تور لحظه آخری
امروز : جمعه ، 24 اسفند 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):هر گاه بنده‏اى هنگام خوابش، بسم اللّه‏ الرحمن الرحيم بگويد، خداوند به فرشتگان م...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

خرید پرینتر سه بعدی

سایبان ماشین

اجاره سند در شیراز

armanekasbokar

armanetejarat

Future Innovate Tech

آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت

پی جو مشاغل برتر شیراز

خرید یخچال خارجی

بانک کتاب

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

قیمت فرش

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

خرید از چین

خرید از چین

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

خودارزیابی چیست

رزرو هتل خارجی

تولید کننده تخت زیبایی

سی پی کالاف

دوره باریستا فنی حرفه ای

چاکرا

استند تسلیت

کلینیک دندانپزشکی سعادت آباد

پی ال سی زیمنس

دکتر علی پرند فوق تخصص جراحی پلاستیک

تعمیر سرووموتور

تحصیل پزشکی در چین

مجله سلامت و پزشکی

تریلی چادری

خرید یوسی

مهاجرت به استرالیا

ایونا

تعمیرگاه هیوندای

کاشت ابرو با خواب طبیعی

هدایای تبلیغاتی

خرید عسل

صندوق سهامی

تزریق ژل

خرید زعفران مرغوب

تحصیل آنلاین آمریکا

سوالات آیین نامه

سمپاشی سوسک فاضلاب

مبل کلاسیک

بهترین دکتر پروتز سینه در تهران

صندلی گیمینگ

کفش ایمنی و کار

دفترچه تبلیغاتی

خرید سی پی

قالیشویی کرج

سررسید 1404

تقویم رومیزی 1404

ویزای توریستی ژاپن

قالیشویی اسلامشهر

قفسه فروشگاهی

چراغ خطی

ابزارهای هوش مصنوعی

آموزش مکالمه عربی

اینتیتر

استابلایزر

خرید لباس

7 little words daily answers

7 little words daily answers

7 little words daily answers

گوشی موبایل اقساطی

ماساژور تفنگی

قیمت ساندویچ پانل

مجوز آژانس مسافرتی

پنجره دوجداره

خرید رنگ نمای ساختمان

ناب مووی

خرید عطر

قرص اسلیم پلاس

nyt mini crossword answers

مشاوره تبلیغاتی رایگان

دانلود فیلم

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1865175405




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

گفتگو با خانم مريم نشيبا ( گوينده ي راديو)


واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:

 صداي مريم نشيبا شايد براي هم نسل هاي ما از اواخر دهه 60 دوست داشتني شد ؛ وقتي که عده اي از دست اندرکاران راديو به فکر احياي فرهنگ قصه گويي افتادند . « شب به خير کوچولو » با آن آهنگ تيتراژ معروفش : « گنجشک لالا ، سنجاب لالا ، آمد دوباره مهتاب لالا » تا 15 سال خيلي از بچه ها و حتي بزرگترها را هر شب ساعت 9 پاي راديو مي نشاند . مريم نشيبا هم با همين برنامه قصه گوي مهربان کوچک و بزرگ شد . تا امروز که ديگر صداي اشناي اين معلم مهربان را همه مي شناسند ؛ از آن نوجوان و جواني که تمام کودکي اش را با قصه هاي شيرين او سر کرده گرفته تا آنهايي که حالا هر روز عصر گوش به زنگ « گلبانگ » راديو هستند تا آهنگ و تصنيف درخواستي شان را بشنود ؛ فرقي نمي کند . صداي نشيبا سال هاست که با گوش هاي ما آشناست . شايد حتي بشود روي همين کلمه هاي بي جان ، صداي مهربان خانم قصه گو را گذاشت و حس کرد .   خانم نشيبا ! قصه هاي مادربزرگتان را يادتان هست ؟ مادر بزرگ مادري ام را يادم هست ولي کمتر خاطرم هست که برايمان قصه گفته باشد . اما مادرم چرا. کودک که بوديم براي ما قصه تعريف مي کردند ، البته کم و بيش . از کي فهميديد که صدايتان مي تواند مناسب گويندگي باشد ؟ کلاس دهم بودم . آقاي عبدالرضا دريابيگي ـ دبير جغرافياي ما ـ موقع تدريس ، نقشه را پاي تابلو مي کشيدند . رئوس مطالب را مي گفتند و از ما مي خواستند که از روي درس بخوانيم . من خيلي خجالتي بودم . نوبتم که رسيد ، نخواندم . آقاي دريابيگي اصرار کردند که بايد بخواني . من هم با ترس و لرز خواندم . ساعت تفريح ، صدايم کردند که تو چرا نمي خواستي بخواني . گفتم آقا من خجالت مي کشم . گفت نبايد خجالت بکشي . اتفاقاً وقتي مي خواندي ، فهميدم که چقدر صداي تو زيباست . بايد بروي دنبال کارهاي هنري. آن موقع به من برخورد . فکر کردم ايشان قصد تنبيه من را دارد . آمدم کلاس کلي گريه کردم . پس خيلي گوش به حرف معلمتان نمي داديد ؟ بعد از ايشان ديگر نديدم که کسي به صدايم توجهي داشته باشد . در دانشگاه من رشته ي ايشان را دنبال کردم و جغرافيا خواندم و با خود آقاي دريابيگي و معلم هاي سابقم همکار شدم . ايشان باز هم از من مي پرسيدند که نشيبا کار صدا را پيگير نشدي ؟ گفتم نه . گفتند خب اشتباه کردي . در دوران تدريس معلم بد اخلاقي که نبوديد ؟ شاگردان من در مدرسه به درس جغرافيا خيلي توجه داشتند . بچه ها با توجه به لطفي که به خود من داشتند به درس من هم بيشتر توجه مي کردند و من دليل داشتم براي اين کارم . دليلتان چه بود ؟ شايد به خاطر اينکه عقده اي داشتم . از اين بابت که چرا معلم هاي زمان تحصيل خودم به من پي نبردند . نه فقط من ، اصلاً نشيباها را نشناختند . بود و نبودمان آن قدرها ملاحظه نمي شد . اگر سر کلاس خواب بوديم ، کسي از ما نپرسيد چرا ؟ 20 مي گرفتيم يا صفر ، براي کسي اهميت نداشت و آن قدرها پيگير کار شاگردان نبودند . شما هم معلم شديد که کمبودهاي دانش آموزان زمان خودتان را براي امروزي ها جبران کنيد ؟ وقتي قرار بود معلم شوم ، نمي خواستم کار خاصي کنم . مي ترسيدم بچه هاي مردم را سر کلاس اذيت کنم . اما بالاخره با خودم عهد بستم و از خدا خواستم که به من لطفي کند و فرصتي بدهد که من دقيقاً بشوم همان معلم ايده آلي که خودم دلم مي خواست و سعي کردم تا جايي که مقدور است به بچه ها نزديک شوم . از همان ماه اول آنها را به اسم کوچک صدا بزنم ، بود و نبودشان را احساس کنم و احياناً اگر گرفتاري و مشکلي دارند و من در توانم هست ، کمکشان کنم . خب اينها براي بچه ها خيلي ملاک است . اصلاً معلمي را دوست داشتيد ؟ بله . اين واقعاً مايه افتخار من است ، يعني حقيقتاً اگر من دوباره به عقب برگردم ، در مرحله ي اول مجدداً معلم مي شوم . من تا سال 1374 معلم بودم و بعد از آن بود که راديو و تلويزيون را بيشتر رونق دادم . آن وقت کي وارد کار گويندگي شديد ؟ آخر سال 56 بود که راديو اعلام کرد گوينده مي خواهد . مادرم اسم من را نوشت و ما مراحلي را طي کرديم . از بين 2 هزار نفر 5 نفر را انتخاب کردند . کارم را با خبر شروع کردم . اما بعد فهميدند که در انتخاب من براي گويندگي خبر اشتباه کرده اند . اشتباه ؟ چرا ؟ چون من احساسم را منتقل مي کردم و خب هميشه خبرها مطالب خوشايندي ندارند ؛ بالاخره سقوط هواپيما هست ، مرگ و مير هست ، يادم مي آيد در برزيل هواپيمايي سقوط کرد و کم مانده بود اين خبر را با گريه بخوانم . گويندگي خبر را رها کردم . به تحريره خبر رفتم . 3 ـ 2 سالي در کار گويندگي ام وقفه افتاد . تا اينکه مجدد از ميدان ارگ شروع کردم . شب بخير کوچولو از کي شروع شد ؟ آقاي ساعد باقري براي اين برنامه از 10 نفر تست گرفته بودند . شنيده بودند که بايد از مريم نشيبا هم تست بگيرند . وقتي من داشتم تست مي دادم ، گفتند که ايشان هماني هستند که مي خواستم . شب بخير کوچولو از دوم تير ماه 69 شروع شد . منبع قصه هايتان چه بود ؟ نويسنده هاي مطرحي داشتيم ؛ خانم مرجان کشاورزي آزاد و خانم مهشيد تهراني که اين 2 نفر با هم کتاب شب بخير کوچولو را با 90 قصه بيرون دادند . با مقدمه مصطفي رحماندوست. خانم ذباح ، دهقان ، مشتاق و آقاي افشين علا که الان هم از بزرگان رشته کودک هستند . خانم لعيا متين پارسا و يک گروه نويسندگي هم بودند که قصه هاي زيبايي مي نوشتند . چرا شب بخير کوچولو تمام شد ؟ در واقع تشخيص دادند که زمان قصه گويي براي بچه ها به اتمام رسيده . با توجه به شرايط روز و امکانات مدرني که در اختيار بچه هاست ؛ اينترنت و اين وسايل جديد بازي که به اش مي گويند پلي استيشن ، به اين نتيجه رسيدند که قصه گويي ديگر جايي در زندگي بچه ها ندارد . اما من خودم چون خيلي عاشقانه اين فعاليت را دوست داشتم ، از نظر روحي و رواني بسيار اذيت شدم . به نظر شما قصه فقط يک سرگرمي است ؟ قصه بهترين عامل براي انتقال مفاهيم تربيتي به بچه هاست . وقتي در يک قصه نشان داده مي شود که مثلاً بي حرمتي به پدر و مادر چقدر کار زشتي است ، بچه خيلي بهتر اين را مي فهمد. با قصه مي شود مثبت نگري را به بچه آموخت ، اينکه برود دنبال هدف هاي زيبايي که در قصه برايش تعريف کرديم . براي سن هاي بالاتر چطور ؟ مثلاً ما جوان ها . قصه حتي براي بزرگترها هم دلنشين است . وقتي مي بينيد که حرف هاي يک آدمي خيلي به دل شما مي نشيند ، براي اين است که شيوه ي روايت آن مطلب عين يک قصه است ؛ يعني چنان تعريف مي کند که ماجرا براي شما مجسم مي شود . رابطه تان با بچه ها چطور است ؟ بچه ها عشق و نفس من هستند . هر جا که بچه ها باشند من يادم مي رود چند ساله ام . با بچه ها بازي مي کنم . اغلب بچه ها هم جذب من مي شوند . چون با نگاهم حسم را به آنها منتقل مي کنم . بچه ها هم خيلي حساس و دقيقند . من اصلاً آدم ها را دوست دارم و سعي مي کنم که پيرو اين جمله قشنگ ويکتور هوگو باشم ، « همه فهميدن همه بخشيدن است » سعي ام اين است که معضلات آدم ها را به نوعي توجيه کرده و آنها را درک کنم . در منزل فارغ از کار گويندگي بيشتر چه کاري انجام مي دهيد ؟ هر کاري را که مربوط به آشپزخانه است خيلي دوست دارم . در درست کردن غذا هم خيلي تيز و فرز هستم ؛ البته در صورتي که موادش فراهم باشد . با يک دست پياز داغ هم مي زنم و با يک دست سبزي خورد مي کنم . از آن طرف برنج آب کش ميکنم . خيلي تند و سريع و در عين حال عاشقانه اين کار را انجام ميدهم . حالا چي از آب در مي آيد بماند . آن موقع که معلم بوديد مشغله کاري تان اجازه آشپزي مي داد ؟ بله . يک بار ضمن سرخ کردن بادمجان ، برگه هاي امتحاني بچه ها را تصحيح مي کردم . يک مقدار روغن ريخته بود روي برگه ها . سر کلاس براي بچه ها توضيح دادم که چرا بعضي برگه ها روغني شده . بچه ها چنان تصويري از من در ذهنشان ساخته بودند که فکر مي کردند من اصلاً نمي دانم بادمجان چي هست . يکي شان گفت : خانم يعني شما بادمجان هم سرخ مي کنيد ؟ من هم گفتم قربانت بروم پس قرار است خام بخوريم ؟! همه فکر مي کردند ما از غذاي آماده استفاده مي کنيم . جوان هاي امروزي را چطور مي بينيد ؟ من احساس مي کنم که جوان هاي فعلي آن طوري که ما بار آمده ايم نيستند . بزرگ شدن ما خيلي قانون مند بود . خيلي روي حساب و کتاب بود . به ما ياد داده بودند که بر اساس آن امکاناتي که پدر و مادر دارند درخواست داشته باشيم . اما در حال حاضر نمي دانم چه حکمتي است که بچه ها يک کمي بي توجه هستند . ميزان توجه جوان هاي امروزي به احترام به پدر و مادر با گذشته خيلي فرق دارد . منبع : همشهري جوان     /1001/





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 4364]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن