واضح آرشیو وب فارسی:اطلاعات: جـيمـزبــانـد جــديـد
جيمز باند ممكن است در انتظار پول نبوده باشد، اما يان فلمينگ بدون ترديد بود.
در مارس سال 1964خالق جيمزباند آنقدر با موفقيت پول پارو ميكرد كه تصميم گرفت توصيه دوست خوب و همبازي گلفاش، سرجاك كامپبل را قبول كند و 51 درصد از حقوق انحصاري كتابهاي خود را به 100 هزار پوند بفروشد.
فلمينگ امكان نداشت بداند ظرف پنج ماه مرده است. منطقاش در آن زمان اين بود كه پرداخت ماليات بر سود سرمايه، ارزانتر از پرداخت رقم نجومي ماليات بردرآمدها رولدويلسون است.
خريدار برادران بوكر، يك شركت به رياست كامپبل بود كه در كشت نيشكر در آفريقا و وست اينديز سهم داشت. بوكر ادامه داد و حقوق انحصاري كتابهاي آگاتاكريستي و جيورگيت هي ير را هم خريد.
در مدتي كوتاه، بخش كتابهاي اين شركت آنقدر سودده شد كه شركت تصميم گرفت بخشي از سودش را براي يك جايزه ادبي مانند جايزه كنكورد فرانسه كه به نويسندگان بريتانيايي، ايرلندي و مشتركالمنافع تعلق ميگرفت، به كار اندازد. نام آن جايزه بوكر بود.
فلمينگ در سن 56 سالگي براثر سكته قلبي درگذشت، اما وراث او سخت تلاش كردهاند روح او ـ و كارش را ـ زنده نگاه دارند.
آنها در سال 2000 حقوق انحصاري آثارش را بازخريد كردند و قرار است يك نماينده ادبي در لندن براي نظارت بر همه اموال وي منصوب كنند. آنها كارشان را از هم جدا كردهاند. حقوق انحصاري فيلمهاي جيمزباند (پول سازان واقعي ) به آنها تعلق ندارد، بنابراين آنها مجبورند پولشان را از جاهايي كه ميتوانند، بييشتر از كتابها بدست آورند.
خانواده فلمينگ طي سالها، ساخت يك سريال را براي كودكان درباره باند به عنوان يك پسربچه ( بيش از آنكه اين نام يك اسطوره شود و بيش از آنكه اين پسر يك مرد شود ) و يك سريال ديگر را درباره خانم ماني پني اجاره دادهاند؛ اجارههايي نيز كمكم به تدريج به نويسندههاي ديگر براي ادامه خط اصلي باند از جمله يكي به كينگرلي آميس داده شده است.
اما امسال سالي است كه آنها ميتوانند از كارشان سود ببرند، كه اين خود نشان ميدهد چرا ناگهان باند در همه جا هست: در يك نمايشگاه عالي در موزه جنگ سلطنتي، روي تمبرهاي پست و روزهاي خيريه گلف، در 28 مه، يكصدمين سال تولد فلمينگ، يك كتاب جديد باند، بوسيله سباستين فالكز، يك نويسنده بريتانيايي منتشر شد.
آقاي فالكس هرگز يك داستان پليسي پرهيجان ننوشته است، اما استعداد خوبي براي اقتباس دارد.
اولين خط اين كتاب يك شب باراني را در پاريس توصيف ميكند و روي دست مشهورترين كتابهاي خود آقاي فالكس، «آوازپرندگان» و «شارلوت گري» كه آنها نيز بيشتر در پاريس ميگذرند، بلند ميشود.
باند آقاي فالكس مسن تر، مغموم تر و هوشمندتر است. وقتي داستان آغاز ميشود او ضد مشروب است و نفس عميق ميكشد. اين لحظه ميگذرد.
«شيطان ممكن است اهميت دهد» در سال 1967، سال پس از آخرين كتاب باند فلمينگ آغاز ميشود. سيگار، مقاديري مشروب، يك جفت دوقلوي زيبا و يك بشكه پر از پيشداوري در آن وجود دارد.
«شغلش او را هرگز قبلاً به خاورميانه نبرده بود و او به اين خاطر بسيار سپاسگزار بود. او اين سرزمينهاي بين قبرس و هند را مركز شكوفايي جهان تلقي ميكرد.»
باند همچنين مرتب لباسش را عوض ميكند. او داراي لباسهاي گرمسيري، پيراهن تنيس، پيراهنهاي كتاني سيآيلند و كراواتهاي بافتني است.
كتاب، برخلاف كتابهاي نوين هر چه كه پيش ميرود، بهتر و بهتر ميشود.
بيشتر آن مانند كتابي است كه براي سينما ساخته شده است.
عجيب است، هيچ يك از كتابهاي جيمزباند غيرفلمينگ هرگز فيلم نشده است اما اين يكي احتمالاً خواهد شد.
دوشنبه 27 خرداد 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: اطلاعات]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 225]