تور لحظه آخری
امروز : دوشنبه ، 27 اسفند 1403    احادیث و روایات:  ghhhhhh
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

خرید پرینتر سه بعدی

سایبان ماشین

اجاره سند در شیراز

armanekasbokar

armanetejarat

Future Innovate Tech

آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت

پی جو مشاغل برتر شیراز

خرید یخچال خارجی

بانک کتاب

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

قیمت فرش

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

خرید از چین

خرید از چین

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

خودارزیابی چیست

رزرو هتل خارجی

تولید کننده تخت زیبایی

سی پی کالاف

دوره باریستا فنی حرفه ای

چاکرا

استند تسلیت

کلینیک دندانپزشکی سعادت آباد

پی ال سی زیمنس

دکتر علی پرند فوق تخصص جراحی پلاستیک

تعمیر سرووموتور

تحصیل پزشکی در چین

مجله سلامت و پزشکی

تریلی چادری

خرید یوسی

مهاجرت به استرالیا

ایونا

تعمیرگاه هیوندای

کاشت ابرو با خواب طبیعی

هدایای تبلیغاتی

خرید عسل

صندوق سهامی

تزریق ژل

خرید زعفران مرغوب

تحصیل آنلاین آمریکا

سوالات آیین نامه

سمپاشی سوسک فاضلاب

بهترین دکتر پروتز سینه در تهران

صندلی گیمینگ

دفترچه تبلیغاتی

خرید سی پی

قالیشویی کرج

سررسید 1404

تقویم رومیزی 1404

ویزای توریستی ژاپن

قالیشویی اسلامشهر

قفسه فروشگاهی

چراغ خطی

ابزارهای هوش مصنوعی

آموزش مکالمه عربی

اینتیتر

استابلایزر

خرید لباس

7 little words daily answers

7 little words daily answers

7 little words daily answers

گوشی موبایل اقساطی

ماساژور تفنگی

قیمت ساندویچ پانل

مجوز آژانس مسافرتی

پنجره دوجداره

خرید رنگ نمای ساختمان

ناب مووی

خرید عطر

قرص اسلیم پلاس

nyt mini crossword answers

مشاوره تبلیغاتی رایگان

دانلود فیلم

قیمت ایکس باکس

نمایندگی دوو تهران

مهد کودک

پخش زنده شبکه ورزش

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1865804566




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

پاي حرف‌هاي شهيد ناصر کاظمي از زبان همسرش


واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:

نعمت‌هاي خوب خدا براي ما بچه‌مسلمان‌ها است   توي سفر به کردستان حرف‌هاي مردم را که شنيديم آنچه دوستان و خانواده ناصر کاظمي براي ما گفته بودند تکرار شد و ديديم وقتي اسم از کاک ناصر به ميان مي‌آيد بعد از اين همه سال چيزي نماند برايمان گوسفند قرباني کنند به هواي اينکه ناصر را مي شناسيم و نامي از او برده ايم.       حرف هاي همسر شهيد ناصر کاظمي در کتاب نيمه پنهان او که انتشارات روايت فتح چاپ کره يادمان انداخت ناصر کاظمي همان است که سال‌ها زير سايه مردانگي‌اش زندگي کرده‌ايم. سراغ خانواه‌اش را گرفتيم و خبر رسيد همسر حاج ناصر هنوز مدير يکي از مدرسه‌هاي تهران است. ناصر کاظمي ميان مردمي که تا حالا ديده‌ايم مرد يگانه‌اي است که همه وجوه زندگي کوتاهش را شور بندگي و جهاد مخلصانه فراگرفته بود. استخدام در آموزش و پرورش تابستان 59 مديريت مدرسه مکتب زينب(س) را به اجبار منطقه پذيرفتيم روزي که ابلاغ مديريت را گرفتم برايم خيلي سخت بود هنوز متي از ورود من به آموزش و پرورش نگذشته بود نه تجربه کار مديريت را داشتم و نه سن و سال بالايي. آن موقع تازه 22 سالم تمام شده بود و فقط يک سال تجربه کار در مدرسه را داشتم؛ آن هم تدريس و نه اداره مدرسه. هر چه تلاش کردم که هر طور شده زير بار اين مسئوليت سخت نروم اما اداره قبول نکرد مي‌گفتند اين يک تکليف شرعي است. هنوز مدتي از انقلاب نگذشته همه بايد به هر شکل شده به اين انقلاب خدمت کنند. بالاخره اين درخواست را قبول کردم مدرسه مکتب زينب(س) در 2 شيفت بود. صبح‌ها دبيرستان و بعدازظهرها راهنمايي بود. اين مدرسه در خيابان قصرالدشت بود. پس از قبول اين مسئوليت براي اينکه تسلط کامل به کار داشته باشم تصميم گرفتم 2 تا از دوستانم را همراه خودم به عنوان معاون به مدرسه بياورم يکي از آنها که هم دانشکده‌اي بوديم معاون دبيرستان شد و ديگري که فارغ التحصيل دانشگاه شهيد بهشتي بود معاون راهنمايي شد. شروع زندگي در خانه اجاره‌اي براي شروع زندگي مشترک خانه‌اي در خيابان کارون اجاره کرديم و باوجود قرار و مدارهايي که با هم گذاشته بوديم و قرار بود بعد از عروسي به غرب برويم اين اتفاق نيفتاد او مي‌گفت اگر تهران بماني شايد بتوانيم به ديدنت بيايم؛ اما اگر در کردستان باشي دل نگران مي شوم و با مشغله‌اي که دارم شايد نتوانم به خانه بيايم. در هر صورت بعد از سفر مشهد من را راضي کردند و زندگيمان را در خانه اجاره‌اي در خيابان کارون شروع کرديم. ناصر فقط 3 روز تهران بود که عمليات شروع شد. برگشت کردستان. بعد از رفتن ناصر خيلي تنها شدم، اما هر طور بود تحمل مي‌کردم و مي‌خواستم از همان اول زندگي روي پاي خودم بايستم و به اطرافيان تکيه نکنم. ناصر يک ماه به تهران آمد. در اين مدت فقط با تلفن با هم صحبت مي‌کرديم. بعد هم که به تهران مي‌آمد چند روز مي‌ماند و دوباره بر مي گشت. آن روزها بحبوحه عمليات بود و خيلي سرش شلوغ بود. بعد از آزادسازي سد بوکان به تهران آمد و سريع برگشت. رفت وآمدهايش همين طور ادامه داشت و من هم منتظر بودم که بعد از اينکه عمليات به پايان برسد و سرش خلوت شود بيشتر در کنار هم باشيم. سخت‌ترين روز زندگي آخرين باري که رفت عمليات سردشت و پيرانشهر بود. در اين عمليات کردستان پاکسازي مي‌شد. 2 هفته از رفتنش گذشته بود و هيچ خبري نشد. همين طور چشمم به تلفن بود و منتظر بودم تا خبري از او بگيرم هر لحظه که مي گذشت نگران تر مي شدم. بالاخره يک روز که در مدرسه بودم خواهرش آمد و خبر شهادت ناصر را داد. اين لحظه سخت ترين لحظه زندگي‌ام بود. هرچند طول زنگي مشترک ما خيلي کوتاه بود و به چشم برهم زدني تمام شد؛ اما اين 6 ماه زندگي براي من کلي خاطره و تجربه است. 27 سال از شهادت او مي‌گذرد ولي هنوز در زندگي احساس خلأ نکردم و همچنان با انرژي مثبتي که از آن 6 ماه زندگي گرفتم اين قدرت را دارم که زندگي را ادامه هم. ناصر تمام وجود من است ناصر نيمه وجود من نيست تمام وجود من است. او هم حرکت دهنده و هم مکمل من است. با روحيه خوبي که داشت حال و هوايي که در زندگي من ايجاد کرد حتي يک‌بار هم احساس نکردم پشتم خالي است. هميشه فکر مي‌کرم يک نفر که از نظر روحي و اخلاقي آدمي محکم و قوي است بايد به زندگي من پا بگذارد و دوست داشتم از کسي اطاعت کنم و مطيع و فرمانبردار او باشم که ارزشش را داشته باشد. ناصر همين خصوصيات را داشت کسي بود که گفته و علمش يکي بود. طبيعتا آدم اگر از چنين شخصيتي اطاعت کند نه‌تنها ضرر نمي‌بيند بلکه همه زندگي‌اش منفعت است. به همين دليل چشم بسته او را قبول داشتم و هنوز هم نااميد نيستم.‌ خيلي‌ها به من مي‌گويند مگر 6 ماه زنگي خاطره هم دارد که چيزي در خاطرت مانده باشد؟ اما براي من اين زندگي کوتاه به‌قدري ارزشمند است که تک تک خاطره‌ها را به ياد دارم. هنوز هم از دور به آن خانه نگاه مي‌کنم تا يک سال بعد از شهادت ناصر در. همان خانه بودم. علاقه خاصي به آنجا داشتم. اين خانه هم نزديک محل کارم بود و رفت و آمد راحتي داشتم و هم تمام زندگي و خاطره‌هايم بود. هنوز هم مي‌روم و از دور نگاهش مي‌کنم. چند ماهي بود که گذرم به آنجا نيفتاده بود يک بار که به طور اتفاقي با پسرم از آنجا مي‌گذشتم، وقتي به آن کوچه نگاه کردم و ديدم آن خانه را خراب کرده‌اند و آپارتمان مي‌سازند يک دفعه دلم لرزيد. خيلي ناراحت شدم آنجا را دوست داشتم. شهيد کاظمي از خيابان تيموري تا پاوه شهيد ناصر کاظمي متولد 1335 بود. دوران کودکي و نوجواني‌اش را در خيابان تيموري سابق گذراند تا سن 15 سالگي در اين محله بود. براي ورود به دانشگاه در 2 رشته قبول شده بود؛ پيراپزشکي و تربيت بدني. اما با علاقه‌اي که به ورزش داشت، تربيت بدني را انتخاب کرد. زمان دانشجويي هم مدتي در مدرسه تدريس مي‌کرد. بعد از انقلاب در سال 57 وارد سپاه شد. بعد براي کارهاي جهادي به سيستان و بلوچستان رفت. مدتي آنجا بود و با ديدن فقر اقتصادي و فرهنگي و مشکلاتي که مردم آنجا داشتند به فکر خدمت رساني به مردم آنجا مي‌افتد بعد از مدتي به دليل درگيري خلق عرب در خرمشهر همراه شهيد بروجردي به آنجا مي‌رود و بعد از پايان درگيري در خرمشهر به پيشنهاد شهيد بروجردي به عنوان فرماندار به پاوه مي رود. علاقه مردم پاوه به شهيد کاظمي شهيد کاظمي ميان مردم کرد وجهه خاصي داشت بعد از چند سال که از شهادتش گذشته بود به پاوه رفتم آنجا ديدم که مردم چقدر با عظمت درباره او صحبت مي کنند. خانمي که همسرش بخشدار جوانرود بود مي‌گفت کردها مردمان متعصبي هستد و مرد غريبه را به خانه نمي آورند، اما همسر من ناصر را خيلي راحت به خانه راه مي‌داد. ناصر بيشتر شب‌ها را به رفع اختلاف‌هاي خانوادگي اختصاص مي‌داد. تا نيمه‌هاي شب مي‌نشست و اختلاف آنها را حل مي‌کرد. يک بار هم پسرم براي بازديد از خانواده شهداي پاوه به آنجا رفته بود تعريف مي‌کرد در منزل شهيدي عکس پدرش را بزرگ قاب کرده و سر طاقچه گذاشته بودند و عکس پسر شهيدشان در قاب کوچکي کنار عکس شهيد کاظمي بوده است. مادر شهيد مي‌‌گويد وقتي خبر شهادت شهيد کاظمي را شنيده با صداي بلند گريه مي‌کرده و مي‌گفته من تازه داغدار شدم آن وقت که خبر شهادت پسرم را شنيدم اينقدر برايم سنگين نبود اما شهادت کاک ناصر داغي بر دلم گذاشت. شهادت فرماندار پاوه بعد از پاکسازي و آزاد سازي شهر پاوه حاج احمد متوسليان و شهيد همت با تشکيل تيپ محمدرسول الله به جنوب رفتند اما ناصر در غرب ماند و فرماندهي سپاه کردستان را هم به عهده گرفت و از پاوه به سنندج رفت و تيپ شهدا را هم راه اندازي کرد. آن سال عمليات‌هاي متعدي را طرح ريزي کرد و در همه عمليات‌ها پيروز شدند. بهار سال 61 آزاد سازي سد بوکان کار سنگين و با عظمتي بود بعد از آزاد سازي سد بوکان امام جمعه تهران گفت آزاد سازي بوکان اگر ارزشمندتر از آزاد سازي خرمشهر نباشد کمتر از آن نيست. بعد از آن چند جاده و محور ديگر را هم آزاد کردند. آزاد سازي جاده سرشت و پيرانشهر آخرين علميات در غرب بود. آخر اين عمليات و هنگام پيشروي گروهي تک تيراندازها در کوهها مستقر مي‌شوند و بچه‌ها را هدف قرار مي‌گيرند. از طرفي شهيد کاظمي هم به توپخانه گرا مي‌دهد که جاهايي را که تک تيراندازها هستند بزنند. بعد تصميم مي‌گيرد خودش به توپخانه برود و از همان جا هدايت کند همين که سوار ماشين مي‌شود به طرف توپخانه برود هدف گلوله تيراندازها قرار مي‌گيرد و به شهادت مي رسد. تخصص شهيد کاظمي در طرح ريزي عمليات نظامي مي‌گفتند عمليات نظامي را خوب و منسجم طرح ريزي مي‌کرد به همين دليل شهيد صياد شيرازي تاکيد مي‌کرد در عمليات‌ها نبايد به خط مقدم برود و سر اين مساله با شهيد صياد شيرازي بحث مي‌کردند. شهيد کاظمي معتقد بود اگر هنگام پيشروي‌ها جلو نرود ديگران هم به تبع او نمي‌روند؛ آن وقت کارها پيش نخواهد رفت بعد از شهادتش بچه‌هاي سپاه دست نوشته‌هاي او را براي دانشگاه جنگ بردند مي‌گفتند طرح‌هاي عملياتي که در آن ثبت کرده در دانشگاه تدريس مي شود. با اينکه دوره جنگ نيه بود اما خيلي خوش‌فکر بود. دوستانش مي‌گفتند او يک مدير قوي و فرمانده توانايي بود از دست دادن او ضايعه سنگيني براي اين مملکت بود. اخلاق اين فرمانده جوان شهيد کاظمي هنگام شهادت فقط 25 سال داشت اما خيلي خودساخته و با تجربه بود. در برقراري ارتباط با ديگران جاذبه قوي داشت. از نظر مديريتي بسيار توانا بود. در بحث‌هاي سياسي کم نمي‌آورد و به همه مسائل روز آگاهي داشت در جمع‌هاي خانوادگي بسيار خوش اخلاق و خوش صحبت بود که جوان‌هاي فاميل جذب او مي‌شدند و ساعت‌ها با هم صحبت مي‌کردند. هر بار که مي‌خواست به جبهه برود چند نفر از جوان‌هاي فاميل همراهش مي‌رفتند. حتي يک بار که چند نفر از مسئولان و معاونان آموزش و پرورش منطقه به خانه ما آمده بودند با صحبت‌هايي که شهيد کاظمي در جمع آنها کرده بود يک گروه از نيروهاي آموزش و پرورش منطقه همراهش به جبهه اعزام شدند. با همه گرفتاري‌هايي که داشت اهل سفر و گردش بود اين نکته خيلي مهم بود که شايد خيلي‌ها در آن زمان فراموش کرده بودند. هيچ وقت در کارهايش افراط و تفريط نديدم. هميشه مي‌گفت نعمت‌هاي خوب خدا براي ما بچه مسلمان‌ها است بايد از آنها استفاده کرد. کوه براي بچه مذهبي‌ها است، بايد با تيپ و ظاهر مذهبي‌شان به کوه بروند و از نعمت‌هاي الهي بهره‌مند شوند.   /1001/





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 353]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن