تبلیغات
تبلیغات متنی
محبوبترینها
ماندگاری بیشتر محصولات باغ شما با این روش ساده!
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1837578225
گفت وگو با سعيد شهلاپور، نقاش و مجسمه ساز بعد از حراج ها همه خط نگار شده اند
واضح آرشیو وب فارسی:ايرنا: گفت وگو با سعيد شهلاپور، نقاش و مجسمه ساز بعد از حراج ها همه خط نگار شده اند
وحيد شريفيانسعيد شهلاپور اين روزها بين كارگاهش و كلاس هايش در دانشگاه هنر در رفت و آمد است. چندي پيش (20 تا 31 ارديبهشت ماه) نمايشگاهي از نقاشي ها و مجسمه هاي او در گالري «هور» برگزار شد. شهلاپور پيش از اين در چهارمين دوسالانه مجسمه سازي به عنوان دبير و در دوسالانه پنجم به عنوان داور حضور داشت. به بهانه برگزاري نمايشگاه آثارش به گفت وگو با او نشستيم.----اگر موافق باشيد از زندگي هنري شما آغاز كنيم؟از زماني كه به ياد مي آورم به دليل فضاي خانواده نقاشي مي كردم و به شكلي بيمارگونه كتاب مي خواندم. كلاس سوم يا چهارم دبستان هر چه كتاب از جك لندن بود خوانده بودم و به واسطه همان فضا(خانواده) از طريق روزنامه و مجلات با فضاي هنري آن زمان آشنا شدم. خيلي زود نيما و هدايت را شناختم و همچنين مميز را از تصاويري كه در كتاب هفته كار مي كرد. مقالات دكتر احسان يارشاطر اولين كتاب نظري راجع به هنر بود. بعدها فهميدم چقدر آبكي بوده ولي در دوران خود خيلي مفيد بود. البته به دليل منع خانواده به هنرستان نرفتم و از ديپلم رياضي به هنرهاي زيبا رفتم.-اولين حضور جدي شما در مجسمه سازي و نقاشي به چه تاريخي برمي گردد؟كلاس دهم در مشهد زندگي مي كردم، چرا كه پدرم كارمند راه آهن بود. در آن موقع در بي ينال چهارم تهران(قبل از انقلاب) شركت كردم و كارم پذيرفته شد. بيشتر كتاب هاي خارجي را مي ديدم و هر نمايشگاه نقاشي را تا جايي كه مي توانستم مي رفتم. در حقيقت اشتياقم به هنر نقاشي خيلي زود پيدا شد. سال هاي 48-46 وارد دانشكده هنرهاي زيبا شدم و در رشته مجسمه سازي به تحصيل پرداختم. آن موقع هر دانشكده يي مستقيم خود امتحان مي گرفت و همان جا تعيين رشته مي كرديم و من به دليل اينكه امكانات مجسمه را نداشتم به اين رشته رفتم.خانم اعتمادي، آقاي جودت و پاكباز در آن زمان جزء نقاشان تالار قندريز بودند كه در سال 48 من هم به عضويت آنجا درآمدم. -تالار قندريز در بدو تاسيس چه هنرمنداني را در خود داشت و فعاليت هاي عمده آن چه بود؟در دوره اول قندريز پاكباز، مميز، مثقالي، جودت و... بودند، ولي وقتي من به آنجا رفتم فقط آقاي جودت و پاكباز از آن گروه باقي بودند. همچنين پروانه اعتمادي، گارنيك درهاكوپيان، بهرام روحاني كه بعدها به پاريس رفت و فرشيد ملكي و... جزء گروه نقاشان تالار قندريز بودند و جلساتي راجع به هنر برگزار مي كردند. به نظر خودم بهترين مدرسه يي كه در آن آموختم تالار قندريز بود. البته معلم هاي دانشكده هنرهاي زيبا هم از هنرمندان پيشرو آن زمان بودند. خانم صدر، تناولي، جوادي پور، حميدي، خانم محصص و بعدها وزيري، مميز، گريگوريان و هانيبال الخاص نيز به آن پيوستند و با وجود تفاوت سليقه همگي پيشرو بودند.تالار قندريز مرتب نمايشگاه نقاشي مي گذاشت و از اولين گالري ها بود. اما بيشتر روي جنبه هاي فرهنگي كار مي كرد و بيشتر به جوان آوانگارد فرصت نمايش مي داد و تركيب عمده نگاه شان گرايشي كانتراكتيويستي با تمايلاتي باهاوسي را دربر مي گرفت و اقدام به انتشار نشرياتي در زمينه هنرهاي تجسمي مي كرد.بسياري از نشريات آن زمان را هنوز جذاب مي يابيم از جمله آنها مجله «فصلي در هنر» بود كه مقالات و ترجمه هاي آن براي خيلي ها هنوز تازه و جذاب است. -حدود سال تاسيس تالار قندريز به ميلادي 1963 است. زماني كه گرايشات كانتراكتيويستي در دنياي هنر كهنه شده بود. هنر ايران در آن دوره چه فصلي را مرور مي كرد؟بله، در آن زمان هنر پاپ در حال شكل گيري بود و از سويي جريان پاپ آرت توسط كساني چون وازارلي مطرح شده بود. با اين همه جريان آبستره اكسپرسيونيسم هنوز قدرتش از همه بيشتر بود. از سويي جرياناتي ديگر در اروپا شكل گرفته بود. فيگوراتيوهايي كه داراي تمايلات اجتماعي بود؛ ماريني، گوتزو و بن شان كه خيلي در آن زمان مورد توجه نقاشان ايراني بودند. در همان دوره مي بينيم كه اردشير محصص با نگاهي تازه به طنز و كاريكاتور معتبر مي شود. بهمن محصص تازه به ايران برگشته بود و كار تئاتر مي كرد از جمله «شش شخصيت در جست وجوي نويسنده» را كارگرداني كرد كه فروغ فرخزاد در آن بازي مي كرد. سينماي ايران در همين دوران رشد مي كند و كارهاي غفاري و گلستان انرژي تازه يي به اين فضا مي دهد. كانون فيلم، كانون پرورش فكري و فستيوال فيلم كودكان به وجود مي آيد كه در آن موقع از اتفاقات مهم محسوب مي شد.-در يك تقسيم بندي هنرمندان پيگير آن دوره را مي توان به دو دسته آوانگاردها و كساني كه تمايلات سوسياليستي داشتند تقسيم كرد.بله، البته جريان محكمي كه در آن سال ها بتواند نگاه اجتماعي اش را از طريق آثارش عرضه كند جان نگرفته بود و بيشتر گفت وگو و بحث بود. جريان مسلط نقاشان سقاخانه و آبستره ها بودند، كساني مثل سونيا بالاسانيان و بهجت صدر... و جرياني كه بعدها تحت عنوان سقاخانه از آن نام برده شد. در كنار آن چندي بعد جريان جواني كه از دانشگاه ها شروع شده و اجتماعي بود شكل مي گرفت. اين جريان جوان در نزديكي هاي انقلاب ابتكار عمل را به دست گرفت. از جمله آنها مي توان مسلميان، شيشه گران، به نوعي شهاب موسوي زاده و ثميلا اميرابراهيمي و... را نام برد.-البته كساني چون موسوي زاده و اميرابراهيمي نگاهشان به مقوله سوسياليسم به هيچ رو خلاقانه نبود. برعكس كاملاً تقليدي و از رده خارج بوده.دو دليل داشت. جنبش چپ روس و سوسياليسم روسي سوابق و نفوذ بيشتري داشت و در همان مقاطع جريان اجتماعي مكزيك مطرح شده بود و نقاشان ايتاليايي از جمله گوتزو. عملاً كساني به دنبال سوسياليسم روسي رفتند و عده يي جريان هنر مكزيك را جدي گرفتند. مثل «مش صفر» كه گوتزو را هم زير نظر داشت و در عين حال نيم نگاهي به روس ها داشت. عده يي از دريافت ابتدايي كه به اين جريانات داشتند عبور كردند و بعضي در همان ها ماندند. بعضي توانستند تجربه هاي شخصي خود را پيدا كنند و گرچه همان نگاه اجتماعي در آثارشان هست نگاه خاص خود را هم دارند، كمااينكه هيچ يك از اين آثار ماندگار نشد تا بتوانيم به طور مشخص در موردشان بحث و مداقه كنيم. هنوز عده يي را مي بينيم كه در آثارشان حال و هواي چنين انديشه يي هست و اين حساسيت در كارهايشان بازتاب دارد. بعضي زبان متناسب زمان شان را در آثار آورده اند و عده يي در همان حال و هواي اوليه فريز شده اند.-در حقيقت نقاشي انقلاب از همين جنبش جوان دانشگاهي نزديك انقلاب مايه گرفت؟آدمي مثل الخاص جزء معدود نقاشان محكم فيگوراتيو با تمايلات اجتماعي بود . جريان آن موقع دنباله الخاص بود همزمان هم آدمي مثل مش صفر ساز خود را مي زد و بعضي بينابين آنها بودند.-ولي مش صفر چيز تازه يي در كارش نبود و شايد به دليل شخصي بودن بيش از حد آثارش جرياني هم در ميان جوانان از او متاثر نشد. كما اينكه نمايش هاي خصوصي از آثار غيرقابل نمايش اش هم مزيد بر علت بود.بله، چيزهاي شخصي در آثارش در آن مقطع بيشتر بود. خب ما هميشه 20-10 سالي از جهان عقب بوده ايم و هنوز نيز هستيم. همين جريان هنر جديد مال دهه 60 است. در كليه زمينه هاي هنري فرهنگي اين اختلاف فاز را داريم. نمي دانم اين نو بودن را چگونه بايد سنجيد، مثلاً جريان پيكاسو موقعي به ايران وارد مي شود كه در بايگاني رفته است.-ولي به ناگاه خط مشي سطحي از سياست و جنبش هاي انقلابي در نقاشي دامنگير هنر ما مي شود.در آن دوران جامعه روشنفكري ما بسيار سياسي بود در محيط هاي دانشگاهي ما هنرمندان اصولاً سياسي بودند، به اين دليل فضاي اجتماعي دنبال راه حلي براي رهايي از ديكتاتوري آن زمان بود. در ادبيات، شعر و نقاشي همه مساله شان در آن دوران اجتماعي مي شود ولي اينكه كدام يك از اين جريانات فكري توانسته بازتابي از زمانه باشد نيازمند زمان است و اين برمي گردد به نكته يي اساسي و آن اينكه آيا اين مساله دروني است يا اكتسابي. گاهي اين جريانات به شكلي اكتسابي روي دستمان مي ماند و شكل ادا پيدا مي كند اما وقتي دروني شدند، آب هم بخوري با آن آدم فرق مي كند. مساله اين است كه كسي كه پاي نقاشي مي رود خودش است و بومش. اينكه من بگويم چه بكشم تا سياسي باشد چيزي بيرون نمي دهد. وقتي از لحاظ روحي و اخلاقي مستقل باشي يك گل هم كه بكشي در آن متبلور مي شوي.آن عده كه به صورت دستوري و بخشنامه يي نقاشي مي كنند سرنوشتي جز فراموشي ندارند ولي كسي كه باورها و اعتقادات خاصش دروني شده باشد حتماً آنها در كارش به خوبي خواهند آمد. هر كس نقاشي يا مجسمه سازي مي كند كه هنرمند نيست. يك هنرمند واقعي كارش اين است كه مسائل پيرامونش را در ذهن و اثرش دروني كند و انعكاس دهد نه مثل سفارش كارهاي زمان نازيسم و استالينيسم. در هر صورت هر نوع هنر فرمايشي يا حزبي مردود است و اين را با نگاهي به تاريخ مي توان دريافت. نقاشي ديواري مكزيك هميشه خواهد ماند چرا كه سفارشي يا بخشنامه يي نبوده است در اين ميان چون سطح درك هنري مديريت از هنرمند عقب است پس هنرمندي را كه مي فهمند تاييد مي كنند.-درمورد خود شما. شما حدود 10 سال از فضاي هنري غيبت داشتيد. در اين سال ها طرز تفكر شما نسبت به هنر، نقاشي و مجسمه سازي به طور اخص چه تحولي داشت؟البته به مفهوم واقعي قبل از آن دوران هم من به صورت حرفه يي و تمام وقت كار نمي كردم. فعاليت همه جانبه من از سال 67 بود به صورت تمام وقت. كارهايي هم به عنوان معماري انجام مي دادم. در اين دوران بيشتر روي مباحث فلسفي و ذهني كار مي كردم، چون امكاناتي براي كار نبود.-برگرديم به نمايشگاه اخيرتان در گالري «هور». با آوردن جمجمه و اسكلت در نقاشي هايتان آيا قصد داشته ايد چيزي را به نقد بكشيد؟كلاً نقاشي كردن من مثل وارد شدن به يك لابيرنت است كه نمي دانم كي از آن بيرون مي آيم. هيچ وقت اينگونه نيست كه براي مضمون معيني معادل بصري پيدا كنم. دلمشغولي هاي شخصي خودم را دارم و همان ها در كارم منعكس مي شود. وقتي چيزي وارد كار مي شود البته بسياري از اوقات رفتاري ناخودآگاه است. مثلاً ساختن اين شيطانك ها، اينكه چرا به وجود آمده است براي خودم خيلي ملموس نيست. از نظر دسته بندي مثلاً «شياطين بر فراز...» با تداخل ويژگي هاي مجسمه و نقاشي به وجود آمده كه هر دو از لحاظ ذهني يك چيز است و درگيري هاي هميشگي ذهنم را باز مي نماياند. به نظرم فرم كارها با نقاشي هاي قبلي تفاوتي ندارد و مشخصاً عنصري تازه وارد نشده است. چيزي است كه تقريباً در 20-10 سال اخير در كارهاي من همواره بوده است. اين عناصر تفسيرش كار من نيست و اينكه تلاش كرده باشم معادل بصري خاصي را رو كنم، نمي دانم. البته هر كسي مي تواند مفهومي از آنها بيرون بكشد كه البته ديگر مسووليتش با من نيست. اثر هنري زندگي خود را بعد از خلق خواهد داشت و همچنين معاني و مفاهيم خود را.-با توجه به سوابق شما نوعي تعبير سياسي اجتماعي را به شكل كلي مي توان از آنها دريافت.من به عنوان انساني كه در ايران به دنيا آمده و بزرگ شده ام فضاي بصري و حافظه بصري ام با ديگران فرق دارد، مجموعه مطالعات و زيستم ويژگي خاصي به ذهنم داده است. يعني هر انساني ويژگي هاي خاص خود را دارد؛ روحاً، جسماً و اخلاقاً. طبعاً هر طور كار كنيم خواه ناخواه بازتاب تجربه زندگي است.در اين مسير اگر خود را در رابطه يي راحت با اثر قرار دهيم اثر به نوعي انعكاس دهنده تخيلات و تفكرات ما در زندگي است. محيط اجتماعي ام طبعاً مورد نظرم بوده و در كارهايم بروز يافته ولي تفسيرش به عهده ديگران است. زمانه يي كه من در آن زندگي مي كنم حال و هواي خودش را دارد. من هر صبح قبل از صبحانه بايد روزنامه ها را بخوانم، يك عادت است، مسائل سياسي طبعاً نمي تواند در آثارم انعكاس نيابد.-شما قبل از انقلاب به خاطر طرز تفكرتان در بعضي از نمايشگاه ها شركت نمي كرديد. آيا اين طرز فكر را هنوز با خود داريد؟ما همان طور كه خيلي كارها را انجام نمي دهيم خيلي كار ها را انجام مي دهيم. هر آدمي چارچوب هايي براي زيست خود دارد. من هم همين طور، مثلاً در بسياري از نمايشگاه هاي موزه بعد از انقلاب شركت نمي كردم نه به خاطر ژست خاصي به اين دليل كه با سياستگذاري هاي آن زمان موزه موافق نبودم. اگر مجله هاي آدينه آن زمان را ورق بزنيد مي بينيد كه موضع خودم را در قبال آن اعلام كرده ام. بسياري از اتفاقاتي كه در زمينه هنر در كشور ما مي افتد اگر بناي درستي داشته باشد نبايد هي تغيير كند. پس من چرا وارد اين بازي شوم. در كشورهاي اروپايي مثلاً بريتانيا وقتي وزير فرهنگ عوض مي شود، سيستم هنرش از اين رو به آن رو نمي شود. در حقيقت ما فاقد ساختار جمعي هستيم. پس مي توانم بگويم شركت كردن يا نكردنم به خاطر مخالفت عام نيست.-نسبت به نمايشگاه سال 83 در خانه هنرمندان نوعي روگرداني از فرم به مفهوم داشته ايد.اينكه مي گوييد، مي تواند رخ داده باشد ولي به دليل حضور فيگور امكان تفسير مخاطب بيشتر است البته با نگاه خودش. در نقاشي هاي من اين معنا و مفهوم به طور مستمر بوده است. من كاري كه مطلقاً تجريدي باشد اساساً نكرده ام. همواره كارهايم داراي معاني و مفاهيمي غريزي و خود به خودي هستند و از سويي از پيش تعيين شده، در رفتار خودم در نقاشي تمايلات اكسپرسيونيستي بيشتر است. البته جرياني يا مكتبي را نمي گويم. در مجسمه هايم بيشتر در رفتاري كه با مديوم دارم، آن حس را القا مي كنم. ولي به دليل اختلاف فضا و امكانات بياني متفاوت اين دو مديا از هم جداست ولي مفاهيم در هر دو يكسان است. در دوره هاي قبلي كارم پرتره و بدن انسان و كله هاي اسب همواره بوده است. ولي نمايشگاه سال 82 به فضايي فرمي و تجريدي كشيده شد و حالا كه به آنها نگاه مي كنم، آثار دوره «خارها» را تداعي مي كند. براي خودم المان هاي اين دوره آخر عجيب است و اينكه چگونه وارد آثارم شدند و چگونه به اين مضمون علاقه مند شدم. اين دوره اخير گرچه اسم شياطين را دارند ولي مي خواستم به حالتي حشره گونه نيز در آن اشاره كنم. مي خواستم اين حس را با پايه ها القا كنم، اينكه اينها آماده پريدن اند. بودن شان در فراز بيشتر مدنظرم بود، اينكه همواره بالاي سرمان هستند.-اما از نظر تكنيكي شما تجربه كارگاهي را چقدر مهم مي دانيد؟به نظر من توانمندي هنرمند، مخاطب را متاثر مي كند. در هر خراش و ضربه انرژي وجود دارد كه مخاطب را درگير مي كند و فرا مي گيرد. در هنر معاصر آثاري هستند كه كس ديگري هم مي تواند آنها را بسازد و قابليت تكثير دارند.پس سريع مي شود مشابهش را ساخت ولي فشار دست تو روي قلم مو بر بوم غيرقابل تقليد است، اين است كه تاثيري بر تماشاچي نمي گذارد. جهان معاصر در زمينه هاي مختلف هنري پر از آدم هاي متوسط است و اين افراد تعريف هنر را به متوسط بودن خود تقليل دادند. اينها ضعيف كشيدن را ارزش كردند پس تعداد آثاري كه تو را ميخكوب كند در اين سال ها كم شده است. در دانشگاه ها هم به دليل دانشجوي زياد كه فقط با كنكور وارد هنر شده اند، اين ضعف شدت يافته است. من شخصاً مخالف هيچ گونه اتفاق جديدي نيستم ولي بسياري از اينها مفري شده براي كوتوله ها. زماني براي ساخت فيلم از سويي بايد عشق مي داشتي و از سويي تبحر. هر كليدزدني كه سينما نمي شود و هر رنگ ريختني كه نقاشي نمي شود. در كل ما نقاش و مجسمه ساز هنرمند خيلي كم داريم.-اما در بي ينال اخير اتفاقي برعكس افتاد، به اين شكل كه به تجربه هاي كارگاهي دست چندم اهميت داده شد ولي به كارهاي تجربي قوي اعتنايي نشد.بله ما هميشه مي خواهيم ديگران ارزيابي مان كنند. فرق ما اين است كه آنها در زمينه هاي مختلف، كار خودشان را صادر مي كنند. آنها سعي مي كنند الگوهاي خود را به ديگران بشناسانند مثل ماشين هاي ژاپني كه مثل مدل هاي امريكايي نيست. ولي ما براي بي ينال ملي هم دو داور خارجي مي آوريم و همين مي شود كه شد. داورهاي خارجي آدم هاي با حسن نيتي بودند ولي تلقي ايشان چيز ديگري بود، ما كه نمي توانيم پيكان را در نمايشگاه اتومبيل بين المللي قرار دهيم. ما حالا بايد استخوان سفت كنيم. يك بوته كوچك را هرس نمي كنند و در معرض باران و باد نمي گذارند اما ما اين كار را در بي ينال هايمان مي كنيم.بي ينال چهارم چنين مشكلي نداشت و ما به جريان جدي رسيديم، نه به كساني كه فقط وقت بي ينال ها مجسمه ساز مي شوند.-نسل شما سياستگذار چندين دوره از بي ينال هاي مجسمه سازي بوده است. آيا اين نسل توانسته خود را با جريانات به روز هنري سازگار كند؟بايد توجه كنيم كه وسع هنر مجسمه سازي ما خيلي كم است. تعداد افرادي كه مداوم اين كار را مي كنند، كم است. از طرفي بعد از انقلاب سال ها بود مجسمه ساز تربيت نشده بود.وقتي هم شروع شد بالاجبار افرادي بودند كه سال هاي قبل از انقلاب شكل گرفته بودند كه اينها نيز خودشان هم افراد نخبه يي نبودند. البته هستند كساني كه به روز باشند و بيشتر بين جوانان فعلي چنين شخصيت هايي وجود دارند كه آنها هم بيشترش نوعي شيفتگي است و نگاهي آسان طلبانه به قضيه دارند و عمدتاً آن بخش را مورد توجه قرار مي دهند. به اين دليل در جامعه ما مشابه لوسين فرويد نمي بيني ولي شبيه پولاك پر است. نه آن هم به شكل درست كه آنگونه فكر كنند بلكه بدون حداقل شعور بصري. و مي بينيم كه چگونه جوگير مي شوند. همان گونه كه ديديم بعد از اين حراجي ها يكدفعه همه خط نگار شده اند، البته بد نيست اما اينها بيشتر از صنايع دستي نيست. -گفتيد از نهال مجسمه سازي بايد مراقبت كرد. اگر مي شود منظورتان از اين مراقبت را تشريح كنيد؟منظورم هم به لحاظ كمي است و هم كيفي. هرم هرچه قاعده اش پهن تر باشد، امكان ارتفاع گرفتن و پايداري اش بيشتر مي شود. پس ما چه از نظر كمي و چه از نظر كيفي بايد رشد كنيم. نقش سفارش از سويي در كار هنرمند خيلي مهم است. من زياد طرفدار حمايت دولت نيستم ولي اينگونه نيست كه بتوانم ايده هايم را بدون هيچ حمايتي بسازم. در حال حاضر مقايسه مجسمه سازي با استانداردهاي جهاني يك شوخي است، هرچند استثنائاتي وجود دارد كه اين هم موردي است و جرياني شكل نمي دهد. در جوان ها تو با استعدادهايي روبه رو مي شوي كه اگر سفارش و توليد نباشد، خاموش مي شود و مي ميرد. تازه اگر هم باشد دانشجو در كارگاه يك متر در دو متر چه مي تواند كند. تا مجسمه سازي شهري عمده نشود نمي توان اميدي به رشد هنر مجسمه سازي در جامعه داشت.-در مجموع مجسمه سازي معاصر ايران را در چه استانداردي مي توان ديد؟جهان رو به جلو است و فردا از الان بهتر است ولي گاهي سرعت عمل و گسترش آن كند است. مطمئن باشيد نسل بعدي بهتر از ما مي سازد. ولي ما اينقدر به طور كلي عقبيم كه بايد بيشتر به گسترش كيفي و كمي توجه كنيم.
يکشنبه 26 خرداد 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: ايرنا]
[مشاهده در: www.irna.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 649]
-
گوناگون
پربازدیدترینها