تور لحظه آخری
امروز : شنبه ، 9 تیر 1403    احادیث و روایات:  امام صادق (ع):در هر جمعه، اندكى از سبيل و ناخن‏هاى خود را بگير، و اگر هم چيزى وجود نداشته باشد، آن...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

اتاق فرار

خرید ووچر پرفکت مانی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

رسانه حرف تو - مقایسه و اشتراک تجربه خرید

سرور اختصاصی ایران

تور دبی

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

پیچ و مهره

طراحی کاتالوگ فوری

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

Future Innovate Tech

آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت

پی جو مشاغل برتر شیراز

قیمت فرش

آموزش کیک پزی در تهران

لوله بازکنی تهران

کاشت پای مصنوعی

میز جلو مبلی

سود سوز آور

پراپ رابین سود

هتل 5 ستاره شیراز

آراد برندینگ

رنگ استخری

سایبان ماشین

قالیشویی در تهران

مبل استیل

بهترین وکیل تهران

مبلمان اداری

شرکت حسابداری

نظرسنجی انتخابات 1403

استعداد تحلیلی

کی شاپ

خرید دانه قهوه

دانلود رمان

وکیل کرج

آمپول بیوتین بپانتین

پرس برک

بهترین پکیج کنکور

خرید تیشرت مردانه

خرید نشادر

خرید یخچال خارجی

وکیل تبریز

اجاره سند

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1802668850




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

سينما،وکالت و اخراجي هاي 2


واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:

  «حسام نواب صفوي» با بازي در سريال «کيف انگليسي» اولين باري بود که در هنر ايران شناخته شد، تا چندي ديگر، از او شاهد بازي در سريال تاريخي ديگر به نام «کلاه پهلوي» خواهيم بود... او يکي از بازيگران اصلي فيلم «هفت ميليارد توماني»، «اخراجي هاي 2» آخرين ساخته مسعود ده نمکي است، حسام با بازي در نقش «رسول» که نقشي بسيار مشکل هم بود، يکي از بهترين بازي هاي خود را ايفا کرد تا جايي که سينماي ايران از اين پس، روي او حساب ويژه اي باز خواهد کرد، با اين بازيگر، فارغ التحصيل تئاتر، جوان مؤدب و البته کسي که سرانجام با اصرار پدرش از چند سال پيش تصميم گرفت، دنباله رو پدر باشد و يک حقوقدان شود، گفتگويي در خانواده سبز انجام داديم و از هر دري با او سخن به ميان آورديم... او دوست دارد در کنار سينما، کار وکالت هم انجام دهد. اتفاقي که براي اولين بار در سينما شکل خواهد گرفت. ضمن اينکه او برخلاف نظر خيلي ها که مي گويند به خاطر چهره وارد سينما شده، اين طور نيست او تحصيلکرده سينماست. چهار برادريم او مي گويد:22 شهريور در تهران به دنيا آمدم، چهار برادرهستيم، هومن و حسين و حسن، که دو برادرم در آمريکا و يک برادرم هم در آفريقاي جنوبي زندگي مي کند، عموي مرا بايد بشناسيد، اسماعيل نواب صفا ترانه سراي معاصر که مشوق اصلي من در هنر... او تنها کسي بود که درخانواده ما گرايش به هنر داشت که چند سال پيش هم درگذشت به مزار عمويم زياد مي روم ، شعري زيبا بر روي سنگ قبرش نوشته شده است؛ «آنکه را سينه خاکش مأواست خاک پاي هم نواب صفاست تا بدين نقطه رسيده هنوز ندانسته خانه مقصود کجاست آنکه در اين جا خفته است، مستمندي است که محتاج به دعاست..» البته چند سطر ديگر هم نوشته شده که به ياد ندارم... از حسام مي خواهيم که بيشتر از خودش بگويد: بزرگ شده محله ميرداماد تهران هستم، در بيمارستان پارس به دنيا آمدم... هنوز هم ساکن همان خانه پدري هستم و با پدر ومادرم زندگي مي کنم، دوران دبستان و راهنمايي را در مدرسه سلمان فارسي و در دبيرستان منتظري قلهک تحصيل کردم، در دانشکاه هنر و معماري، تئاتر خواندم و ليسانسم را گرفتم و سپس در دانشگاه حقوق هم مشغول تحصيل شدم... از کودکي به پيانو علاقه داشتم و به آموزش اين ساز پرداختم، اما زماني که مي خواستم به دانشگاه بروم، کمي مردد بودم، احساس کردم، اگر موسيقي را به شکل آکادميک ادامه بدهم، شايد چيز زيادي نصيب من نشود به همين دليل به سمت تئاتر رفتم... اما ميل و علاقه پدرم اين بود که هميشه به سوي حقوق بروم و سرانجام همين هم شد... قرارداد داشتم اينکه مي گويند، من قرارداد امضا نکردم، اما رفتم جلوي دوربين «اخراجي هاي 2» صحت ندارد. شايد آن شب که تست شدم و رفتم جلوي دوربين، وقت نبود، اما فرداي آن روز قرارداد امضا شد، ضمن اينکه ارتباط ميان من و شريفي نيا يک ارتباط صميمانه است خيلي ها مي گويند به خاطر رفاقت چندين ساله شريفي نيا، اين نقش به من پيشنهاد شد، اما اينگونه نبود کي گفته من در همه پروژه هاي شريفي نيا، بازي کردم، نه اصلاً اينگونه نيست. در خيلي از پروژه هاي شريفي نيا من به عنوان بازيگر حضور نداشتم، آخرين نقشي که او مرا انتخاب کرد، مربوط به «13 گربه روي شيرواني» بود که 6،5 سال قبل اکران شد. من حتي تا پايان بازي هم اگر قرارداد نداشتم برايم مشکلي نبود، حتي اگر قرارداد هم مي نوشتم و در زمان فيلمبرداري همه گروه متوجه مي شدند که من نمي توانم از پس نقش رسول برآيم، مشکلي نبود و جدا مي شدم، چون آقايان از دوستان من بودند. اولين دوربين دوره بازيگري تئاتر را در دانشکده و کلاس هاي بازيگري آقاي سمندريان گذرانده بودم، اما اولين بار که مقابل دوربين قرار گرفتم، دوربين «مسعود نوابي» بود و از همان روز اول هم، تصميم گرفتم بپرسم و ياد بگيرم. مسعود نوابي سريال «بازگشت به خانه» را کليد زده بود و به دنبال تست از بازيگران بود، که من هم خودم را معرفي کردم و اينگونه شد که اولين بار مقابل دوربين قرار گرفتم، اما مردم مرا با سريال «کيف انگليسي» مي شناسند...وقتي که بازيگران کيف انگليسي در حال انتخاب شدن بودند ،کارگردان به من اعتماد کرد و يکي از نقش هاي کليدي آن سريال را به من پيشنهاد داد، من تازه کار بودم و خوشحالم که توانستم پاسخ اين اطمينان را بدهم. خانواده يکي از برادرانم در آمريکا در زمينه کامپيوتر فعاليت مي کند، برادر ديگرم دکتراي جامعه شناسي دارد و برادرم حسن که در آفريقاي جنوبي زندگي مي کند، کار آزاد دارد. مادرم ليسانس ادبيات دارد، مدتي در سال هاي گذشته در وزارت نيرو فعاليت مي کرد، بعد از به دنيا آمدن من، ديگر خانه داري را انتخاب کرد. پدرم قاضي دادگستري بود، بعد از بازنشستگي وکيل پايه يک دادگستري است و همچنين مترجم... ازدواج تا امروز يا کار کردم يا درس خواندم و وقتي براي ازدواج نداشتم، اما قبول دارم که بايد ازدواج کنم، يعني بايد اتفاقي بيفتد تادو انسان به همديگر برسند، شايد آن اتفاق هنوز براي من نيفتاده... اما بايد هر چه زودتر سنت پيامبر (ص) را عملي کنم. 11 هزار کيلومتر تا تهران به چند کشور از جمله، امارات، ترکيه، سوئيس، آفريقاي جنوبي، انگليس و آمريکا تاکنون سفر کردم، اما هيچ جا ايران نمي شود... اجازه بدهيد از آفريقاي جنوبي برايتان بگويم، دماغه اميدنيک که آخرين نقطه خشکي دنيا به حساب مي آيد، براي ديدن برادرم به آنجا سفر کرده بودم، در آن منطقه فاصله تا شهرهاي مهم دنيا ثبت شده است، که نوشته بود 11 هزار کيلومتر تا تهران فاصله است، دلم براي کشورم خيلي تنگ شده بود بگذاريد يک نکته ديگر از آفريقاي جنوبي هم برايتان تعريف کنم. آنجا يعني در نيمکره جنوبي جهان، فصل ها با نيمکره شمالي تفاوت دارد، يعني اگر اينجا زمستان است، آنجا تابستان است و من حواسم به اين موضوع نبود... تهران در زمستان 86 بسيار سرد بود، من با خودم کلي کاپشن و لباس گرم بردم، اما زماني که به آنجا رسيدم، ديدم هوا گرم است، يک تابستان بسيار گرم... مجبور شدم لباس هايم را با پست دوباره به تهران بفرستم و آنجا دوباره چند دست لباس گرم تهيه و از لباس هاي برادرم استفاده کردم من نزديک دوماه در آفريقاي جنوبي بودم. با پول وارد سينما نشدم نه با پول وارد سينما شدم و نه به خاطرچهره ... من درس اين کار را خواندم، اعتقاد من اين است که با پول مي شود نقش بازي کرد! با پول مي شود پوستر چاپ کرد و حتي به سر در سينماها رفت، اما با پول نمي شود مردم را به سينماها کشاند، بودند کساني که در صنعت سينما که با پول وارد اين حرفه شدند، اما هيچ اتفاقي پس از مدتي براي آنان نيفتاد... من چهار سال دانشکده هنر رفتم، يک سال هر روز رفتم مؤسسه بازيگري آقاي سمندريان تا بتوانم هرنقشي که من پيشنهاد مي شود را بازي کنم و گرنه اگر مي خواستم يک بازيگر آپارتماني و صرف تجاري شوم، اصلاً نياز به تحصيل در سينما نبود. سال 87 سال 87، براي من خيلي خوب شروع شد، به ويژه از لحاظ کاري که در دو فيلم «اخراجي هاي 2» و «وقتي همه خوابيم» بهران بيضايي بازي کردم. آقاي بيضايي نقش «شايان» را براي من از ابتدا نوشته بود و من از ايشان سپاسگزارم که به من اعتماد کرد و برايم جاي افتخار دارد که در فيلم آقاي بيضايي بازي کردم. سال 87 براي من يک سال خوب کاري بود. زماني که من دانشجوي تئاتر بودم ديدن «بهرام بيضايي» نه تنها براي من، بلکه براي همه دانشجويان يک رؤيا بود، براي من هم به جاي شگفتي بود، چرا که بيضايي از جمله کارگرداناني است که کمتر با طيف جوان کار مي کند! او حالا که اين قرعه به نام من افتاد، خيلي خوشحالم... دفاع را بلدم انتقاد بد نيست، من حقوق خواندم، اگر انتقاد درست باشد، مي پذيرم، اما اگر بي رحمانه باشد، دفاع کردن را بلدم. اصلاً جامعه ايراني مخالف انتقاد است، دليل درستش را نمي دانم. اما نظر مرا بخواهيد، خيلي از انتقادها سازنده است. ولي گاهي اوقات، خيلي ها در قالب انتقاد سوءاستفاده مي کنند و به غرض ورزي مي پردازند، گرچه بايد بگويم، هر انساني در هر کجاي دنيا دوست دارد، انتقادها را به شکل خصوصي بشنود تا در يک رسانه... من هم دوست دارم نقدهاي خيلي منفي را محترمانه و خصوصي بشنوم مي دانيد چرا؟ چون خيلي ها دوست دارند، از نقد استفاده که نه سوءاستفاده کنند و به تخريب بپردازند. روي جلد نشريات چند وقتي بود که در مطبوعات مصاحبه هاي مختلفي از من چاپ مي شد، از اين رو تصميم گرفتم که اين گفتگوها را به حداقل برسانم. چون زياد صحبت کردن چيزي را عوض نمي کند... اين را هم بگويم، فقط روي جلد بودن نشريات کافي نيست، هستند بازيگران يکه روي جلد نشريات هر هفته ديده مي شوند، اما کارگردانان، استفاده چنداني از آنان نمي کنند... به نظر من نشريات بايد زماني به يک بازيگر بپردازند که کاري را داشته باشد، مثلاً آخرين فيلم من «کلاغ پر» بوده که يک سال و نيم پيش پخش شد، پس دليل نمي بينم که گفتگو کنم و يا روي جلد نشريات باشم.مي خواهم به نکته اي اشاره کنم، سينما و فوتبال حاشيه هاي کاذبي دارد، اما برخورد من طوري است که به دنبال حاشيه هاي کاذب نيستم، من دنبال اين هستم که يک کارنامه درست را ثبت کنم. اما عده اي اين گونه عمل نمي کنند و تنها به طيف مطبوعاتي کار فکر مي کنند، مثلاً بازيگري را مي بينم که تنها يک فيلم بازي کرده، اما تصويرش روي جلد چند نشريه است!بازيگري را مي بينم که اصلاً مدتي است بازي نمي کند، اما نام و تصويرش همچنان روي جلد نشريات است که شايد اين از لطف دوستان مطبوعاتي باشد، به نظر من شهرخيلي شلوغ شده... مشاور و مدير برنامه من به شخصه با مشاور و مدير برنامه مشکلي ندارم، به اين شرط که اين مشاوران از نام آن بازيگر استفاده ابزاري و تجاري نکنند! سينماي ايران، يک سينماي رفاقتي است، مگر چند تهيه کننده داريم و در طول سال چند فيلم به يک بازيگر پيشنهاد مي شود؟! اينها ژست تبليغاتي است که من قبول ندارم. در سينما، خود بازيگر مي تواند بهترين تصميم را بگيرد. در واقع تهيه کنندگان و کارگردانان مستقيماً با بازيگر ارتباط برقرار مي کنند و مقابل مديران برنامه، موضع مي گيرند. به نظر شما وقتي که يک تهيه کننده و يا کارگرداني که با من دوست است، براي بازي در يک فيلم با من تماس مي گيرد، من به او بگويم برو با مدير برنامه هايم صحبت کن، اين دور از شأن است. پول و سينما هستند بازيگراني که با پول وارد سينما مي شوند، يعني هزينه اي مي کند و حتي مقداري از هزينه ساخت را تقبل مي کنند و نقش اول را مي گيرند، اما ثبات ندارد.فوقش دو فيلم، چون سينما تخصص مي خواهد. اگر اين اتفاق هم براي کسي بيفتد، شايد يک بار در زندگي اش بيفتد... برخورد مردم حسام نواب صفوي پس از بازي در فيلم سينمايي «اخراجي هاي 2» و بازي در نقش «رسوم کاوازاکي»، شديداً پرطرفدار شده و در کوچه و بازار اطراف او شلوغ مي شود. آيا او هم مثل خيلي از بازيگران تازه به دوران رسيده؛ اهل قيافه گرفتن و کلاس گذاشتن براي مردمي است که به ديدن فيلم او رفته اند؟ مي گويد:«شهرت در سينما تبعات کاذبي هم دارد که متأسفانه بعضي از دوستان، اينگونه فکر مي کنند که بايد خودشان را بگيرند، من به شخصه نه بالا هستم نه پايين... من بخشي از مردم هستم. من با مردم زندگي مي کنم، به نظر شما حالا که اگر شغل من به واسطه ديده شدن روي پرده، تبعاتي دارد، چرا بايد آن کار را بکنم! شايد خيلي ها بگويند که حسام آدم مغروري است، اما وقتي که پنج دقيقه با من صحبت کنند مي بينند که من انسان راحتي هستم و اين مقوله شهرت اصلاً براي من مهم نيست. نکته اي که بايد به آن دقت داشته باشيد، اين است که بازيگر هميشه در دل مردم است، اما خودش نمي بيند و نمي داند....طبيعتاً مردم احساس نزديکي به آن بازيگر دارند، از اين رو وقتي بازيگر را مي بينند، دلشان مي خواهد آن احساس را منتقل کنند. بازيگر گيشه من تا به امروز روند کارم اينگونه بود که دوست داشتم بازيگر گيشه باشم. گيشه نه به اين خاطر که پولساز باشم، براي اينکه مردم مرا ببينند.... فيملي که بفروشد، يعني اينکه مردم تو را مي بينند... باندبازي سينماي ايران چيزي نيست که حالا بخواهد «مافيا» هم داشته باشد! يک جامعه کوچک است، شايد بازيگران و کارگرداناني پيدا شدند که بخواهند نقش تعيين کننده داشته باشند، اما اين مسئله به ندرت اتفاق مي افتد. من خودم باندبازي ومافيا نديدم و براي خودم چنين اتفاقي نيفتاده، چون از حقم دفاع مي کنم. چند سال پيش بود که با يک تهيه کننده مشکلاتي داشتم و خيلي راحت از او شکايت کردم. به هر حال هميشه مواردي بين تهيه کننده و کارگردان و بازيگر اتفاق مي افتد، اما اينکه بخواهيم بگوييم «مافيا» در سينما داريم، چنين چيزي نيست! اصلاً در سينماي ما چيزي به آن شکل نيست که مي گويند مافيا و باندبازي... ولي اگر کسي روزي بخواهد براي من به شخصه مشکلي پيش بياورد، فردا صبحش به دادگاه مي روم، چون سيستم آبا و اجدادي ما اينگونه است... به هر حال اگر من «باندمافيايي» مي ديدم، خودم عليه آن اقدام مي کردم!(مي خندد). نقش بازيگر بازيگر به آن شکل سرنوشت يک فيلم را تعيين نمي کند، بلکه فيلمنامه خوب است که نقش بسيار مهمي دارد، کارگردان و بازيگر فقط مي تواند به فيلم يک جلاي خوب بدهد، درست مثل ساختماني که زيربناي خوبي نداشته باشد و شما با اجناسي ارزان آن را درست کرده باشيد، اما يک نماي بسيار زيبا به آن بدهيد، به نظر شما آن ساختمان چقدر عمر مي کند؟! فيلمنامه هم، در سينما همين نقش را دارد. درباره اخراجي ها در مسير شمال بودم که آقاي شريفي نيا با من تماس گرفت و گفت: اخراجي ها درحال فيلمبرداري است، نقشي براي تو تعيين کردم، بيا تست بده... با اينکه پيش از اين در فيلم هاي زيادي بازي کردم، اما بعد ازاينکه تست گريم شدم، کمي اعتماد به نفسم را از دست دادم. زماني که مقابل دوربين قرار گرفتم، تمام بدنم مي لرزيد! دقايقي گذشت تا توانستم روحيه ام را به دست آورم. بازي در نقش «رسول»، احتياج به کمي تحقيق داشت که من بدون پيش زمينه اي مقابل دوربين رفتم. زمان فيلمبرداري در اردوگاهي واقع در کرج، هوا بسيار سرد بود، به خصوص شب ها، از اين رو عوامل آتش روشن مي کردند و گردهم جمع مي شديم، بساط خنده هم،هميشه به راه بود. پلان  فوتبال يکي از زيباترين پلان ها بود، به خصوص ادا و اطوارهاي امين حيايي يا آن جايي که در زندان دعوا شد و همه به جان هم افتاده بودند، من تنها کسي بودم که بايد يک نقش جدي را ايفا مي کردم، اما زماني که اکبر عبدي شروع به رقصيدن کرد، به خصوص در پلان اول، به خاطر خنده عوامل، تصويربرداري قطع شد. در آن قسمتي که ما را داخل گوني انداخته بودند و شلاق مي زدند، مي گفتم اگر بيرون بيايم، از شما شکايت مي کنم! براي بازي در اين نقش اصلاً به قرارداد فکر نکردم، دوست داشتم به نحو احسن دراين نقش بهترين بازي ام را ايفا کنم. زماني که فيلم کليد خورد و صحنه هاي هواپيما در حال ضبط بود، هنوز بازيگر نقش رسول را انتخاب نکرده بودند. خود من هم فکر نمي کردم که بتوانم از پس اين نقش برآيم. رفاقت ما کاري نيست محمدرضا شريفي نيا، رفاقت را در کارش دخالت نمي دهد. من با او خيلي رفيقم، همان طور که گفتم، او درمقام انتخاب بازيگر، آخرين نقشي که به من پيشنهاد داد، مربوط مي شود به پنچ، شش سال پيش، فيلم «13 گربه روي شيرواني»! آنهايي که براي شريفي نيا حرف درست مي کنند، حسود و تنگ نظر هستند... پنج، شش سال گذشت تا «اخراجي هاي 2» را به من پيشنهاد داد. در همين «اخراجي هاي 2» اگر آقاي شريفي نيا تشخيص مي داد که من نمي توانم در اين نقش بازي کنم، محال بود که مرا انتخاب کند! اما وي ديدي دارد که هيچ گاه در انتخاب بازيگر اشتباه نمي کند. او رفاقت را در کار هيچ وقت دخالت نمي دهد، چون آبروي کاري اش وسط است. سوپراستار نداريم ابتد بايد متوجه شويم که به چه بازيگري «سوپراستار» مي گويند. اگر کسي رد ايران شهرت داشته باشد نبايد بگوييم «سوپر استار» است. «سوپراستار» يعني يک چهره بين المللي، حالا اگر بين المللي هم نبود، حداقل منطقه اي باشد. مثل «آميتا باچان» يا «شاهرخ خان» بازيگران هندي... نظر من اين است که در ايران سوپراستارنداريم. زياد اهل فوتبال نيستم، با اينکه شانس صعودمان کم است، اما اميدوارم صعود کنيم. راستش را بخواهيد دلم براي علي دايي سوخت، او از مفاخر ورزشي ايران است. نمي دانم چرا در اينجا مفاخر ورزشکار و هنرمند زود از ياد مي روند. براي من پول در زندگي اهميت ندارد، آرامش و آسايش مهم تر است. اهل مد و لباس به آن شکل نيستم، اما دوست دارم چيزي که به من مي آيد، را بپوشم. تاکنون نقش منفي بازي نکردم. گرچه خيلي ها مي گويند منفي بازي کردم، اما نقش منفي يعني اين که يک «بزه» مقل قتل اتفاق بيفتد.... اما قبول دارم که در نقش ضد قهرمان بازي کردم. در واقع نقش يک پسر شيطون را بازي کردم، مثل  سوغات فرنگ و ازدواج به سبک ايراني... فرصت ندارم که آموزش پيانو بدهم. چند سال پيش در دنياي تصوير با امين حيايي يک اجرا داشتيم... هنوز هم موقعيتي پيش نيامده که به شکل حرفه اي اين کار را انجام بدهم. مي خواستيم گروه موسيقي هنرمندان را تشکيل بدهيم،اما هيج وقت اين فرصت پيش نيامد. خدا را شکر تا امروز با مطبوعات مشکلي نداشتم. چند پيشنهاد داشتم که مشاور حقوقي نشريات باشم، اما نپذيرفتم اما خودم به مجله مردمي خانواده سبز اين پيشنهاد را دادم! تنهايي را خيلي دوست دارم. يکي از دلايلي که به خارج از کشور نرفتم، اين بود که پدر ومادرم تنها بودند. ضمن اينکه مدتي که خارج از ايران هستم، احساس تنهايي مي کنم. اما برادرانم از سنين جواني به آنجا رفته و به آنجا عادت کرده اند... در مورد تيم واليبال هنرمندان نمي خواهم صبحت کنم، چون حواشي زيادي دارد. در تيم اول، من تنها نيت خيرخواهانه داشتم، يک ريال هم من نگرفتم داخل دعواها هم نبودم، و تنها در نقش سرمربي ظاهر شدم... تيم دوم هم که اصلاً به سرانجام نرسيد که بخواهم درباره آن حرفي بزنم... حسام آدمي است که آزارش به کسي نمي رسد، تا زماني که به او آزار نرسانند.آدم منطقي هستم (مي خندد)، بد کسي را نمي خواهم، سعي مي کنم مهرباني کنم، دل صافي هم دارم و با حسادت و اين جور حرف ها بيگانه ام... اهل شکايت هم هستم! (تيتر بدي نزنيد!) (دوباره مي خندد) خسرو شکيبايي در سينماي ايران نامي فراموش نشدني است. يکديگر را گهگداري مي ديديم. خسرو مرد مهربان و وجودش پر از انرژي بود. آخرين بار در پشت صحنه کنسرت «چکناواريان» همديگر را ديده بوديم. مرد خاکي و مأخوذ به حيايي بود. امين حيايي رفيق قديم من است... در سريال کلاه پهلوي که هنوز پخش نشده و چند سالي است که فيلمبرداري اش ادامه دارد، قرار بود در يک سکانس از صبح تا غروب؛ همبازي باشم. از آنجا که جنس بازيگري يکديگر را مي شناسيم، اين سکانس 11 صبح به پايان رسيد! اعتقاد من درباره «مسعود ده نمکي»، اين است که خداوند او را خيلي دوست دارد. پس از بازي در فيلم «بهرام بيضايي» به نام «وقتي همه خوابيم»، احساس کردم،؛ يک بار ديگر از دانشگاه هنر فارغ التحصيل شدم. شکايت را دوست دارم! بچه پولدار نيستم، اما پدرم هميشه زندگي راحتي براي ما مهيا کرد، که جا دارد از او سپاسگزار باشم. نام خانواگي ما، نواب صفوي است و به سلسله صفويه باز مي گردد. تفريحات من ورزش است و اگر در خانه باشم، شايد برايتان جالب باشد، به «پلي استيشن» خيلي بازيم مي کنم. نواختن پيانو، ديدن فيلم و... از ديگر تفريحاتم مي باشد. عاشق مسافرتم و به شنا خيلي علاقه دارم. آدم پرمصرفي نيستم. رنگ سفيد و مشکي را خيلي دوست دارم، لباس پوشيدن من به همين شکل است، يا سفيد مي پوشم يا مشکي... خيلي ها به من مي گويند تو چرا فقط همين کت سفيد يا مشکي را مي پوشي؟!من مي گويم، نه چنين چيزي نيست، من تا دلتان بخواهد لباس هاي مختلف با رنگ هاي سفيد و مشکي دارم. اميدوارم در سال 88، سينماي پررونقي داشته باشيم. آرزوي سينمايي من اين است که چرخه سينما بچرخد، چرا که سينما با رفتن مردم به سالن ها به حيات خودش ادامه مي دهد. اصلاً با برنامه ريزي ميانه اي ندارم، نمي دانم ويژگي خوبي است يا بد!اما هميشه دقيقه «نودي» هستم! به جز افراد نزديک خانواده ام با مرحوم عمويم و دو تا دايي ام روابط خيلي نزديکي دارم که البته يکي از دايي هايم فوت کردند. رانندگي را دوست دارم و اهل سرعت نيستم... ساعت 3 صبح از پشت چراغ قرمز رد نمي شوم، به هر حال من در يک خانواده «حقوقدان»رشد کردم که در آن احترام به قانون حرف اول را مي زند. هنوز با يکي از دوستان دوران کودکي ام رابطه اي صميمي دارم، فرشيد مدرس که دفتريار است. دوست صميمي ديگري داشتم به نام محمدرضا بهشتي که در فروردين 83 در سانحه رانندگي فوت شد و هميشه به ياد او هستم. از 7 سالگي نواختن پيانو را آموختم. کتاب زياد مي خوانم، به ويژه کتاب هاي حقوقي... در دوران مدرسه اهل تقلب نبودم، در دوران تحصيل در دانشگاه هم چنين رويه اي نداشتم،در واقع از تقلب کردن خجالت مي کشم. اهل پارتي بازي نيستم. مي خواهم از چند وقت ديگر رسماً کار وکالت را آغاز کنم، البته قضاوت را بيشتر از وکالت دوست دارم. ولي بايد بگويم که قضاوت شغل مشکلي است که فکرکنم نتوانم از پس آن بربيايم!به هرحال شما در مقام قضاوت، سرنوشت خيلي از انسان ها را عهده دار هستيد، با اينکه خيلي قضاوت را دوست دارم، اما شايد استحقاق آن را نداشته باشم، پس به همان وکالت مي پردازم.که بتوانم نسبت به حقي که شايد از کسي سلب شده دفاع کنم. منبع:مجله خانواده سبز             /1001/





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 608]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن