واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:

«حاج صفرقلي رحمانيان» پيرترين رزمنده دفاع مقدس متولد 1285 هجري شمسي كه هم اكنون 103 سال دارد، اما خودش مي گويد كه آن زمان برايش دير شناسنامه گرفته اند و سن واقعي اش را حدود 114 سال مي داند. در شهرستان فسا زندگي مي كند، در عين اشتغال به كار كشاورزي و كارگري، به مدت 66 ماه در دهه هفتم عمر پربركت خويش در مناطق عملياتي هشت سال دفاع مقدس حضور داشته است. او مصداق زاهد شب و شير روز است و كارنامه دوران جواني اش نيز مانند امروزش درخشان است. در سال 1388 به همت مركز فرهنگي دفاع مقدس خرمشهر و شركت پست جمهوري اسلامي ايران تمبر بزرگداشت پيرترين رزمنده دفاع مقدس با تصوير او چاپ و در موزه آستان قدس رضوي نگهداري مي شود. گفت وگو با مردي بزرگ كه خود قسمتي از تاريخ است، هم شيرين و هم سخت بود، اما مي دانم خواندني است. هرچند او به خاطر كسالتي كه دارد به سختي مي تواند حرف بزند. به همين خاطر بعضي از مطالب را خانم «مريم رحمانيان» دخترحاج صفرقلي برايمان گفت كه در ادامه مصاحبه خواهيد خواند. قبل از هرچيز از پيگيري هاي برادران عبدالله حاجي زاده، رضا بهمني نژاد و نجاتعلي مهرمحمدي در مجموعه سياسي سپاه فجر استان فارس و ناحيه فسا براي انجام اين مصاحبه تشكر مي كنيم. ¤ حاج آقا رحمانيان! بفرماييد هنگام اولين اعزام به جبهه ها چند سال داشتيد؟ بيش از هفتاد سال داشتم. ¤ چه مدت در جبهه ها حضور داشتيد؟ خداوند توفيق داد بيش از 66 ماه در جبهه و در خدمت رزمندگان اسلام باشم. ¤ حاج آقا! چطور شد با اين سن راهي جبهه ها شديد؟ اول براي من فرمان حضرت امام خميني (ره) حجت بود كه فرمودند: پير و جوان براي دفاع از ايران عزيز و اسلام و پشتيباني از انقلاب اسلامي به جبهه ها بروند من هم چون عاشق و مقلد حضرت امام (ره) بودم و اطاعت ايشان را واجب مي دانستم به جبهه رفتم و دوم اينكه هيچ وقت نمي توانستم ببينم اسلام و انقلاب در خطر است و من در خانه راحت زندگي كنم. ¤ در منطقه خاصي خدمت كرديد؟ خير، در جبهه هاي مختلف مثل كرخه، آبادان، خرمشهر و «فاو» با رزمندگان اسلام عليه كفار بعثي جنگيدم و با شهيدان بزرگي همچون عبدالحسين سليمانزاده، عباس كاظمي، عليرضا اهوار و عزيز قرباني همرزم بودم، كه همه آنها را مانند فرزندان خودم دوست داشتم. ¤ حاج آقا رحمانيان! از خانواده تان فرد ديگري هم همراه شما در جبهه بود؟ بله! غير از من تمام فرزندان، نوه ها، برادران و برادرزاده هايم را به حضور در جبهه تشويق كردم و آنها هم در جبهه ها حضور داشتند و ما اين افتخار را داشتيم كه با بيش از 40 نفر به صورت خانوادگي در جبهه ها حضور داشته باشيم. يك پسر جانباز هم دارم. ¤ شايد امروز براي خيلي ها باور كردني نباشد كه مردي 70 ساله بتواند بجنگد و يا حتي در جبهه ها حضور پيدا كند و انسان يك انگيزه قوي بايد داشته باشد تا اين توانايي را در خود حس كند. شما اين قدرت را چگونه به دست آورديد؟ من اگر امام حسين(ع) را نديدم، ولي فرزندش امام خميني (ره) را كه مثل جدش همان راه را مي رفت، ديدم. الگوي من و همه پيران جبهه «حبيب بن مظاهر» بود و ما همه حبيب جبهه امام خميني (ره) بوديم و دوشادوش با جوانان غيور كشورمان از اسلام و ايران دفاع كرديم. ¤هيچ خاطره اي از دوران جنگ به ياد داريد؟ خلوص و سادگي و مردانگي بچه هاي جنگ بهترين خاطرات من هستند. اما خاطره اي كه الان به ذهنم مي آيد اين است كه يك روز با رزمندگان در سنگر نشسته بوديم كه ناگهان كبوتري لب در سنگر نشست. بچه ها با ديدن اين كبوتر به دنبالش رفتند و سعي مي كردند تا او را بگيرند.اما كبوتر مدام جابه جا مي شد تا جائيكه همه ما را به دنبال خود كشاند بيرون از سنگر. در همين لحظه سنگر مورد هدف دشمن قرار گرفت و منفجر شد اما هيچ يك از رزمندگان آسيبي نديدند! ¤ با اين عشقي كه به امام خميني (ره) داشتيد توفيق ديدار ايشان را داشتيد؟ اگر چه آن سالها بالاترين آرزوي قلبي من اين بود كه حضرت امام خميني (ره) را از نزديك ببينم، اما اين سعادت نصيب من نشد. اما توفيق پيدا كردم با رهبر معظم انقلاب به صورت خصوصي ديداري داشته باشم. براي عزت و سربلندي ايشان هميشه دعا مي كنم و توصيه مي كنم كه هميشه تابع ولايت باشيد چرا كه هركس پشت به ولايت كند، آخرت خود را از دست مي دهد. ¤ حاج آقا! كدام خاطره از عمليات ها باعث خوشحالي شما شد؟ وقتي خرمشهر عزيز از دست دشمن آزاد شد و براي هميشه به آغوش پاك ايران برگشت و ما همه دسته جمعي از پير و جوان، فرمانده و ... پس از فتح خرمشهر كنار هم ايستاديم و در مسجد جامع خرمشهر نماز جماعت خوانديم و خداوند را شكر كرديم به خاطر پيروزي بزرگي كه به همه ما عنايت كرده بود. ¤ حاج آقا رحمانيان! امروز اگر خطري متوجه انقلاب اسلامي و ايران بشود شما چه مي كنيد؟ من با اينكه ناتوان هستم، اما باز هم هر كاري از دستم برآيد انجام مي دهم؛ به جوانان هم توصيه مي كنم از شهداي دفاع مقدس و جوانان آن دوران درس بگيرند و هم اكنون هم به تمام جوانان، فرزندان و نوه هايم آموخته و توصيه مي كنم در راه دفاع از انقلاب اسلامي ايران كوتاهي نكنند. ¤ اكنون در 104 سالگي چه آرزويي داريد؟ آرزو دارم ايران سربلند و اسلام پيروز باشد و جوانان، طوري تربيت شوند كه هميشه درخدمت دين و كشورمان باشند تا ايران در تمام زمينه ها الگوي كشورهاي اسلامي و دنيا باشد. ¤ حاج آقا! از اينكه تمبر شما در موزه حضرت رضا (ع) در معرض ديد تمام ملت ايران قرار دارد، چه احساسي داريد؟ من از كودكي دلم با ائمه اطهار(ع)، خاصه حضرت رضا(ع) بود و حال كه اين افتخار نصيبم شد تصوير من هميشه زيرسايه امام رضا(ع) باشد، بسيار خوشحالم و از امام رضا (ع) خواسته ام در قيامت هم شفيع من باشند ان شاءا.... موقع خداحافظي با اين جمله از ما دور مي شود كه «همه عزت و سربلندي ايران و انقلاب نتيجه زحمات شهدا و رزمندگان دوران دفاع مقدس به رهبري امام خميني (ره) است.» حاج صفرقلي از زبان دخترش خانم مريم رحمانيان دختر حاج صفرقلي درباره وي مي گويد: آن طور كه نقل شده پدرم در تاريخ (1/7/1285) در جهرم متولد شد و از اوان كودكي نسبت به انجام كارهاي عبادي چون نماز و روزه علاقه خاصي داشت كه تقريباً در بين همسالان خود بي نظير بودند. با بالا رفتن سن، اهتمام شان به مسائل ديني و اعتقادي بيشتر مي شد، به گونه اي كه نمازجماعت و جمعه را هيچ گاه ترك نكردند و حتي پس از مهاجرت شان از جهرم به فسا (قبل از انقلاب) هر هفته جهت اقامه نمازجمعه به جهرم مي رفتند. تا اينكه با پيروزي انقلاب اسلامي و برپايي نمازجمعه در فسا حضور دائمي داشتند. بالاخره با شروع جنگ تحميلي و فرمان امام خميني (ره) مبني بر تشكيل بسيج و حضور در جبهه ها، ايشان پيام رهبري را بر خود فرض داشته و در سال 61 به جبهه اعزام شدند و در كنار اين، مشوق فرزندان نوه ها و برادران و برادرزادگان خويش هم بودند. به طوري كه همزمان تعداد زيادي از خانواده با هم در جبهه ها حضور داشتند. زمان اعزام به جبهه ايشان 75 سال داشتند كه عشق به اسلام و ميهن چنان توان و انرژي به ايشان داده بود كه به نظر نمي آمد كه 75 ساله باشند و گويي در جبهه ها حبيب بن مظاهر كربلاي ايران بودند. البته فقط حضور در جبهه ها نيست كه كارنامه زندگي ايشان را درخشان كرده است. بلكه عبادت و بندگي خالصانه ايشان به حضرت حق و ائمه بيش از 70 سال نماز شب و روزه هاي متوالي ماه هاي مبارك رجب و شعبان و رمضان و روزهاي دوشنبه و پنج شنبه ديگر ماه هاي سال برگ زرين ديگري است كه در پرونده ايشان ثبت مي باشد. به طوري كه در ميان هم محلي ها، اقوام و آشنايان از احترام خاصي برخوردار هستند. /1001/
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 219]