واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
«پیرو حوادث چند ماهه اخیر بیانیه ضمیمه از سوی اینجانب صادر شده است. احساس نیازی كه همواره برای همفكری و همكاری با مرجعیت گرانقدر و روحانیت متعهد وجود دارد مرا تشویق كرد تا نسخهای از آن را جهت اخذ راهنمایی تقدیم كنم.» این بخشی از نامه میرحسین موسوی كاندیدای ناكام انتخابات دهمین دوره ریاست جمهوری است كه خطاب به آیتالله منتظری قائممقام معزول رهبری نگاشته شده است. میرحسین موسوی كاندیدایی بود كه در جریان انتخابات با شعار «پیروی از امام (ره)» وارد صحنه شد و در تبلیغات انتخاباتی خود عنوان «نخستوزیر امام (ره)» را به كار میگرفت و مدعی بود كه قصد احیای خط امام (ره) را دارد. اما نامه هفته پیش موسوی به آقای منتظری و كسب رهنمود از فردی كه امام صراحتاً او را به دلیل سادهلوحی و تحریكپذیری از دخالت در كارهای سیاسی منع نموده، به خوبی روشن میسازد كه میرحسین موسوی كه اكنون برای مقابله با سیاستهای نظام دست به دامن یك مخالف جدی و مطرود امام خمینی(ره) شده، تا چه اندازه در ادعای پیروی از خط امام (ره) صادق است. «آینده از آن كسی است كه گذشته خود را بشناسد»، «جوامعی كه گذشته خود را فراموش كنند یك اشتباه را چند بار تكرار میكنند» و «تاریخ، معلم انسانهاست»؛ به گمانم ذكر این سه جمله در اهمیت مراجعه به تاریخ و بازخوانی آن كافی باشد. راز نابسامانی، آشفتگی اجتماعی و انحطاط بسیاری از جوامع در ناآگاهی و بیخبری آنان از تاریخ – بویژه تاریخ مربوط به كشورشان – نهفته است. از مهمترین بخشهای تاریخ، «احوال شناسی خواص» است كه میتواند فرد یا جامعه را به شناخت دقیقی از جریانات و ماوقع برساند چرا كه همواره «یك جریان فكری – سیاسی و اجتماعی خاص» پشت سر تك تك خواص حضور دارد و رخدادهای تاریخی ثابت میكند كه اگر خواص، كاریزما و اقتدار لازم را نداشته باشند زیر نفوذ جریان همراه خود قرار گرفته و به جای «هدایت و خط دهی»، «خط میگیرند و هدایت میشوند». پس از این مقدمه، با توجه به دخالتهای پی در پی آیت الله منتظری در حوادث پس از انتخابات، مروری هر چند كوتاه بر «احوال و سرگذشت»وی مملو از ضرورت است؛ بویژه آنكه بسیاری از جوانان و نوجوانان ایرانی از گذشته او بیخبرند و ممكن است اظهارات امروز او را به گونهای دیگر تفسیر و تحلیل كنند. روزهای آفتابی شیخ: شهریور 1358 بود كه امام خمینی (ره) او را به عنوان امام جمعه تهران منصوب كرد:«بسم الله الرحمنالرحیم. خدمت جناب مستطاب حجت الاسلام و المسلمین آقای منتظری دامت افاضاته. مرحوم مجاهد بزرگوار آقای طالقانی، پس از عمری مجاهدت و پاسداری از اسلام به رحمت خداوند پیوست و ما را سوگوار كرد. تكلیف پاسداری از اسلام به عهده همه ماست و من شما را – كه مجاهدی بزرگوار و فقیهی عالیقدر میدانم – برای دژ محكمی كه آن فقید سعید پاسدار آن بود انتخاب و منصوب نمودم...» (21 شهریور 1358). پیش از این نیز در 23 بهمن 57، امام (ره) درباره منتظری فرمودند: «من ایشان را سالیان درازی است كه میشناسم؛ ایشان امروز از علمای بزرگ ایران و مورد احترام مردم مسلمان است.» این واقعیت تاریخی را باید درمورد آیتالله منتظری بپذیریم كه او در سالیان نخستین بعد از پیروزی انقلاب با توجه به سوابق خود به اندازهای مقبولیت داشت كه طرح موضوع «قائم مقام رهبری» شدن او مورد استقبال بسیاری از همراهان انقلاب قرار گیرد و سرانجام،همه محافل، منتظری را در سمت «قائم مقام ولی فقیه» به رسمیت شناختند. دو راهی انتخاب: ماجراها از «داستان تلخ مهدی هاشمی» شروع شد. مهدی هاشمی – برادر داماد آقای منتظری – كه نفوذ زیادی در بیت و دفتر شیخ پیدا كرده بود در نهایت، شیخ را بر سر دو راهی نفسگیری قرار داد؛ دو راهی « امام یا مهدی هاشمی»! برای همگان مایه تعجب و تأسف بود كه چرا منتظری كه آنقدر مورد توجه و محبت حضرت امام(ره) است به جایی رسیده كه قادر به تشخیص مسیر درست این دو راهی نیست! بسیاری از دلسوزان انقلاب با ابراز شگفتی از این ماجرا تصریح میكردند كه در تعقل و تدبیر منتظری باید شك كرد كه در ازای دفاع از مهدی هاشمی كه جنایت، قتل و فساد او براساس مدارك غیرقابل انكار اثبات شده، در برابر امام خمینی (ره) ایستاده است. آغاز شبهای تاریك: شاید این تقدیر زمانه بود كه تئوری پرداز «ولایت فقیه» با همان «ولایت» آزمایش شود؛ اما نه! مگر منتظری جزء خواص نبود و براساس تعریفی كه از «خواص» وجود دارد مگر «خواص» كارهایشان را از روی «آگاهی» انجام نمیدهند؟ اگر «خاص» بودن منتظری را بپذیریم پس به طور طبیعی او از روی آگاهی و عمد در مقابل امام (ره) ایستاده است و اگر از روی «ناآگاهی» مرتكب چنین خطای بزرگی شده پس «عقل و تدبیر» او زیر علامت سؤال است؛ علامت سؤالی به طول و عرض «خطای نخبگان». چرا فردی چون منتظری كه یكی از سه تئوریپرداز «تز ولایت فقیه» بود دچار تناقضی آشكار بین «نوشتهها» و «رفتارهایش» شد و پندهای ولی فقیه زمان و استادش را نادیده گرفت؟ زمانی كه جانی و فاسد بودن «مهدی هاشمی» برای او مسجل شد چرا این سفارش امام (ره) را پشت گوش انداخت: «حضرت حجت الاسلام والمسلمین ، فقیه عالیقدر، آقای منتظری دامت ایام بركاته؛ پس از اهدای سلام و تحیت، علاقه اینجانب به جنابعالی بر خود شما روشنتر از دیگران است. به حسب قاعده طول آشنایی صمیمانه و معاشرت از نزدیك،مقام ارجمند علمی و عملی شما، مجاهدت با ستمگران و قلدران و رنجهای فراموش نشدنی جنابعالی در سالهای طولانی برای اهداف اسلامی، قداست و وجاهت و وارستگی كم نظیر آن جناب و بالاتر، حیثیت بلند پایهای كه دنباله این امور به خواست مسلم است و در آن پافشاری دارم رسیدگی به وضعیت و موارد اتهام اوست؛ رسیدگی به خانه تیمی و انباشتن اسلحه، آن هم با پول ملت، به اسم كمك به سازمانهای به اصطلاح آزادیبخش. اصولا یك همچون اعمالی بدون دخالت دولت جرم است... آنچه از شما میخواهم در رتبه اول پیشنهاد مستقیم شما به دخالت وزارت اطلاعات و رسیدگی به این امور است و اگر برای شما محذور دارد به طوری كه تكلیف شرعی از شما ساقط است، سكوت است. حتی در محافل خصوصی دفاع از همچون شخصی كه خطر برای حیثیت شماست و احتمال فساد و خونریزی بیگناهان است، سم قاتل است... آنچه مسلم است و مایه تأسف، حسن ظن جنابعالی به اعمال و افعال و گفتهها و نوشتههاست كه به مجرد وصول به شما ترتیب اثر میدهید و من از شما كه دوست صمیمی سابق و حال من هستید و مورد علاقه ملت، تقاضا میكنم كه با اشخاص صالح آشنا به امور كشور مشورت نمایید، پس از آن ترتیب اثر بدهید تا خدای نخواسته لطمه به حیثیت شما كه برگشت به حیثیت جمهوری است،نخورد. آزادی بیرویه چند صد نفر منافق به دستور هیأتی كه با دقت قلب و حسن ظنشان واقع شد، آمار انفجارها و ترورها و دزدیها را بالا برده است». (12 مهر ماه 65) *** با وجود این،مدارا و دلسوزی امام (ره) راه به جایی نبرد. شخص مهدی هاشمی و نفوذیهایش با ارائه اطلاعات نادرست و خلاف واقع به آقای منتظری، او را دور زدند و آن شد كه منتظری جامه پولادین دفاع از مهدی هاشمی را برتن كرد؛ نفوذ آنها بر منتظری به اندازهای بود كه پس از دستگیری مهدی هاشمی، منتظری به نشانه اعتراض «اعتصاب» كرد! آیتالله هاشمی رفسنجانی رئیس كنونی مجلس خبرگان رهبری در خاطرات خود – سال 65 – نوشته است: «پس از دستگیری سید مهدی هاشمی خبر رسید كه قرار است فیلم اعترافات او از تلویزیون پخش شود كه این امر موجب نگرانی آیتالله منتظری شده بود... من و سید احمد و آقای خامنهای توافق كردیم كه بخشهایی از فیلم كه مربوط به آیتالله منتظری و بیت ایشان بود پخش نشود. مصاحبه سید مهدی از رادیو پخش شد. چیزهایی در مورد بیت و مدارس و كتابخانه سیاسی ایشان گفت كه به نفع آیتالله منتظری نبود. قرار نبود این قسمتها پخش شود... احمد آقا آمد. قرار شد از امام تقاضا كنیم كه ایشان را به تهران بخواهند و به ایشان محبت كنند. سپس تلاش شود كه خاطر ایشان راضی شود...». منتظری میآید. آقای هاشمی رفسنجانی، آیتالله خامنهای و آقای موسوی اردبیلی در این جلسه حضور دارند. هاشمی رفسنجانی مینویسد: «امام به آقای منتظری خیلی محبت كردند و گفتند وجود شما برای انقلاب ضرورت دارد و حفظ اعتبار شما وظیفه همه است و دستور تعقیب مهدی هاشمی هم به همین منظور بود كه بیت شما مطهر شود. به ایشان دستور دادند كه وضع خودشان را عادی كنند. آقای منتظری نمیپذیرفتند ولی امام (ره) اصرار كردند... فرمودند احمد آقا اعز اشخاص در دل ایشاناند اما اگر خطایی كند مثل دیگران او را تعقیب میكنند...» گویا منتظری بر مدار «دگردیسی» سوار شده بود و قصد نداشت كه حقیقت را بپذیرد. *** سرانجام حضرت امام(ره) در ششم فروردین 1367 طی نامهای، منتظری را از قائم مقامی ولایت فقیه خلع كرد: «از آنجا كه روشن شده است كه شما این كشور و انقلاب اسلامی عزیز مردم مسلمان ایران را پس از من به دست لیبرالها و از كانال آنها به منافقین میسپارید، صلاحیت و مشروعیت رهبری آینده نظام را از دست دادهاید، شما در اكثر نامهها و صحبتها و موضعگیریهایتان نشان دادید كه معتقدید لیبرالها و منافقین باید بر كشور حكومت كنند؛ به قدری مطالبی كه میگفتید دیكته شده منافقین بود كه من فایدهای برای جواب به آنها نمیدیدم. مثلا در همین دفاعیه شما از منافقین، تعداد بسیار معدودی كه در جنگ مسلحانه علیه اسلام و انقلاب محكوم به اعدام شده بودند را منافقین از دهان و قلم شما به آلاف و الوف رساندند و میبینید كه چه خدمت ارزندهای به استكبار كردهاید. در مسأله مهدی هاشمی قاتل، شما او را از همه متدینین متدینتر میدانستید و با اینكه برایتان ثابت شده بود كه او قاتل است مرتب پیام میدادید كه او را نكشید... شما از این پس وكیل من نیستید و به طلابی كه پول برای شما میآورند بگویید به قم منزل آقای پسندیده و یا در تهران به جماران مراجعه كنند...» امام خمینی (ره) در این نامه تاریخی پیش بینی میكند كه «منتظری مشغول به نوشتن چیزهایی میشود كه آخرتش را خرابتر میكند» و لذا ضمن توصیههایی از او میخواهد: «از آنجا كه ساده لوح هستید و سریعاً تحریك میشوید، در هیچ كار سیاسی دخالت نكنید، شاید خدا از سر تقصیرات شما بگذرد». رهبر كبیر انقلاب اسلامی در همین نامه خطاب به افكار عمومی میگویند: «تاریخ پر است از خیانت بزرگانش به اسلام؛ سعی كنند تحت تأثیر دروغهای دیكته شده كه این روزها رادیوهای بیگانه آن را با شور و شوق و شعف پخش میكنند نگردند». بیست و یكسال از این ماجرا میگذرد. اینجا ایران، سال 88 است و صد و چهار روز از انتخابات دهمین دوره ریاست جمهوری را پشت سرگذاشتهایم. آقای منتظری با دیدن فضای درگیریها و اختلافات سیاسی و با مشاهده تحركات «جنبش آشوب» زبان گشوده و دست به كار شده است. میرحسین موسوی دست به دامان او میشود و او نیز، با آغوش باز از میرحسین پذیرایی میكند و این در حالی است كه میرحسین موسوی همواره در اظهارات و بیانیههایش مدعی پیروی از اندیشه و منش امام خمینی (ره) است. مستمعان بیگانه را بر سر ذوق آورده كه مسعود رجوی رئیس گروهك تروریستی منافقین ضمن تقدیر و تشكر از منتظری، خواستار «افشاگری او علیه نظام جمهوری اسلامی ایران قبل از رسیدن اجل وی» شد. رجوی در بیانیهاش منتظری را فردی دانست كه «بالاترین سرمایه دنیوی و اخرویاش در پیشگاه خلق، عزل وی از سوی امام خمینی (ره) است». ضروری است كه آقای منتظری در این شرایط به این جمله امام خمینی (ره) دقت و توجه ویژه نشان دهد: «از آنجا كه ساده لوح هستید و سریعاً تحریك میشوید در هیچ كار سیاسی دخالت نكنید؛ شاید خدا از سر تقصیرات شما بگذرد» و میرحسین موسوی نیز یكبار دیگر به خود بنگرد و ببیند از كه بریده و به كه پیوسته است. /2759/
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 269]