واضح آرشیو وب فارسی:ايرنا: درياچه اروميه و خاطرات كودكي - اصغر قهقرائي
كودكي 9-8 ساله بودم. با خانوادهام در اروميه زندگي ميكرديم. در حال حاضر 53 سالهام. تابستان كه از راه ميرسيد روزهاي جمعه به اتفاق خانواده به ميدان مركزي شهر ميرفتيم و از خياباني معروف به خيابان دريا با گاري و يا اتوبوسهاي قديمي به قصد شنا و تفريح به ساحل درياچه اروميه ميرفتيم. نزديكترين ساحل براي شنا تا اروميه 12 كيلومتر فاصله داشت. به درياچه كه ميرسيديم بلافاصله به آب ميزديم. روي آب شور و سنگين درياچه اروميه دراز ميكشيديم و بيحركت ميمانديم. گاهي دست و پايي ميزديم و آب شور درياچه به چشمهايمان ميخورد.
به خيارهاي سبز و بزرگي كه از شهر خريده بوديم و با خود به آب برده بوديم گاز ميزديم و ته خيار را به چشمهايمان ميماليديم. خيار نمك دريا را از چشمها ميزدود و از سوزش چشم جلوگيري ميكرد.
و ما بقيه خيار را با آب نمك درياچه ميخورديم. ظهر كه ميشد ناهار ميخورديم و روي شنهاي ساحل دراز ميكشيديم. كارگران پلاژ با بيلهاي خود لجنهاي درياچه اروميه را روي بدنها ميريختند و ما تا گلو در لجنهاي درياچه دفن ميشديم؛ لجنهايي كه گفته ميشد خاصيت درماني بسياري داشتند. بعد از چرتي زير لجنها با استفاده از دوش پلاژها با آب شيرين نمكهاي بدن خود را ميشستيم و عصر به خانه برميگشتيم. اين يكي از بهترين تفريحات ما در طول تابستان در اروميه بود. پاييز كه ميشد چشم به آسمان صاف و آبي اروميه ميدوختيم و با چشم خط سير پرندگان مهاجر را كه در جزاير 9گانه درياچه اروميه زادوولد ميكردند، دنبال ميكرديم. پرندگان مهاجر كه بيشترين آنها را فلامينگوها تشكيل ميدادند در آسمان شكلي به صورت عدد 8 تشكيل ميدادند كه يكسر اين 8 كوتاهتر از سر ديگر آن بود. اكنون تقريبا نيمقرني از آن روزها ميگذرد. روزهايي كه انگار ديروز بودند. در خبرها خواندم كه با روند فعلي، درياچه اروميه تا 7 سال ديگر به شورهزاري تبديل خواهد شد، شورهزاري كه بايد در آن خاطرات شيرين درياچه شور اروميه را دفن كرد.
هنوز كه هنوز است گاهي حس ميكنم كه نمكهاي درياچه اروميه روي بدنم ماسيده و خشك شدهاند. هنوز بوي لجنهاي درياچه اروميه را ميشنوم. هنوز مزه شيرين خيار را مزمزه ميكنم. فرزندانم درياچه اروميه را از نزديك نديدهاند. چند سال پيش كه فيلمي در مجموعهاي بهنام در مورد درياچه اروميه براي تلويزيون ساختم، باورم نميشد كه بايد به فرزندانم بگويم كه بعد از اين درياچه اروميه را بايد در ميان فيلمها و يا عكسها جستوجو كرد. نميتوانم به فرزندانم بگويم كه ما با طبيعت چه كردهايم. 50 سال، نيم قرن است. اما انگار همين ديروز بود.
دلم براي شنا در درياچه اروميه، دلم براي سوزش چشمهايم، دلم براي نمكهاي ماسيده و خشكيده بر بدن و خارش آن، دلم براي خوردن خيار با آبنمك درياچه اروميه، دلم براي ديدن خط سير مهاجرت پرندگان مهاجر درياچه اروميه و دلم براي خاطرات دوران كودكيام لك ميزند.
نميخواهم خاطرات شيرينم را به دست نمكهاي شور درياچه اروميه بسپارم تا باد آن را در مزارع مردم اروميه بپراكند. دلم نميخواهد خاطرات شيرين دوران كودكي را در شورهزار نمك درياچه اروميه دفن كنم.
آيا ميشود درياچه اروميه دوباره در خاطرات كودكي اين نسل، زنده و جاري باشد. آيا ميشود 50 سال ديگر كودكان امروز زنان و مردان فردايي باشند كه كودكي خود را در خاطرات درياچه اروميه، مرور كنند.
و اين رويايي است كه تحقق آن سخت است، ولي شدني است.
فقط به شرط آنكه به خود آييم و طبيعت را دريابيم.
------------
------------
سه شنبه 28 خرداد 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: ايرنا]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 179]