واضح آرشیو وب فارسی:تابناک: تهديد آرمانگرايي در ورزش ايران
مهدي خرمدل
در تاريخنگار، المپيك بيستم كه به ميزباني مونيخ در سال 1972 برگزار شد، در ميان ادوار مختلف اين بازيها، جزو ضعيفترين مسابقات، شامل غير اخلاقيترين رفتارها و در زمره خونينترين رقابتهاي ورزشي به شمار رفته و حتي در وبسايت كميته بينالمللي المپيك نيز بابت اين مسائل اظهار تأسف شده است.
با اين حال، دوره ياد شده از بازيهاي المپيك هم درسهايي از خود به جاي گذاشت. يكي از اين درسها، مبارزات حذاب و احساسي «تئوفيلو استيونسون» بوكسور كوبايي بود. او سه بار قهرماني سنگينوزن المپيك را در بازيهاي مونيخ، مونترال و مسكو با شكست تمامي حريفانش به دست آورد تا با توجه به دريافت نخستين نشان طلاي المپيك در بازيهاي المپيك مونيخ، افتخاراتش مجموعا در بسته اطلاعاتي اين المپيك ارايه شود. در آخرين عبارت تعريفشده براي اين قهرمان كوبايي در پرونده مدالآوريهايش چنين آمده است: «استيونسون تا پايان دوران قهرمانياش به تمامي افتخارات ممكن در مسابقات بوكس المپيك دست يافت، اما بزرگترين افتخاري كه ميتوان به او نسبت داد، اين است كه در عين برخورداري از قدرتي خيرهكننده و بيرقيب، هرگز آلوده بوكس حرفهاي نشد و به چارچوبهاي ورزش آماتوري پايبند باقي ماند.
آري، در آن مقطع كه اخلاق در جهان دوران ركودش را طي ميكرد، المپيك با چنين شعارهايي همراه شد تا جايگاه ورزشي آماتور براي همگان مشخص شود و جهان دريابد روح آماتوريسم در ورزش به لحاظ حفظ مسائل اخلاقي ستودني است.
اين سخنان را بگذاريد كنار گفتههاي روزهاي اخير برخي از قهرمانان كشورمان تا دريابيد كه شرايط در ورزش ايران به چه شكل رقم ميخورد. براي نمونه، اشاره ميكنيم به گفتوگوي يكي از روزنامههاي پرتيراژ صبح با مرتضي سپهوند، بوكسور وزن 64 كيلوگرم كشورمان در المپيك 2008 پكن كه عنوان داشته: «شايد پس از المپيك، سراغ بوكس حرفهاي بروم.»
البته شايد سپهوند به عنوان يك قهرمان چندان در قيدوبند بار معنايي تصميمي كه اتخاذ كرده، نباشد و او همچون ساير قهرمانان مشتزني كه بارها از بيشغلي و مشخص نبودن آيندهكاريشان ابراز نگراني كردهاند، تنها راه چاره را پناه بردن به آغوش ورزش حرفهاي تلقي كرده است. شايد او نيز دريافته كه حتي در صورت به دست آودن يك كوه مدال، سرانجام سرنوشتي همچون محمود ميران انتظارش را ميكشد، يا بازيهاي زمانه او را مجبور به خداحافظي از دنياي قهرماني همچون عليرضا حيدري در عين مظلوميت ميكند. در صورتي كه هيچ يك از اين اتفاقات نيز به وقوع نپيوندد، قهرماني خواهد بود كه چهارمين دهه عمر خود را سپري ميكند، اما هنوز يك شغل ثابت ندارد، همانگونه كه حسين اوجاقي از زندگانياش چنين روايت ميكند. آيا در اين شرايط نبايد انتظار بازگشت ورزش به پيروي از قواعد ورزش حرفهاي داشت و هر آنچه تحت عنوان ورزش آماتور در راستاي اعتقاداتمان در طول چند دهه اخير شكل گرفت، كمرنگ شود؟
هنوز خاطره بازگشايي مشتزني و چند رشته ورزشي در حدود بيست سال پيش با هدف پايهگذاري قواعدي متفاوت براي اينچنين رشتههايي به فراموشي سپرده نشده است، اما شرايط در طول اين دو دهه به گونهاي رقم خورده و تا آنجا پيش رفته كه هماكنون حذف اين آرمانگرايي دامنهدار از صحنه ورزش، كشور را به شدت تهديد ميكند.
ميتوان گفت، گرايش بيحد و حصر ورزشكاران مليپوش به ورزش حرفهاي بيشتر به واسطه مشكلات اقتصادي و معيشتي است كه براي ايشان به عنوان دغدغهاي اساسي در طول سالهاي اخير همواره مطرح بوده و با توجه به فضاي اقتصادي كشور، روزبهروز بر حجم اين نگرانيها افزوده شده است و الاّ ورزشكاران ايران در مقايسه با ورزشكاران ديگر كشورهاي جهان، كمترين گرايش را به ورزش حرفهاي و اقدامات غيراخلاقي و غيرورزشي صورتپذيرفته در زير پوست اين حوزه داشته و دارند.
به بيان سادهتر، مهاجرت برخي ورزشكاران كشورمان در سه دهه اخير به كشورهاي عربي و در مواردي اروپايي، ريشه در مسائل اقتصادي داشته است كه باعث شده، اين مليپوشان در رشتههاي گوناگون دست به دامان ورزش ديگر كشورها به ويژه در حوزه حرفهايگري شوند تا آينده اقتصادي خويش را تضمين كنند.
در اين مطلب، بسياري از موضوعات به واسطه حساسيت در لفافه آمد تا نه ورزشكار مهاجري نام برده شود و نه آبروي كسي در معرض خطر قرار گيرد، لكن الزامات حكم ميكند يك نكته شفاف بيان شود و آن پيغامي است كه گفتههاي سپهوند و امثال اين قهرمان در آستانه المپيك پيرامون مشكلات اقتصاديشان بيان ميكنند.
آيا در صورتي كه برخي از قهرمانان ما در المپيك پكن و يا ساير رقابتهاي جهاني و قارهاي، پناهنده كشوري شوند و آنچه حسين رضازاده براي تركيه انجام نداد را بپذيرند، ميتوان فقط به ايشان خرده گرفت؟ البته عرق ملي ايجاب ميكند قهرمانان كشورمان حاضر نشوند براي مملكت ديگري جز ايران به ميادين ورزشي ملي وارد شوند، اما به هر حال، شرايط دشوار زندگي و فشار روزگار، برخي را ملزم به پذيرش مسائلي ميكند كه هيچ سنخيتي با اعتقاداتشان ندارد.
مطمئنا گسترش موج نارضايتي از مسائل معيشتي ميان ورزشكاران مطرح و چهرههاي ملي ميتواند به سبب اين مهاجرتها و حتي دامن زدن به آنها شود و سرشكستگي را نصيب ورزشي كه اخلاق در صدر آن جاي گرفته است، كند كه اين امر به جز ايجاد غيرقابل تحملترين فضاي ممكن در ورزش ملي سوغاتي به همراه نخواهد داشت.
در اين ميان، نبايد راهاندازي صندوق حمايت از قهرمانان و پيشكسوتان را در دوره مديريت پيشين در دستگاه ورزش كه در دوره جديد بر حجم اعتبارات آن افزوده شده، ناديده گرفت و نقش آن را انكار كرد، اما بايد پذيرفت اين صندوق نتوانسته هزينه يك زندگي متوسط را به عنوان حقوق يك قهرمان براي اين قشر به صورت فراگير و گسترده تأمين كند و در اين باره همواره با محدوديت اعتباري روبهرو بوده است.
با اين اوصاف، انتظار ميرود اهالي طبقات فوقاني ساختمان سئول با در نظر گرفتن اولويت موجود و اهميت حفظ قهرمانان در سطح ملي كشور، حركتي متفاوت با گذشتگان را در پيش گيرند و با تغيير رديف بودجه بخشي از بودجه عمراني به بودجه جاري اين سازمان و گذشتن از احداث چند سالن ورزشي، به تأمين بودجه قهرمان كنوني در سطوح ملي بپردازند تا داشتههاي حال حاضر به خاطر تلاش براي ساخت آينده از دست نروند. رئيس دستگاه ورزش بايد به اهميت اين مقوله توجه داشته باشد تا سرنوشت ورزش ايران همچون ورزش كشورهاي جهان سوم كه تنها دستاوردشان صدور قهرمان به مقصد تيمهاي ملي و يا ميادين حرفهاي ديگر كشورهاست، نشود.
آقاي عليآبادي؛ امروز از اقدام انقلابي پروا مكن و دستكم با تأمين كامل صدها قهرمان ملي، نشان دهيد، دولت نهم نگاهي متفاوت از پيشينيان به مسأله ورزش دارد.
سه شنبه 28 خرداد 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تابناک]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 165]