واضح آرشیو وب فارسی:ابرار: يك كف دست، فاصله ميان ناكامى و موفقيت
روز به روز اعتقادمان به تأثير «اتفاقات» در فوتبال و رقم خوردن نتايجش بيشتر مى شود. مدتها بود با خود كلنجار مى رفتيم آيا مربيانى كه ناكامى خود و تيمشان را به اتفاقات و حوادث مرتبط مى كنند، راست مى گويند يا نه، دنبال بهانه و توجيه هستند؟ اوج اين كلنجار به زمانى بر مى گشت كه تيم ملى كشورمان درضربات پنالتى مغلوب كره جنوبى شد و از راهيابى به جمع ۴ تيم برتر جام ملت هاى ۲۰۰۷ آسيا باز ماند. آن زمان ساعتها به اين موضوع فكر كرديم اما نتوانستيم خود را در اين زمينه كاملاً متقاعد كنيم كه اگر پنالتى با تجربه ترين بازيكن ما يعنى مهدى مهدوى كيا از دست نمى رفت - موردى كه نمى تواند اصلاً غير ممكن ودور از استرس لقب گيرد - آيا چنين سرنوشت غمناكى نصيب ملى پوشان و اميرقلعه نويى مى شد يا كه خير؟ بگذاريد از بيانى ساده تر استفاده كنيم؛ به هنگام نواختن ضربات پنالتى اگر احتمال عبور توپ از خط دروازه بيشتر از دفع يا هدررفتن آن نباشد، مطمئناً كمتر هم نخواهد بود، چه معتقديم احتمال مزبور در واقعيت، بيشتر نيز هست زيرا در طول مدتى كه بازيكنان تمرين پنالتى مى كنند، حدود ۷۰ ۸۰، درصد توپ ها به گل تبديل و دروازه بانان تسليم مى شوند. حال همين يك پنالتى مى آيد و سرنوشت تيم ملى ايران را به كل تغيير مى دهد، با اين حساب آيا حق نداشته و نداريم كه حذف زودهنگام تيم قلعه نويى و بازگشتش از مالزى را به اتفاقات و حوادث فوتبال ربط دهيم و ادعا كنيم آن يك پنالتى مى توانست با همان شرايط تيم در شرق دور، امير را به خوشبخت ترين مربى آن تورنمنت بدل كند؟ منكر برخى مشكلات و ضعفها نمى شويم اما آيا همان يك توپ نمى توانست مسير تيم ملى را به كل تغيير دهد و ايران را به جاى عراق روى سكوى قهرمانى بايستاند...؟***فوتبال بيرحم است وبعضى مواقع اين روى خود را به بسيارى از تيم ها و عواملش نشان مى دهد. قبول داريم كه تمرين و ممارست بسيار و حرفه اى كار كردن با خود شانس را نيز به همراه مى آورد اما در عين حال نمى توانيم منكر اين مهم هم بشويم كه بعضاً برخى بدشانسى ها و اتفاقات، نقش مهمى در ثبت ناكامى يك تيم ايفا مى كند. يكشنبه شب وقتى شكست غيرقابل باور چك مقابل تركيه را با چشم هاى خود ديديم و تك تك صحنه هاى مهم اين بازى را مرور كرديم، فقط توانستيم به حال «كارل بروكنر» افسوس بخوريم . درست كه فوتبال ورزش لحظه هاست و هر كه از فرصت هايش بيشترين و بهترين بهره را ببرد، پيروز است و كامياب اما اگر بعد از ثبت گل دوم چكى ها، توپ مهاجم اين تيم چندسانتى متر اين طرف تر مى رفت تا به جاى برخورد به تير به گل سوم شاگردان بروكنر بدل شود، آيا جايى براى جبران تركها باقى مى ماند؟ آيا اگر بازى ۳ بر صفر به نفع چك مى شد، همان قدر شور وهيجان «فاتح تريم» اثر داشت و روند مسابقه را تغيير مى داد كه نتيجه ۲ بر صفر بود؟ فاصله بين ناكامى وموفقيت كارل بروكنر به اندازه يك كف دست بود چرا كه اگر به همين اندازه، توپ به سمت چپ تمايل پيدا مى كرد، كار تركيه در اواسط نيمه دوم يكسره مى شد واين مربى، فاتح بزرگى لقب مى گرفت. دقيقاً اينجاست كه اصل قضيه رخ مى نمايد؛ آيا انصاف است به خاطر توپى كه به جاى تور به تير خورد و جهت و روند كلى بازى را تغيير داد، تمام ارزشهاى بروكنر زير سؤال رود و شديدترين و بيرحم ترين انتقادات متوجه او گردد؟ آيا اگر اين مربى در دفاع از خود به اين مورد اشاره كند، منصفانه است كه او را ناتوان، بهانه جو و توجيه گر خطاب كرد؟ يك توپ و مسيرحركتش، سرنوشت فوتبال يك كشور و عوامل تراز اولش رابه كل تغيير داد و در اين هيچ شكى نيست كه اتفاقات و حوادث - بخوانيد كمى بدشانسى - گريبان بروكنر و شاگردانش را گرفت تا در چشم برهم زدنى همه چيز را از دست بدهند. تازه ما از اشتباه بچگانه و اتفاقى «پترچك» كه شايد هر چند سال يكبار اتفاق بيفتد، صرفنظر كرديم و آن را در رديف اشتباهات فنى قرار داديم. اگر اين اتفاق را نيز در كنار صحنه اى كه گلر تركيه براى دريافت گل سوم تسليم شده بود و تير دروازه به يارى اش شتافت بگذاريم، افسوسمان در مورد كارل بروكنر و سرنوشت و بخت شومش مضاعف هم مى شود. واقعاً تكليف ما با اين نوع حوادث و اتفاقات فوتبال چيست؟
سه شنبه 28 خرداد 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: ابرار]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 155]