محبوبترینها
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
سیگنال در ترید چیست؟ بررسی انواع سیگنال در ترید
بهترین هدیه تولد برای متولدین زمستان: هدیههای کاربردی برای روزهای سرد
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1832551107
گزيده سرمقاله برخي از روزنامههاي صبح امروز كشور
واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
برخي روزنامه هاي صبح امروز سرمقاله هاي خود را به موضوعات زير اختصاص دادند. * رسالت روزنامه رسالت در سرمقاله امروز خود با عنوان "آتش بازي فرزندان مائو " آورده است: مشخص نيست چرا هر كس مي خواهد از چين سخن بگويد خود به خود گريزي به دوران مائوتسه تونگ يا حتي “سون يات سون”مي زند و از جنبش بوكسورها و شورش دهقانان عليه حكومت وقت چيانگ كاي شك سخن مي گويد! بر هيچ كس پوشيده نيست كه چگونگي پيروزي مائوئيستها در انقلاب سال 1949 و چگونگي تكيه بر “ فرهنگ” به عنوان عنصري كه ميتواند بر اقتصاد سوسياليستي تاثير گذارد بحثهاي پرطرفدار و جذابي هستند اما تاريخ پرافت و خيز سرزمين چين مانعي در برابر تمركز بر شرايط فعلي اين كشور ايجاد نخواهد كرد. كشتار بي رحمانه مسلمانان اويغور در شهر ارومچي،واقع درايالت سين كيانگ مسئله اي نيست كه نسل چهارم كمونيستهاي چين بتوانند با استناد به سياست درهاي باز آن راتوجيه نمايند.!خشونتهاي شهر ارومچي در اعتراض به كشتار كارگران اويغور در يك كارخانه در 26 ژوئن(5 تيرماه) آغاز شد. اين اعتراضات سپس به سرتاسر شهر كشيده شد و به آتش كشيده شدن خودروها و شكسته شدن شيشهها انجاميد.بسياري از مسلمانان اويغور معتقدند كه حزب كمونيست چين سعي دارد اعتقاد اسلامي، زبان و فرهنگ آنها را نابود كند اما در عوض دولت چين معتقد است كه اويغورها بايد به خاطر توسعه اقتصادي سريع ايالت سين كيانگ كه به احداث مدارس، بزرگراهها،و... در اين منطقه كوهستاني وسيع انجاميده، سپاسگزار باشند.در هر صورت هو جين تائوو ون جيابائو به عنوان رئيس جمهور و نخست وزير جمهوري خلق چين بايد فضاي مناسبي را جهت طرح دغدغه هاي مسلمانان اويغور فراهم مي آوردند تا شاهد بروز فاجعه اي سخت عليه مسلمانان چيني نباشيم.بنابر اين كمونيستهاي پكن هيچ گونه توجيهي در خصوص خشونت عليه اويغورها ندارند.اويغورها در ايالت سين كيانگ حدود 9 ميليون نفر جمعيت دارند. مسلما اين جمعيت (كه البته در قياس با جمعيت ميلياردي چين اقليتي كوچك محسوب مي شود)از حكومت مركزي خودانتظاراتي دارد كه پاسخ اين انتظارات سركوب نيست.درگيريهاي ارومچي ميان او يغورهاي مسلمان و هان هاي كمونيست رخ داده و در آن بيش از هزارمسلمان كشته و زخمي گرديده اند.فاجعه اي كه جاي هرگونه توجيهي را از سوي مقامات ارشد چيني مي بندد. اويغورهاي چيني برادران و خواهران مسلمان ما هستند و مصالحه در خصوص خون به ناحق ريخته شده آنها روا نيست.در اين خصوص لازم است كمونيستهاي چين سه نكته را مدنظر قرار دهند: -1مسلمانان جمهوري اسلامي ايران به هيچ عنوان نسبت به حكومت مركزي چين نگاه صفر يا صد نداشته و عطاي خشونتهاي ضداسلامي عليه اويغورها را به لقاي رفتارهاي سياسي پكن نمي بخشند.بر اين اساس رئيس جمهور و نخست وزير جمهوري خلق چين بايد نسبت به خشونت عليه مسلمانان اين كشور پاسخگو باشند.هوجين تائو و ون جيابائو “ملزم”به اين پاسخگويي هستند و مسلمانان آگاه ايران و جهان در اين خصوص كوچكترين درصدو درجه اي از اختيار را براي پكن قائل نمي باشند.همچنين مسلمانان دنيا بي صبرانه در انتظار عذرخواهي رسمي پكن هستند. -2اگرچه شهر ارومچي و ايالت سين گيانگ باتحت تدابير شديد امنيتي آرام است،اما مطالبات اصلي ايغورهاي مسلمان كه يكي از آنها مشاركت در پستهاي سياسي و اجتماعي مي باشد به قوت خود باقي است.كمونيستهاي پكن ناچارند جهت پيشگيري از تكرار حوادث اخير نسبت به اين مطالبات پيگير وحساس باشند.در غير اين صورت وقوع درگيريهاي مجدد ميان اويغورهاي مسلمان و هان هاي كمونيست غير قابل اجتناب بوده ومسئوليت فجايع احتمالي بعدي نيز(مانند اين بار) بر عهده حكومت مركزي چين خواهد بود. -3چين به صورت بالقوه مي توانست در دوراني كه ايالات متحده آمريكا و كشورهاي اروپايي مرتكب قتل و غارت در عراق،افغانستان، لبنان، فلسطين، سودان، پاكستان،سومالي و... مرتكب گرديده ومورد نفرت شديد ملتهاي جهان قرار دارند،به نمادي از احترام به حقوق بشر واقعي در نظام بين الملل تبديل شود.اما كشتار مسلمانان اويغور اين فرصت طلايي را از فرزندان مائو سلب نمود.اگرچه آب رفته را نمي توان به جوي بازگرداند،اما دلجويي از بازماندگان اويغور ،تامين خواسته هاي مسلمانان و ايجاد برابري هاي سياسي در خصوص آنها مي تواند تاحدودي جبران كننده فجايع اخير ايالت سين كيانگ باشد.مقامات حزب كمونيست چين نيز به خاطرداشته باشند كه آتش بازي آنها عليه اويغورهاي بي دفاع دل مسلمانان جهان را به درد آورده است و نمي توان اين نارضايتي عمومي را كتمان نمود. * كيهان روزنامه كيهان در يادداشت روز خود با عنوان "در دفاع از واقعيت " به قلم مهدي محمدي آورده است: تحليل محافل غربي از مسائل ايران هرگز آنقدر دقيق نبوده كه بتوان آن را به عنوان يك نگاه استراتژيك جدي گرفت. غربي ها همواره از تحولات ايران «چيزكي» مي فهميدند و خودشان هم مي دانستند و مي گفتند كه آنچه مي دانند در قياس با آنچه نمي دانند ولي بايد بدانند تقريبا هيچ است. يك بار يكي از تحليلگران مسائل ايران در واشينگتن گفته بود ما اگر «ندانسته هايمان درباره ايران» را زير پايمان بگذاريم، سرمان به سقف آسمان خواهد خورد و بعد توصيه كرده بود امريكا قبل از هر اقدامي درباره ايران، فكري به حال پر كردن اين شكاف اطلاعاتي عميق بكند. از ديد اين دسته از تحليلگران -كه تعداد آنها در امريكا و اروپا كم نيست- اقداماتي مانند گشايش يك دفتر ديپلماتيك در تهران كه بتواند گزارشي از«متن وقايع» ارسال كند و مذاكره مستقيم -حذف واسطه ها- با ايران، قبل از آنكه ارزش ديپلماتيك داشته باشد ارزش اطلاعاتي دارد و به امريكايي ها كمك مي كند از توهم درباره ايران خارج شوند و «با چشم باز جلو بروند». پي گيري آنچه غربي ها اين روزها درباره ايران مي گويند نشان مي دهد چشم هايشان در ايران نه فقط بازتر نشده بلكه همان مختصر ديد سابق خود را هم بالكل از دست داده اند. وقتي كسي محيطي را نمي بيند (يا درست نمي بيند) ولي اصرار دارد درباره آن تحليل هاي كشاف ارائه كند، لاجرم به دام ماليخوليا خواهد افتاد و اين اتفاقي است كه اكنون درباره اكثر امريكايي ها و اروپايي هايي كه خود را كارشناس امور ايران فرض مي كنند، رخ داده است. يكي - دو گزارش منتشر شده وجود دارد كه نشان مي دهد سرويس هاي اطلاعاتي غربي، از قبل -والبته با خشم و نااميدي- مي دانستند كه احمدي نژاد انتخابات رياست جمهوري در ايران را خواهد برد. لااقل در مورد سازمان سيا، روزنامه واشينگتن پست جزئياتي از تحليل داخلي آن در مورد قطعي بودن پيروزي احمدي نژاد را هم منتشر كرد. با اين حال، رسانه هاي غربي كه بعيد است از تحليل دستگاه هاي امنيتي كشورهاي خود بي خبر بوده باشند، از چند روز قبل از انتخابات ميرحسين موسوي را پيروز قطعي انتخابات خواندند و پيشاپيش به تحليل شرايط ايران پس از روي كار آمدن دولت اصلاح طلب مشغول شدند. وقتي كسي مي داند كانديدايش انتخابات را خواهد باخت اما پي در پي در گوش او و ديگران مي خواند كه همه چيز تمام است و پيروزي مبارك باد، چه هدفي مي تواند داشته باشد؟! آيا اگر فرض كنيم او در حال عمليات رواني روي كانديداي مورد نظر و هوادارانش، براي ايجاد ناآرامي پس از اعلام نتيجه انتخابات بوده، حرف نامعقولي زده ايم؟ اين نكته را داشته باشيد. در روزهاي اخير، لب لباب قريب به اتفاق تحليل هاي رسانه هاي غربي درباره ايران اين است كه نتيجه انتخابات 22 خرداد، يك شكاف عميق درون نظام ايران از يك طرف و در متن جامعه ايراني از سوي ديگر پديد آورده كه به هيچ شكلي قابل رفوكاري نيست. اين شكاف به توليد انواعي جديد از اعتراض و ناآرامي در ايران منجر خواهد شد كه حكومت از مهار آن ناتوان است و نهايتا در زماني نه چندان بلند «بحران مشروعيتي» غير قابل علاج براي كل نظام بوجود مي آورد. اين تحليل البته كمي جديد است. تا يك هفته پيش، رسانه هاي غربي و سوپر تحليلگران امور ايران، با مشاهده چند فقره آتش سوزي در خيابان هاي تهران، با ذوق زدگي تمام از وقوع يك انقلاب در ايران و فروپاشي قريب الوقوع نظام جمهوري اسلامي خبر مي دادند. اكنون اما پس از گذشت چند روز و با مشاهده اينكه پروژه «انقلاب بزرگ» (؟!) بيشتر از يك هفته دوام نياورده و همه چيز در تهران كاملا عادي است، ظاهرا تصميم گرفته اند وقوع انقلاب را كمي عقب بيندازند و مخاطبان خود را به «آينده» ارجاع بدهند! تنها با مطالعه سير اين تحليل ها و تامل در آن است كه خواهيم فهميد كه اولا غربي ها تا چه حد از درك حقيقت آنچه در ايران مي گذرد عاجزند و ثانيا اهداف واقعي خودفريبي هايي از اين دست چيست. چرا رسانه هاي غربي در حالي كه مي دانستند موسوي انتخابات را باخته، همه انرژي خود را بر مسلم جلوه دادن پيروزي او متمركز كردند؟ چرا نا آرامي هايي محدود در برخي مناطق تهران را انقلاب خواندند و مهم تر از همه چرا با وجود اين همه سوء تفاهم و لطيفه گويي كه نشان دهنده عمق ناآگاهي آنها از توانايي هاي نظام جمهوري اسلامي براي حل مسائل داخلي خود و جنس پيوندهاي مردم و نظام است، اكنون به خود حق مي دهند درباره آينده نظام ايران پيشگويي كنند؟ كليد فهم مسئله اينجاست كه رسانه ها و تحليلگران غربي يا قادر به تفكيك پروژه هايي كه توسط دولت هاي خود آنها براي ضربه زدن به نظام جمهوري اسلامي طراحي و اجرا شد و البته ناكام ماند، از «واقعيات» ايران نيستند يا خود را به نفهمي زده اند. آشوب در ايران پروژه غرب و برخي عوامل آگاه يا ناآگاه داخلي بود نه واقعيتي برخاسته از متن جامعه ايراني. بي بي سي و شبكه راديو تلويزيوني فارسي زبانان آمريكا مي توانند صبح تا شام از افسانه هايي مانند «خيل كشتگان»، «حضور ميليوني معترضان در تهران»، «همه ايران يكپارچه اعتراض است» و لطيفه هاي ديگري از اين دست حرف بزنند و مي زنند. مهم اين است كه ببينيم واقعيت چيست و اين رسانه ها تا چه حد خيالات پريشان و آرزوهاي ناكام مانده خود را به نام واقعيت جا مي زنند. حقيقت اين است كه اكنون قريب به اتفاق كساني كه به كسي غير از محمود احمدي نژاد راي داده اند پذيرفته اند كه نظام راي آنها را خوانده و چيزي را از قلم نينداخته است. اين عده در نظرسنجي هايي كه اخيرا انجام شده ضمن اذعان به اينكه راي آنها خوانده شده اين را هم پذيرفته اند كه اين راي براي رييس جمهور شدن كانديداي آنها كافي نبوده و اگرچه 13 ميليون راي كمي نيست، اما كس ديگري هست كه راي بيشتري آورده است. مطابق همين نظرسنجي ها مردم ايران تقلب را بازي سياسي و جرزني بازندگان مي دانند و تاكيد مي كنند كه اگر واقعا خطايي به اين بزرگي رخ داده بود مدعيان نبايد براي اثبات جزئي از آن اين همه به زحمت مي افتادند و آخر كار هم ناكام مي ماندند. حتي سياسيوني هم كه تا چند روز بعد از انتخابات تصور مي كردند كل مملكت صندوق راي سر كوچه آنهاست اكنون درگوشي به هم مي گويند «انتخابات سالم بوده و داستان ابطال را بايد كنار گذاشت». غربي ها اما اگر خوش بين باشيم به دليل ناآشنايي عميق با آنچه واقعا در ايران مي گذرد و اگر بدبين باشيم با هدف ايجاد فتنه، علاقه اي به ترك داستان سرايي و رجوع به واقعيات از خود نشان نمي دهند. در حالي كه آشوب يك پروژه بوده و خنثي شده، صبح تا شب مي گويند«مردم» به اعتراضات خياباني خود ادامه خواهند داد! ايران 70 ميليون جمعيت دارد. چرا در روز 18 تير 88 با وجود آن همه انرژي كه ماشين پروپاگانداي غرب مصرف كرد 700 نفر هم به خيابان نيامدند؟ اين مردم كجا هستند تهراني ها آنها را نمي بينند اما بي بي سي و VOA هر روز از قول آنها بيانيه مي دهند و خطابه مي خوانند؟! نگاه پروژه اي ابهام را حل مي كند. تا ديروز پروژه اي وجود داشت براي ناآرام كردن ايران و بلكه وارد آوردن ضربات اساسي به امنيت كشور و امروز هم پروژه اي هست براي بي اعتبار نشان دادن دولت در داخل و خارج از ايران. مجري هر دو پروژه دشمن است و تعداد معدودي نوكر بي يا با جيره و مواجب در داخل. اما رسانه هاي غربي كه نمي توانند بگويند اول و آخر همه اين داستان ها خودمان هستيم پس چاره اي نمي ماند الا اينكه توهمات خود را به خواسته هاي موجودي خيالي به نام «مردم» نسبت بدهند كه معلوم نيست كيست و كجاست. واقعيت اما در هر حال خود را به عمليات رواني تحميل خواهد كرد. واقعيت اين است كه پروژه آشوب هرگز بدنه مردمي پيدا نكرد چون مردم عادي آشوبگر نيستند و اگر هم اعتراضي داشته باشند راه برطرف شدن آن را مسدود نمي بينند. پروژه دوم هم ناكام خواهد ماند چون اعتبار و مشروعيت دولت به رايي است كه مردم ايران «واقعا» در صندوق ريخته اند و آنها هم خود خوب مي دانند به چه كسي راي داده اند. اين اعتبار اجتماعي به مثابه پشتوانه اي بي ماننند براي دولت در اتخاذ تصميمات بزرگ عمل خواهد كرد و هر لحظه ضرورت پيدا كند قابل به صحنه آمدن است. فيلسوفان مي گويند فهم ما از واقعيت شايد، اما خود واقعيت هرگز خطا نمي كند. * جمهوري اسلامي روزنامه جمهوري اسلامي در سرمقاله امروز خود با عنوان "افغانستان باتلاقي مخوف تر از عراق " آورده است: رئيس جمهور آمريكا ديروز گفت : « روزهاي سختي براي آمريكا در افغانستان در پيش است . » اين سخن اوباما نشان مي دهد شرايط در افغانستان به سرعت براي نيروهاي غربي وخيم مي شود . طي 10 روز اخير 15 نظامي انگليسي در افغانستان كشته شده اند . اين موضوع افكار عمومي انگليس را شديدا عليه دولتمردان آن كشور برانگيخته است . اين درحالي است كه وضعيت نيروهاي آمريكايي نيز بهتر از انگليسي ها نيست و طبق آماري كه هفته جاري وزارت دفاع آمريكا اعلام كرد شمار كشته هاي ارتش آمريكا در جنگ افغانستان به 657 نفر رسيده است . هم اكنون حدود 68 هزار نظامي آمريكايي و 9 هزار نظامي انگليسي در كنار شمار ديگري از نيروهاي كشورهاي عضو ناتو در نقاط مختلف افغانستان مستقر هستند. هشت سال قبل دولت تحت سيطره جناح جنگ طلب آمريكا به بهانه انفجارهاي 20 شهريور 1380 نيويورك به افغانستان لشكركشي كرد. بهانه اي كه پس از گذشت هشت سال همچنان در هاله اي از ابهام قرار دارد و بسياري از صاحبنظران و كارشناسان آن حادثه را ساخته و پرداخته سازمان هاي جاسوسي خود آمريكا و رژيم صهيونيستي مي دانند كه با هدف دستيابي به اهدافي خاص طرح ريزي و اجرا شد. در آن زمان جرج بوش رئيس جمهور جنگ افروز آمريكا با سواستفاده از فضايي كه پس از انفجارهاي نيويورك پديد آمد و با سوار شدن بر موج خشم جامعه آمريكا ولي البته با هدف تامين منافع دراز مدت آمريكا در منطقه خاورميانه و تثبيت موقعيت متزلزل رژيم صهيونيستي به افغانستان لشكركشي كرد. جرج بوش زماني كه نيروهاي ارتش آمريكا رابه افغانستان گسيل كرد با تكبر و غرور وعده داد به زودي نه تنها ارتش آمريكا را بر كل افغانستان مسلط خواهد ساخت بلكه با از بين بردن طالبان و القاعده و كشتن و يا دستگيري رهبران آن ها علاوه بر آن كه خطر تروريسم را براي هميشه از بين خواهد برد جامعه اي نمونه در افغانستان ايجاد خواهد كرد كه ديگر كشورها آرزوي آنرا داشته باشند. اكنون پس از گذشت هشت سال نه تنها اين وعده ها محقق نشده بلكه نقشه طراحي شده توسط شبكه هاي صهيونيستي شخص بوش را با خفت و خواري از كاخ سفيد بيرون راند و به عنوان ميراثي شوم و اسف بار براي خلفش اوباما به ارث رسيد. علاوه بر آن اين ماجراجويي كشور و مردم افغانستان را نيز به مصيبتي گرفتار ساخته است كه نقطه پاياني براي آن در آينده اي نزديك متصور نيست . اكنون مردم افغانستان نه تنها بايد حملات شورشيان وابسته به طالبان و القاعده را تحمل كنند بلكه همواره مورد حمله نيروهاي خارجي مستقر در افغانستان به بهانه مبارزه با تروريسم قرار مي گيرند كه تاكنون صدها غيرنظامي افغان قرباني اين حملات وحشيانه شده اند. حضور ناخواسته و تحميلي نيروهاي بيگانه در افغانستان نه تنها امنيت و آسايشي براي افغاني ها به ارمغان نياورده است بلكه امروزه افغان ها بايد ننگ مداخله بيگانگان در جزيي ترين امور داخلي شان را نيز تحمل كنند. در شرايطي كه اوضاع براي نظاميان خارجي مستقر در افغانستان روز به روز وخيم تر مي شود و باتلاق افغانستان اكنون مخوف تر از عراق براي دولتهاي آمريكا است به نظر مي رسد انگليسي ها پس از سقوط دولت توني بلر بايد يك دولت ديگر را نيز قرباني اين مداخله جويي بدفرجام كنند. اكنون گزارش هاي رسيده از لندن حاكي است دولت گوردون براون به شدت تحت فشار قرار دارد . افزايش آمار تلفات نظاميان انگليس در افغانستان به 179 نفر كه بيش از تلفات ارتش انگليس در عراق است اكنون زنگ خطر را به طور جدي براي لندن به صدا درآورده است . كشته شدن 8 نظامي انگليسي در يك روز در هفته گذشته چشم انداز بسيار تيره اي را براي نظاميان انگليسي مستقر در افغانستان ترسيم مي كند. علاوه بر كشته ها شمار مجروحان انگليسي در جنگ افغانستان نيز به رقم كم سابقه 200 نفر در طول 6 ماه گذشته رسيده است . اخيرا يكي از افسران ارشد ارتش انگليس كه به دليل فضاحت هاي اخير در افغانستان حضور در ارتش را رها كرده در مقاله اي اعلام كرد ارتش انگليسي از غرور و رهبري فاسد رنج مي برد. رهبر حزب ليبرال دمكرات انگليس نيز در حمله اي شديداللحن به دولت انگليس كشته شدن نظاميان انگليسي در افغانستان را بهبود خواند. اظهارات اين سياستمدار انگليسي در پاسخ به سخنان وزير خارجه انگليس بود كه عنوان كرده بود مشاركت انگليس در جنگ افغانستان براي جلوگيري از عمليات تروريستها عليه غرب از جمله انگليس است . اين شرايط نشان مي دهد كه افغانستان درحال تبديل شدن به بحراني بزرگتر از عراق براي كشورهاي غربي دخالت كننده در افغانستان به خصوص آمريكا و انگليس است . اين واقعيت را مي توان از اعتراف هاي براون و اوباما به خوبي دريافت . نخست وزير انگليس در جريان حضورش در اجلاس گروه هشت تصريح كرد ارتش انگليس تابستان بسيار سختي در افغانستان خواهد داشت . اينكه باراك اوباما نيز روز گذشته گفته است ارتش آمريكا راهي طولاني و به شدت دشوار در افغانستان در پيش خواهد داشت همين واقعيت را نشان مي دهد. در همين حال به اعتراف منابع اطلاعاتي و نظامي غرب طي ماههاي اخير حملات بر ضد نيروهاي غربي در افغانستان باشدت بي سابقه اي افزايش يافته است . اين منابع پيوستن شمار زيادي نيروهاي تازه نفس از افراد عادي به شورشيان طالبان را از عوامل اين موضوع مي دانند و دليل آن را خشم رو به تزايد مردم افغانستان از عمليات نيروهاي غربي و كشته شدن غيرنظاميان افغاني عنوان كرده اند. آنچه مسلم است اين است كه غرب در افغانستان به مفهوم كامل مستاصل شده بگونه اي كه هرگونه عقب نشيني در وضعيت فعلي گروههاي شورشي را بر افغانستان مسلط خواهد كرد كه قطعا پذيرش آن از يكطرف به معني زيربار يك ننگ بزرگ رفتن از سوي غرب است و از طرف ديگر هرگونه تلاش غرب براي افزايش نيرو و تشديد عمليات نيز افزايش خشم و قيام مردمي در افغانستان را موجب مي شود كه در نهايت شرايط را بحراني تر مي كند. * مردمسالاري روزنامه مردمسالاري در يادداشت روز خود با عنوان "ما به اين وضع صدا و سيما عادت كرده ايم "به قلم حميدرضا شكوهي آورده است: درباره عملكرد رسانه اي كه قرار است ملي باشد اما به زعم بسياري از صاحب نظران، كارشناسان و مردم، ملي نيست، به ويژه در زمان برگزاري انتخابات رياست جمهوري دهم و رخدادهاي پس از آن، بسيار گفته و نوشته شده است. نكته مشترك اين نقدها و تحليل ها اين است كه صدا و سيماي جمهوري اسلامي ايران در خدمت يك گروه سياسي قرار گرفته و چه پيش از آغاز تبليغات انتخاباتي، چه در زمان تبليغات و چه پس از پايان برگزاري انتخابات، هرآنچه توانسته در تبليغ يك كانديدا و نفي ساير كانديداها- به ويژه كانديداهاي اصلاح طلب- انجام داده است. البته نقدهايي كه در مورد عملكرد صدا و سيما صورت گرفته كوچكترين تاثير مثبتي در عملكرد صدا و سيما نداشته و اين رسانه كه در ميداني بدون رقيب و انحصاري فعاليت مي كند، همچنان عملكرد گذشته خود را ادامه داده و هيچ تلاشي براي اصلاح آن انجام نداده است. به همين دليل به نظر مي رسد طرح مجدد نقدها و گلايه ها، مصداق آب در هاون كوبيدن باشد. اما آنچه موجب شد بار ديگر به اين مساله بپردازيم، اظهارات اخير عزت الله ضرغامي رئيس سازمان صدا و سيما در نشست سراسري مسئولا ن و مديران مراكز صدا و سيما در سراسر كشور بود كه هفته گذشته مطرح شد اما با توجه به تعطيلات غير مترقبه هفته گذشته ومسائل مرتبط با آن كمتر مورد توجه قرار گرفت. آقاي ضرغامي در آن نشست بار ديگر به تاييد عملكرد صدا و سيما پرداخت اما نكاتي در اين زمينه همچنان قابل ذكر به نظر مي رسد. رئيس صدا و سيما در سخنان خود، از كاهش پوشش فعاليت ها و طرح هاي عمراني دولت در هفته هاي منتهي به انتخابات سخن گفت كه به گفته وي با انتقاد جدي دولت نيز روبه رو شد. در اين مورد البته مصاديق فراواني وجود دارد كه اين ادعا را رد مي كند. واقعيت آن است كه پوشش خبري فعاليت هاي دولت در هفته هاي منتهي به انتخابات، نه تنها كاهش نيافت بلكه بسيار افزايش داشت واين پوشش هم صرفا مربوط به فعاليت هاي معمول دولت نبود. بسياري از اين پوشش خبري مربوط به سفرهاي انتخاباتي شخص آقاي احمدي نژاد به عنوان يك كانديداي انتخاباتي - ونه رئيس جمهور- بود چرا كه سفرهاي استاني دولت نهم همزمان با آغاز زمان تبليغات انتخاباتي به پايان رسيده بود و آنچه پس از آن انجام مي شد، نه مربوط به دور سوم سفرهاي استاني، بلكه مربوط به سفرهاي انتخاباتي بود. ضمن اينكه در اين مدت گزارش هاي خبري و تحليلي متعددي در تبليغ عملكرد دولت نهم پخش مي شد كه اگر چه بعضا داراي تصويري از رئيس جمهور نبود، ولي زمان پخش و محتواي اين برنامه ها ماهيت و هدف دست اندركاران امر از پخش اين برنامه ها را آشكار مي كرد. به عنوان مثال پس از پخش مناظره هاي انتخاباتي كانديداها از شبكه سوم سيما، چند بار شاهد پخش برنامه اي مستند از روستاهاي دور افتاده و عملكرد دولت در قبال مردم اين روستاها بوديم كه پخش آنها بلا فاصله پس از پايان مناظره ها بسيار تعجب برانگيز بود. البته از اين دست نمونه ها بسيار است و اگر رئيس سازمان صدا و سيما عملكرد اين سازمان در دوران تبليغات انتخاباتي اخير را با دوره هاي گذشته مقايسه كنند، خود به نتايج روشني دست خواهند يافت. البته در اين موضوع ترديدي نيست كه كيفيت و كميت برنامه هاي تبليغاتي اين دوره از صدا و سيما نسبت به دوره هاي گذشته بهبود يافته كه اين امر حاصل تجربيات صدا و سيما در دوره هاي قبلي انتخابات است، اما قطعا اين امر به معناي افزايش ميزان بي طرفي رسانه ملي نيست. صدا و سيما در اين دوره از انتخابات - چه در زمان تبليغات انتخاباتي و چه پس از پايان انتخابات- به حدي از موضع بي طرفي خارج شد كه حتي فردي همچون علي لاريجاني هم كه مديريت خود وي بر صدا و سيما در زمان خود انتقادات فراواني را در ميان گروه هاي سياسي منتقد ايجاد كرده بود به جمع منتقدان صدا و سيما پيوست. اينكه آقاي ضرغامي، از انتقاد دولت نسبت به پوشش خبري اندك برنامه هاي دولت در صدا و سيما هم سخن بگويد چندان موضوع عجيبي نيست و نمي تواند دليلي بر بي طرفي اين رسانه باشد; چرا كه اصولا دولت نهم علاقه مفرطي به در اختيار داشتن رسانه ها و تبليغ عملكرد خود از اين طريق دارد و به همين دليل حاضر نيست از تبليغ عملكرد خود از طرف صدا و سيما بگذرد. آقاي ضرغامي در سخنان اخير خود از «حضور برنامه ريزي شده، متنوع و جذاب همه بخش هاي صدا و سيما در روند انتخابات» سخن گفت و براي تاييد اين گفته، به اين موضوع بسنده كرد كه «همه نامزدها حتي از يك دقيقه از فرصت هاي رسانه اي خود چشم پوشي نكردند.» البته اين موضوع در صورت وقوع هم نشانه موفقيت صدا و سيما نيست، چرا كه صدا و سيما با بهره گيري از امكانات مادي ومعنوي و فضاي غيررقابتي و انحصاري، فراگيرترين رسانه داخلي محسوب مي شود و فراگير بودن، لزوما به معناي موفق بودن يا بي طرف بودن نيست. به همين دليل نامزدها ترجيح مي دادند از اين امكان كه در رسانه فراگير صدا و سيما براي تبليغ ايجاد شده استفاده كنند. اما سخن آقاي ضرغامي آنجا نقض مي شود كه به ياد آوريم در شب پاياني تبليغات انتخاباتي، وقتي صدا و سيما 20 دقيقه وقت اضافه در اختيار آقاي احمدي نژاد قرار داد، ساير كانديداها به نشانه اعتراض حاضر نشدند از يك دقيقه وقت اضافه اي كه برايشان در نظر گرفته شده بود، بهره گيرند و به اين ترتيب عملكرد صدا و سيما را در اين زمينه با نقد جدي مواجه ساختند. نكته ديگري كه در زمان تبليغات انتخاباتي براي برخي كانديداها مشكل ساز شد، قطع برنامه هاي سيما در زمان پخش برنامه هاي انتخاباتي آن كانديداها بود كه آقاي ضرغامي آن را با «اقدامات جدي خرابكارانه» مرتبط دانسته است اما هيچ گونه پيگيري براي يافتن منشا» اين اقدامات صورت نگرفته است. رئيس سازمان صدا و سيما عملكرد اين سازمان در حوادث پس از انتخابات را نيز موفق ارزيابي كرده و گفته: «تلاش گسترده براي رفع شبهات و بازگويي مكرر پاسخ به شبهات اولين وظيفه مهمي بود كه شبكه خبر و ديگر شبكه ها در اين زمينه با دعوت از حداقل صد شخصيت حقيقي و حقوقي، اين مسووليت را به خوبي انجام دادند». اعتقاد من اين است كه اگر به جاي صد شخصيت حقيقي و حقوقي، هزار شخصيت هم در برنامه هاي صدا و سيما شركت مي كردند، تاثير چنداني در روشنگري و پاسخ به شبهات نداشت چرا كه تعداد چهره هاي منتقد و اصلا ح طلبي كه براي شركت در برنامه هاي صدا وسيما دعوت شده بودند به انگشتان دست هم نمي رسيد و زمان دعوت از اين چهره ها و پخش برنامه هاي آنها هم چندان مناسب نبود. در حالي كه حاميان كانديداي پيروز، شبهاي متوالي در پربيننده ترين برنامه خبري- گفت وگوي خبري شبكه دوم- در برنامه اي زنده، امكان صحبت بي واسطه با مردم را پيدا كردند و كمتر شاهد حضور فعالا ن سياسي اصلا ح طلب در برنامه هاي زنده و پربيننده تلويزيوني بوديم. اين كه آقاي ضرغامي بگويد ما بيش از صد شخصيت را به صداو سيما دعوت كرديم هنر نيست، بلكه هنر آن است كه يكي از كانديداهاي معترض را هم به اين برنامه ها دعوت كنيم و يك طرفه به قاضي نرويم. اين كه وزير كشور يا رئيس ستاد انتخابات در برنامه هاي متعدد تلويزيوني به تاييد عملكرد خود بپردازد، هنر نيست بلكه هنر آن است كه صاحبنظراني همچون وزراي كشور سابق يا دبير كل حزب مردم سالاري و برخي ديگر از شخصيت هاي سياسي را كه براي حضور در رسانه ملي هم اعلا م آمادگي كرده بودند به صداو سيما دعوت مي كرديم تا به مناظره با مسوولا ن و دست اندركاران انتخابات مي پرداختند. البته سوابق گذشته نشان مي داد كه نبايد از صداوسيما چنين انتظاري داشت و اكنون نيز انتظار نداريم كه در صورت «تحليل همه جانبه حضور تاريخي ملت در انتخابات و مسايل و حوادث پس از آن» كه آقاي ضرغامي وعده داد «در آينده نزديك با حضور نمايندگان همه گروهها و جريانات سياسي» صورت گيرد، اتفاق خاص و غير منتظره اي رخ دهد و در مشي صداوسيما شاهد تغيير مثبتي باشيم چرا كه ما به وضع اين رسانه به اصطلا ح ملي عادت كرده ايم. اما اين انتظار وجود دارد كه رئيس سازمان صداوسيما حداقل يك طرفه به قاضي نرود و به تعريف و تمجيد از عملكرد پر از سوال و تناقض سازمان تحت امر خود نپردازد. * صداي عدالت روزنامه صداي عدالت در سخن روز خود با عنوان "كشتار مسلمانان چين "به قلم محمدعلي نجف آورده است:در روزهاي اخير درگيريهاي گسترده اي بين مسلمانان ايغور و هانهاي چيني رخ داده است كه منجر به كشته شدن بيش از 160 نفر گرديد. شروع درگيري ها نيز به دليل كشته شدن كارگران ايغور در كارخانه اي در جنوب چين در 25 ژوئن بوده است. اين حوادث در حالي رخ داد كه از مدتها پيش نيز دولت چين در تلاش براي منزوي ساختن مسلمانان ايالت سين كيانگ كه قريب بر 8 ميليون نفر را تشكيل مي دهند بوده است. مردم اين منطقه سالهاست كه از ابتدايي ترين حقوق خود محروم بوده و در اثر سياست هاي ضد اسلامي دولت چين در شرايط سختي به سر مي بردند. درنتيجه با توجه به اينكه يكي از ادعاهاي سازمانها و كشورهاي مدافع حقوق بشر حمايت از حقوق شهروندي است سئوالي كه در اينجا مطرح مي شود اين است كه اين كشورها به خصوص كشورهاي اسلامي در برخورد با عملكرد دولت چين چه واكنشي از خود نشان دادند؟ گرچه حوادثي از اين دست طي سالهاي گذشته در ايالت سين كيانگ رخ داده است(همچون قتل عام بيش از 120 هزار نفر در ميدان تيان آن من در سال 1989 به بهانه دست داشتن آمريكا در جنبش هاي آزادي خواهي دانشجويان اين كشور) اما بايد گفت شدت حادثه اخير فجيع تر از پيش بوده است. به خصوص اينكه مردم مسلمان اين استان صرفاً در تظاهراتي مسالمت آميز خواستار حفظ فرهنگ اسلامي و برخي از مشكلات خود بودند. نسبت دادن اين ناآرامي به عواملي از خارج از كشور جهت سركوب اين مردم نمي تواند توجيه پذير باشد. نگاه به رسانه هاي جهان نيز نشان از واكنش جدي نسبت به رويداد نمي دهد. حتي كشورهاي غربي مدعي حقوق بشر نيز موضع صريحي در اين خصوص نگرفته اند. همچنين در چنين شرايطي كه مي بايست كشورهاي اسلامي متحد عمل نموده و در قالب سازمانهايي چون سازمان كنفرانس اسلامي واكنش جدي و مؤثري انجام مي دادند نبوده ايم. نمونه هاي قابل ذكر از واكنش هاي صورت گرفته مي توان به موارد ذيل اشاره نمود: 1- ايان كلي سخنگوي وزارت خارجه آمريكا در واكنش به حوادث سين كيانگ صرفاً گفت: "دولت آمريكا عميقا نگران اوضاع است و از شدت خشونتهايي كه ديده ميشود بسيار نگرانيم و از مقامهاي چيني ميخواهيم اوضاع را به حال عادي بازگردانند. " 2- دبير كل جمعيت اخوان المسلمين اردن با محكوم كردن كشتارهاي خونين مسلمانان ايالت سين كيانگ چين، از دولتهاي عربي و اسلامي خواست تا عليه دولت چين اعمال فشار كنند. 3- تاكه ئو كاوامورا، دبير و سخنگوي ارشد دولت ژاپن از اوضاع ناآرام در استان سين كيانگ چين ابراز تأسف كرد و گفت كه "كشورش حوادث در سين كيانگ را به دقت پيگيري و بررسي ميكند. " 4- دولت تركيه سفير چين را احضار و در اين مورد به وي تذكر داد و نخست وزير تركيه در واكنش به رويدادهاي اخيري كه در چين روي داد اعلام كرد كه اين حوادث نوعي نسل كشي به شمار ميآيد. 5- سازمان كنفرانس اسلامي صرفاً با اشاره به روابط تاريخي چين و جهان اسلام ابراز اميدواري كرده است كه چين مشكلات گروه ها و جوامع اسلامي در اين كشور را با نگاهي گسترده و بصورت ريشه اي حل و فصل كند. دبير كل اين سازمان نيز از كشتار مسلمانان ايالت سين كيانگ صرفاً ابراز نگراني نموده است. 6- اريك شواليه سخنگوي وزارت امور خارجه فرانسه، نيز صرفاً ا ز وضع استان مسلماننشين سين كيانگ چين ، ابراز نگراني كرد. نكته قابل تأملي كه در اينجا وجود دارد استفاده ابزاري مجدد از كلمه تروريسم است. سركوب مسلمانان به بهانه مبارزه با تروريسم شعاري است كه بارها توانسته سازمانها و كشورهاي مدافع حقوق بشر بويژه غرب را اقناع سازد.(بدون هرگونه تفحص و تحقيقي در خصوص علت حادثه) نتيجه آن كشتار مستمر مسلمانان در فلسطين، غزه، تركستان شرقي، چچنستان، قاراباغ و...بوده است. انتظار مي رود كشورهاي جهان بويژه كشورهاي اسلامي در واكنش به حوادث اخير متحدتر عمل مي نمودند. اما صرفاً به موضع گيري هاي پراكنده بسنده نمودند. سكوت محض و سياست مبهم دولت ها در واكنش به حوادث اخير گوياي بي تفاوتي به سياست هاي ارزش گرا و حقوق بشري است و بايد خاطرنشان ساخت پيامد اين امر رشد و گسترش تروريسم در هر نقطه اي از جهان خواهد بود. * آفتاب يزد روزنامه آفتاب يزد در سرمقاله خود با عنوان " ارزان فروشي نكنيم! " آورده است: مقدمه: قبل از ورود به بحث اصلي، ذكر يك داستان خالي از لطف نيست. پدربزرگ من كه خدا روحش را شاد كند داستان جالبي از مرحوم آيت الله العظمي بروجردي نقل ميكرد. ظاهراً گاه بعضي از افراد بـا مـراجـعـه بـه بـيـت آن مرجع بزرگ، به خاطر غـيـبـتهـايـي كـه از ايشان كرده بودند حلاليت مي طلبيدند. يك بار آن مرحوم در جواب حلال خواهي ها گفته بود: »هر كسي از من غيبت كند او را حلال ميكنم جز بعضي از طلبهها و روحانيون«! وقتي علت را از آقاي بروجردي سوال كردند ايشان پاسخ داده بود: »اين افراد، ابتدا آنقدر به انسان فسق و فجور نسبت ميدهند كه نه تنها غيبت او بلااشكال نشود بلكه او را "واجب الغيبة "ميكنند.« حالا داستان بعضي رسانهها و سياستمداران ايراني است كه براي توجيه سكوت سوال برانگيز خود در برابر سركوب مردم چين، مسلمانان آن كشور را همدست طالبان و عامل آمريكا معرفي ميكنند! آنچه اين يادداشت به آن ميپردازد با فرض پذيرش موضعگيري پرابهام مسئولان دولتي و رسانههاي نزديك به دولت ميباشد. از حدود يك هفته قبل سركوب شديد معترضان چيني موجب واكنشهاي شديد در جهان اسلام و ساير كشورها گرديد. حتي كشور تركيه كه معمولاً روابط خارجي خود را بدون تـوجـه بـه مناسبات ايدئولوژيك تنظيم ميكند، خواستار تحريم كالاهاي چيني شد. اما بعضي سياستمداران ايراني ترجيح دادهاند كه از كنار اين حادثه بزرگ بگذرند. دقيقاً در همين شرايط، اخبار عجيبي در خصوص گسترش روابط تجاري ايران با چين منتشر شد. همچنين رسانهها خبرهايي در خصوص پيشنهاد 42 ميليارد دلاري براي حضور چينيها در پروژههاي بزرگ نفتي منتشر كردند بدون آنكه مشخص باشد اين قراردادها مستند به كدام مجوز مجلس است. اين پيشنهاد سخاوتمندانه، حتـي اگـر در شـرايط عـادي در اختيـار چينـيها قرار ميگرفت به اندازه كافي نگران كننده بود زيرا نه وعدههاي چينيها چندان قابل اتكا ميباشد و نه توان تكنولوژيك چين در حدي است كه بتوان اختيار پروژههاي بزرگ كشور را در اختيار آن كشور قرار داد اما ظاهراً عدهاي صلاح مملكت خويش را در ايـن ديدهاند كه بدون توجه به ابراز نگرانيهاي داخلي، دست به اقدامي بزنند كه ميتواند در ميان ساير ملتها به ويژه مسلمانان، چهره نامطلوبي از كشـورمـان تـرسيـم كنـد. پـس لابد اين همراهي بـا چينـيهـا با هدف بزرگتري صورت ميگيرد كه مسئولان دولتي بايستي به نحو مقتضي به اقناع افكار عمومي بپردازند. اهميت اين »قانع سازي داخلي« از آنجـا نـاشـي مـيشـود كه بررسي سابقه بسياري از همراهيها با چين و روسيه، نشانگر شكستن سريع چينيها در برابر تلنگرهاي غرب است؛ ضمن آنكه شبـهابـرقـدرت چيـن-مـانند روسيه - هيچگاه از اختيارات بينالمللي خود به نحو مطلوب به نفع ايران استفاده نكرده است. مثلاًدر سه سال گذشته كه پرونده ايران در شوراي امنيت قرار داشت و چهار قطعنامه ضدايراني صادر شد چينيها نه تنها در برابر تحريمهاي سياسي بر عليه ايران از حق وتو استفاده نكـردنـد بلكه حتي حاضر نشدند براي دلخوشي دوستان ايراني خود راي ممتنع به گلدان راي گيري شوراي امنيت بيندازند. اين در حالي است كه در همين مدت، چينيها دوبار از حق وتو براي جلوگيري از محكوميت رهبران زيمبابوه و ميانمار استفاده كردهاند. در چنين شرايطي به نظر ميرسد تذكر اين نكتـه بـه دولـت نهـم ضروري است كه مبادا در محاسبات اقتصادي و سياسي با چينيها، در برابر اين دولت فرصتطلب »ارزان فروشي« كنند. اگر انتخاب چين به عنوان شريك استراتژيك در بزرگترين قراردادهاي نفتي، متكي به توجيهات فني و اقتصادي است دولتمردان بايستي بلافاصله به فكر رفع نگراني كارشناسان داخلي باشند اما اگر اين كار ناشي از ضرورتهاي سياسي است بايستي به اين پرسش اساسي پاسخ داده شود كه چين چه توقعي از ايران دارد و در برابر آن، چه امتيازي نصيب ايران خواهد شد؟ اگر جلوگيري از تشديد تحريمهاي ضد ايراني، مورد نظر دولتمردان است چرا تاكنون به گونهاي سخن گفته شده كه گويي نه تنها تحريمها، مشكلي ايجاد نكرده بلكه به نفع كشورمان بوده است. اگر اينگونه باشد قاعدتاً جلب مساعدت فرضي - و كـماحتمـال- چينـيهـا در برابر تحريمهاي بينالمللي، آنقدر ارزش ندارد كه به خاطر آن نسبت به تحولات اخير چين، سكوت شود. البته يك فرض خوشبينانه آن است كه سكوت فعلي، طليعه تغيير در سياست خارجي ايران باشد به گونهاي كه اظهارنظر درخـصـوص تـحولات ساير كشورها حتيالامكان با در نظر گرفتن همه پيامدهاي سياسي و اقتصادي براي كشورمان صورت گيرد. اگر اين تغيير، عامل اصلي سكوت بيسابقه در برابر تحولات چين باشد بايستي آن را به فال نيك گرفت و در انتظار اعمال اين »تغيير« در تنظيم روابط با كشورهايي نشست كه نقشآفريني آنها در تحولات مرتبط با ايران، بسيار گستردهتر از چينيهاي كمخاصيت است. روزهاي آينده نشان خواهد داد كه متوليان ديپلماسي خارجي كشور تا چه حد نقشواقعي ايران و قيمت اين نقش در تحولات بينالمللي را ميشناسند. * گسترش صنعت روزنامه گسترش صنعت در سرمقاله خود با عنوان "قدمها براي رفع مشكل مالي واحدهاي توليدي " آورده است: يكي از مشكلات بخش توليد، مشكل نقدينگي واحدهاي توليدي بهخصوص از نوع تسهيلات بانكي است. آمارهاي بانك مركزي حاكي از آن است كه مجموع توان تسهيلاتدهي بانكهاي ما اكنون 18 هزار ميليارد تومان است، حال آنكه به عقيده كارشناسان براي رسيدن به نقطه مطلوب و رفع مشكل نقدينگي، اين رقم بايد حداقل پنج برابر شود. اطلاعاتي كه در اختيار «گسترش صنعت» قرار دارد ميگويد كه دولت براي اين منظور لايحهاي را در دست تدوين دارد كه در آينده نزديك به مجلس شوراي اسلامي تقديم خواهد شد. دولت در عين حال اهتمام ويژهاي به تامين سرمايه در گردش واحدهاي توليدي دارد. در اين جهت دولت در قانون بودجه سالجاري، سه ميليارد دلار اختصاص داده و رئيس دولت در حال گفتوگو و رايزني با بانك مركزي است تا از منابع در اختيار، دو ميليارد دلار ديگر نيز به اين مبلغ بيفزايد تا با اختصاص به امر سرمايه در گردش واحدهاي توليدي، ميزان تخصيص در اين بخش در سالجاري به پنج ميليارد دلار برسد. در حاليكه دولت با ارائه لايحهاي قصد دارد تسهيلات بيشتري را به توليد تزريق كند، كارشناسان تاكيد ميكنند كه بايد مراقب بود تا اين تسهيلات از جريان توليد خارج نشود. به همين دليل، بايد در ادامه حركت علاوه بر خصوصي كردن بانكها به فكر گسترش آنها هم باشيم و نظام بانكي را به مرحله توازن در عرضه و تقاضا برسانيم. به اعتقاد صاحبنظران در امور بانكي و توليد، يكي از ايرادات برنامه چهارم توسعه كشور اين است كه در آن حكم تكليفي براي تسهيلات برداشته شده و در آن، از يك طرف حكم شده است كه اقتصاد بايد به درجه مشخصي از رشد برسد حال آنكه در سوي ديگر، تسهيلات لازم براي اين كار فراهم و مديريت نشده است و در برنامه پنجم اين مشكل بايد به اين شكل برطرف شود كه ميزان رشد مورد انتظار با ميزان اعتبارات عمومي و سرمايهگذاريها همخواني داشته باشد. از ديگر اقدامات دولت براي حل مشكلات مالي واحدهاي توليدي بهخصوص در دورهاي كه بهواسطه ركود اقتصاد جهاني، امر توليد با مشكلاتي روبهرو است، استمهال بدهي واحدهاي توليدي است. در ماههاي اخير با مساعدت ويژه رئيس دولت، وزارت صنايع و معادن، بانك مركزي و بانكها، بدهي دو هزار واحد توليدي ديگر نيز استمهال شده است كه اميد ميرود مشكلات مالي آنها را حل كند و اين واحدها بتوانند به روند توليد خود ادامه دهند. بخشي از مشكلات مالي كنوني واحدهاي توليدي به تمايل بازار به كالاهاي وارداتي بازميگردد. يكي از موضوعاتي كه در اثر ركود اقتصاد جهاني، برخي كشورها با آن مواجه شدهاند و ايران نيز بيتاثير از آن نبوده و آمارهاي گمرك ايران تاييدكننده آن است، افزايش حجم واردات و كاهش ميزان صادرات است. از آنجا كه بخش قابل توجهي از واردات ايران از ناحيه و توسط شركتها و موسسات دولتي انجام ميشود و براي آنكه كشور به وضعيت كشورهاي موصوف دچار نشود، بهعنوان يك اقدام حمايتي از توليد داخلي، كارگروه حمايت از توليد دولت مقرر كرده است كه از اين پس واردات اقلامي كه در داخل توليد ميشود توسط موسسات دولتي ممنوع شود. اين مصوبه كه در پايان خردادماه ابلاغ شده از ماه آينده لازمالاجراست. محدود كردن واردات بهمنظور حمايت از توليد داخلي به موازات توجه ويژه به صادرات در بسته حمايت از توليد دولت كه انتهاي بهار امسال ارائه شد، نيز ديده شده است. عمل به اين بسته با دستور رئيسجمهوري براي تمامي ارگانهاي دولتي لازمالاجراست و بر اساس آن ارگانهاي مسوول به علاوه موظفند مانع از واردات كالاهايي شوند كه اولا در داخل كشور و با كيفيت و قيمت مناسب توليد ميشود و ثانيا اگر قرار بر وارداتي است، بايد در خدمت توليد داخلي قرار گيرد. /2759/
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 661]
-
گوناگون
پربازدیدترینها