واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
قریب دو سال از تأسیس سازمان مجاهدین خلق(منافقین) میگذشت که مسعود رجوی وارد این سازمان شد. «ادبیات بیانیههای موسوی هیچ فرقی با ادبیات رجوی ندارد.» این جملهای بود که چند روز پیش بر زبان دکتر محمدجواد لاریجانی از تحلیلگران برجسته سیاسی کشور جاری شد و واکنشهای مختلفی را به دنبال داشت. البته پیش از این موضعگیری صریح لاریجانی نیز، برخی رسانهها و مطبوعات شباهت مواضع و عملکرد میرحسین موسوی در حوادث بعد از انتخابات دهم را با مسعود رجوی مورد تأکید قرار داده و مفاهیم «نفاق جدید» و «منافقین جدید» نیز بر اساس همین شبیهسازی تاریخی وارد فضای سیاسی و رسانهای کشور شد. آنچه در پی میآید بررسی کوتاهی درباره تطابق مواضع و رفتار سیاسی میرحسین موسوی در فضای بعد از انتخابات با سرکرده سازمان منافقین است. دهه 60، انتخابات، تحریم و آشوب قریب دو سال از تأسیس سازمان مجاهدین خلق(منافقین) میگذشت که مسعود رجوی وارد این سازمان شد. پس از اعدام برخی اعضای این سازمان در دهه 50 و انشعاب آن به دوشاخه اسلامی و مارکسیستی، مسعود رجوی شاخه علیالظاهر مذهبی آن را برعهده گرفت. به رغم آنکه ایدئولوژی ابتدایی سازمان مبتنی بر اسلام و علیه امپریالیزم بود، اما بعدها خط مشی این سازمان به سوی مارکسیسم متمایل شد تا جایی که مفاهیم متناقضی چون مارکسیست مسلمان با نقد بر اسلام رایج و فقه سنتی در قالب کتابها و جزوات آن جلوهگر شد. شاخه به ظاهر مذهبی سازمان نیز هیچگاه مرز روشنی با مارکسیسم نداشت. مسعود رجوی به رغم آنکه در نخستین ماههای پس از پیروزی انقلاب علیالظاهر با جریان اصلی انقلاب همراهی و خود را پیرو امام خمینی(ره) قلمداد میکرد در جریان همهپرسی نظام جمهوری اسلامی به طور ضمنی با نوع پرسش «آری یا نه» مخالفت کرد و سازمان منافقین در جریان تدوین و تصویب قانون اساسی در همهپرسی آن شرکت نکرد. مسعود رجوی در اولین دوره انتخابات ریاست جمهوری، خود را به عنوان کاندیدای ریاست جمهوری مطرح کرد ولی حضرت امام(ره) ضمن یک موضعگیری قاطع اعلام کرد«کسانی که به قانون اساسی رأی مثبت ندادهاند، حق ندارند كاندیدا شوند». پس از این وقایع، سازمان منافقین انتخابات ریاست جمهوری را تحریم کرد و به دنبال آن مسعود رجوی تنها راه موجود برای ابراز وجود را در ایجاد غائله و غوغاگری دید. بدین جهت به موازات جریانات لیبرال و سلطنتطلب، در اقدامی هماهنگ به ایجاد درگیریها و آشوبهایی پراکنده در اقصی نقاط کشور و درگیری با اقشار مختلف مردم و نیروهای انقلاب پرداخت. رجوی در واقعه 14 اسفند با بنی صدر همکاسه شد و طی بیانیههایی از او حمایت کرد. پس از عزل بنیصدر در اطلاعیهای از سوی رجوی و فرقهاش اعلام شد: «مجاهدین خلق ایران با اخطار قاطع انقلابی علیه هرگونه سوءنیت به جان رئیسجمهور از تمامی خلق قهرمان ایران، آمادگی و حضور دائم در صحنهها و مقاومت پیگیر را طلب کرده و در این شرایط حمایت از شخص رئیسجمهور و حفاظت از جان او را یک وظیفه مبرم انقلابی در سراسر کشور تلقی میکند». به رغم عدم استقبال ملت از بیانیههای رجوی و وجود انزجار عمومی از وی و فرقهاش، این سازمان طی اعلامیهای تهدیدآمیز، نمایندگان را از شرکت در مجلس برای تصویب بیکفایتی بنیصدر برحذر داشت. در این اطلاعیه آمده بود:« سازمان مجاهدین خلق ایران به تمامی نمایندگانی که در مجلس حضور مییابند نسبت به کلیه عواقب گسترده عزل رئیسجمهور در فضای هیستریک ارتجاعی حاکم، زنهار میدهد، از اینرو با یادآوری قانونگذاری که در تاریخ معاصر ایران به استقرار دیکتاتوری منجر شده است، ما به فرد فرد نمایندگان حاضر و بویژه آنها که نسبت به سرنوشت مرم ایران احساس مسؤولیت میکنند، تذکر میدهیم که خود را شایسته لعن و نفرین ابدی ملت ایران نساخته و مرعوب صحنههای ساختگی چماقداران در برابر مجلس نشوند» اما بعد از عزل بنیصدر، مسعود رجوی و سازمان مجاهدین(منافقین) ضمن ورود به فاز ترور، به صورت تشکیلاتی ابتدا به فرانسه و سپس به عراق رفتند و ضمن ارتباط با صدام و مستقر کردن تشکیلات در عراق، با انجام بمبگذاریها و ترورهای سران نظام و ... به انجام فعالیتهای معاندانه و متعددی پرداختند. کیش شخصیت و هنر شکستها را پیروزی بزرگ جلوه دادن! براساس نوشته آیتالله محمدی ریشهری در جلد سوم کتاب خاطرهها، اعتماد به نفس کذایی و کیش شخصیت مسعود رجوی در برخورد با مسائل به گونهای بود که وی در محافل فرقه منافقین، غالباً تحت عبارت «تحلیل مشخص از شرایط مشخص» (ملهم از اصطلاحاتی که منافقین از لنین اقتباس کرده و لقلقه زبان شخص رجوی بوده است) به تجزیه و تحلیل قاطعانه میپرداخت. یکی از عناصر مقیم اروپا که زمانی مرتبط و نزدیک با رجوی بوده است در جلد اول کتابی تحت عنوان «اسناد مکاتبات مسعود رجوی و من» در بخش پنجم آن (نمونهای از نوشتههای نشریه مجاهد حول محور کیش شخصیت رجوی) با نگاهی به ظاهر منتقدانه و ریزبین، نسبت به عملکرد سازمان منافقین و شخصیت رجوی عنوان میکند که «توهم» و «خود بزرگبینی» در رفتار و کردار سیاسیاش به گونهای شده بود که در مقالات نشریه مجاهد از مسعود رجوی، با عناوین و مضامینی چون «رهبری انقلاب مردم ایران» ، «فرماندهی کل ارتش آزادیبخش ملی»، «احساسات عمیق مردم نسبت به مسعود و مریم»، «ایران رجوی – رجوی ایران»، یاد میشد. توهم قدرت و میل به خودبزرگبینی در مسعود رجوی به گونهای بود که روزنامه لوموند مورخه 10 ژوئن 1986 نوشت: «آقای رجوی و دوستان وی ضمن دوران تبعید طولانی در فرانسه، در هنر «شکستها را پیروزی بزرگ جلوه دادن» استاد شدهاند.» بر همین منوال بود که سازمان مجاهدین پس از هر شکستی به سمت ترسیم تاکتیکهای جدیدی روی آوردند تا بتوانند موقعیت و هویت خود را اعتبار بخشند و با همین اعتبار پوشالی، به روند آنچه که «دیپلماسی انقلابی» یا «انقلاب ایدئولوژیک» مینامیدند ادامه دهند. همگرایی نفاق قدیم و نفاق جدید در روزهایی که میرحسین موسوی حامیان خود را به تجمعات خیابانی دعوت میکرد، مریم رجوی از رهبران منافقین در خارج از کشور، حمایت خود را از این تاکتیکها و تظاهرات خیابانی اعلام کرد کما اینکه وزیر اطلاعات سابق رژیم صهیونیستی صراحتاً گفت که «موسوی و همسرش روح جدیدی به آزادی بخشیدهاند». از طرفی مشی حاکم بر سازمان مجاهدین انقلاب که در ایام انتخابات توان تئوریک و تشکیلاتی خود را برای پیروزی میرحسین موسوی بسیج کرده بود، با مبانی فکری سازمان مجاهدین دهه 40 بیارتباط نیست. گویا تاریخ در حال تکرار شدن است تا رابطه بنیصدر و سازمان مجاهدین خلق(منافقین) با رابطه میرحسین موسوی و سازمان مجاهدین انقلاب، شباهتهای استراتژیک و تاکتیکی بسیاری را در اذهان عموم (بویژه آنها که رویدادهای دهه 60 را به یاد دارند) تداعی کند. میرحسین در مسیر راه طی شده! برهم ریختگی پازل تئوریک و تشکیلاتی میرحسین موسوی در انتخابات و به کارگیری تاکتیکهای بیثمری چون اعلام پیروزی قبل از شمارش آرا، تجمع غیرقانونی در برابر وزارت کشور، اعتراض به نهادهای قانونی و نیز بهرهمندی از تعلیمات جین شارپ و کودتای مخملی، نه تنها جامعه را دچار شستشوی مغزی (deporatization) و اثرپذیری اجتماعی نکرد، بلکه وحدت و همدلی مردم و حضور شکوهمند مردم در تظاهرات روز قدس و شکست پیدرپی آشوبطلبان نشان از آگاهی عمومی و عدم اقبال ملت نسبت به جریان میرحسین موسوی دارد. اکنون تنها گزینه راهبردی نزد موسوی آن است که برای ابراز هویت و زنده نگه داشتن جریان اعتراض دست به انتشار بیانیه و تشکیل جریان موسوم به راه سبز امید بزند. نکته مهم آنکه در ابتدا میرحسین موسوی چندین پیام را در قالب اطلاعیه در سایتها و خبرگزاریهای منتسب به خود منتشر کرد، غافل از آنکه اشتیاق مردم برای افزایش آگاهی و حضور در فضای مجازی محدود به همان ایام پرشور انتخاباتی است. او خود را دچار فوبیای سیاسی(phobia) و ترس غیرعقلانی کرده است، به همین جهت به سبک بیانیههای شمارهدار سیاسی – نظامی سازمان منافقین به شمارهگذاری بیانیهها و خبرسازی و طولانی کردن بیانیههایش میپردازد تا همچنان در صحنه سیاسی کشور فعال و مؤثر به شمار آید. با این وجود باید اذعان کرد به همان ترتیبی که مسعود رجوی به دلیل توهم قدرت، خودشیفتگی و کیش شخصیت، از مسیر سیاستورزی به پرتگاه رادیکالیسم کور غلتید و نهایتاً سر از ناکجاآباد جدایی از ملت درآورد، میرحسین موسوی نیز اگر بر همین«راه طی شده» اصرار ورزد، عاقبت بهتری نخواهد یافت. /2759/
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 376]