واضح آرشیو وب فارسی:ايرنا: انديشه - نخبگان قدرت
انديشه - نخبگان قدرت
سيرايت ميلز/ ترجمه: جواد گنجي: قدرت انسانهاي معمولي را جهان هرروزهاي كه در آن ميزيند تحديد ميكند، با اينهمه به نظر ميرسد آنها حتي در اموري همچون شغل، خانواده، و مسائل محلي نيز به مدد نيروهايي به حركت واداشته ميشوند كه نه ميتوانند دركشان كنند و نه در كنترل خود درآورند. «تغييرات بزرگ» وراي كنترل آنها است، ولي بااينهمه رفتار و نظرگاهشان را سخت تحت تأثير قرار ميدهد. همان چارچوب جامعه مدرن آنها را به پروژههايي منحصر ميسازد كه از آن ايشان نيست، ليكن از هر سو، اينك چنين تغييراتي مردان و زنان جامعه تودهاي را به پيش ميرانند، همان مردماني كه بدينسان حس ميكنند در عصري كه در آن هيچ قدرتي ندارند از هر غايت و مقصودي نيز بيبهرهاند.
اما همه انسانها را نميتوان بدين معنا معمولي دانست. همينطور كه وسايل اطلاعات و قدرت متمركز ميشوند، برخي افراد جايگاههايي را در جامعه آمريكايي اشغال ميكنند كه از آن ميتوانند، به تعبيري، به دنياي روزمره زنان و مردان معمولي از موضع بالا بنگرند و با تصميمهاي خويش بر دنياي آنان تأثير بگذارند. آنها را شغل و حرفهشان نميسازد؛ آنها براي هزاران تن از افراد ديگر امكان اشتغال ايجاد ميكنند و از بين ميبرند؛ مسووليتهاي ساده خانوادگي محدوديتي برايشان ايجاد نميكند؛ آنها راه گريز دارند. آنها قادرند در هتلها و خانههاي بسياري زندگي كنند، ليكن هيچ اجتماع خاصي آنها را مقيد نميكند. آنها نهتنها بايد «خواستههاي هر روز و هر ساعت را برآورند»؛ بلكه به دلايلي، اين خواستهها را ميآفرينند، و سبب ميشوند تا ديگران اين خواستهها را برآورند. آنها خواه به قدرت خويش معترف باشند خواه نباشند، تجربه تكنيكي و سياسيشان از قدرت بسي فراتر از تجربه توده غالب جمعيت ميرود. چيزي كه ياكوب بوركهارت درباره «مردان بزرگ» گفت، اكثر آمريكاييان ميتوانند درباره نخبگانشان بگويند: «آنها همه هماني هستند كه ما نيستيم.»
نخبگان قدرت متشكلاند از مرداني كه به موجب جايگاهشان قادرند از محيط معمولي مردان و زنان معمولي فراتر روند و تصميماتي بگيرند كه پيامدهاي عمدهاي در بر دارند. اينكه آيا آنها چنين تصميماتي ميگيرند يا نه، كمتر از اين واقعيت اهميت دارد كه آنان چنين جايگاههاي محوري را اشغال ميكنند: شكست ايشان در عملكردن، شكستشان در تصميمگيري، خودْ عملي محسوب ميشود كه غالبا پيامدهاي بيشتري از تصميمگيريشان در بر دارد. آنها مطيع پايگانها و سازمانهاي اصلي جامعه مدرناند. آنها بر شركتهاي بزرگ حاكماند. آنها دم و دستگاه دولت را ميچرخانند و امتيازات ويژهاش را مطالبه ميكنند. آنها تشكيلات نظامي را هدايت ميكنند. آنها منسبهاي فرماندهي استراتژيك را از آن خود ميكنند، منسبهايي كه در آنها محوريت با وسايل موثر قدرت و ثروت و شهرتي است كه نخبگان از آنها بهره ميبرند.
نخبگان قدرت حاكماني يكه و تنها نيستند. مستشاران و مشاوران، سخنگويان و عقيدهسازان غالبا صاحبان افكار و تصميمات برتر ايشاناند. بلافاصله پس از نخبگان، سياستمداران حرفهاي سطوح مياني قدرت قرار دارند؛ در كنگره و در گروههاي فشار، و نيز در ميان طبقات بالاي جديد و قديم شهر و حومه و منطقه. آن دسته از مشاهير حرفهاي با اين سياستمداران درميآميزند كه به نمايشدادهشدن مداوم اعتقاد دارند، ليكن خود هيچگاه، مادامكه جزء مشاهير باشند، به حد كافي در معرض نمايش قرار نميگيرند. اگر چنين مشاهيري در راس هيچ پايگان مسلطي نباشند، غالبا قدرت آن را دارند كه حواس افكار عمومي را منحرف سازند يا به تودهها شور و احساس ببخشند، يا، سرراستتر از اينها، توجه كساني را به خود جلب كنند كه جايگاههايي در قدرت اشغال كردهاند. چنين مشاهير و مشاوراني، كه كموبيش مستقل و آزادند، در مقام سخنگويان خدا و خالقان احساسات تودهاي، بخشي از آن صحنه بيواسطهاي هستند كه در آن دراماي نخبگان به اجرا در ميآيد. اما خود اين دراما حول محور منسبهايي ميگردد كه فرماندهي پايگانهاي نهادي اصلي را در اختيار دارند.
حقيقت امر درباره سرشت و قدرت نخبگان رازي پنهان نيست كه آن را فقط زمامداران بدانند ليك از آن هيچ نگويند. چنين كساني نظرات كاملا گوناگوني درباره نقش خودشان در سلسله رويدادها و تصميمها دارند. غالبا آنها درباره نقش خودشان نظري قطعي ندارند، و حتي برخي اوقات اجازه ميدهند ترسها و اميدهايي كه دارند ارزيابيشان را از قدرت خويش متأثر سازد. صرفنظر از اينكه قدرت واقعي آنها تا چه حد زياد است، آنها گرايش دارند تا آگاهي هرچه كمتري به قدرت خود داشته باشند تا به مقاومتهاي ديگران در برابر استفاده از اين قدرت. وانگهي، اكثر زمامداران آمريكايي زبان روابط عمومي را به خوبي ــ در برخي موارد حتي تا حد استفاده از اين زبان در هنگام تنهايي ــ آموختهاند، و بدينسان خود نيز آن را باور ميكنند. آگاهي شخصي به كنشگران يا بازيگران صرفا يكي از چند منبعي است كه بايد آن را براي درك محافل بالاتر بررسي كرد. با اينهمه، بسياري از كساني كه ميگويند هيچ نخبهاي وجود ندارد، استدلال خويش را بر مبناي آن چيزي استوار ميسازند كه زمامداران خود در حوزه عمومي اظهار ميكنند.
منبع:
C. Wright, Mills. “The Power Elite”. Oxford University Press, 1968, pp 3-5.
شنبه 25 خرداد 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: ايرنا]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 227]