محبوبترینها
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
سیگنال در ترید چیست؟ بررسی انواع سیگنال در ترید
بهترین هدیه تولد برای متولدین زمستان: هدیههای کاربردی برای روزهای سرد
در خرید پارچه برزنتی به چه نکاتی باید توجه کنیم؟
سه برند برتر کلید و پریز خارجی، لگراند، ویکو و اشنایدر
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1826102445
نويسنده: محمد مهدي اسلامي جريان شناسي منافقين قديم، منافقين جديد
واضح آرشیو وب فارسی:فارس: نويسنده: محمد مهدي اسلامي جريان شناسي منافقين قديم، منافقين جديد
خبرگزاري فارس: همچنان نفاق در بدنه كشور حاضر مي باشد، نفاقي كه بسيار پيچيده تر از نفاق اول است و در تجربه هايي همچون 18 تير، بسياري از اشتباه سي خردادماه منافقين اول را تكرار نكرد و توانست بقاي سياسي خود را حفظ نمايد. حياتي كه اگرچه گاه تا مرز مرگ پيش رفته اما همچنان با كياست زنده مانده است .
چكيده: به هر حال مي توان گفت همچنان نفاق در بدنه كشور حاضر مي باشد، نفاقي كه بسيار پيچيده تر از نفاق اول است و در تجربه هايي همچون 18 تير، بسياري از اشتباه سي خردادماه منافقين اول را تكرار نكرد و توانست بقاي سياسي خود را حفظ نمايد. حياتي كه اگرچه گاه تا مرز مرگ پيش رفته اما همچنان با كياست زنده مانده است و همچون "ويروس" در روزهاي سخت تنها به بقا انديشيده تا در روزهاي مناسب دوباره قدرت نمايي نمايد.
« ... امام (ره) در پاسخ [يكي از روحانيون] فرمودند: «من اعضاي مجاهدين را ميشناسم و با مواضع آنها آشنايي دارم و كتابهايشان را هم خواندهام؛ اما تا زماني كه اينها دست به اسلحه نبردهاند با آنها كاري نداريم.»
يكي از افراد شركت كننده در جلسه گفت: «حضرتعالي ميفرماييد كتابهاي اينها را خواندهايد؛ آيا اينها خطرشان از منافقين صدر اسلام بيشتر نيست؟» بعد، از اين گروه براي اولين بار با تعبير منافقين ياد كرد. امام مجدداً فرمودند: «من اين طور نيست كه اينها را نشناسم؛ ولي تا آنها سلاح را براي جنگ با ما از رو نبستهاند، با آنها كاري نداريم.»
يكي ديگر از اعضاي جلسه گفت: «يعني شما واقعاً از جانب اينها در حال حاضر احساس خطر نميكنيد؟» امام بار ديگر همان جملة خود را تكرار كردند و در واقع به سيرة جدشان در مورد خوارج عمل كردند. بعد از آن، ديگر اجازه ندادند كه در آن جلسه بحث مزبور ادامه پيدا كند... »
اين جملات بخشي از خاطرات آيت الله يزدي است كه به خوبي بيانگر نوع رويارويي امام خميني با منافقين است؛ مواجهه اي كه با تغيير رفتار سازمان مجاهدين خلق در 30 خرداد 1360 و ورود به فاز مسلحانه تفاوتي ماهوي يافت.
نشست تبريز نقطه آغاز
مقدمات اين سازمان در سال 44 آغاز گشت اما در عمل از پاييز 47 و به دنبال نشست تبريز با حضور 3 عضو موسس، محمد حنيفنژاد، سعيد محسني و عبدي نيك بين آغاز فعاليت كرده و در سال 50 نام «سازمان مجاهدين خلق ايران» را براي خود برگزيد.
در طول اين سالها به فراخور فعاليتهاي سازمان بارها اعضاي شوراي مركزي آن تغيير كرد. پس از مرگ رضا رضايي در سال 52 به پيشنهاد بهرام آرام و با تاييد كادرهاي بالا، «تقي شهرام» بدون هيچ دردسري به مركزيت سازمان مجاهدين خلق منصوب شد و مسئوليت شاخه سياسي ـكارگري اين سازمان را بر عهده گرفت.
شهرام با مصطفي شعاعيان (رهبر سابق جبهه دموكراتيك و عضو آن زمان چريكهاي فدايي) نشستهاي طولاني داشت كه در تغيير موضع مذهبي و سياسي شهرام بسيار موثر بود شهرام از شهريور ماه 52 مذهب را كنار گذاشت وبه فكر تسري آن به سازمان افتاد، سيري كه عامل موثر در ماركسيست شدن سازمان گشت و نقطه عطف رشد روحيه نفاق در آن شد، شايد از همين زمان و ديگر بتوان نام اين سازمان را سازمان منافقين گذاشت؛ اگر چه مدتي طول كشيد تا تيزبين ترين افراد همچون شهيد لاجوردي در سال 54 به اين نفاق پي بردند. رهبر كبير انقلاب، طي ديدار دو تن از نمايندگان اين گروه در سال 1351 با ايشان با مواضع ايدئولوژيك مجاهدين خلق از نزديك و بي واسطه آشنا شده بود. آنان طي جلسات متعددي (حدود 24 جلسه) در نجف نتوانستند نظر امام خميني (ره) را نسبت به خود جلب كنند. حضرت امام (ره) اين ديدار را چنين تشريح كرده است:
بعضي از اين آقاياني كه ادعاي اسلامي ميكنند آمدند در نجف، يكيشان بيست و چند روز آمد در يك جايي؛ من فرصت دادم به او تا حرفهايش را بزند؛او به خيال خودش كه ميخواهد من را اغفال كند! معالاسف از ايران هم بعضي از آقايان كه تحت تاثير آنها واقع شده بودند ـ خداوند رحمتشان كند ـ آنها راهم اغفال كرده بودند، آنها هم به من كاغذ سفارش نوشته بودند... كه اينها «انهم فتيه» ـ قضيه اصحاب كهف. من گوش كردم به حرفهاي اينها كه ببينم اينها چه ميگويند. تمام حرفهاشان هم از قرآن بود و از نهجالبلاغه.. اين آمده بود كه من را بازي بدهد؛ من همراهي كنم با ايشان. من هيچ راجع به اينها حرف نزدم. همهاش را گوش كردم. فقط يك كلمه راكه گفت «ما ميخواهيم قيام مسلحانه بكنيم» گفتم «نه، شما نميتوانيد قيام مسلحانه بكنيد؛ بيخود خودتان را به باد ندهيد.»
طرفه آن كه اين نمايندگاني كه در سال 1351 با امام خميني(ره) در نجف ديدار كردند سه سال پس از آن ديدار (در سال 1354) رسما و علنا به ايدئولوژي كمونيسم پيوستند.
خاستگاه فكري سازمان
در وهله نخست، مفسران و نظريهپردازان سازمان به ويژه حنيفنژاد و رضايي، اسلام را مطابق با ديدگاه نهضت آزادي تفسير كردند اما به مرور زمان و با گسترش روز افزون فرهنگ ماركسيستي در ميان نيروهاي راديكال مخالف رژيم، مجاهدين نيز به سهم خود تحت تأثير اين نفوذ قرار گرفتند و سعي در تبيين و تلفيق برخي از آراي پرطرفدار ماركسيسم در قالب باورهاي اسلامي كردند. به نحوي كه صريحاً بيان داشتند: «... اين احساس در همه ما مشترك بود كه ... مذهب بدون آميختن ماركسيسم ـ لنينيسم در متن آن حتي يك سانتيمتر نميتواند ما را جلو ببرد.»
در واقع دينشناسي سازمان مشتمل بر يك هسته و يك پوسته بود. هسته آن ماركسيستي و پوسته آن اسلامي بود و برخي از اعتقادات آنها با مباني فكري شيعه مغايرت داشت. به عنوان مثال آنها عصمت پيامبر و ائمه را نفي ميكردند و معتقد بودند كه آنها نيز از اشتباه مصون نيستند. آنها همچنين به مقوله معاد با استفاده از نظريات داروين جنبه مثالي ميدادند و مسأله تقليد از مجتهدان را نپذيرفتند. در واقع آنها تفسيري ارائه ميكردند كه سازمان در رهبري آن قرار ميگرفت.
به تدريج ردپاي نظريههاي ماركسيسم در زمينههاي تكامل اجتماعي، تضاد ديالكتيك، ماترياليزم تاريخي و برخي ديگراز مقولات در آثار و انديشههاي مجاهدين پديدار و متداول گرديد. بالاخص در اقتصاد، مجاهدين نزديكي زيادي با ماركسيسم پيدا نمودند. ايران را جامعهاي نيمه فئوداليـ نيمه استعماري با حكومت بورژوازي كمپرادور و وابسته به امپرياليزم جهاني معرفي ميكردند. بدين ترتيب سازمان در بخش آموزشهاي سياسي و اجتماعي تحت تأثير ماركسيسم ـ لنينيسم قرار گرفت و در نهايت علمي بودن اصول ماركسيسم را تحت عنوان «علم مبارزه» و يا «علم تكامل اجتماعي» به رسميت شناختند و عملاً مرز بين اين جهانبيني و اسلام را محو نمودند.
عليرغم تمام اين تلاشها كارگزاران سازمان به خوبي دريافته بودند كه براي به دستآوردن پايگاه مردمي و رخنه در دل تودهها پيش از هر كار بايد امام خميني را به پشتيباني از سازمان واداشت و از جايگاه امام در ميان ملت براي سازمان بهرهبرداري نمود. از اين رو نخست در پي ربودن هواپيماي تاكسي اير از دبي و بردن آن به بغداد، سازمان از راه غيرمستقيم فشارهايي بر امام آورد تا به پشتيباني از ربايندگان هواپيما و سازمان آنان برخيزد. اما اين نقشه به سبب ژرفنگري امام به بار ننشست و با شكست روبرو شد. سپس درخواستهاي متعددي براي ديدار با امام مطرح شد، ولي امام در برابر ديدارهاي اعضاي سازمان، ضمن مخالفت با مبارزه مسلحانه و تأكيد بر نابودي اين تشكيلات، اعلام نمودند: «من از مجموع اظهارات و نوشتههايشان به اين نتيجه رسيدم كه اين جمعيت به اسلام اعتقاد ندارد، ليكن چون ميداند كه در كشوري مانند ايران كه بيش از هزار سال است اسلام در رگ و پي اين ملت ريشه دوانيده است جز با نام اسلام نميتوان پيشرفت كرد، لذا اسلام را ملعبه كردهاند. بالاي نوشته خود نام خدا را ميگذارند ليكن ذيل آن همان حرفها و بافتههاي ماركسيستها و ماديون است. اين فكر در من فقط در حد يك گمان بود ليكن هر چه گذشت و نوشتههايشان بيشتر منتشر شد اين گمان در من بيشتر تقويت شد. البته من نميخواهم بگويم همه آنهايي كه با اين جمعيت هستند اين جورياند. ممكن است در ميان آنها افرادي باشند كه واقعاً به اسلام اعتقاد داشته باشند و چه بسا افرادي كه فريب آنها را خورده باشند ليكن اساس تشكيلات اين جمعيت روي اعتقاد به اسلام نيست.»
به تدريج سازمان مجاهدين پس از سال 1351 به ماركسيسم گرايش بيشتري پيدا كرد. در اواخر سال 1352 اعضاي سازمان به مطالعه گستردهاي درباره انقلابيون كوبا، ويتنام، چين و روسيه مشغول شدند. در اواسط سال 1353 اعضاي فعال خود را به كارخانهها فرستادند و در اواخر همان سال برخي سران آن از ضرورت تركيب ماركسيسم و اسلام سخن گفتند.
اما سرانجام در ارديبهشت 1354 بيشتر رهبران سازمان كه هنوز آزاد بودند در بيانيهاي به تغيير ايدئولوژي و پذيرش ماركسيست ـ لنينيست و كنار نهادن اسلام از سازمان رأي دادند. كادر رهبري سازمان در جزوهاي با عنوان بيانيه مواضع ايدئولوژيك اعلام كرد كه پس از ده سال زندگي مخفي، چهار سال مبارزه مسلحانه و دوسال بازانديشي ايدئولوژيكي گسترده، به اين نتيجه رسيده است كه نه اسلام، بلكه ماركسيسم فلسفه انقلابي راستين است.آنها نوشتند «ما هرچه پوستين هزار و چهارصد ساله اسلام را با توجيهات علمي وصله مينموديم، بخش ديگري از آن دچار پارگي ميشد.» زيرا اسلام ايدئولوژي طبقه متوسط است ولي ماركسيسم ايدئولوژي «رستگاري و رهايي طبقه كارگر.»
شكاف در سازمان
با اين چرخش ايدئولوژيكي كامل، شكاف عميقي در سازمان مجاهدين پديد آمد. در حالي كه برخي از اعضاي سازمان به ويژه در تهران از اين تغيير موضع پشتيباني ميكردند، اعضاي ديگر بويژه در استانها، اسلامي باقي ماندند. سازمان مجاهدين به دو جناح رقيب تقسيم شد كه هر يك نشريه، تشكيلات و فعاليتهاي ويژه خود را داشت و رقباي خود رابه طرح كودتا، كشتن سران و لو دادن يكديگر متهم مينمود. جناح مجاهدين ماركسيست به فعاليتهاي كارگري خود شدت بخشيد، خواستار تشكيل يك حزب كارگري جديد شد، نشريه قيام كارگر را منتشر كرد. اما عدم همكاري نيروهاي اسلامي با سازمان، اختلافات داخلي و حجم اطلاعات زيادي كه به دست ساواك رسيده بود باعث شد تا ساواك به سرعت سازمان را از هم فروپاشد.
ظرف چند ماه بقاياي نيروهاي سازمان اعم از ماركسيست و مسلمان به چنگ ساواك گرفتار شدند و از اواسط سال 1355 ديگر عملاً سازمان وجود خارجي نداشت.
جمع آوري سلاح
در جريان پيروزي انقلاب، چند تن از كادرهاي قديمي آن از زندان آزاد شدند، به سرعت شروع به سازماندهي كردند و در روزهاي منتهي به پيروزي انقلاب به جمعآوري ميزان زيادي اسلحه مبادرت ورزيدند. اين گروه از همان روزهاي اوج انقلاب به انحاء مختلف در مقابل نظام نوپاي جمهوري اسلامي ايستادند و براي جذب جوانان و تودههاي مردم و انجام كارهاي سياسي، «جنبش ملي مجاهدين» را تأسيس كردند. سازمان مجاهدين خلق در آستانة پيروزي انقلاب مجموعاً تشكيلاتي با 150 عضو بود؛ در حالي كه در نيمة دوم سال 1359، پراكندگي دفاتر و اعضاء و هواداران تشكيلاتي به چند برابر رسيده بود.
23 بهمن، زماني كه سازمان طي اطلاعيه اي علني اعلام وجود كرد، كادر مركزي 15 نفره آن شكل گرفت و ساختماني در نزديكي ميدان ولي عصر (عج) را به خود اختصاص داد و در آن به سازماندهي نيروهاي خود پرداخت. سعادتي يكي از آن 15 نفر نيز شركت نولكو را براي پوشش فعاليتهاي سازمان به وجود آورد، شركتي كه آغاز مواجهه اين سازمان با نظام را تسريع بخشيد.
محمدرضا سعادتي كه به تعبير خسرو تهراني حتي از موسي خياباني نيز به مسعود رجوي نزديك تر و به عنوان نفر دوم سازمان مجاهدين خلق شناخته مي شد، هنگام در اختيار گذاشتن پرونده سر لشكر مقربي به ولاديمير فنسينكو (دبير اول سفارت شوروي) در شركت نولكو در 6/2/1358 دستگير شد. او در قبال ارائه اين اسناد برخي نيازهاي سازمان را نيز اعلام كرده بود كه از آن جمله اسلحه بود. بر اين اساس مي توان با اطمينان گفت كه سازمان از همان روزهاي نخست در راه مقابله مسلحانه با نظام بوده است.
به اين موضوع در كتاب " جمعبندي يكساله مقاومت" كه منعكس كننده سلسله مصاحبه هاي مسعود رجوي در سال 1361است مورد اشاره قرار گرفته كه مجاهدين (منافقين) حتي قبل از ورود [امام] خميني به ايران، ميدانستند كه در نهايت با وي كنار نخواهند آمد و كار به جنگ مسلحانه خواهد كشيد. رجوي ميگويد: " حتي يك سال قبل از ورود [امام] خميني به ايران، از روي اطلاعيههايي كه ميداد، تفكر و ماهيتش را به طور مكتوب، تحليل نموده ... در اين تحليل كه بعدا خبرش در زندان به گوش رفسنجاني هم رسيد ـ آشكارا گفته بوديم كه اگر [آيتالله] خميني بيايد باز انقلاب ديگري لازم خواهد بود."
بر اساس همين بينش بود كه سازمان منافقين در روزهاي پرتلاطم بهمن 1357 بيش از هر چيز در انديشه تخليه سلاح پادگانها بود.
در كتاب «كا.گ.ب در ايران» كه به قلم كوزيچكين يكي از مأموران اين سازمان در ايران نوشته شده است، در اين خصوص آمده است: «برقراري روابط ما با سازمان مجاهدين خلق، عليرغم توهماتي كه آنها داشتند، به خوبي پيش ميرفت و گسترش مييافت. مجاهدين در جريان حمله به سازمانهاي رژيم شاه، سفارتخانههاي ايالات متحده و بريتانيا، توانسته بودند آرشيو اسناد ساواك را بدست آورند. وقتي اين خبر را به مسكو منتقل نموديم، بلادرنگ خطاب به ما چنين نوشتند: بلافاصله با مجاهدين تماس بگيريد و از آنها اسناد مربوط به دخالت و هدايت مزدوران اطلاعاتي شوروي در ارتش و ساير دستگاهها و به خصوص پرونده سرلشگر مقربي را در ساواك بخواهيد...
وي 30 سال عامل K.G.B بود، از زماني كه افسري جوان بود? در سال 1945 به خدمت اين سازمان درآمد. او بهترين عامل رزيدنسي به حساب مي آمد و اطلاعات محرمانه اي را كه واقعاً براي اتّحاد شوروي حايز اهميت بود? در اختيار ما مي گذاشت. در طي سال ها، ترقّي بسيار كرد و مسئول خريد اسلحه از آمريكا و ديگر كشورهاي غربي شد... ديگر جانشيني براي او يافت نمي شد؛ به اين علت بديهي است كه مقربي تنها عامل رزيدنسي بـود... با از دست رفتن مقربي? در رزيـدنسي يك خـلا اطّـلاعاتي پـيدا شـد؛ اضـافه بـر ايـنها? او عـملاً هـمه افسـران PI، [Political Intelligence] را كه در زمان هاي مختلف و در آن دوران طولاني همكاري با او كـار كرده بودند? مي شناخت...»
بر اساس اين خاطرات سعادتي از همان زمان تقاضاي پشتيباني سلاح از سوي شوروي را داشته و در جواب به اين سوال كه با وجود اسلحه هاي غنيمتي از پادگان ها چه نيازي به چنين امري است، گفته بوده است كه اسلحه هاي ما تنها براي يكسال كافي است. پروژه اي كه با دستگيري سعادتي نيمه كاره ماند.
اولين رويارويي مسلحانه
سران سازمان در اولين واكنش به دستگيري سعادتي به محضر امام (ره) رفتند. از آن ديدار كه در همان روز دستگيري اتفاق افتاد در صحيفه نور تنها چند جمله مختصر منعكس گرديده است. امام خميني (ره) در بخشي از سخنان خود ضمن تاكيد بر اهميت تلاشهاي سازنده به خاطر نجات كشور از بازگشت به اوضاع سابق، فرمودند: اسلام بيش از هر چيزي به آزادي عنايت دارد و در اسلام خلاف آزادي نيست؛ الا در چيزهايي كه مخالف با عفت عمومي است.
در اين ديدار كه در قم انجام شد، مسعود رجوي، موسي خياباني و تني چند از اعضاي سازمان حضور داشتند. كيهان كه آن روزها در سيطره سازمان بود، تيتر بزرگي از صفحه اول شنبه 8 ارديبهشت را به اين ديدار اختصاص داد و با ذكر جمله اي از مسعود رجوي از ملاقات يكساعته اعضاي سازمان با امام خبر داد و نوشت كليه ملاقاتهاي امام 6 روز متوقف شد.
با اين حال، امام (ره) نه تنها ملاقاتها را متوقف نكردند بلكه فرداي ديدار با مجاهدين، بيش از هر روز ديگري ملاقات داشتند و در ديدار كاركنان صنعت نفت فرمودند: «عزيزان من! ...توطئهها را، توطئههاي بزرگ را، در همه اقشار، در همه موارد، خنثي كنيد. من قبلاً گفته بودم كه غائله ايجاد ميكنند شياطين؛ هر روزي به اسمي. ما بايد از اين غائلهها جلوگيري كنيم، هوشمند باشيم، غائلهها را با هوشياري توجه كنيد و خنثي كنيد. ممكن است پس از چند روز ديگر يك غائله ديگر بلند بشود. از اولاد من يكي ترور بشود يا خودم. اينها بايد بدانند كه نهضت ما قائم به شخص نيست؛ نهضت ما همگاني است؛ همه ملت رهبرند؛ همه بيدار شدهاند. گمان نكنند كه با ترور، كاري انجام ميدهند. ملت ما راه خود را يافته است. ما از اين دسيسهها نميترسيم.» از اين جملات به نظر مي رسد در آن تاريخ (سه روز پيش از شهادت آيت الله مطهري) گفتگوهايي در ميان امام و آنها رد و بدل شده كه امام آينده آنها را به آنها تذكر داده و باز تاكيد فرموده اند با ترور نمي توانند كاري از پيش ببرند.
نكته جالب تر اين ديدار موضوعي است كه مسعود رجوي 17 سال بعد بدان اعتراف مي كند، سازمان تقاضاي اين ديدار را قبل از دستگيري سعادتي داده بود، آنها در اواخر فروردين سال 1358 به دليل شهرت يافتن به خروج از اسلام و نامسلماني پس از ديدار با مرحوم سيد احمد خميني تقاضاي ديدار با امام را كرده بودند تا بدين وسيله كسب اعتبار نمايند و براي بدست آوردن نظر مطلوب امام خميني شهادتين خويش را در مطبوعات روز اول ارديبهشت منتشر نمودند!
اين ديدار نتوانست در تغيير ديدگاه امام و يا آزادي سعادتي اثري بگذارد. دستگيري اين عضو ارشد سازمان منافقين براي تكميل تحقيقات و يافتن ديگر سرنخها كاملا محرمانه انجام گرديده و خبر آن منتشر نگشته بود تا سرانجام دستگيري سعادتي توسط سازمان مجاهدين انقلاب افشا گرديد. اين امر كه بدون هماهنگي رخ داده بود در كنار به نتيجه نرسيدن لابي هاي محرمانه آنها سبب گرديد سازمان مجاهدين خلق از 25 خرداد 58 تا 9 تيرماه آن سال بيش از 7 اطلاعيه در حمايت از وي صادر نمايد كه به توجيه عمل او در برقراري ارتباط با شوروي و ادعاي شكنجه وي مي پرداخت.
در ادامه جوسازي ها در مسير رسيدگي به اين پرونده در 17 تيرماه در مشهد مردم به مواضع سازمان اعتراض كردند كه اولين تيراندازي اعضاء سازمان به سوي مردم از اين نقطه آغاز شد. اين حادثه اگرچه تلفاتي نداشت اما نشان از آغاز رو در رو قرار گرفتن سازمان با نظام و ملت داشت.
رويارويي نهايي
آنان سال 1358 را «سال افشاگري ارتجاع» و سال 1359 را «سال مقاومت» اعلام كردند. اين پديده نشان ميدهد كه مجاهدين خلق عرصة سياسي كشور را با ديدگاهي استراتژيك به عنوان صحنة نبرد و رويارويي مينگريستند. در وهلة اول قصد تضعيف پايگاه مردمي روحانيت بالاخص رهبري امام خميني (ره) داشتند و در وهلة بعد در پي يك حكومت جانشين براي جمهوري اسلامي بودند.
فعاليتهاي تبليغي سازمان مزبور، همواره با توسل به شخصيتهاي محبوب مردم انجام ميشد. در ابتدا تظاهر به پيروي از امام خميني(ره)، اظهار نزديكي به آيتالله طالقاني و بعدها مصادرة آنچه كه توسط مجاهدين خلق «محبوبيت سياسي بنيصدر» تصور ميشد، گوياي اين فرايند است.
از آنجا كه اختلافات سياسي به مرور موجب آن شد كه پارههاي پراكندهاي از انواع مشروعيت سياسي و اجتماعي، مورد اختلاف، معلّق و تصاحب نشده باقي بمانند و سازمان مجاهدين خلق به مصادرة بخشهايي از اين پارههاي پراكندة مشروعيتهاي فاقد متولّي بپردازد، در مورد مشروعيت مطلق و همهجانبة امام(ره) نيز دچار توهم گرديد. سران سازمان از اين واقعيت غافل بودند كه جذابيت تام و مقبوليت عام رهبري و گفتمان حضرت امام(ره) هيچگاه در فضاي خرده مشروعيتهاي سرگردان مبادله نميشود. عدم درك صحيح اين واقعيت، آنان را به ورطة پيوند حيات سياسي اين سازمان با حيات سياسي بنيصدر و ساير جريانهاي ضدانقلاب سوق داد كه درنهايت به واقعة 30 خرداد 1360 منجر شد.
سران مجاهدين خلق، نسبت به ميزان توان و امكانات خود، همواره دچار نوعي توهم و خودشيفتگي بودند. برآوردهاي ايشان نسبت به سازمانشان، واقعيت را نشان نميداد. در نتيجة اين تحليل، به سياست تهديد و عداوت قهرآميز روي آوردند و با پيروي از روية «همه يا هيچ» ، در انتظار تصرف كامل حاكميت سياسي بودند. سران اين سازمان هيچگاه درصدد شناخت نفوذ و محبوبيت فراگير امام(ره) و نيروهاي پيرو وي برنيامدند. اين واقعيت كه براي سرنگوني نظام جمهوري اسلامي در 30 خرداد 1360 بر روي آراء ميليوني بنيصدر سرمايهگذاري كردند، نشانگر بياطلاعي آنان از گسترش عام گفتمان امام خميني(ره) بود؛ چرا كه عمدة آراي بنيصدر، ناشي از آن بود كه وي خود را پيرو خط امام خميني(ره) نشان داده بود. مشروعيت بنيصدر نيز همانند مشروعيت دولت بازرگان، تبعي و نامستقل بود؛ زيرا در باور عمومي، رهبري قدسي امام خميني(ره) تنها عنصر مشروعيت بخش نظام به شمار ميرفت.
در ارديبهشت 1360 سازمان مجاهدين خلق طي يك اقدام تاكتيكي و عوامفريبانه از امام خميني(ره) درخواست ملاقات كرد. امام خميني(ره) در پاسخ تأكيد كرد كه اگر شما اسلحهها را تحويل دهيد، من نزد شما ميآيم. آشكار بود كه نه تنها هيچ تلاش مناسبي از سوي آنها صورت نگرفت بلكه روند تشديد خشونت و آمادهسازي شورش مسلحانه توسط منافقين گسترش يافت. در نتيجه، نزاعي شكل گرفت كه با آمادگي قبلي و سازماندهي منافقين در روز 30 خرداد 1360 به اوج خود رسيد.
در تبيين شرايط و عوامل ورود سازمان منافقين به شورش مسلحانه تمام عيار عليه نظام جمهوري اسلامي در 30 خرداد 60 به اين واقعيت نيز بايستي تأكيد شود كه سازمان توانسته بود تا پيش از آن به «محور» اصلي كليه گروههاي متخاصم و معاند نظام از طيف چپ تا راست تبديل شود. سازمان بعد از بركناري بنيصدر از فرماندهي كل قوا توسط امام(ره) رسماً با صدور اطلاعيهاي از وي حمايت كرد و با تظاهرات پراكنده در بعضي نقاط كشور مقدمات شورش عليه نظام را آغاز نمود.
پس از تصويب بررسي طرح عدم كفايت سياسي بنيصدر در مجلس شوراي اسلامي، سازمان كه ميپنداشت بهانه و فرصت مناسبي براي اعلام شورش عليه امام و نظام جمهوري اسلامي به دست آورده است به سرعت به تدارك و آمادهسازي يك حركت مسلحانه وسيع و گسترده در 30 خرداد 60 پرداخت. سيام خرداد روزي بود كه طرح عدم كفايت رئيس جمهور در جلسة علني مجلس به بحث و رأيگيري گذاشته ميشد.
در رهنمودهاي درون گروهي به اعضاء و هواداران تشكيلاتي سازمان در آن زمان، اينگونه اعلام موضع شد:
«كارهاي پراكنده كافيست و آمادگي لازم در مردم به وجود آمده است. راهپيماييهاي مقطعي اثر خود را كرده و مرحله گذار كمي به كيفي رسيده است. زمينه عيني انقلاب آماده است و ما اگر زمينه ذهني را آماده كنيم انقلاب انجام ميشود. اين قابل پيشبيني است كه پس از قيام 30 خرداد تمامي امكانات سرخ [= غيرقابل استفادة علني] ما سفيد بشود.»
عصر روز سيام خرداد درگيريهاي وسيع و گستردهاي توسط دستههاي مسلح سازماندهي شدة ميليشيا و هواداران سازمان در سطح شهر تهران رخ داد و در بعضي شهرستانها نيز اقدامات مشابهي از سوي عوامل سازمان انجام شد. با صدور اطلاعيه سياسي نظامي سازمان مجاهدين خلق (منافقين) از آن تاريخ اين سازمان رسماً وارد جنگ مسلحانه و قتل و كشتار مردم وفادار و علاقمند به نظام جمهوري اسلامي گرديد.
حضور خودجوش و گسترده مردم نقاط مختلف كشور در تظاهرات خياباني روزهاي 30 و 31 خرداد در تجديد پيمان با رهبري انقلاب و اعلام حمايت از مجلس شوراي اسلامي ومخالفت با بنيصدر و سازمان عمليات ارعابي وشورشگرانه سازمان را با ناكامي مواجه ساخت.
بعد از اين روز موج ترورهاي گسترده سازمان در نقاط مختلف كشور اقشار گوناگون مردم از پير و جوان و كسبه جزء، كارمند، كارگر، جهادگر، سپاهي، نمازگزاران مساجد، نيروهاي بسيجي و نوجوانان و جوانان اعضاي انجمنهاي اسلامي دانشآموزي و دانشجويي و نظائر آنها را آماج خود قرار داد. در اين حملات تروريستي چند هزار تن طي سالهاي دهة 60 به شهادت رسيدند. حتي به اعمال فجيعي مانند آتش زدن كانكس نيروهاي جهادگر در زاهدان با يك نوزاد شيرخواره، به آتش كشيدن اتوبوس حامل مردم در شهر شيراز، شكنجه و سوزاندن منجر به شهادت سه تن از پاسداران، قتلعام يك خانواده روزهدار بر سر سفره افطار و اقداماتي از اين دست كه در تاريخ گروههاي تروريستي جهان كمسابقه و بعضاً بيسابقه بود، مبادرت نمودند.
فرار به آغوش دشمن خلق
با ورود سازمان منافقين به فاز مسلحانه، نگاه مدارا محور امام با آنها نيز به پايان رسيد و نظام كمر همت به برقراري امنيت بست. عزت مطهري (شاهي) در خاطرات خود مي گويد: "در 30 خرداد 1360 آنها راهپيمايي بزرگي در خيابان انقلاب صورت دادند. جمعيت نسبتاً زيادي هم به ميدان آوردند، شعارهاي تند و احساسي ميدادند و اعلان جنگ مسلحانه كردند.
اعلاميه "اعلان جنگ مسلحانه" آنها دو روز جلوتر پخش شد .ما راهپيمايي و اجتماع آنها را غير قانوني اعلام كرديم. از اين زمان به بعد ديگر من به تنهايي نبودم، من به عنوان كميته و انتظامات شهر و لاجوردي و بهشتي و قدوسي به عنوان دادستان هم بودند.
آنها در30 خرداد 60 در ميدان انقلاب، ترمينال و چند جاي شلوغ شهر درگير شدند، اسيد و مواد آتشزا و گوگردي به سر و صورت مردم ريختند، نمك به چشمها پاشيدند، با تيغ موكت بري تعدادي را زخمي كردند.
از آن پس تصميم گرفتيم تعدادي را كه از قبل شناسايي كرده بوديم دستگير كنيم. آنها را بازداشت ، محاكمه و زنداني ميكرديم. نظام تصميم به برخورد با آنها گرفته بود."
رفتار نابخردانه سازمان در نمازجمعه آن هفته تهران توسط حضرت آيت الله خامنه اي موشكافي شد و معظم له بلافاصله در 6 تير ماه 1360 مورد سوء قصد قرار گرفت.
برنامه ريزي سازمان با انفجار 7 تير تكميل شد كه در آن، آيت الله دكتر بهشتي و 72 تن از ياران نظام و انقلاب به خاك و خون كشيده شدند. همزمان با اين اقدام كه توسط رابطين سازمان پيشتر به اطلاع اعضاي زنداني آن رسيده بود، برنامه ريزي شورش در داخل زندان توسط سعادتي صورت گرفت و پس اعلام خبر انفجار حزب جمهوري اسلامي، تعدادي از هواداران و اعضاء مجاهدين در زندان با شنيدن اين خبر شروع به خواندن سرود و پايكوبي كردند و جو زندان را ملتهب كرده و به هم ريختند.
آيت الله گيلاني و شهيد لاجوردي آنها را به محوطه زندان اوين آوردند و به صحبت و نصيحت آنها پرداختند كه در اين مرحله افجه اي طبق برنامه ريزي قبلي و با هدايت سعادتي از موقعيت خود در ميان نگهبانان زندان سوء استفاده كرده و اسلحه اي را از نگهباني گرفته و به سوي محوطه خيز بر مي دارد تا آيت الله محمدي گيلاني و لاجوردي را ترور كند. در اين حادثه شهيد كچويي با رفتاري جوانمردانه به شهادت مي رسد و ترور افجه اي ناموفق مي نمايد.
بر خلاف تحليل سازمان كه گمان مي كردند با انفجار حزب جمهوري اسلامي، نيروهاي حزب اللهي مرعوب مي شوند و عناصر آنها فرصت كودتا مي يابند و عناصر زنداني نيز با اين شورش آزاد مي گردند، فضا عليه منافقين تشديد شد و مردم در خيابانها به راهپيمايي و عزاداري پرداختند. در همين روز بود كه همزمان با شورش سعادتي از داخل زندان چندين ماشين اسلحه غير مجاز كه توسط اعضاي سازمان در خيابانهاي تهران به سوي مراكز منافقين در حركت بودند، شناسايي شد.
با دقت عمل مسئولين و مواضع ارشادي حضرت امام تا قبل از اين مرحله، رفتار تروريستي اين گروهك به شدت از سوي مردم ترد شد و با ابتكار شهيد لاجوردي و تاسيس سلزمان اطلاعات 36 ميليوني بخش زيادي از منافقين به سرعت توسط نظام دستگير شدند.
مسعود بني صدر، پسر عموي رييس جمهور معزول و عضو وقت سازمان منافقين در كتاب خاطرات خود با اشاره به اين موضوع مي نويسد: " وجود انبوه افراد وفادار به آيت الله خميني ... بيانگر اين نكته است كه او در وضعيت غير قابل تصوري قرار داشت و علاوه بر اين مي توانست با يك سخنراني، اطلاعيه يا دعوت عمومي افراد بسياري را به پاي تظاهرات و نمازهاي جمعه بكشاند كه به خصوص نمونه هاي بسياري از آن در همان حوالي خرداد 1360 اتفاق افتاد و به آن ها اشاره گرديد.
حتي بسياري از خانواده هاي اعضاي فعال سازمان نيز معتقد بودند كه آيت الله خميني چون هم رهبر مذهبي است و هم از اولاد پيامبر، مخالفت با او يعني مخالفت با پيامبر(ص) و لذا حتي با وجود بسياري از مشكلات اقتصادي، مخالفت با او را نوعي فروختن دين به دنيا مي دانستند و حاضر به مبارزه با او نمي شدند و بسياري نيز نقش اطلاعات 36 ميليوني مورد نظر او را بازي مي نمودند و حتي فرزندان مجاهد خويش را به حكومت تحويل مي دادند"
جالب آنكه مسعود رجوي نيز در بخشي از جمع بندي يكساله، يكي از علل سكوت سازمان در اوايل انقلاب را پايگاه نود و نه درصدي آيت الله خميني ذكر كرده بود و معلوم نيست از كجا سازمان دريافت كه اين پايگاه در طول كمتر از دو سال و نيم يعني از بهمن ماه 1357 تا خرداد 1360 شكسته شده و از بين رفته باشد تا سازمان بتواند به حركتي ضد امام خميني دست بزند؟
پس از شكست بزرگ در فراخوان عمومي به جنگ مسلحانه با نظام، بني صدر كه همزمان از مسئوليت عزل گرديده بود به اتفاق مسعود رجوي مخفيانه و با آرايشي زنانه توسط خلبان شاه از كشور گريختند.
يكي از اعضاي سابق سازمان منافقين در خاطرات خود مي گويد: "رجوي بعد از قدرت نمايي ميليشيايي در 30 خرداد 1360 و عدم سقوط رژيم، از تهران فرار كرد و به فرانسه گريخت. او همه هواداران را بدون هيچ گونه واهمهاي گذاشت و فرار كرد... رجوي عاشق دختر بنيصدر شده بود و تصميم به ازدواج با وي را در پاريس در سر ميپروراند كه ضمن آن رابطه بنيصدر را با شوراي ملي مقاومت [نامي كه سازمان براي فعاليت هاي اروپايي خود برگزيده بود]، از اين طريق مستحكم كند.
با نا امن شدن ايران براي منافقين نيروهاي باقي مانده از ترس معرفي توسط مردم و دستگيري به عراق فرار كردند. مجموعة جريان تروريسم ضدمردمي سازمان منافقين به مثابة تكميل عمليات ارتش بعث متجاوز عراق عليه تماميت ارضي و استقلال كشور محسوب ميگرديد. پيوند سازمان و رژيم متجاوز صدام كه به طور محرمانه از سال ?? آغاز گرديده بود و در سال ?? به امضاء پيمان رسمي با طارق عزيزمنجر شد ، تا به آنجا رسيد كه سازمان از سال 1364 علناً و رسماً وارد خاك عراق شد و با استقرار در پادگانهاي ارتش صدام به عنوان بخشي از سيستم سركوب و جنايت و تجاوز رژيم بعث به ايفاي وظايف خويش پرداخت و سرانجام با سرنگوني صدام با دوگانگي رفتار حاميان غربي خود روبرو گرديد. همينك ريزش بسيار بالايي در ميان اعضاي اين سازمان رخ داده است كه باقيمانده اعضا نيز در مكانهايي همچون پادگان اشرف عراق، تحت فضايي بسيار اختناق آميز جرات خروج از سازمان را ندارند.
فروريزي مباني فكري
اعلام جنگ مسلحانه و فرار از ايران نتيجه ديگري نيز در بر داشت، فرو ريختن مباني متزلزل انديشه سازمان، زيرا عراق، فرانسه و چند كشور ديگر اروپايي كه متحدان جدي آمريكا بودند پذيراي اعضاي سازمان گرديدند، همان غربي كه به ظاهر بزرگترين دشمن آنها بود و تا پيش از آن انديشه ماركسيستي خود را برا ي مبارزه با آمريكا توجيه ميكردند و مبارزه با شاه را نيز در چارچوب مبارزه كلي سازمان با امپرياليسم معرفي مينمودند. اما با اين پناهندگيها ناگزير گام به گام از مواضع خود عدول كردند و حتي مبارزه با آمريكا در زمان شاه و ترور مستشاران آمريكايي را در مواضع رسمي سازمان منتشر شده در نشريات مجاهد، تكذيب كردند.
از سوي ديگر سازماني كه مدعي مبارزه براي رهايي خلق بود به دامان دشمن خلق پناه برده و با جنگ رسمي با آنها به پاخاست، مسعود جاباني عضو سابق سازمان در كتاب روانشناسي خشونت و ترور مينويسد: «جايگزيني جنگ جبههاي به جاي جنگ چريك شهري، به دليل شكست جنگ چريك شهري در داخل ايران، ضرورت وابستگي به دولت عراق را كه در حال جنگ با ايران بود ميطلبيد. پذيرش جنگ جبههاي آن هم از مرزي كه دشمن متجاوز، آن را شروع كرده و بمبها و موشكهاي آن هر روز بر سر مردم كوچه و بازار فرود ميآمد و خانههاي مردم را خراب ميكرد و مردم را به عزا مينشاندند، بسيار ضد ملي و نامشروعتر از جنگ چريك شهري بود..سال 1365 رسماً و علناً پايان جنگ بي نتيجه شهري اعلام ]شد[ و آقاي رجوي در نشستي اعلام داشت كه من بعد جنگ ميكروشهري جاي خود را به جنگ ماكرو مرزي ميدهد و اين سرآغاز اداي دين به رژيم بعثي بود و سازمان مجاهدين را در مناسبات رژيم صدام به سمت حل شدگي سوق داد.»
پس از سازمان
با سرنوشت شوم سازمان مجاهدين خلق برخي گروه هاي ديگر به شيوه منافقانهتري روي آورد، در يك مقاله در روزنامه اطلاعات همان دوران يكي ازاعضاي سازمان منافقين به بقيه اينگونه خط داد: «سازمان مجاهدين اشتباه كرد كه رو در روي نظام ايستاد و خودش ضربه خورد. اينها بايد اين استراتژي را انتخاب ميكردند كه ميآمدند زير عباي آخوندها قرار ميگرفتند، مدتي ميماندند. در موقع مقتضي بيرون ميآمدند و قدرت را قبضه ميكردند.»
گروه دوم هوشيارانهتر عمل نمود و حتي در موارد بسياري همكاري نزديك با گروه اول داشت. شهيد لاجوردي كه از قدرت نفاق شناسي قوي برخوردار بود، در وصيتنامهاش از همكاري پيچيده اين طيف كه نامشان را "منافقين انقلاب" مينهد با منافقين خلق مينويسد و خطرشان را به مراتب بيش از منافقين خلق ميداند.
يكي از پيچيدگي هاي كار اين گروه تلاش در قرار گرفتن در مسند امور و مختومه جلوه دادن پروندههايي بود كه در صورت ادامه آن خط نفوذشان بر ملا ميشد، به عنوان نمونه ميتوان به مصاحبه يكي ديگر از شاگردان مصطفي شعاعيان كه راه متفاوتي از تقي شهرام را برگزيده بود و در زمان مصاحبه سمتي رسمي و بالا داشت اشاره كرد، مصاحبهاي كه تلاش داشت بحث بقاي نفوذيها در نهادها را پايان يافته معرفي سازد :« يك مسئلهاي كه در اين مورد مطرح است و مردم بايد در جريان قرار بگيرند، وجود عوامل نفوذي دشمن در حزب، نخستوزيري و دادستاني است. ما در واقع ويژگي خاص انقلابمان، يك مقدار مسايلي را هم برايمان ايجاد كرده است.
بعد از پيروزي انقلاب، حركت چون مردمي بود و روز اول يك دفعه صدها كميته و دادستاني در اين مملكت ايجاد شد؛ آن طوري نبود كه يك تشكيلات بيايد با شناسايي، افراد را سر كار بگذارد. اين طور آدمها از همان اول نفوذ كردند و از حمايت قوي دولت موقت و بعدش «بنيصدر» هم برخوردار بودند و حتي بعضي از آنها كه شناسايي ميشدند، بيرون كردنشان با مقاومت روبرو ميشد. اينها به طريق اولي توانستند در خيلي جاها نفوذ كنند. يك سري از آنها كه ماهيتشان مشخص ميشد، تصفيه ميشدند. در اين رابطه الان يك مقدار مسئولين و اداره كنندگان سازمانهاي دولتي و نهادها هوشيارتر با مسايل برخورد ميكنند.» او در اين مصاحبه اطمينان داده است كه شرايط امروز همچون گذشته نخواهد بود.
اين در حالي است كه عوامل نفوذي كه در اين ماجراها سوختند و از منابع اطلاعاتي منافقين حذف گرديدند در بالاترين مقامهاي تصميمگيري كشور جاي داشتند، به عنوان نمونه كشميري كه به عنوان دبير يا قائم مقام دبير شوراي امنيت در جلسات اين شورا حضور داشت، در تصميمسازي و گزارش تصميمگيريها بسيار موثر بود. با چنين دانسته اي اين سوال مطرح مي گردد كه چرا منافقين حاضر گشتند عنصر با ارزشي همچون او را از دست بدهند؟
در جنگ امنيتي در شرايطي خاص تلاش ميكنند يك نفر از نفوذيهايشان را با خوشنامي حذف كنند، آنچنان كه تلاش كردند كشميري را در كنار شهيدان رجايي و باهنر شهيد معرفي كنند و در تشييع جنازه اين عزيزان تابوت سومي به نام كشميري حاضر كردند، زيرا باحذف خوش نام يك عنصر نفوذي از يك سو اگر او در معرض خطر شناسايي بوده باشد با اين روش از بقيه عناصر حساسيتزدايي ميشود و كارها روال ايمني خود را حفظ خواهد كرد و از سوي ديگر حذف خوش نام او موجب رشد شبكه نفوذي همراهش خواهد شد.
از سوي ديگر اين اتفاق در شرايطي رخ ميدهد كه عناصر هم تراز يا بالاتر از او موجود باشند و "خط نفوذ" با حذف او شاه كليدهاي جاسوسي خود را از دست ندهد. ترورها در سالهاي بعد بدون شك با همكاري نزديك هر دو گروه انجام ميگشت، به عنوان مثال در آخرين مصداق شهيد امير سپهبد صياد شيرازي در شرايطي به شهادت رسيد كه به تازگي ارتقا درجه يافته بود و همه چيز براي تصدي مسئوليتهاي مهمتر او در نيروهاي مسلح آماده ميگشت، امر مهمي كه همچون سمي مهلك براي براندازان خاموش نظام بود كه سعي در ايجاد تفرقه ميان سپاه و ارتش و تضعيف آنها در گام سوم پس از تضعيف وزارت اطلاعات و نيروي انتظامي داشتند و با هماهنگي قوي ميان اين دو گروه پيش از آنكه خبر اعطاي درجه سرلشكري به صياد در رسانههاي داخلي منتشر گردد از راديوي منافقين اعلام گشت و در ظاهر انتقام جويي از عمليات مرصاد منافقين خلق او را كه سد راه منافقين انقلاب بود به خيال خود حذف نمودند.
بازگشت خط آشوب
فعاليت اين گروه در دورهاي دوباره شدت يافت و تلاشها براي ايجاد تشنج و آشوب در كنار ترور عوامل موثر براي ايجاد يك كودتاي خزنده، آن اندازه جدي شده بود كه در 18 تير 78 بسياري كار را تمام شده ميدانستند.
در اين دوره كميتهاي كه نامهاي مختلف به خود گرفته بود و ساماندهي اين براندازي را بر عهده داشت، شكل گرفت. بخشهايي از تحركات اين كميته براي افكار عمومي آشكار شد اما هيچ حركت جدي در مقابله با آنها صورت نگرفت؛ به عنوان شاهد مثال از اين اطلاعات ميتوان به سخنان دكتر احمدي نژاد در تير ماه سال 80 اشاره نمود: «دكتر احمدينژاد كه پس از جلسه شوراي مركزي جامعه اسلامي مهندسين در گفتگو با نشريه «جام هفته» شركت كرده بود، گفت: «به نظر ميرسد «كميته ايكس» نقش اصلي را در طراحي و اجراي اقدامات افراطي، بر عهده داشته و به عنوان مركز و گرانيگاه افراطيون عمل ميكرده است. هر چند بنا بر شنيدهها، اين كميته، قبل از 18 خرداد هم فعاليتهايي داشته است، اما پس از 18 خرداد، بر دامنه و شدت حركات افراطي خود، افزوده است..متاسفانه، قضيه به همين جا ختم نميشود و علاوه بر دستگاه شنود موبايل، يكي از نمايندگان مجلس به تازگي خبر از ورود 5000 ميكروفن مخفي داده است،كه معلوم نيست اين تعداد فوقالعاده ميكروفن مخفي، به چه منظور و عليه چه كساني وارد شده است؟»
براي پي بردن به ابعاد تحركات اين گروه توجه به سخنان «حميدرضا ترقي» نماينده وقت مجلس نيز خالي از لطف نيست: «از ورود شش دستگاه شنود تلفن همراه از چهار ماه پيش خبر داشتيم... نميدانم ورود اين دستگاهها براي چه استفادهاي بوده و همچنين نميدانم قضيه از كجا درز پيدا كرده و علني شده است... به هر حال اعتمادي به تلفنهاي همراه نيست و ما در جلساتمان باتري تلفنها را در ميآوريم...»
نشريه «صبح صادق» نيز خبر داده بود دستگاههاي شنود تلفن همراه از كشور آلمان وارد ايران شده است و براي اين دستگاهها مبلغ 300 ميليون دلار به طرف آلماني پرداخت شده است. اين نشريه از قول يك مقام آگاه افزود: ظاهرا اين دستگاههاي شنود تلفن همراه، بر خلاف دستگاههاي موجود،كه بر اساس شماره، اقدام به رديابي تماس ميكنند، بر اساس سيگنالهاي صداي افراد، اقدام به شنود آنها مينمايد.
ويروس هايي كه زنده اند
نكته قابل توجه اين است كه اينها تنها آن بخش از اطلاعاتي است كه توانسته از لابهلاي ديوارهاي امنيتي به بيرون درز كند و حتي سرنوشت همين ميزان خبرها نيز هيچگاه معلوم نشد. اما نشريات آن روز مسئول اين واردات را فردي معرفي نمودند كه يكي از اصلي ترين متهمين پرونده مسكوت مانده انفجار نخست وزيري است.
كاركرد گسترده اين سرويس قوي جاسوسي بارها در فتنه هاي سالهاي بعد از خرداد 1376 به چشم آمد و حتي گاه روزنامه هاي زنجيره اي متوني را به چاپ رساندند كه جز از طريق شنود غير مجاز، قابل استحصال نبود و آنگاه كه موضوع به نزاع هاي دروني جناح دوم خرداد كشيده شد حتي صداي اعتراض اصلاح طلبان نيز به اين موضوع بالا گرفت.
اما اينكه همينك اين امكانات در دست چه كساني است و براي چه پروژهاي از آن استفاده ميشود؟ همچنين اينكه چهره هاي شاخص كميته ايكس همينك در كدام مركزها مشغول به فعاليتند اگر پاسخ داده شود، شايد بتوانيم گامهاي بعدي منافقين جديد را پيشبيني كنيم. اگرچه فعاليت هاي آنها را تنها در اين مسائل نمي توان خلاصه نمود. شايد يكي از پر رنگ ترين ردپاهاي آنها را بتوان در دادن بهانه هاي مكرر در پرونده هسته اي ايران به دشمن و تلاش براي نااميد ساختن مردم به صورت سازمان يافته دنبال نمود.
به هر حال مي توان گفت همچنان نفاق در بدنه كشور حاضر مي باشد، نفاقي كه بسيار پيچيده تر از نفاق اول است و در تجربه هايي همچون 18 تير، بسياري از اشتباه سي خردادماه منافقين اول را تكرار نكرد و توانست بقاي سياسي خود را حفظ نمايد. حياتي كه اگرچه گاه تا مرز مرگ پيش رفته اما همچنان با كياست زنده مانده است و همچون "ويروس" در روزهاي سخت تنها به بقا انديشيده تا در روزهاي مناسب دوباره قدرت نمايي نمايد.
منابع:
1- صحيفه نور ، موسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني
2- خاطرات آيتالله محمد يزدي، مركز اسناد انقلاب اسلامي.
3-شرح تاريخچه سازمان مجاهدين خلق ايران ، احمدرضا كريمي از اعضاي اوليه سازمان، مركز اسناد انقلاب اسلامي.
4- نهضت امام خميني، حميد روحاني، مركز اسناد انقلاب اسلامي.
5- مجاهدين خلق در آيينه تاريخ، علي اكبر راستگو، مركز اسناد انقلاب اسلامي
6- جريانها و سازمانهاي مذهبي سياسي ايران، رسول جعفريان، مركز اسناد انقلاب اسلامي.
7- خاطرات احمد قديريان، محمدرضا سرابندي و سيدحسين نبوي ، مركز اسناد انقلاب اسلامي
8- تروريسم ضدمردمي، دفتر سياسي سپاه پاسداران انقلاب اسلامي
9- سازمان مجاهدين خلق/پيدايي تا فرجام،موسسه مطالعات و پژوهشهاي سياسي
10- خاطرات عزت شاهي،محسن كاظمي، دفتر ادبيات انقلاب اسلامي
11- وصيتنامه شهيد لاجوردي ، بنياد فرهنگي شهيد لاجوردي
12- روانشناسي خشونت و ترور، مسعود جاباني (عضو سابق سازمان مجاهدين خلق)، چاپ در هلند
13- «خاطرات يك شورشي ايراني» ، مسعود بني صدر (عضو سابق سازمان مجاهدين خلق)، چاپ در فرانسه
14- آرشيو روزنامه هاي جمهوري اسلامي، اطلاعات، كيهان، شرق، خراسان، هفتهنامه هاي صبح صادق، جام هفته و شما ، نشريات چشم انداز ايران، مجاهد، پيكار و نگاه نو و سايت موسسه مطالعات و پژوهشهاي سياسي
.................................................................................
منبع: مركز اسناد انقلاب اسلامي
سه شنبه 28 خرداد 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فارس]
[مشاهده در: www.farsnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 500]
-
گوناگون
پربازدیدترینها