پرچم تشریفات با کیفیت بالا و قیمت ارزان
پرواز از نگاه دکتر ماکان آریا پارسا
دکتر علی پرند فوق تخصص جراحی پلاستیک
تجهیزات و دستگاه های کلینیک زیبایی
سررسید تبلیغاتی 1404 چگونه میتواند برندینگ کسبوکارتان را تقویت کند؟
چگونه با ثبت آگهی رایگان در سایت های نیازمندیها، کسب و کارتان را به دیگران معرفی کنید؟
بهترین لوله برای لوله کشی آب ساختمان
دانلود آهنگ های برتر ایرانی و خارجی 2024
ماندگاری بیشتر محصولات باغ شما با این روش ساده!
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
تعداد کل بازدیدها :
1851147551
عباس ملكي در گفتگوی اختصاصی: الي الابد با آمريكا قهر نخواهيم ماند
واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
دکتر عباس ملكي، رييس مركز مطالعات بينالمللي درياي خزر است که در روزگار وزارت علياکبر ولايتي، از ديپلماتهاي برجسته و اثرگذار کشورمان در عرصه سياست خارجي، بهشمار ميرفت که اکنون فارغ از همه مشاغل و فعاليتهاي ديپلماتيک و سياسي که در دو دهه گذشته براي جمهوري اسلامي ايران داشته است، به تدريس در دانشگاه صنعتي شريف مشغول است. گذشت يک سال از انتخاب باراک اوباما بهعنوان رييسجمهوري آمريکا، بهانهاي شد تا با وي درباره عملکرد يکساله اوباما در زمينه تغيير روابط با ايران و آغاز مذاکرات دو جانبه به گفتوگو بنشينيم.دکتر ملکي را ميتوان در زمره کارشناسان و نظريهپردازاني برشمرد که به تغيير در سياست خارجي آمريکا، در دوره رياستجمهوري اوباما خوشبين بوده و حتي بر اين باور است که اين تغييرات برخلاف برخي تصورات ظاهري نيست. رييس مرکز مطالعات بينالمللي درياي خزر بر اين باور است که سه لابي شامل يهود – کشورهاي اروپايي – اعراب بهشدت از نزديک شدن ايران و آمريکا به يکديگر در هراسند و در اين راستا، کارشکنيهايي را نيز براي ممانعت از سرگيري روابط ايران و آمريکا در سر ميپروانند. با گذشت نزديک به يکسال از انتخاب اوباما بهعنوان رييسجمهور آمريکا، بهنظر شما طي اين مدت چه تغييراتي را در حوزه روابط اين کشور با ايران شاهد بوديم و آيا اکنون زمان مناسبي براي از سرگيري روابط دو کشور است؟ مسئلهاي بين ايران و آمريکا وجود دارد که در اصطلاح غربي از آن dejavu يا همان آشناپنداري ياد ميشود. يعني مقامات دو کشور وقتي به جهان و بهخصوص منطقه خاورميانه نگاه ميکنند، به اين نتيجه ميرسند که بين ايران و ايالات متحده منافع مشترک زيادي وجود دارد و به همينخاطر به فکر مذاکره با يکديگر ميافتند. از وقتي آقاي اوباما روي کار آمده، در پي چنين موضوعي است و هم شايد بتوان گفت که ايران هم بهدليل عدم آشنايي و يا عدم تجربه زياد بخشي از افراد حاضر در دبيرخانه شوراي عالي امنيت ملي، به اين نتيجه رسيده باشد که روي مذاکره فکر کند. اولين گام در اين مسير اين است که هر دو طرف، به گذشته روابط خود از سال 1850 تا به امروز نگاهي داشته باشند، زيرا هر دو تاريخ پر فراز و نشيبي داشتهاند. نکته دوم اين است که الي الابد اين دو کشور در حالت عدم ارتباط نخواهند بود. زيرا اصل و قاعده بر ارتباط است، اگرچه گاهي در روابط کشورها استثناهايي پيش ميآيد، اما بهنظر من ايران و آمريکا در نهايت با يکديگر ارتباط خود را از سر خواهند گرفت، اما اينکه اين کار چه زماني رخ دهد، به تصميمگيران دو کشور، وضعيت جهاني و وضعيت منطقه و در نهايت اوضاع دو کشور بستگي دارد. در يک سال گذشته پالسهايي که دولت اوباما براي اثبات حسن نيت خود براي ازسرگيري روابط با ايران داشته را چطور ارزيابي ميکنيد؟ مهمترين موضوعي که در گذشته براي آمريکا حايز اهميت بود، مسئله مبارزه با نفوذ کمونيسم و بلوک شرق به رهبري مسکو بود. آن زمان ايران موقعيت و جايگاه خاصي در سياست خارجي آمريکا داشت، اما بعد از واقعه يازدهم سپتامبر مسئله اساسي آمريکا به مبارزه با تروريسم و مقابله با گسترش سلاحهاي کشتار جمعي تبديل شد که اين سياست همچنان در دولت اوباما ادامه دارد. در اين صورت آمريکا بايد با هدف منع اشاعه سلاحهاي هستهاي و يا خلع سلاح عمومي، در برابر ايران قرار گيرد تا اينکه بخواهد ايران را با خود همراه کند؟ درست است که بخشي از سياست آمريکا در دوره اوباما، همچنان مقابله با گسترش سلاحهاي کشتار جمعي است، اما اتهاماتي که آنان به ايران در اين زمينه ميزنند، اصلا درست نيست. موضوع اين است که ايران هنوز موقعيت دوران جنگ سرد را براي خود حفظ کرده که در اين چهار چوب بايد گفت که ايران از يک موقعيت منفي در برابر آمريکا برخوردار است.گر چه برخي مقامات آمريکايي روي موضوع انرژي ايران هم تأکيد دارند، اما بهنظر ميرسد که مهمترين موضوعي که در آمريکا در مورد ايران مطرح است، نقش منطقهاي ايران باشد؛ نقشي که بدون هيچ ترديدي در حال افزايش است و به همينخاطر حتي اگر مقامات ايران پالسهاي منفي هم براي آمريکاييها بفرستند، باز هم با ارسال پالسهاي مثبت از سوي مقامات آمريکايي روبهرو خواهيم بود. چون موضوع ايران و حل آن يکي از اولويتهاي سياست خارجي آمريکا بعد از يازدهم سپتامبر است. در اين صورت تصويب تحريمهاي يکجانبه آمريکا عليه ايران و يا اختصاص بودجههاي کلان براي مقابله نرم با ايران، در مجلس اين کشور را چگونه ارزيابي ميکنيد؟ بهنظر من سياست خارجي آقاي اوباما مبتني بر حل مسئله ايران است که ميتواند در عاديسازي پرونده هستهاي ايران در مذاکرات هستهاي و يا نفوذ ايران در خاورميانه و آسياي غربي و کنترل آن متجلي شود. آنچه که ميبينيد در کنگره اين کشور و يا وزارت خزانهداري آمريکا به نام مقابله با ايران صورت ميگيرد، عموما وروديهايي است که از سوي لابيهاي يهودي و نومحافظهکاران عملي ميشود.بهنظر من اين گروهها که در داخل آمريکا فعاليت دارند هرگاه که ميبينند مشکلات ايالات متحده با ايران درحال کاهش است و دو کشور در حال نزديک شدن به يکديگر هستند، فعال ميشوند که نمونه آن را در مسايلي چون توقيف کشتي توسط رژيم صهيونيستي و نسبت دادن آن به ايران شاهديم. اينها شايد مسايل خندهداري باشد، اما درست زماني مطرح ميشود تا بتواند مانع از عاديسازي روابط دو کشور شود. از نظر شما چه کساني از اين عدم رابطه تهران – واشنگتن سود ميبرند؟ سه گروه لابي شامل لابي يهودي، لابي اروپايي و لابي عربي در اين ماجرا سود ميبرند که نمونه هرکدام را در مسئله توقيف کشتيها توسط اسراييل، سخنان خانم آنگلا مرکل در کنگره آمريکا و يا رفتارهاي برخي کشورهاي عربي در مواجهه با ايران شاهديم. بدون ترديد عدم ارتباط ايران و آمريکا سودهايي را براي هريک از اين لابيها در پي دارد و به همين خاطر آنها تمام تلاش خود را بهکار ميبندند که بين ايران و آمريکا هيچ رابطهاي نباش و يا ارتباط اوليه و ابتدايي با هم داشته باشند. برخي بر اين باورند که هراس رژيم صهيونيستي از گسترش نفوذ ايران در منطقه، بهخاطر تأثيرگذاري آن بر گروههاي مقاومت اسلامي است، آيا لابي يهودي تصور نميکند که در صورت ايجاد ارتباط بين ايران و آمريکا، ممکن است اين حمايتها تعديل شود؟ اگرچه من نميدانم که در ذهن مقامات اسراييلي چه ميگذرد، اما معتقدم که اسراييل فکر ميکند که جايگاه شايسته ايران در جهان با منافع اسراييل در تضاد است و به همين دليل در اين کار اخلال ايجاد ميکند.ماه گذشته يک کشتي روسي توسط اسراييليها اشغال شد و بلافاصله نخستوزير رژيم صهيونيستي به مسکو سفر کرد در حاليکه اينها سناريوهايي است که در مقابل ايران طراحي ميشود. حال اين سئوال مطرح ميشود که آيا اينها بهخاطر نقش ايران در کمک به نيروهاي ضداسراييلي در منطقه است؟ من فکر نميکنم که موضوع فقط اين باشد. بهنظر من اگر ايران کشوري باشد که مشکلات کمتري با آمريکا داشته باشد و با کشورهاي عربي منطقه هم يک رابطه مناسب برقرار کند، اسراييل متضرر خواهد شد. اسراييليها فکر ميکنند در اين صورت قدرت ايران در حدي خواهد بود که ميتواند کشورهاي اسلامي را دور هم جمع کند و ميتواند ديالوگ منطقي و مبتني بر منافع دو طرف بين اسلام و غرب درست کند و خواهد توانست براي توسعه کشورهاي اسلامي زمينهسازي کند که چنين چيزي دقيقا مخالف منافع اسراييل است. لابي اعراب را چگونه ميتوان بياثر کرد؟ کشور پخته و جامع الاطرافي مانند ايران بايد ديپلماسي جامعي داشته باشد. ما بايد با کشورهاي عربي روابط مستقيم و بدون نفوذ هرگونه قدرتهاي خارج از منطقه داشته باشيم. ما چه با آمريکا مذاکره کنيم و چه مذاکره نکنيم، بايد با عربستان سعودي و کشورهاي عرب حاشيه خليجفارس و خاورميانه رابطه نزديکي داشته باشيم.البته يکي از موانع جدي بين همکاري ايران و اعراب اقداماتي است که اسراييليها و گاهي هم آمريکا انجام ميدهند تا بين دو قطب ايران و اعراب فاصله بياندازند. ترديدي نيست که کشوري مانند ايران ابتدا بايد به همسايگانش بپردازد و لذا در کنار مذاکرات احتمالي با آمريکا بايد به مذاکره با کشورهاي عربي اعم از کوچک و بزرگ اولويت داد و روابط خود را با اين کشورها تقويت نمود. مشکل اصلي اعراب با ايران چيست؟ بخشي از اين مشکلات از نفوذ بازيگران خارجي نشئت ميگيرد که بازيگران ميتوانند لابي يهود، نيروهاي آمريکايي و حتي کشورهايي چون روسيه و چين باشند که مايل نيستند روابط ايران با کشورهاي عربي نزديک باشد، زيرا از همين فاصلهها استفادههاي زيادي ميبرند. بخش ديگري از اين مشکلات به نيروهاي تندرو در کشورهاي عربي مثل القاعده و افراطيون مذهبي در برخي کشورها بازميگردد که نفوذ ايران در منطقه را برخلاف منافع مذهبي خود ميبينند در حاليکه رفتار ايران در قبال کشورهاي عربي رفتاري کشورمدارانه است و نه بر پايه دين و مذهب به همين خاطر ميتوان گفت که اين مشکلات بيشتر از نوعي سوءتفاهم ناشي ميشود زيرا آنها فکر ميکنند روابط خوب ايران و عربستان، به ايران فرصتي را ميدهد که در عراق دست بالا را داشته باشد در حاليکه ايران بهدليل شيعه بودنش در عراق موفق نيست، بلکه چون کشوري است که مشخصات خاص خود را دارد و با اهل سنت، شيعه و کرد روابط خوبي برقرار کرده در عراق دست بالا را دارد. مشکل لابي اروپايي را در قبال ايران در چه ميدانيد؟ روي کار آمدن احزاب و افراد تندرو در اين کشورها و يا مواضع ايران در سالهاي اخير؟ بهترين جايي که ايران ميتوانست هميشه با آن همکاري داشته باشد، اروپاست که خواهد بود، ولي شايد بهدليل نفوذ لابي يهودي و بزرگ کردن برخي مسايل براي اروپاييها که بخشي از آن بهخاطرات گذشته روابط اروپاييها با يهوديان و عدم دقت در استفاده از برخي واژهها توسط برخي مقامات اجرايي کشور بازميگردد، به اينجا رسيدهايم که اروپاييها حساسيت زيادي نسبت به ايران پيدا کردند که ما بايد اين وضعيت را حل کنيم. بسياري از کارشناسان و دستاندکاران سياست خارجي کشور مانند شما فکر نميکنند و بر اين باورند که با گذشت سي سال از انقلاب اسلامي از سرگيري مذاکره و روابط با آمريکا به جايگاه انقلاب در جهان آسيب ميزند ضمن اينکه شعار تغيير اوباما ظاهري است. اگر روزي ايران و آمريکا سر يک ميز مذاکره بنشينند و با هم صحبت کنند هيچ لطمهاي به انقلاب اسلامي نخواهند زد، چون انقلاب اسلامي يک روش روشن و مشخص است که در ذات خود بر ارتباط با اکثريت کشورها به جز يک استثنا تأکيد دارد.نکته دوم اين است که آغاز تغييرات در سياست خارجي آمريکا در دوره اوباما جدي است و نميتوان آن را ظاهري قلمداد کرد. نشانههاي اين تغيير را در چه مواردي ديدهايد که با اين صراحت آن را ميپذيريد؟ اولين نشانه اين تغيير کمتر شدن احتمال حمله نظامي به ايران است. دوم تلاش براي خروج آمريکاييها از عراق و نشانه سوم جدي بودن آمريکا در توقف ساخت شهرکهاي يهودينشين در سرزمينهاي اشغالي است.نشانه چهارم را هم ميتوان در اين موضوع پيدا کرد که اوباما به اين نکته رسيده که بالاخره بايد باب گفتوگو را با ايران باز کند. من فکر ميکنم اينها نشانههاي جدي تغيير در سياست خارجي آمريکا هستند که بايد آن را جدي گرفت. آيا بهخاطر همين ديدگاه بود که در مذاکرات شش کشور با ايران در ژنو بر سر موضوع هستهاي، نماينده آمريکا با آقاي جليلي وارد بحث و گفتوگو شد؟ بله. مذاکرات ژنو هم يکي از نشانههاي تغيير در سياست خارجي آمريکا را در خود داشت. حتي در مذاکرات دوم که در وين صورت گرفت و موضوع آن تأمين سوخت رآکتور تحقيقاتي تهران بود نيز آمريکا با شيوه جديدي وارد مذاکرات با ايران شد. اگر نگاهي به سطح هيئت آمريکايي شرکتکننده بياندازيد معلوم ميشود که اين کشور در سطح معاون وزير امور خارجه در مذاکرات وين حاضر شد، در حاليکه ايران سفير خود در آژانس را مأمور اين گفتوگوها کرده بود. اين در حالي است که در گذشته اگر جايي ايران در سطح بالاي ديپلماتيک شرکت ميکرد، آنها سعي ميکردند در سطح پايينتري شرکت کنند. بهنظر ميرسد که سياست خارجي آقاي اوباما، با سياست آقاي بوش تفاوت دارد، اگرچه منافع ملي آمريکا در هر دو دوره يکي است و تغييري نکرده، اما ترديدي نيست که روش اوباما متفاوت از آقاي بوش است. بهنظر شما ديپلماتها و مسئولان ايراني بايد در قبال اين روش جديد، چه سياستي را در پيش گيرند؟ اگرچه سياست اوباما متفاوت از دوران بوش است اما ما همچنان نيازمند دقت بيشتر در عرصه سياست خارجي خود هستيم مهم اين است که چهچيز در اين روابط بهنفع ايران است و چه روشي منافع ملي ايران را بيمه ميکند. بهنظر من ايران بايد در درازمدت مسايل و مشکلاتش را با آمريکا بهنوعي حل کند. حل اين مشکلات به اين معني نيست که ايران هرچه که آمريکا گفت بيقيد و شرط بپذيرد و تأييد کند بلکه يک سياست خارجي پيچيده سياستي است که از همه روشها استفاده ميکند. روش مذاکره نکردن و قبول نکردن جلسات گفتوگو همانقدر مؤثر است که مذاکره کردن مشکلات را حل ميکند. آيا سياست خارجي ايران در حال حاضر به اين پختگي رسيده و يا اينکه شما هم معتقديد ديپلماتهاي ايراني هنوز به سطحي از توانايي براي چانهزني در مذاکرات نرسيدهاند؟ سياست خارجي ايران داراي پختگي لازم است و من برخلاف برخي دوستان که معتقدند ايرانيها در مذاکرات سرشان کلاه ميرود، من ميگويم که چنين نيست و ما در ديپلماسي نه تنها فاصلهاي با کشورهاي پيشرفته نداريم، بلکه در برخي مواقع ميتوانيم مدعي شويم که ديپلماسي ما پيچيدهتر و موفقتر از آنان بوده است. شاهد مثالي شما بر اين ادعا چيست؟ ديپلماسي ما در مسئله تأمين امنيت خليج فارس؛ موضوع افغانستان و ياعراق؛ اگر در دنيا کشوري باشد که بدون دادن هيچ تلفاتي نفوذش از کشوري که تاکنون 5هزار سرباز از دست داده و صدها ميليارد دلار خرج کرده بيشتر باشد، حتما ايران است. پس اين نشان ميدهد که ايران از ديپلماسي قويتر و بهتري برخوردار است.ما الان در قبال افغانستان و عراق چنين عمل ميکنيم و لذا بدون هيچگونه ترديدي اگر ما فاصله تکنولوژيکي با کشورهاي پيشرفته داريم فاصله ديپلماتيک ما با آنها به اين اندازه نيست و حتي وضع ما خيلي بهتر است.بر اين اساس اگر سياست ما، روزي اقتضا كند که با آمريکا مذاکره کنيم جاي نگراني نيست. ديپلماتهاي ايراني توانايي اين کار را دارند و هم روش کار را بلدند ضمن اينکه وابستگي آنها بهمنافع ملي کشور بيش از هر ديپلمات ديگر به کشور خودش است. فرض بر اينکه اين مذاکرات انجام شود. ايران در اين مذاکرات چه به دست خواهد آورد؟ دستاورد مذاکرات بستگي به اين دارد که ما چگونه آن را طراحي کنيم. اگر مذاکره بهگونهاي باشد که آمريکاييها را وادار کند که ابتدا قطعنامههاي صادر شده در شوراي امنيت را خنثي و پرونده هستهاي ايران را به آژانس بينالمللي انرژي اتمي بازگردانند، تحريمهاي يکجانبه اين کشور را بهتدريج کم و در نهايت بياثر کند، ايران بتواند در صندوق بينالمللي پول و بانک جهاني، از حقوق خود براي دريافت وام و تسهيلات استفاده نمايد ضمن اينکه نفوذ منطقهاي ايران همچنان حفظ شود و ايران بتواند در پيمانهاي منطقهاي حضور فعال داشته باشد، چه اشکالي دارد که با آمريکا وارد مذاکره شويم؟ در اين صورت آمريکا از قبال اين همه امتيازي که به ايران ميدهد چه بهدست خواهد آورد؟ مهمترين چيزي که آمريکاييها بهدست ميآورند اين است که يک ايران غيرقابل پيشبيني را به يک ايران قابل پيشبيني تبديل ميکنند که رفتارهاي عقلايي دارد.اگر ايران نقش مؤثري در پيمانهاي منطقهاي داشته باشد و بتواند در موضوع تأمين انرژي مشارکت فعال داشته باشد براي آمريکا مطلوبتر خواهد بود. بهنظر شما در صورت انجام اين مذاکرات برگ برنده ايران چه خواهد بود؟ اينکه ايران يک عامل ثباتساز در منطقه است و بهرغم همه ادعاها و تبليغات، ايران باثباتترين کشور در منطقه است. اگرچه ممکن است در داخل اختلافنظرهايي داشته باشيم، اما ايران کشوري است که در منطقه بهسمت دموکراسي و مشارکت مردمي پيش ميرود. نيروي انساني، جمعيت و بازار اين کشور هم ميتواند برگ برنده ديگري باشد که قابل مقايسه با هيچيک از کشورهاي منطقه نيست. موضوع منابع طبيعي و انرژي هم محور ديگري است که بايد به آن توجه شود، زيرا نقشي که ايران ميتواند در متنوع سازي منابع انرژي و استفاده از آن در دنيا داشته باشد، اجتنابناپذير است ضمن اينکه نميتوان نسبت به نقش ايران در خليج فارس و درياي خزر هم بيتفاوت بود. سخن آخر هم اينکه واقعيت اين است که اگر قرار باشد ديالوگي بين اسلام و غرب انجام شود، بهطور حتم يکي از پايههاي اساسي آن ايران خواهد بود. منبع: پنجره /1001/
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
-