداء (عليهالسّلام) هم مىخوانيم: «ليستنقذ عباده من الجهالة و حيرة الضلالة»؛ قيام حسينى براى اين است كه ابرهاي جهل و غفلت را از افق زندگى انسانها برطرف كند و آنها را عالم كند؛ آنها را به هدايت حقيقى برساند.
نصرت خداى متعال در واقع معنايش اين است كه در جهت احياى سنتهاى الهى قدم برداريم؛ در طبيعت و جامعه اثر بگذاريم؛ در بيدار كردن فطرتها اثر بگذاريم؛ از مجموعهى عوامل بدبختى و تيرهروزى تلاش كنيم. اين، نصرت ماست براى دين خدا؛ ما نصرتى را كه خودمان دربارهى دين خدا مىكنيم - نسبت اين را - با نصرتى كه خدا مىكند، اگر بخواهيم بسنجيم، از نسبت يك به صد و يك به هزار هم بيشتر است. ما يك قدم برمىداريم؛ اما خداوند متعال نصرتش را وقتى شامل حال ما مىكند، در حقيقت صد و هزار قدم ما را به جلو مىبرد. بنابراين، فاصلهى بين نصرت ما و نصرت خدا، بسيار زياد است.(8)
رضوان الهي ؛ چشم اندازي روشن
آنچه كه براى يك انسان اهميت دارد، اين است؛ موفقيت در اين دنيا، چشمانداز خوب و در نهايت چشمانداز رضوان الهى و بهشت الهى است.
اين با مجاهدت به دست مىآيد، با صبر به دست مىآيد، با پرهيزگارى و پاكدامنى به دست مىآيد و با تلاش خستگىناپذير به دست مىآيد در مقابل چالشهايى كه دشمن آفريده، انسان سختىهايى را تحمل مىكند؛ اما قرآن به ما مىگويد از اين سختيها نترسيد: «ان تكونوا تألمون فإنّهم يألمون كما تألمون»؛ اگر شما از ناحيهى آسيب دشمن رنجى را تحمل مىكنيد، دشمن هم از ناحيهى مقاومت، صبر و رشادت شما رنجا تحمل مىكند؛ اما با اين فرق: «و ترجون من اللَّه ما لا يرجون»؛ چشمانداز براى شما چشماندازِ روشن است، اما براى دشمن نه. مسئلهى شهادت و مسئلهى جهاد در اسلام اين است: تلاشِ از همه سو سود، بدون زيان؛ تلاشِ صادقانهاى كه به زندگى انسان معنا مىدهد؛ جهت حركت انسان رامعين مىكند؛ چشمانداز آيندهى زندگى را به عنوان يك ملت، چشمانداز روشن و تابناكى مىكند و چشمانداز سرنوشت نهايى انسان را به عنوان يك فرد، رضوان الهى قرار مىدهد؛ اين جهاد و شهادت اسلام است؛ هيچ چيز جاى اين را نمى گيرد.(9)
معناي تقوا
ما بايد مراقب باشيم؛ «لعلّكم تتّقون»؛ يعنى تقوا داشته باشيد. مكرر عرض كردهايم كه تقوا، يعنى مواظب خود بودن. تقوا يعنى مراقب خودتان باشيد و با چشم باز خودتان را زير نظر بگيريد كه دست از پا خطا نكنيد. خيلى اوقات هست كه چشم ما به خطاهاى ديگران باز است، نگاهميكنيم ببينيم كجا يك اشتباهى، خطايى يا شبه خطايى كردند - كه آن را در ذهن خودمان حمل بر خطا بكنيم - اما چشممان به خطاهاى خودمان بسته است؛ اين بد است.(10)
كار مداوم؛ رمز صعود
انسان نگاه مىكند به بالاى كوه؛ آدمهايى رفتهاند آن بالاها كه يا به قله رسيدهاند يا به نزديك آن. وقتى انسان از اين پايين نگاه مىكند، دلش پرواز مىكند كه: آه! بعد هم كه همت مىكند كه راه بيفتد؛ اما دو، سه تا پيچ كه رفت، مىبيند عجب! سخت است! خيلى ها از وسط راه برمى گردند؛ خيلىها خسته مىشوند؛ خيلىها هم آنجا مىمانند. آن آرزو و تصوير ذهنى مطلوب، در آن نقطهى بالاست. براى رسيدن و عينيت بخشيدن به آن، كارِ مداوم لازم است.(11)
در روايت وارد شده است كه اگر پيغمبر مىديد يك آدم جوانى و قادر بر كارى نشسته است، تنبلى مىكند و كار انجام نمىدهد، مىفرمود: «سقط من عينى»؛ از چشمم افتاد. كار، عمل صالح است.(12)
حضور در ميدان عمل
اين امت از همهى عناصر عزت - كه در متن دين شريف اسلام و قرآن كريم وجود دارد - بايد استفاده كند. اول توجه به خدا و تمسك به قانون الهى است؛ توكل به خداست؛ اعتماد به خداست.
خداوند متعال آن كسانى را كه «الظّانّين باللَّه ظنّ السّوء(2)»؛ سوء ظن به خدا دارند، ملامت مىكند؛ مىفرمايد: «عليهم دائرة السّوء و غضب اللَّه عليهم(3)»؛ آن كسانى كه نصرت الهى را در صورت حضور در ميدان عمل انكار مىكنند، خودشان را بايد ملامت كنند. اگر ما در ميدان عمل وارد شويم، خداى متعال به ما كمك خواهد كرد؛ هم قول قطعى قرآن و وعدهى حتمهى است، هم مشاهدات دوران زندگى خودِ ماست.
تاريخ اسلام هم براى مسلمين سرشار از تجربه است، كه هر جا همت گماشتند، وارد شدند و متمسك به قدرت الهى شدند، خداى متعال آنها را كمك كرد. كمك و نصرت الهى حتمى است؛ منتها شرط اين نصرت، حضور در ميدان عمل است: «و لينصرنّ اللَّه من ينصره(4)»؛ آن كسى كه خدا را نصرت كند، خدا او را نصرت خواهد كرد. با نشستن، با تنبلى كردن، با توهمات دلخوش كردن، با مصالح امت اسلامى بازى كردن و هواى نفس را بر مصالح امت اسلامى ترجيح دادن، نصرت الهى خود را نشان نخواهد داد.(13) .
استقامت رمز موفقيت
خداى متعال وعدهى قطعى كرده است كه: «انّ الّذين قالوا ربّنا اللَّه ثمّ استقاموا تتنزّل عليهم الملائكة الّا تخافوا و لاتحزنوا»؛ استقامت در راه درست نتيجهاش اين است كه خداى متعال اندوه و ترس را از يك انسان و يك جامعه سلب مىكند و موفقيت را نصيب آنها مى كند.(14)
در سورهى «هود» خداى متعال به پيغمبر مىفرمايد: «فاستقم كما امرت و من تاب معك و لا تطغوا». يك روايتى از پيغمبر هست كه فرمود: «شيّبتنى سورة هود»؛ يعنى سورهى «هود» من را پير كرد؛ از بس بار اين سوره سنگين بود. كجاي سورهى هود؟ نقل شده است كه مراد، همين آيهى «فاستقم كما امرت» است. چرا پيغمبر را پير كند؟ چون در اين آيه مىفرمايد: همچنانى كه به تو دستور داديم، در اين راه ايستادگى كن، استقامت كن و صبر نشان بده. خود اين ايستادگى كار دشوارى است. اين «صراط» است؛ پل صراطي كه مظهر آن را در روز قيامت براى ما تصوير كردهاند. باطن عمل و راه ما در اينجا، همان پل صراط است؛ ما الان داريم روى پل صراط حركت مىكنيم؛ بايد دقت كنيم.
اگر انسان بخواهد اين دقت را در همهى رفتار خود به كار بگيرد، او را پير مىكند. ليكن از اين مهمتر به گمن، آن جملهى بعد است: «و من تاب معك». پيغمبر فقط مأمور نيست كه خودش ايستادگى كند؛ بايد خيل عظيم مؤمنان را هم در همين راه به ايستادگى وادار كند. انسانهايى كه از يك طرف در معرض هجوم بلايا و مشكلات زندگى هستند - دشمنان، توطئهگران، بدخواهان و قدرتهاى مسلط و از طرف ديگر، مورد تهاجم هواهاى نفسانى خودشان هستند - خواهشهاى نفسانى و دل بىطاقت انسان كه از زر و زيور دنيا مجذوب مىشود و به سمت آنها كشيده مىشود - از اين صراط مستقيم، به چپ يا راست انحراف پيدا مىكنند.(15)
تربيت نفس
ما بايد به درون خودمان نگاه كنيم: «الانسان على نفسه بصيرة»؛ نقصها، مشكلات و كمبودهايمان را نگاه كنيم و فريب نخوريم. اين فريب خوردن، انسان را در دام و گرداب غرور مىاندازد. اگر انسان خودش را بد برآورد كرد، آن وقت ديگر نجات پيدا نميكند.(16)
تكريم انسان
اميرالمؤمنين (عليهالصّلوةوالسّلام) در خطاب و فرمان خود به مالكاشتر اين جملهى جاودانه و فراموشنشدنى را دارند كه مىفرمايند: كسانى كه تو با اينها در آنجا مواجه مىشوى، يا با تو از لحاظ عقيده يكسانند، يا «و امّا شريك لك فى الخلق»؛ يا در انسان بودن بايك هستند. حتى كسانى كه از لحاظ عقيده با تو همراه نيستند، ولى انسانند، بايد با انسان برخورد تكريمآميز داشت. «لا ينهاكم اللَّه عن الّذين لم يقاتلوكم فى الدّين و لم يخرجوكم من دياركم ان تبرّوهم و تقسطوا اليهم انّ اللَّه يحبّ المقسطين» - اين دستور قرآن است -با كفار، با كسانى كه با شما همعقيده نيستند، اما به شما تجاوز نكردند؛ تعرض نكردند؛ تعدى نكردند؛ با شما ظالمانه برخورد نمىكنند، به اينها اعمال قسط كنيد؛ نيكى كنيد. «و ان تبرّوهم»؛ به آنها نيكى كنيد. دستور اسلام اين است.(17)
خطاي غرور
در دو جاى از قرآن اين عبارت هست كه: «ثمّ اذا خوّلناه نعمة منّا قال انّما اوتيته على علم» - هم در سورهى زمر هست و هم احتمالاً در سورهى لقمان - خدا نعمتى به انسان مىدهد، اما انسان از دهندهى نعمت غافل مىشود و تصور مىكند كه اين خود اوست كه توانسته ات، اين موقعيت و اين فرصت را به دست آورد. عين همين عبارت دربارهى قارون هست كه وقتى به او اعتراض كردند كه اين نعمتها را از خدا بدان، سهم خودت را هم ببر؛ اما آن را در راه خدا مصرف كن، او در جواب گفت: «انّما اوتيته على علم عندى»؛ خودم به دستش آوردم، هنر خودمبود؛ اين همان خطاى بزرگى است كه ممكن است همهى ما دچارش بشويم؛ غرّه شدن به خود. عين همين قضيه، غرّه شدن به خداست. آيهى شريفه: «فلا تغرّنّكم الحياة الدّنيا و لا يغرّنّكم باللَّه الغرور» دربارهى غرّه شدن به خداست؛ به خدا هم غرّه نشوي.
در دعاى صحيفهى سجاديه مىفرمايد: «فالويل الدائم لمن اغترّ بك»، «ما اطول تردّده فى عقابك»، «ما ابعده عن الفرج». مغرور شدن به خدا يعنى نابحق از خدا توقع كردن؛ بدون اينكه انسان عمل صالحى را به ميدان بياورد، از خدا پاداش بخواهد؛ اين كه انسان بگويد، ما كه بنى خوب خدا هستيم و خدا حتماً به ما كمك خواهد كرد؛ اين كه انسان از حلم الهى سوء استفاده كند و به گناه ادامه بدهد؛ از عذاب خدا خود را ايمن بداند؛ اينها همه غرّه شدن به خداست.
امام سجاد مىفرمايد: خدايا! مصيبت دائمى براى آن كسى است كه به تو غرّه بشود. اين غه شدن به خدا، همان بلايى است كه بر سر بنىاسرائيل آمد. خداى متعال آنها را ملت برگزيده قرار داده بود؛ اما چون به خدا غرّه شدند و وظايف خودشان را انجام ندادند، خداى متعال دربارهى آنها فرمود: «ضربت عليهم الذّلة و المسكنة». آنها همانهايى هستند كه خداى متعالر چند جاى قرآن تصريح كرده كه من اينها را مردمان برگزيده قرار دادم؛ «و انّى فضّلتكم على العالمين»؛ اما همينها با عمل بد خود كارى كردند كه خداى متعال دربارهى آنها فرمود: «ضربت عليهم الذّلة و المسكنة و باؤوا بغضب من اللَّه»، و مورد خشم الهى قرار گرفتند. غره شدن به خدا، اين چيزها را دنبال خودش دارد.
بايستى به خودمان، دلمان و جانمان و به شستشوى روانى خودمان بپردازيم و وظايف سنگين، ما را غافل نكند. البته، راه باز است؛ همين نمازهاى پنجگانه، همين امكان دعا، همين نافله، همين نماز شب؛ همه از راههاى به خود پرداختن است؛ اين راهها را در مقابل ما باز گذاشتهاند. اگر تنبلى نكنيم، مىشود؛ آن وقت انسان اعتلاء و نورانيت پيدا مىكند و كارهايش بركت پيدا مىكند.(18)
تحول ممدوح، تحول مذموم
خداپرستى، عشق به معنويت، عاطفهى انسانى در هر تحولى، و عواطف و محبت در انسانها بايد تقويت بشود و در اين جهت بايد راه برويم. آن تحول اجتماعى يا اقتصادىاى كه انسانها را نسبت به هم بىتفاوت و بىمحبت مىكند، ممدوح نيست؛ مذموم است. اگر شما مىشنويد كه در كشورهاى غربى، فرزند و پدر در يك شهر زندگى مىكنند، اما فرزند از پدرش سال به سال احوالى نمىپرسد، خانوادهها دور هم جمع نمىشوند، كودكان از عطوفتهاى پدرانه و مادرانه برخوردار نمىشوند، زن و شوهرها جز به موجب يك قرارداد موقت - يك قرارداد قانونى بستهاست - كنار هم نمىنشينند؛ زن يك جا كار دارد، مرد يك جا كار دارد، آخرِ كارِ اين، ساعت هشت شب است، آخر كار آن، ساعت ده شب است، بعد يك قرار اين با يك دوستى دارد، او قرار با يك همكارى دارد؛ اگر اينها را شما مىشنويد كه در جايى هست و اگر اينها واقعيت دارد، ايا ديگر نشانههاى پسرفت است.
آن تحولى كه به اين چيزها بينجامد، مورد تأييد ما نيست. ما تحولى مىخواهيم كه بين پدرها، مادرها، خانوادهها، فرزندان، دوستان و همسايگان الفت و محبت بيشتر به وجود آورد؛ تا چهل خانه آن طرفتر را شما همسايهى خود بدانيد؛ اين خوب است. محيط، محيط تراحم و تعاطف باشد؛ همهى افراد جامعه نسبت به همديگر احساس مسئوليت كنند: «كلكم راع و كلكم مسؤول عن رعيته»؛ همهى شما راعى هستيد؛ يعنى رعايت كننده. همهى شما مسئول از رعيتتان هستيد؛ يعنى آن كسى كه مورد رعايت شما بايد قرار بگيرد. آن تحولى كه در پيوندها و نظامات اجتماعى به يك چنين حقايقى منتهى بشود، آن پيشرفت است؛ پيشرفت مورد نظر اسلام و جمهورى اسلامى، اين است. پيشرفتى كه بر فردمحورى و اباحهى لذاتى كه انسان به طور مطلق دوست مىدارد، مبتنى باشد، پيشرفت نيست.(19)
وسيله اي براي آخرت
سورهى قصص، آيات مربوط به قارون - قارون يك نمونهى كامل و يك ثروتمند نامطلوب از نظر اسلام و قرآن و شرع و همه است. از قول قوم قارون، (يا بزرگان و متدينين برائيل، يا حضرت موسى) قرآن نقل ميكند؛ «قال له قومه» - اين حرفها از آدمهاى عامى و معمولى نيست؛ بنابراين حرفهاى معتبرى است؛ علاوه بر اينكه خودِ قرآن اين حرفها را تقرير مىكند؛ يعنى بيان و اثبات مىكند - كه به او مىگويند: « و ابتغ فيما اتاك اللَّه دار الأخ؛ آنچه كه خدا به تو داد، اين را وسيلهى به دست آوردنِ آخرت قرار بده. در روايات ما هم هست: «نعم العون الدّنيا على الأخرة»؛ از اين ثروت براى آباد كردن آخرتت استفاده كن
توصيهى دوم: «و لا تنس نصيبك من الدّنيا»؛ سهم خودت را هم فراموش نكن. خود تو هم سهمى دارى، نصيبى دارى؛ آن را هم ما نمىگوييم كه استفاده نكن؛ خودت بهرهمند نشو از اين ثروت؛ نه، بهرهمند هم بشو؛ مانعى ندارد
سوم: «و أحسن كما أحسن اللَّه إليك»؛ خدا به تو اين ثروت را داده؛ تو هم وسيلهاى بشو كه بتوانى اين ثروت را به دست مردمى كه نيازمندند، برسانى. يعنى سهمى از اين را به مردم بده
چهارم: «و لا تبغ الفساد فى الأرض»؛ فساد ايجاد نكن. آفت ثروت كه بايد از آن جلوگيرى كرد، ايجاد فساد است. مترف نشو. به او نمىگويند ثروت جمع نكن، يا از اين ثروتى كه دارى، براى ازدياد آن استفاده نكن؛ يا آن را به كار توليد و سازندگى و تجارت نزن؛ مىگويند سوءافاده نكن؛ از اين ثروتت استفادهى خوب بكن، كه بهترين استفاده اين است كه آخرتت را با اين آباد كنى. نصيب خودت را هم داشته باش؛ سهم خودت را هم داشته باش. منطق اسلام اين است
شما در كتابها خواندهايد، از اهل منبر و خطبا هم زياد شنيدهايد كه اميرالمؤمنين اوقاف زيادى دارد. گفت: «لا وقف إلّا فى ملك». كسى كه مالك نباشد، كه نمىتواند وقف كند. اين اوقاف، املاك اميرالمؤمنين بود. اميرالمؤمنين اين املاك را به ارث كه نبرده بود، با كاردش توليد كرده بود. در آن وضعيت كم آبى، اميرالمؤمنين چاه مىزد، آب بيرون مىآورد، مزرعه درست مىكرد، آباد مىكرد، بعد وقف مىكرد. بعضى از اوقاف اميرالمؤمنين، قرنها مانده. پيداست چيزهاى ريشهدار و مهمى بوده است. بههرحال، توليد ثروت چيز خوبى است. اگر در اين توليد ثروت، قصد صرف او براى كار خير، باشد (20)
عمل به قرآن
عمل به قرآن، اساس و محور احياء قرآن است و مسئله به تلاوت و خواندن و اينها ختم نميشود - كه به آن اعتقاد داريم؛ معتقديم بايد به قرآن عمل كنيم، بايد جامعهمان را قرآنى كنيم، بايد فكرمان را قرآنى كنيم، بايد عملمان را قرآنى كنيم، بايد قرآن را باور كنيم؛ قرآن ر باور كنيم و وعدهى قرآن را وعدهى صدق و حق بدانيم، همينطور كه خود قرآن ميفرمايد: «و تمّت كلمة ربّك صدقاً و عدلاً لامبدّل لكلماته»؛ همچنانى كه بايد تعاملمان با شخص خودمان، با افراد خانوادهمان، با افراد محيط كارمان، با افراد اجتماعمان، با مسلمين كشورهاي ديگر، با قدرتها، با ملتها و همهى اينها بايد با نَفَس و روح قرآنى تنظيم بشود.(21)
حفظ و تدبر در قرآن
حفظ قرآن خيلى مهم است. شما جوانها به اين احتياج داريد و ميتوانيد. وقتى شما حافظ قرآن هستيد، اين تكرار آيات قرآنى و انس دائمى با قرآن، به شما فرصت ميدهد كه در قرآن تدبّر كنيد. «تدبر در قرآن» با همينطور خواندن و رد شدن به دست نميآيد؛ با يكبار و دوبار خواندن هم حاصل نميشود؛ با تكرار و انس با آيهاى از قرآن و امكان تدبّر در آن به دست ميآيد. و چقدر لطايف در قرآن كريم هست كه اينها را جز با تدبّر نميتوان فهميد. بنابراين حفظ و فهم معانى قرآن و تلاوت آن لازم است.( 22)
علم و معنويت در كنار هم
توصيهام به جوانها اين است: شما، همان قدرى كه براى علم كار ميكنيد، براى دل و معنويت خودتان هم كار كنيد. ميدان معنويت به روى شما باز است. علم و معنويت با هم هيچ منافاتى ندارند.
كار كردن در يك كارگاه علمى، كارگاه آموزشى، مركز تحقيقات، فلان كلاس درس وفلان دانشگاه، هيچ منافاتى با اين ندارد كه انسان نمازش را اول وقت، با توجه و با احساس حضور در مقابل خداوند بجا آورد. اين، دل شما را شستشو ميدهد. شماها جوانيد و دلهاى شما نورانى است؛ حتّى كسانى هم كه تا حالا خيلى با مسائل مذهبى سر كار نداشتهاند، دلهايشان به خاطر جوانى پاك و صاف است؛ يعنى دل شما از دل افرادى در سنين من، وضعش خيلى بهتر است و آمادگىتان زياد است. مثل آينههاى شفاف، نور لطف و توجه الهى را زود ميگيرد و منعكس هم ميكند؛ يعنى شما وقتى كه از لحاظ دينى خوب بوديد، از لحاظ روحى پاكيزه و پاكدامن بوديد،عفيف بوديد، متذكر بوديد، حضور خودتان را در برابر پروردگار حقيقتاً حس كرديد، وقتى اينطورى باشيد، وجود شماها - در هر نقطهاى باشيد؛ چه دانشگاه، چه محل كار، چه خانه و چه خانواده و فاميل - تأثير نورانى خواهد داشت؛ يعنى وقتى شما خوب باشيد و نورانى باشيد، به ديگران هم نور ميدهيد. اين را قدر بدانيد و از دست ندهيد.(23)
توجه به مسائل معنوي
.نظامى كه بر اساس تفكر و معرفت اسلامى بر سر كار بيايد، نظامى است كه مسائل معنوى انسان، جزو عناصر اصلى آن خواهد بود. خصوصيت اين نظام، اين نيست كه به مسائل مادى توجه نخواهد كرد و هدفش را فقط معنويات قرار خواهد داد، نه؛ اين يك مغالطه و نشانهى غلط دادن است؛ كه در تبليغات جهانى عليه ما، اين نشانه داده ميشود. به هيچوجه اينگونه نيست؛ بلكه معناى تشكيل چنين نظامى، اين است كه عنصر گمشدهى از ميان بشر، يعنى عنصر «معنويت» - كه تحت تأثير پنجهى قدرتمندِ قدرتمندان عالم است - به زندگى بشريت برميگردد. همچنانى كه انسان نان و هوا و غذا و صنعت و علم و پيشرفت و لذايذ زندگى نيازمند است، به ايمان و تقوا و پاكى و پاكدامنى و طهارت دل و نورانيت دل و مجذوب معارف الهى شدن هم نيازمند است؛ به اخلاق حسنه و مكارم اخلاقى هم نيازمند است.(24)
حرف زدن با خدا
دعا، خواندنِ خداست؛ حالا ميتواند به زبان فارسى يا به زبان خودتان باشد؛ هرچه كه ميخواهيد با خدا حرف بزنيد؛ اين، دعاست. هرچه ميخواهيد با او در ميان بگذاريد. گاهى هم حاجت خواستن نيست، فقط اُنس با خداست. حاجات هم مختلف است؛ گاهى كسى از خداى متعال، رضاى او را ميخواهد يا مغفرت او را مطالبه ميكند، اين يك جور حاجت است. يك وقت هم انسان چيزهاى مادى را درخواست ميكند؛ هيچ مانعى ندارد. خواستن از خدا - هر چيزى و به هر زبانى - خوب است. و همين خواصى را كه عرض كرديم (ارتباط با خدا و احساس بندگى) دارد. البته دعاهاى مأثور از ائمه(عليهمالسّلام) بهترين مضامين در زيباترين الفاظ و سرشار از معارف الهى است كه قدر آنها را بايد دانست و بايستى به آنها متوسل شد.(25)
طلب حاجت
در اين مناجاتها، راز و نيازها و درخواستهايى كه از خدا مىكنيد، همهجور حاجت را مىشود از خدا خواست و بايد خواست؛ حتّى حاجتهاى كوچك. اما اين درخواست خود را به اين حاجات كوچك منحصر نكنيد؛ حاجات بزرگترى هست، آنها را از ياد نبريد. بزرگترين آنها «مغفرت الهى»است؛ از خدا بخواهيد كه آثار به جاماندهى از تخلف و گناه را از دل و جان ما برطرف بفرمايد؛ از خدا بخواهيد كه راه توبه را براى شما هموار كند. حاجت بزرگ ديگر «محبت الهى» است؛ مقام حُبّ الهى را از خداى متعال طلب كنيد. حاجت بزرگ ديگر «اصلاح امور امت اسلامى» است؛ ز خدا بخواهيد خداى متعال امور همهى مسلمانها - نه فقط ملت ايران را - و همهى كشورهاى اسلامى را اصلاح كند؛ بلكه از خداى متعال هدايت بشريت را به راه راست بخواهيد. اين و همين دعاها اثر مىكند؛ راهها را باز مىكند؛ وسائل را دعاها اقبال استجابت زيادى دارد
آسان مي كند و ما در رسيدن به اين مطلوبهاي بزرگ كمك مي كند.(26)
منابع و ماخذ:
1- بيانات مقام معظم رهبري در ديدار مسؤولان و كارگزاران نظام جمهوري اسلامي ( 29/3/1385)
2- بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در ديدار مشترك نظامى استان سمنان (20/08/ 1385 )
3- بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در مراسم تحليف و اعطاي سردوشى دانشكدهى افسرى امام حسين(ع)
(04/09/1385)
4- بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در ديدار مردم گرمسار (21/08/1385)
5- خطبههاى نماز عيد سعيد فطر به امامت رهبر معظم انقلاب اسلامي (02/08/1385)
6- بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در ديدار اساتيد و دانشجويان دانشگاههاى استان سمنان (18/08/1385)
7- بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در ديدار اساتيد و دانشجويان دانشگاههاى استان سمنان (18/08/1385)
8- بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در مراسم هفدهمين سالگرد ارتحال حضرت امام خمينى(ره)
(14/03/1385)
9- بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در ديدار خانوادههاى شهدا و ايثارگران استان سمنان (18/08/1385)
10- بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در ديدار مسئولان و كارگزاران نظام (18/07/1385)
11- بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در ديدار نخبگان استان سمنان (19/08/1385)
12- بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در ديدار با كارگران (06/02/1385)
13- رهبر معظم انقلاب اسلامى در ديدار مردم استان سمنان (17/08/1385
14- بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در ديدار مردم گرمسار (21/08/1385)
15- بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در ديدار عمومى بسيجي (06/01/1385)
16- بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در ديدار با رئيس جمهور و اعضاى هيئت دولت (06/06/1385)
17- بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در ديدار دستاندركاران ستاد اقامهى نماز (27/06/1385)
18- بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در مراسم هفدهمين سالگرد ارتحال حضرت امام خمينى(ره) (14/03/8513)
19- بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در ديدار اساتيد و دانشجويان دانشگاههاى استان سمنان (18/08/1385)
20- بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در ديدار مسئولان اقتصادى و دستاندركاران اجراى اصل 44 (30/11/1385)
21- بيانات در ديدار قاريان شركت كننده در بيست و سومين مسابقات بينالمللى قرآن (04/07/1385)
22- بيانات در ديدار قاريان شركت كننده در بيست و سومين مسابقات بينالمللى قرآن (04/07/1385)
23- بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در ديدار نخبگان جوان (25/06/1385)
24- بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در ديدار دانشجويان نمونه و نمايندگان تشكلهاى مختلف دانشجويى (25/07/1385)
25- خطبههاى نماز جمعهى تهران به امامت رهبر معظم انقلاب اسلامي (21/07/1385)
26- خطبههاى نماز عيد سعيد فطر به امامت رهبر معظم انقلاب اسلامي (02/08/1385)
چهارشنبه 29 خرداد 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: شبكه خبر دانشجو]
[مشاهده در: www.snn.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 219]
-
گوناگون
پربازدیدترینها