محبوبترینها
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
سیگنال در ترید چیست؟ بررسی انواع سیگنال در ترید
بهترین هدیه تولد برای متولدین زمستان: هدیههای کاربردی برای روزهای سرد
در خرید پارچه برزنتی به چه نکاتی باید توجه کنیم؟
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1828695868
رقابت در سلاح اطلاعات
واضح آرشیو وب فارسی:ايرنا: رقابت در سلاح اطلاعات
در اين مقاله به توضيح رابطه ما با روش هاي مختلف اطلاع رساني پرداخته شده است و نويسنده در قالب چندين مثال، ما را با روشهاي اجباري اطلاع رساني آشنا ميسازد. روشهايي كه طي ساليان دراز توسط افراد گوناگون براي تحميل خواستههايشان به ما مورد استفاده قرار گرفتهاند.
در اين مقاله به توضيح رابطه ما با روش هاي مختلف اطلاع رساني پرداخته شده است و نويسنده در قالب چندين مثال، ما را با روش هاي اجباري اطلاع رساني آشنا مي سازد. روش هايي كه طي ساليان دراز توسط افراد گوناگون براي تحميل خواسته هايشان به ما مورد استفاده قرار گرفته اند. همچنين به راهكاري براي مصون ماندن از تأثير اين گونه اطلاع رساني نيز اشاره شده است.
در تمامي جنگ هاي اطلاعات، جامعه بشري مغلوب بوده است. درحال حاضر، ارتباط به اطلاع رساني تبديل شده و ديگر زنده نيست. به عنوان موجودات زنده، وقتي قبول ميكنيم كه در نبرد اطلاعات شركت كنيم، تنها قابليت دفاعي خود را از دست ميدهيم. در حقيقت، با قبول نبرد به عنوان اطلاع رساني ، رقابت را واگذار كردهايم.
تلويزيون، راديو، مجلات و حتي اين مقاله، به عنوان گونهاي از ارتباط به شمار نميآيند و تنها مسيري يك طرفه براي توزيع ايدههاي متفاوت هستند. رابطه ما با موارد ذكر شده ممكن است در برخي از اوقات مهم و حياتي باشد، اما چنانچه تأثيري متقابل بر روي كارگردان، نويسنده، تهيه كننده و يا روزنامهنگار وجود نداشته باشد، اين رابطه به عنوان يك ارتباط تلقي نميشود و ما صرفاً دريافت كنندگان يك برنامهريزي هستيم. حتي رسانههايي همچون بازيهاي رايانهاي و وبسايتها كه معروف به رسانههاي ارتباطي هستند، تنها به كاربر امكان تجربه انتخابهايي را ميدهند كه واقعي نيستند. چنانچه بازيگر بازي رايانه اي دست به خلق سلسله حركاتي بزند كه هرگز اتفاق نيفتاده و يا مخاطب وب سايت در مسير داستاني تعاملي حركت كند كه هيچ كس به آن سمت نرفته است- با در نظر داشتن غيبت خالق اين دو رسانه- اين رابطه نوعي از ارتباط نبوده و تنها تجربهاي شخصي و خاص از دست يابي به اطلاعات بيحاصل است. اين موضوع آنچنان كه به نظر مي رسد آزار دهنده نيست زيرا داستانها و فيلمها همگي ذخايري عظيم براي رسانهها هستند كه فرهنگهاي گرانبهاي بسياري در قالب آنها از نسلي به نسل ديگر منتقل شده است. طي قرون متوالي، هنرمندان، فلاسفه و دانشمندان بسياري، يافتههايشان را در اختيار ما قرار داده اند و ما نيز داوطلبانه خود را در معرض گرايش به عملكردها و نوشتههاي اين انديشمندان بزرگ قرار دادهايم كه البته در پيامد آن به ثروتهايي كه بسيار گرانبهاتر از يك زندگي عادي است نيز نايل شدهايم. ما نبايد چنين تجاربي را با ارتباط اشتباه بگيريم. زيرا تنها زماني در يك مبادله زنده شركت داشتهايم كه تأثير متقابلي بر روي فرد مورد نظرمان داشته باشيم. به عبارت ديگر، تحريك توسط يك تصوير مبتذل، به معناي همخوابي نيست. همانند همخوابي، ارتباط نيز تبادلي زنده ميان شركاي همسان است، كه انرژي فطري درآن وجود دارد. فضايي آكنده از ارتباط، مكاني است كه در آن تغيير و دگرگوني با تمام خطرات اجتناب ناپذيرش رخ مي دهد. همان طور كه همخوابي امكان تركيب ژن هاي نو را فراهم مي سازد، ارتباط نيز جرياني به سمت دگرگوني است و مشاركت صادقانه در اين امر به معناي فراهم بودن هر چيزي مي باشد.
اطلاع رساني خواستار محفوظ ماندن است
بسياري از بخش هاي اطلاع رساني دانشگاه هاي بزرگ تلاش بر اين دارند كه ما عكس اين مطلب را بپذيريم. در آموزش هاي مختص رسانه هاي گروهي، توجه ناچيزي به امر مشاركت هاي گروهي براي طرح ريزي ارزش هاي فرهنگي مي شود. دانشجويان قادر به ترويج ارتباط زنده ميان افراد جامعه نيستند زيرا دوره هاي آموزشي كمي آنها را تشويق به حل مشكلات به صورت گروهي و جمعي مي نمايد. امروزه اطلاع رساني، دانش اثر و علم نوين كنترل محسوب مي شود. اطلاع رساني يعني بررسي اين مطلب كه چگونه دولت و مؤسسه ها مي توانند جمعيت و مشتريان خود را تحت نفوذ و تاثير قرار بدهند. براي اين كار كافي است تا از هنر ديرينه تأثير، يعني فن بلاغت بهره بگيرند. در هر مكاني كه ارتباطي واقعي وجود دارد، زندگي در آن همانند جوانه هاي روي درختان جريان دارد. اين نقاط بدون شك آغازي براي حركت فرهنگ ها به سمت رشدي نوين خواهد بود؛ اما بايد توجه داشته باشيم، آنهايي كه تلاش مي كنند تا از چنين پيشرفت هايي جلوگيري كنند، بر اين نقاط متمركز مي شوند و با استفاده از رسانه هاي گروهي سعي مي كنند تا با انتشار نسخه هاي جعلي از ويژگي هايي كه آنها را مرتبط با ارتباط زنده مي دانيم، بينش خود را به ما تحميل كنند.
مردم شناسي و دين
بيشتر مردم شناسي ها از جانب دولت و مؤسسه ها به انجام مي رسد. مردم شناس به عنوان بخشي از "پژوهش و گسترش" وظيفه دست بردن در فرهنگ ها را بر عهده دارد. رخداد هاي تاريخي بيانگر اين مطلبند كه مردم شناسان براي استعمار سياسي، مذهبي واقتصادي به مناطق مختلف فرستاده مي شدند تا با يافتن شكاف ها و آشفتگي ها در اسطورگان فرهنگ ها، از علاقه خاص مردم به آنها بكاهند. براي مثال در قرن شانزدهم ميلادي، مبلغين مسيحي كه براي ارزيابي و بررسي سيستم اعتقادي مردم بومي به قاره آمريكا فرستاده شده بودند، به جلب اعتماد آنها پرداختند. با مشاهده مراسم و آيين عبادي آنها، اطلاعات فراواني پيرامون خدايانشان به دست آوردند. سپس با پيدا كردن نزديك ترين قرينه اين خدايان با يكي از الهه ها و انسان هاي مقدس در مذهب كاتوليك، آنها را وادار كردند تا به مسيحيت روي آورند. با تعليم مطالبي از قبيل اينكه فرانسيس مقدس خداي حيوانات است و يا اينكه نوشيدن خون مرغ جزئي از مراسم عشاي رباني است و مواردي اين چنيني، از مردم بومي انسان هايي كاملاً مسيحي ساختند.
در قرن پانزدهم برادران فرانسيس كان قبل از ساختن كليساي "دوشيزه گادالوپ"، به مطالعه زبان و مذهب مردم تنوكتيلان پرداختند كه در نتيجه اين بررسي ها، مكان بناي آن كليسا، پرستشگاه مردم ازتك مقرر گشت كه امروزه به جايي براي اداي احترام به مريم مقدس مبدل شده است. در اين مكان، مريم مقدس در حال پا نهادن بر روي ستارگان -كه نمادي از نياكان مشرك او هستند- به تصوير در آمده است. اين مأموريت به طور حتم تنها از جانب كليسا حمايت نشده است، بلكه حمايتي از سمت سلطنت بوده كه توسط آن جمعيت را ناگزير به پذيرش سازد.
اين بود جريان كهنه هزاره دوم كه در آن مسيحيان با بررسي رسوم و اعتقادها، زمينه روي آوردن مردم به مسيحيت را فراهم ساختند. استفاده از درخت كريسمس به عنوان يك رسم مربوط به انقلاب زمستاني، توسط آلمان ها براي روشنايي بخشيدن به طولاني ترين شب سال مورد استفاده قرار مي گرفت. مبلغين آن زمان پي بردند كه اين رسم خرافي، ريشه در ترس مردم از تاريكي زمستان دارد. آنها با بهره گرفتن از تجزيه و تحليل فرهنگي و پرداختن به مطلبي كه نمايانگر شديد ترين ترس است- كه بدون شك حاصلخيزترين زمين براي تغيير است- استفاده از درخت كريسمس را ميان مردم رواج دادند.
پس از شناساندن درخت، صليب و تولد مسيح، مبلغين با تغيير در آيين غير مسيحيان، گرايش هاي آنها را به سمت عيسي مسيح خودشان تغيير دادند. به عبارتي، اطلاعات بي حاصل را جايگزين آيين و رسوم زنده ساختند.
مسلماً علت بناي كليساها در مكان هاي مهم غير مسيحيان، اعتقاد كشيش ها به قدرت هاي جادويي اين نقاط نبود، بلكه اعتقاد مردم به قدرت هاي نهان در اين نقاط، علت اصلي آن كار به شمار مي آمد. چه راهي بهتر از كشاندن مردم به كليساي خود، با بناي آن در مكاني كه همين عده قبلاً در آنجا عبادت مي كردند. نكته عجيب ديگر اين بود كه مراسم شيطان پرستان كه به صورت غير قانوني در كليسا انجام مي شد، به عنوان اهانتي به كليسا محسوب نمي شد. افراد غير مسيحي به سادگي به اجراي مراسم خود در مكان هايي كه اعتقاد به استجابت آن را داشتند، مي پرداختند. در سال هاي پيش از جنگ جهاني دوم، قبل از تبديل مناطق جنوبي اقيانوس آرام به جبهه نبرد و تشكيل جبهه "متفقين" عليه ژاپن، مردم شناسان مطالعات فراواني را پيرامون فرهنگ هاي مختلف اين نقاط انجام دادند. روشن است كه دولت هاي سرمايه گذار در اين زمينه، اهدافي بيش از دانش محض را دنبال مي كردند. بعد از جنگ جهاني دوم، سرتيپ نيروي هوايي ادوارد لندزديل به عنوان يك كارشناس جنگ پا به عرصه نهاد و طي سه دهه خدمتش در "سيا" تحولات فراواني را در جهت توسعه جاسوسي اطلاعات و تبليغات به وجود آورد. مبناي كار وي پرداختن به كيفيت پژوهش هاي انجام شده در مردم شناسي و كشف اعتقادات بنيادي مردم بود، تا با سوء استفاده از اين اعتفادات، آنها را در جهت منافع جنگ به كار گيرد.
براي مثال در دهه 1950، براي سركوبي شورشيان "هاك" در فيليپين، لندزديل خرافات محلي را مورد مطالعه و بررسي قرار داد و دريافت، مردم بومي به وجود موجود خون آشامي به نام "آسوآنگ" در آن ناحيه اعتقاد دارند. سپس گروه جنگ هاي رواني وي، موظف به تعقيب و كمين نيروهاي گشت هاك شدند. آنها سربازان را با دو سوراخ بر روي گردنشان رها مي كردند تا اجسادشان بر اثر خون ريزي، روز بعد به دست ديگران بيافتد. مواجهه با قربانيان و ترس از حمله مجدد خون آشام ها، شورشيان هاك را وادار به عقب نشيني ساخت.
چنين نبردهاي اطلاعاتي، به چگونگي عينيت دادن به داستان هاي ساختگي با اطلاعات جعلي بستگي دارد. آنها همواره به استخراج اين چنين آشفتگي هايي در زمين فرهنگ ها مشغولند تا آنها را با نماد هايي كه راحت تر قابل كنترل هستند، جايگزين سازند. اين همان فرايندي است كه امروزه بازاريابان هدف، در موردش مطالعه مي كنند، تا به فرهنگ ها فشارآورند. حتي زبان بازاريابي انسان ها را هدف قلمداد كرده و با ظرافت خاصي به آنها هجوم مي آورد.
وقتي فردي در روابط عمومي، عده اي را به هدفي براي بازار مبدل مي سازد، خود را به طور چشمگيري از ميان آنها جدا مي كند. فرد داراي سهام ممتاز، همانند فرد مسلحي است كه در بالاي برجي قرار گرفته تا شليك بهتري داشته باشد. وقتي در بازار خريد، شليك انجام شد، فردي از ميان برداشته شده تا نوبت به ما برسد. كم حرفي و بي تفاوتي نسل جديد، كه قبلاً از آنها به عنوان نسل ايكس ياد مي شد را مي توانيم به اثرات ويرانگر بازار يابي هدف در جامعه مرتبط سازيم. در حقيقت، تعداد جوانان وظيفه نشناس و تنبل در جامعه، بيشتر از داده هاي جمعيت نگاري مي باشد. هنوز جوانان به سمت نوع جديدي از موسيقي، پوشاك و يا نگرشي كشيده نشده اند كه بازارياب آن مد را به عنوان راهي براي سوء استفاده بر مي گزيند. جوانان از مدي به مد ديگر مي روند و تنها زماني ازاين كار دست بر مي دارند كه بفهمند، چگونه بازارياب به آنها نزديك مي شود. سپس به سمت گرايشي جديد و خاص مي روند و به رفتار غير عادي خود تا زمان بازشناسي ادامه مي دهند.
هدف نسل ايكس از روي آوردن به مدي كه "گرانج" ناميده مي شد اين بود كه به راحتي مورد شناسايي و سوء استفاده قرار نگيرد. گرانج ها با چهره هاي هميشه افسرده، عمدتاً لباس هاي ناجور و كثيف نما مي پوشيدند و در ابتدا غير قابل تغيير و بي تفاوت به فريب ها و دل ربايي هاي مدهاي قديمي به نظر مي رسيدند؛ اما بعدها پديدار شدن سرود مخصوص گرانج ها در تبليغات تلويزيوني و تغييرات ديگر منجر به خودكشي كورت كابين رهبر موسيقي آنها شد. وي با انجام اين كار به نحوي به بيهودگي اين روش در نبرد با بازاريابان اعتراف كرده بود. اما در نظر طرفدارانش، كابين با نشانه رفتن تفنگ به سمت خود، خواست تا مورد هدف ديگران واقع نشود. با مرگ او، جوانان به سمت گروه هاي ديگر كشيده شدند.
تبليغات به منزله نبرد اطلاعات
گسترش تبليغات در قرن اخير مي تواند به عنوان فرايندي تلقي شود كه بازاريابان توسط آن به سمت حس رفاه ما يورش مي آورند. در صورتي كه آغاز تبليغات به منظور شناساندن ابداع و اختراع جديدي بود. دنيايي از محصولات همنوع بدون هيچ تفاوتي در ويژگي و كاربرد آنها، تبليغ كنندگان را وادار مي كند تا به دنبال راهي براي متمايز ساختن محصولشان از رقبا باشند.
تبليغات به سرعت به جاي برآورده ساختن احتياجات، به راهي براي به وجود آوردن نياز تبديل شد. تبليغات تلويزيوني شكل عملكرد هاي اجباري معلمان را به خود گرفت. به اين صورت كه ما را با شخصيتي آشنا مي سازند تا با او انس بگيريم و همراه با او خطرات و تنش ها را احساس كنيم. و تنها راه رهايي ما، به دست گوينده داستان خواهد بود. براي مثال، مردي را در دفتر كارش تصور كنيد كه رئيسش به او در مورد تأخير در گزارشش تذكر مي دهد و همزمان با آن، همسرش خبر گرفتاري پسرش را به او مي دهد. از سوي ديگر، همكارش براي اخراج او توطئه مي چيند. او چه راهي پيش رو دارد؟ كشوي ميز را باز مي كند و بسته اي از قرص آسپيرين را برمي دارد. قرص ها را مصرف مي كند و توهم سراسر وجودش را فرا مي گيرد. خواه ما به بهبود حال او توسط آسپيرين اعتقادي داشته باشيم يا نه، موظف به قبول راه حل "اسپانسر" براي خلاصي از دلواپسي مي باشيم.
اين روش ساده برنامه ريزي، از زمان ارسطو مورد استفاده قرار مي گيرد. به اين صورت كه شخصيتي را خلق كنيد و او را در معرض خطر قرار دهيد. سپس به دنبال راه حلي براي نجات وي باشيد. چه راه حل از جانب "آتنه" اسطوره يونان باشد، يا يك مارك جديد كفش ورزشي، تماشاگر بايد آن را بپذيرد.
دليل اينكه تلويزيون رسانه اي ارتباطي نبوده و تنها يك برنامه ريز است، اين است كه در آن براي بيننده بي اراده و ناگزير، هيچ فضايي به منظور ارتباط برقرار كردن با برنامه ريز وجود ندارد. راستي تا به حال به اين موضوع فكر كرده ايد كه چرا كارها در تلويزيون "برنامه ريزي" ناميده مي شود؟
به همين دليل است كه كنترل تلويزيون، روش هاي قديمي و اجباري تبليغات را دچار مشكل كرده است. هر چند كنترل به ما امكان واكنش و اظهار نظر را نمي دهد، ولي حداقل ما را قادر به فرار مي سازد. يك بيننده عادي كه مقدار زيادي از داستان هاي اجباري تنش زا را ديده است، بايستي به سمت تلويزيون برود تا بتواند كانال را عوض كند. مغزش محاسبات كالري مورد نياز اين كار را انجام مي دهد و در نتيجه تصميم مي گيرد كه سر جاي خود بنشيند و تمامي آن تنش ها و نگراني ها را تحمل كند. از سوي ديگر، فردي كه كنترل در دست دارد، قادر به فرار از مخمصه با كمترين تلاش ممكن است. هرچه اهميت كمتري به تصوير تلويزيوني بدهد، تأخير كمتري در عوض كردن كانال دارد. عناصر تصوير كه قبلاً قلمرو ويژه برنامه ريز محسوب مي شد، اكنون توسط كاربر اداره مي شود. اين امر كه تلويزيون به يك زمين بازي تبديل شده، رابطه ما را با آن براي هميشه تغيير داده است.
بيننده مجهز به كنترل، به پست مدرنيسم بي عملي تبديل شده است كه از تصاوير تلويزيوني بر اساس باب ميلش برداشت مي كند. هر چقدر دقتش كمتر باشد، كمتر احساس مي كند كه وادار به پي گيري رسانه هاي جبري و تنش زا شده است. در حقيقت، بيماري "اي دي دي" - بيماري اي كه ميليون ها پدر و مادر، فرزندانشان را به خاطر آن مورد مداوا قرار داده اند- مي تواند تأثير اين برنامه ريزي بي رحمانه باشد. از اين به بعد، اگر به جايي نگاه كرديد و فهميديد كه كسي براي برنامه ريزي شما تلاش مي كند، خيلي زود متوجه خواهيد شد كه به آنجا براي زمان زيادي نگاه نكنيد. بينندگان ماهر، به نشانه شناسان آماتور رسانه تبديل شده اند.آنها فاصله خود را هنگام تماشاي رسانه حفظ مي كنند تا تحت تأثير برنامه ريز قرار نگيرند. افراد جوان به تماشاي برنامه هايي همچون "مكان ملروز" مي پردازند و همواره مشغول ايستادن مقابل تصوير و پاسخ دادن به آن هستند تا با اين كار از غرق شدن در تصوير جلوگيري كنند.
تماشاي ماهرانه تلويزيون يعني مراقب تكنيك هاي اجباري بودن و تماشاي تلويزيون با حفظ فاصله، به منزله تماشا نكردن آن است. مطالعه جديد رسانه اين سؤال را مطرح مي سازد كه آنها با بيننده اي كه همواره در حال رد كردن داستان هاي پيش رويش است، چه بايد بكنند؟ متأسفانه مدت زمان زيادي نگذشت كه تبليغ كنندگان تكنيك هاي جديد اجباري را براي بينندگان پست مدرن پيدا كردند. بي اعتنايي اي كه جوانان براي مصون ماندن از افسون برنامه ريزي به كار مي بردند، بزرگ ترين مشكل آنها به شمار مي آمد.
تبليغات جديد به نحوي ساخته مي شود كه براي حس باهوشي اين پست مدرنيست خوشايند باشد. روش تبليغات ، قدرداني از هوش و ذكاوت تماشاچيان خود است. اين روش عمدأ به روش هاي اجباري به كار برده شده اعتراف مي كند، تا به نحوي مخاطب خود را از خطرات حفظ كند. هدف از شركت مخاطب در اين بازي، فقط يك شوخي است. نوعي از تبليغات نوشيدني، بعضي نشان هاي معروف تجاري از قبيل "كوكا" و "پپسي" را مورد انتقاد و طنز قرار مي دهد. سپس اصرار مي ورزد كه تصوير ذهني مهم نيست و تنها تشنگي مد نظر است. و يا اينكه نوعي نشان تجاري كفش كه مشهور به راحتي است، تبليغاتي در مجله ها راه مي اندازد كه در آن پس از يك مشت حرف مزخرف، نام آن شركت برده مي شود. با قرار دادن بيننده در فرايند پوچ و بيهوده بازاريابي، چنين شركت هايي قصد دارند تا توسط بيننده سپاسگزار، مورد قدر داني قرار گيرند. بيننده مجهز به كنترل ،به پست مدرنيست بي عملي تبديل شده كه از تصاوير تلويزيوني بر اساس باب ميلش برداشت مي كند. البته اين مطلب كه تبليغ كنندگان سر تسليم فرو نياورده اند، آشكار است. در حقيقت، موضوع شيوه اي جديد و منحصر به فرد از تبليغات است. تبليغ كننده مي داند، بيننده زيرك به اين موضوع كه قادر به تشخيص روش هاي جبري تبليغات است، افتخار مي كند.
با چشمك زدن به سمت بيننده، اعتراف به وجود فردي مي كند كه به اندازه كافي زيرك است كه ديگر فريب روش هاي سنتي تأثير را نمي خورد. پيام اين است: وقتي به اندازه كافي باهوشي كه متوجه چشمك شوي و مطلب را بفهمي، آن وقت به اندازه كافي باهوشي كه بداني، بايد محصول ما را بخري.
در شرايطي اين گونه تبليغات خطرناك مي شود كه واقعاً هيچ رمزي در كار نباشد. "ديزل جين" اخيراً تابلوي تبليغاتي ا? را نصب كرده است كه در آن با استفاده از تصاوير طراحي شده، بيننده را وادار مي كند تا به چشمك پاسخ دهد. با نمايش دادن يك زوج باب روز در لباس هاي ديزل، بدون استفاده از هيچ گونه نشانه اي بيننده را قادر به دريافت رمز مي سازد. و يا در جاي ديگر، تبليغ نوعي بستني در منطقه اي شلوغ از كره شمالي نمايش داده شده است.
اينكه اين تبليغ به چه معناست و چرا در ميان كره اي هاي دوچرخه سوار به نمايش در آمده است، كسي نمي داند. اما واضح است كه در اين روش فراتر از تبليغات، بيننده آگاه مورد هجوم واقع مي شود. هنگامي كه بيننده به جاي عوض كردن صفحه تبليغات، در حال دروغ گفتن به خود است كه مي داند چگونه با بي اعتنايي تحت تاثير قرار نگيرد، در حقيقت شكست را در بازي خودش در مقابل تبليغ كننده پذيرفته است و تبليغ كننده جايگاه خود را در نبرد اطلاعات با قدرتي بيشتر دوباره بنا ساخته است.
پذيرش اينترنت
اينترنت خطر بزرگ تري نسبت به كنترل تلويزيون براي برنامه ريزان فرهنگي بود. اين وسيله،اولين رسانه گروهي بود كه ديگر براي منتشر كننده تبعيض قائل نمي شد. در ابتدا يك رسانه ارتباطي واقعي بود كه در آن تعادل ميان ارسال و دريافت اطلاعات برقرار بود. تكنولوژي اينترنت در ابتدا فقط به متن اختصاص داشت كه افراد در آن به فرستادن ايميل، چت و شركت در بحث هاي گروهي مي پرداختند. آن تعداد از ما كه خوش شانس به تجربه چنين ارتباطي بوده ايم، احساس آزادي را به درستي درك كرده ايم. اينترنت ابتدايي تفكرات رؤيا پردازانه را تحريك مي نمود، زيرا براي اولين بار بود كه افراد شانس انتشار جهاني ايده هايشان را داشتند. همكاري شبكه اي از طريق سيم ها و رايانه ها در اجتماع اينترنت، يك تجربه فرهنگي واقعي و زنده بود، زيرا بيشتر ارتباط بود تا اطلاع رساني. براي برخي، اين گونه بود كه گويا جامعه بشري اعضايش را توسط اينترنت به يك مغز جهاني اتصال داده است. افراد از اينترنت به عنوان تحقق فرضيه "گايا" صحبت مي كردند. فرضيه اي كه در آن، تمام موجودات زنده، بخش هاي مختلف يك ارگان بزرگ برشمرده مي شدند. بسياري بر اين باور بودند كه اين بناي ارتباطي نوپا، افراد را به اندازه اي قادر به ارتباط و مشاركت هاي جهاني مي سازد كه حتي تصورش پيش از اين غير ممكن بود. با وجود اينكه اين رؤياها كمي غير واقعي تر از حقيقت جامعه اينترنتي بودند، اما به تجارب بنيادي مورد نياز در پيوند ميان رايانه ها اشاره داشتند. بنيان اين ارتباط دو سويه، پناهگاهي بود براي برنامه هاي همگاني، كه به منظور درك متقابل به انجام مي رسيدند. اينترنت اطلاع رساني نبود بلكه ارتباطي بود كه با افراد برقرار مي شد.
دستيابي به تصاوير مبتذل، علت زيبا و خواستني بودن اينترنت نبود، بلكه اين موضوع كه افراد و ايده هايشان قادر به يكپارچه شدن و تغيير و تحول اند، چنين ويژگي را به اينترنت داده بود. دانشمندي كه تحقيق خود را در اختيار عموم مي گذاشت، مورد پرسش و مخالفت واقع مي شد و اگر فيلسوفي ايده اي را بيان مي ساخت، وادار به دفاع از آن مي گشت. ديگر هيچ چيز امن نبود و مقدس به حساب نمي آمد به جز اين مطلب كه افراد از شانس يكسان براي القاي تفكراتشان برخوردارند. با افزايش هجوم مردم از سمت تلويزيون به اينترنت، اين سؤال براي متخصصين امر تأثير مطرح شد كه چگونه مي توانند اين وسيله را به يك رسانه گروهي قابل كنترل تبديل سازند.
ترفند فوق العاده آنها، جايگزيني اطلاع رساني با ارتباط بود. عملكرد هاي آينده گراياني همچون آلوين تافلر تحريف گشت تا اعلام دارند، ما در رأس عصر اطلاعات هستيم. ما توسعه در ماشين تبليغات را با انقلابي در ارتباطات اشتباه گرفته بوديم. نه! اينترنت رسانه اي براي تبادلات ميان فردي نيست، بلكه رسانه اي است كه استفاده از اطلاعات آن بسيار فريبنده تر از روش هاي ديگر است. تصاوير نوين مجله ها و متون آكنده از لغات باب روز، تازه واردين به اينترنت را متقاعد مي سازد كه اينترنت سرزميني است پيچيده و باشكوه كه در آن بدون راهنمايي، بي شك گم خواهيد شد.
حال كه اينترنت به مكاني خطرناك تبديل شده، بهتر است كه با توصيه هاي كارشناسان به آن سفر كنيد. به جز مكان هاي مختص چت و بحث هاي گروهي، بيشتر قسمت هاي شبكه، خواندني هاي مبهم است كه ما از طريق آن نمي توانيم مشاهده گر عملكردهاي ديگران باشيم. وقتي به وب سايتي مراجعه مي كنيم، با كسي معاشرت نمي كنيم و فقط مشغول خواندن مطالب هستيم. اين امر ارتباطي نبوده و در آن مشاركتي انجام نمي شود.
به جاي توسعه جهاني كاملاً جديد، اينترنت فقط به ما پنجره اي جديد مي دهد كه به سمت همان جهان قديمي است. بايد بدانيم كه تنها زماني آزادي يكساني با شركت هاي معروف ديگر در وب براي انتشار كارهايمان را داريم كه وابستگي هرچه بيشتر خود به تبادلات ارتباطي زنده را بپذيريم. تنها زماني گسترش دهندگان وب قادر به تبديل اينترنت به بازاري براي فروش خواهند بود، كه تمامي كاركردهاي ارتباطي آن را نابود سازند.
روند رو به رشد تكنونوژي اينترنت به ما قول افزايش در قابليت هاي ارتباطي اينترنت را مي دهد اما توسعه هايي همچون افزايش سرعت در تبادل اطلاعات، تنها در جهت شبيه سازي اينترنت به تلويزيون بوده و كار خاصي را براي ارتباط انجام نداده اند. اهداف اخير صنعت ارتباط، تنها در جهت مهيا ساختن تصاويري با كيفيت تلويزيون در رايانه هاي ما مي باشد. تنها فضايي كه براي ارتباط متقابل باقي مانده بود، اكنون به ما تنها اين امكان را مي دهد كه فيلم درخواستيمان را تماشا كنيم و يا روي تكه كالايي كه ممكن است آن را بخريم، كليك نماييم.
ترويج واقعيت استوار كاهش تبادلات زنده، به نحوي تحقق بخشيدن به اهداف نبرد اطلاعات مي باشد كه به معناي از دست دادن تنها امتياز ما براي تحولي ناگهاني است.
اجبار و تأثير همواره به ترويج نظرات پا برجا واستوار مي پردازند تا از جنبش جلوگيري كنند زيرا تغيير، بزرگ ترين دشمن آنها به شمار مي آيد.
جنگ فرهنگ ميان ما و آنها چيزي نيست جز اينكه عده اي نياز به تغيير را احساس مي كنند و عده اي تلاش به جلوگيري از آن را دارند. افرادي كه در قدرت هستند، مطمئناً براي حفظ شرايط فعلي تلاش مي كنند و تنها زماني نياز به تغيير دارند كه جمعيت هاي تحت نفوذشان، نسبت به روش هاي فعلي تأثير، نفوذ ناپذير باشند. مطمئن باشيد كه ثابت نگه داشتن شرايط فعلي براي حفظ جوامع سازمان يافته حياتي مي باشد. همان طور كه در بدن ژن هايي براي جلوگيري از جهش و تحول قرار دارد، سازمان هايي در جامعه به سختي تلاش مي كنند كه از تغيير جلوگيري كنند.
تا زماني كه روابط متقابل و ارتباط، عوامل اصلي تغيير و تحول هستند، دشمنان توسعه در فرهنگ ها به اين نقاط متمركز مي شوند كه از حركت آنها جلوگيري نمايند. اما زماني كه قسمت عمده جامعه جهاني تلاش به اجراي رفراندمي در مورد بشريت مي كند، ما نبايد اجازه دهيم كه زحماتمان توسط مخالفان اين حركت نابود شود واز همه مهم تر، نبايد گمراه شويم كه تنها داشتن حق انتخاب اطلاعات با موس رايانه به جاي كنترل تلويزيون، به معناي پيروزي رقابت در سلاح اطلاع رساني است.
منبع: www.scribd.com
منبع خبر :
يکشنبه 26 خرداد 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: ايرنا]
[مشاهده در: www.irna.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 446]
-
گوناگون
پربازدیدترینها