محبوبترینها
آیا میشود فیستول را عمل نکرد و به خودی خود خوب میشود؟
مزایای آستر مدول الیاف سرامیکی یا زد بلوک
سررسید تبلیغاتی 1404 چگونه میتواند برندینگ کسبوکارتان را تقویت کند؟
چگونه با ثبت آگهی رایگان در سایت های نیازمندیها، کسب و کارتان را به دیگران معرفی کنید؟
بهترین لوله برای لوله کشی آب ساختمان
دانلود آهنگ های برتر ایرانی و خارجی 2024
ماندگاری بیشتر محصولات باغ شما با این روش ساده!
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1855036799
بهبودی رییس دفتر ادبیات انقلاب اسلامی و حادثه ۱۷ شهریور
واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
بازخوانی 17 شهریور براساس اسناد ساواك از منبع موثقی شنیدم كه مجموعة آمار شهدای انقلاب اسلامی از قیام 1342 تا پیروزی انقلاب اسلامی حدود پنج هزار نفر برآورد شده است. اسناد و مدارك هم تقریباً این تعداد را تأیید میكنند. البته رقم كمتر از این است. اما با تسامح میگوییم پنج هزار نفر. از طرف دیگر برای نگهداری این انقلاب، بیش از دویست و بیست هزار شهید دادیم. این موضوع همیشه من را به فكر وا میدارد. متن زیر سخنرانی هدایتالله بهبودی؛ رییس دفتر ادبیات انقلاب اسلامی راجع به حادثه ۱۷ شهریور است كه در نشست تخصصی " ۱۷ شهریور ، كالبد شكافی یك واقعه " در سال ۱۳۸۳ بیان شده است . بسمالله الرحمنالرحیم. آنچه كه از من میشنوید تا حدی به زمینههای تاریخی واقعة هفده شهریور مربوط است. این مطالب شاید بتواند برخی از علل حادث شدن این رویداد خونین را روشن كند. البته شاید یكی دو ضلع بیشتر از منشور حادثه در این فرصت ترسیم نشود. دو مقدمة كوتاه. از منبع موثقی شنیدم كه مجموعة آمار شهدای انقلاب اسلامی از قیام 1342 تا پیروزی انقلاب اسلامی حدود پنج هزار نفر برآورد شده است. اسناد و مدارك هم تقریباً این تعداد را تأیید میكنند. البته رقم كمتر از این است. اما با تسامح میگوییم پنج هزار نفر. این نشان میدهد كه پیروزی انقلاب اسلامی با تمام ابعاد وسیعی كه دارد، در مقایسه با انقلابهای دیگر هزینههای جانی بسیار كمی در پی داشته. توجه میدهم كه هزینههای جانی، نه هزینههای دیگر. زندانها، تبعیدها، شكنجهها، محرومیتها و ستمدیدگیها مسائل دیگری است. از طرف دیگر برای نگهداری این انقلاب، بیش از دویست و بیست هزار شهید دادیم. این موضوع همیشه من را به فكر وا میدارد. در واقع اضلاع جدیدی از این حادثه و انقلاب را در ذهن آدم ترسیم میكند. مقدمة دوم اینكه حكومت نظامی در قانون مشروطه، در 1290 شمسی تصویب شد. اما برای اولین بار در ایران، یك روز بعد از به توپ بسته شدن مجلس، در تهران حكومت نظامی اعلام شد. دو بار قبل از كودتای سیاه 1299، شاهد حكومت نظامی بودیم. هنگام كودتا هم، در تعدادی از شهرها حكومت نظامی اعلام شد. هنگام اشغال ایران، باز با حكومت نظامی مواجه بودیم. مقطع مهم دیگر، بعد از كودتای 28 مرداد بود كه با حكومت نظامی مواجه هستیم. بعد از قیام 15 خرداد 1342 باز حكومت نظامی داشتیم. اما از آن زمان تا 1357شمسی، ظاهراً دیگر حكومت نظامی در كشور برقرار نشد. با اینكه این نوع برخورد، در 1357 اول بار در اصفهان رخ داد، اما بین برقراری حكومت نظامی در اصفهان با تهران شباهتها و تفاوتهایی است. آن روز هم در اصفهان جمعه بود، هفده شهریور هم در تهران روز جمعه بود. در شورای تأمین استان اصفهان رئیس شهربانی گفت شهر كاملاً از دست من خارج است؛ من دیگر نمیتوانم كاری بكنم. در تهران هم همین وضعیت در شانزدهم شهریور بود. رضا ناجی كه فرمانده حكومت نظامی اصفهان بود، از رادیو رسماً اعلام حكومت نظامی كرد. كمتر از یك ساعت بعد هم آمد و از تلویزیون اعلامیه خواند. همان روز اعلامیه حكومت نظامی اصفهان قرائت شد و مردم كاملاً در جریان قرار گرفتند. اما هفده شهریور تهران متفاوت بود. فضای حوادث انقلاب اسلامی به نحوی است كه نمیتوانیم یك تكیهگاه كامل، یك ویژگی تمام قد برای هفده شهریور در نظر بگیریم و ببینیم چرا واقعة هفده شهریور رخ داد. اما میتوانیم ماه مبارك رمضان سال 1357 را نقطهای برای سلسله حوادث بعد از آن در نظر بگیریم و ببینیم چرا این حادثة خونین در میدان ژاله به وقوع پیوست. به خاطر ماهیت نهضت مردم كه كاملاً جنبة مذهبی داشت، استعداد فراوانی برای بهرهبرداری از ظرف زمانهایی كه به نحوی مذهبی بودند، پیدا میشد. از نمونة اینها هم ماه مبارك رمضان بود. اسناد نشان میدهد كه سخنرانیها در این ماه اوج گرفت. شدت دستگیریها بسیار بالا رفت، به طوری كه قبلاً سابقه آن را نداشتیم. تعدادی از تبعیدیها را جا به جا كردند. ممكن بود اینها از همین بلندگوهای ماه رمضان مردم را تحریك كنند. مجموعة سخنرانیها و حرفهایی كه توسط روحانیت در ماه رمضان ایراد میشد، رژیم را دچار نگرانی كرد. پانزده مرداد مصادف با اول ماه رمضان بود. در این ماه اتفاق بزرگ دیگری داریم كه تغییر عمدهای در حكومت به وجود آورد و آن آتشسوزی سینما ركس آبادان بود. سیصد و هفتاد و هفت نفر در این حادثه سوختند. البته ده نفر موفق به فرار شدند. چهار نفر هم زخمی شدند. در نخستین ساعت بعد از این حادثه، تعدادی جلوی شهربانی آبادان جمع شدند (با عرض معذرت) شعار مرگ بر امام دادند. این یكی از نشانههایی است كه معلوم میكند برنامهریزی پشت این ماجرا برای بدنام كردن نهضت اسلامی بود. اما نخستین واكنشها از فردای آن روز انگشت اتهام را به سوی رئیس شهربانی آبادان، افسر بدنامی كه سرتیپ رزمی نام داشت و در 19 دی 1356 هم در قم آن كشتار را انجام داده بود، برد. وی به حدی دچار اضطراب شده بود كه فوراً شورای تأمین استان را تشكیل میدهد و از مسئولین استان میخواهد كه حكومت نظامی در آبادان برقرار كنند. مسئول ساواك آبادان میفهمید كه این به خاطر ترسی است كه برای رئیس شهربانی حادث شده و مایل است به خاطر حفظ جانش در آبادان حكومت نظامی اعلام شود. با شاه مشورت میكند و در نهایت نمیپذیرند. این حادثه تأثیر فراوانی بر سخنرانیهای بعدی ماه مبارك داشت، به نحوی كه دولت را وادار كرد عكسالعمل سریعی از خود نشان دهد. همیشه در بحرانهاست كه حكومتها دچار تغییر و تحول شدید میشوند. مجلة خواندنیها روز اول شهریور كه منتشر شد، نوشت دولت آموزگار استعفا میدهد. حدود سه چهار روز طول میكشد تا این مجله چاپ شود. بنابراین خبر، شاید فردای حادثه سینما ركس درز كرده بود. 28 مرداد سینما ركس آتش گرفت، دو روز بعد خواندنیها اعلام كرد دولت آموزگار در حال تغییر است. اول یا دوم شهریور بعضی از منابع خارجی اعلام كردند كه جایگزین او جعفر شریف امامی است. فردای آن روز مصادف با ضربت خوردن حضرت علی(ع) و شهادت امام اول بود؛ خبر تغییر دولت را اعلام نكردند. فردای شهادت حضرت امیر(ع)، یعنی روز پنجم شهریور، تغییر دولت اعلام شد و جعفر شریف امامی كابینهاش را به شاه معرفی كرد. جمشید آموزگار هم كه ماهیتی دوگانه داشت، هم ایرانی محسوب میشود و هم آمریكایی، بار و بندیلش را بست و به آن كشور رفت. شعار جعفر شریفامامی مشهور است. همهتان میدانید كه دولت خودش را دولت آشتی ملی نام نهاد. اقداماتی هم كرد كه اگر پشتوانههای مبارزاتی امام نبود، چه بسا برای آرامش جامعه كافی بود. چنانچه اسناد نشان میدهد، در گروههایی از مردم و روحانیون اقدامات شریف امامی مؤثر واقع شد، یعنی آنها را تحت تأثیر قرار داد. شریف امامی قمارخانههای كوچك و بزرگ را بست. تاریخ شاهنشاهی را دوباره به تاریخ هجری تبدیل كرد. دستور پیگرد و دستگیری كسانی را كه مشهور به فساد بودند، داد. بعضیها را دستگیر كرد. یك نوع آزادی در مطبوعات ایجاد شد كه قبل از آن سابقه نداشت. مطبوعات اجازه پیدا كردند حوادثی را كه در كشور رخ میدهد منعكس كنند. یكی از موارد، چاپ عكس امام خمینی در هفتم شهریورماه، در صفحه اول روزنامه اطلاعات بود. البته خبری كه چاپ كرده بودند چندان معتبر نبود، اما خود این كار در روزنامه خیلی عجیب به نظر میرسید. اما امام و روحانیونی كه پیرو ایشان بودند، از این اقدامات قانع نشدند. این را عوامفریبی نامیدند و شریف امامی را به گربهای تشبیه كردند كه آن روز زاهد شده است. آن طور كه از اسناد بر میآید، زمزمههای راهپیمایی عید فطر و برگزاری نماز، در نهم شهریور توسط دكتر مفتح و بعد از سخنرانی دكتر باهنر در مسجد قبا به وجود آمد. دكتر مفتح اعلام كرد روز سیزدهم شهریور در تپههای قیطریه نماز عیدفطر برگزار خواهیم كرد. سال قبل هم این نماز در تپههای قیطریه برگزار شده بود. اینهایی كه من میگویم از اسناد است، یعنی ساواك دارد تمام حوادث را ضبط میكند. طبیعتاً در مقابل، عكسالعمل هم نشان میدهد. روز یازدهم، دو روز بعد، باز آقای مفتح علناً از مردم خواست كه در تپههای قیطریه حاضر شده و نماز عید فطر را بخوانند. دستگاه امنیتی كه دید موضوع جدی است و احتمال راهپیمایی بعد از نماز وجود دارد، برای اینكه تا حدی بتواند جلوی گردهمایی و احیاناً راهپیمایی را بگیرد اقدام به شایعهپراكنی كرد. دستوری كه پرویز ثابتی برای پراكندن این شایعه میدهد این است : «دولت به مأمورین دستور داده چنانچه در روز عید فطر دستهجاتی به تظاهرات پرداختند، آنها را به گلوله ببندد.» از این طریق میخواست در دل مردم وحشت بیاندازد. این كه شایعه در جامعه رواج پیدا كرد یا نه، من اطلاعی ندارم. یك روز بعد، دوازدهم شهریور، باز دكتر مفتح در مسجد قبا اعلام كرد غیر از نماز عید فطر، روز پنجشنبه شانزده شهریور هم تعطیل عمومی داریم. در تهران و برخی از شهرها تعدادی از مردم در درگیری با حكومت شهید شده بودند. برای احترام به این شهدا اعلام كردند كه روز پنجشنبه شانزدهم شهریور در تهران تعطیل عمومی خواهیم داشت. این پیشنهاد به سرعت در شهرهای دیگر هم مطرح شد. این خبر را روحانیون اعلام كردند، اما مراجع قم عكسالعملی در برابر آن نشان ندادند. به تماسهایی كه با آنها گرفته میشد و میخواستند از آنها بپرسند آیا پنجشنبه را تعطیل كنیم یا خیر، پاسخی نمیدادند. آنچه كه در عید فطر اتفاق افتاد، از این جهت مهم بود كه تا آن تاریخ، نظام شاهنشاهی مستقیم این قدر مردم را در خیابان علیه خود لمس نكرده بود. در همان روز، منابع خارجی، روزنامهها و خبرگزاریها اعلام كردند كه این بزرگترین حركت علیه حكومت شاه تا امروز محسوب میشود. این حرفها را كه من میزنم، شاید هم برای من و هم تصورش برای شما، بعد از گذشت بیست و پنج، شش سال خیلی ساده باشد. اما واقعیت این است كه اگر آدم بتواند خود را از این دوره بِكَنَد و به آن زمان نزدیك كند، وجود این همه جمعیت در خیابانها، انزجار از حكومت، شعار دادن مستقیم علیه شاه، گلباران كردن مأموران شهربانی یا نظامیانی كه گوشه و كنار ایستادهاند، انداختن حلقههای گل به گردن مأموران شاهنشاهی، روی سرشان نُقل پاشیدن و تشویق آنها به اینكه به مردم بپیوندند، نكاتی نیست كه حكومت بتواند به راحتی از كنار آنها بگذرد و یا اهمیتی به آنها ندهد. شاید خود مردم هم در آن موقع با تعجب به این موضوع نگاه میكردند. حداقل رقمی كه گفته شده نزدیك به حدود ششصد هزار نفر در جادة قدیم، دكتر شریعتی فعلی، در سیزده شهریور راهپیمایی كردند. طبق اسناد، جامعه روحانیت هنوز تشكل رسمی پیدا نكرده بود اما دور هم جمع میشدند و مشورت میكردند. تا حدی هم در حركتها و سازماندهی حركتها مشاركت داشتند. روز چهارشنبه پانزده شهریور، روحانیون تهران دور هم جمع میشوند تا دربارة پیشنهادی كه آقای مفتح برای تعطیلی و راهپیمایی كرده بود، تصمیم جدی بگیرند. شهید محلاتی در خاطراتش در مورد آن جلسه میگوید : «روز چهارشنبه جلسه داشتیم و صبح تا عصر رفقا بحث میكردند. بعضیها میگفتند خونریزی میشود، بعضیها میگفتند باید اعلامیه داد. یادم هست من مسئول ستاد برگزاری راهپیمایی شده بودم. با یكی از رفقا اعلامیه هم نوشتیم. معذلك خیلی از رفقا ترسیدند و رفتند. ولی ما رفتیم كه این راهپیمایی را اداره كنیم» نمیخواهم بگویم صد در صد همین جور است، ولی به هر حال این نقلی است كه گفته شده است. شاید یكی دو جا قرینه هم داشته باشد. به هر حال این دودلی در روحانیت تهران دیده میشد. اما حكومت متوجه شده بود كه راهپیمایی روز شانزدهم شهریور قطعی است. به همین دلیل هم یك روز قبل، پانزدهم شهریور، اعلامیهای كه شدیداللحن هم بود نوشت و از تریبونهای عمومی و نشریات به اطلاع مردم رساند. حكومت رسماً گفت كه با هرگونه اجتماع و گردهمایی برخورد خواهم كرد. كسانی كه میخواهند راهپیمایی كنند باید از شهربانی اجازه بگیرند. روز شانزدهم، نود و پنج درصد مغازههای سطح تهران بسته بود. بازار شمیران، بازار بزرگ تهران، بازار شهر ری كاملاً بسته بودند. حركت مردم از مناطق مختلف، گستردهتر از عید فطر شروع شد. از میدان ونك، از جاده قدیم و از سرآسیاب و پیروزی فعلی، از شهباز یا هفده شهریور فعلی و از مبادی مختلف مردم شروع به حركت كردند. بدنة جمعیت به سمت خیابان شاهرضای قدیم و انقلاب فعلی بود. در اسناد ساواك آمده كه در خیابان آیزنهاور یعنی آزادی فعلی، مرتباً اعلام میشد كه جمعیت فردا صبح 17/6/57 در خیابان شهدا، نامی كه تظاهركنندگان به خیابان ژاله دادند، اجتماع كنند. عین جمله همین است. شاید ده شهریور بود كه بعد از جلسه آقای یحیی نوری نزدیك میدان شهدا، وقتی مردم متفرق میشدند، بینِ نظامیها یا نیروهای شهربانی با مردم، درگیری پیش آمد و یك یا دو نفر به شهادت رسیدند. از این روز به بعد، خیابان ژاله به خیابان شهدا معروف شد. سند اینجوری ادامه میدهد : «تعدادی موتورسیكلت سوار نیز با صدای بلند اظهار كردهاند كمیته دستور داده در میدان ژاله جمع شوید.» من هر چی فكر كردم متوجه نشدم كه منظور از كمیته چیست. اگر كمیتة برگزاری راهپیمایی است كه روحانیت تصمیم قاطعی برای راهپیمایی شانزده شهریور نگرفته بود. اگر منظور همان روحانیتی است كه نمایندگانِ راهپیمایی بودند، اینها هم كه به احتمال زیاد دودل بودند و تصمیم جدی نداشتند. حتی بعد از اینكه دولت در پانزده شهریور آن اعلامیه شدیداللحن را داد، روحانیت تهران، اعلامیهای نوشتند كه شهید محلاتی هم زیرش را امضا كرده است. همة آقایان هستند، دكتر بهشتی، آقای كروبی و ... . مردم را از تظاهرات منع كردند و گفتند كه چون روز شانزدهم شهریور احتمال خونریزی است، به خیابانها نیایند. اعلامیه هم موجود است. با این حال مردم كه به نظر من عدة زیادشان و نه همه، گوششان خیلی به حرف روحانیت نبود، توصیههای روز شانزده شهریور را چندان گوش نكردند و به راهپیمایی 17 شهریور آمدند. اما این احتمال كه روحانیون محترم بعد از دیدن این راهپیمایی، آمده و راهپیمایی را هدایت كرده باشند وجود دارد. چون در میدان شهیاد، آزادی فعلی، قطعنامه هم خوانده شد. مفاد قطعنامه هم در اسناد منعكس شده است. نمیشد این قطعنامه را آدمهای معمولی بنویسند، چون لحنش معلوم است كه قلم یك روحانی است و گروهی از روحانیون این قطعنامه را سبك و سنگین كردهاند. میشود گفت این قطعنامه بعد از راهپیمایی خوانده شد، یعنی مردم تا حدی متفرق شده بودند. قطعاً روحانیت برای تجمع هفده شهریور تأییدیهای نداد، چه رسماً و چه لفظاً. این تجمع خودجوش بود. مثل شانزده شهریور. حتی مثل سیزده شهریور. هم دكتر باهنر و هم دكتر مفتح، بعد از نماز و خطبه، رسماً اعلام كردند كه مردم، متفرق شوید. ما دیگر برنامهای نداریم. تمام شد. اما آنجا هم مردم گوش نكردند و راه افتادند. تظاهرات شانزده شهریور یازده ساعت طول كشید، از هشت صبح تا هفت بعد از ظهر. به نظر من این دو راهپیمایی و تظاهرات، تأثیر شگرفی در بدنة حكومت شاه گذاشت و به شدت آن را وحشت زده كرد. این وحشت در كتاب «تصمیم شوم» كه صورت جلسة شورای امنیت است، كاملاً مشخص است. این وحشت از لابهلای صحبتهایی كه مسئولین میكنند كاملاً روشن است. میخواهم بگویم كه حكومت چارهای جز برقراری حكومت نظامی نداشت. همه چیز داشت از دست میرفت. اگر قرار بود شبیه سیزده شهریور و شانزده شهریور، در هفده شهریور هم تكرار شود، شیرازة امور از هم میپاشید. ما اكنون از موضع انقلابیون میگوییم: عجب كار بدی كرد. ولی انصافاً اگر بخواهیم از موضع حكومت برخورد كنیم، باید به نظامی كه همهچیزش دارد از بین میرود، حق بدهیم. او میخواهد جلوی سقوطش را بگیرد. تنها راهی كه به نظر میرسید پیش رو داشت، همین اعلام حكومت نظامی بود. طبق نوشتهها و اسنادی كه منتشر شده، اول بار ناصر مقدم، جانشین نعمتالله نصیری این پیشنهاد را به شاه میدهد. شاه میگوید كه باید در شورای امنیت مطرح شود. بلافاصله شورای امنیت را حدود ساعت شش بعد از ظهر تشكیل میدهند. چون مطرح میشود كه باید از تصویب هیئت دولت هم بگذرد، اعضای هیئت دولت را هم با خبر میكنند و اعضاء هیئت دولت در بین جلسه به اینها ملحق میشوند. منوچهر آزمون متن حكومت نظامی را مینویسد. بعد مشورت میكنند. بالا، پائین میكنند. روی شهرهایی كه باید در آنها حكومت نظامی برقرار شود، بحث میكنند. جاهایی مثل كازرون و جهرم كه در مقایسه با شهرهای دیگر حركتهای آنچنانی نداشت، اما برای ترس از عشایری كه در آن مناطق بودند، آنجاها را هم حكومت نظامی اعلام میكنند. در نهایت متن حكومت نظامی را شریف امامی، شاید دور و بَرِ ده شب، تلفنی به شاه اطلاع میدهد. متن را برای شاه میخواند. او هم یكی دو جایش را از پشت تلفن دستكاری میكند. مثلاً میگوید اینجایش را بنویسید عناصر خارجی. یكی دو تا اضافه میكند و در نهایت تصویب میشود. منتها در صورتجلسهای كه منتشر شده، اصلاً معلوم نمیشود كه این متن كِی باید خوانده شود. همه میگویند فردا. فردا بدهید روزنامهها چاپ كنند. فردا بدهید رادیو تلویزیون این متن را بخواند. ظاهراً اول بار شش صبح و احتمالاً از رادیو خوانده میشود. خیلیها نمیدانستند حكومت نظامی اعلام شده است. چه میدانستند و چه نمیدانستند، باز هم مردم میآمدند. یعنی آن شوری كه با دو راهپیمایی سیزده و شانزده شهریور در غالب مردم ایجاد شده بود، اطلاع كامل از حكومت نظامی، باز آنان را در صحنه حاضر میكرد. به هر حال حادثة بسیار غمانگیزی اتفاق افتاد. شكافی كه بین حكومت و مردم در سال ۱۳۵۷ به وجود آمده بود، بسیارعمیق بود. البته ممكن بود این فاصله را با یك پل پر كرد. اما كاری كه هفده شهریور كرد، این بود كه این فاصله را با خون پر كرد. به نظر میرسید دیگر هیچ پلی نمیشود روی خون زد. عمق این فاصله به حدی شد كه سلسله حوادث بعد از آن، چارهای جز منتهی شدن به سقوط نظام شاهنشاهی نداشت. /1001/
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 429]
-
گوناگون
پربازدیدترینها