واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
اسفند 1375،معاون وقت وزيرخارجه آمريکادر مقدمه گزارش«شوراي روابط خارجي»پيرامون پروژه«جامعه مدني»درايران نوشت:«اين جريان[هواداران جامعه مدني]بخشي ازيک حرکت فراگيرترجهت متلاشي کردن اقتدارديني جمهوري اسلامي است...ومشروعيت هرنوع حکومت ديني رازيرسؤال مي برد.» اين گزارش هنگامي منتشر شد که «محمد خاتمي» سخت مشغول مبارزات انتخاباتي براي هشتمين دوره رياست جمهوري بود و از قضا «جامعه مدني» را به عنوان شعار تبليغاتي اش برگزيد! زيرساخت هاي پروژه جامعه مدني از سال .1988م در «مرکز مطالعات دموکراسي» دانشگاه وست مينستر لندن توسط «جان کين» (نظريه پرداز سرويس اطلاعات خارجي انگليس، MI6) باز توليد گشت و با آغاز دهه 1370 به پروژه اصلي روشنفکران سکولار ايران بدل شد. «بنياد مطالعات ايران» که به رياست «اشرف پهلوي» در واشنگتن. دي.سي فعال است، از محافل برجسته اي بود که از سال 1372 در فصلنامه «ايران نامه» پروژه جامعه مدني را از اين مرکز انگليسي اقتباس کرد و تحقق آن را شرط لازم فروپاشي ايدئولوژيک نظام جمهوري اسلامي دانست. پژوهشگران اين بنياد، مانند «علي بنوعزيزي» و «هوشنگ اميراحمدي» اعتقاد داشتند که ساختارهاي جامعه مدني به گسترش سکولاريسم در ايران کمک مي کند و تنها نيرويي که توان انجام اين «مأموريت» را دارد، اعضاي حلقه کيان (موسوم به روشنفکران ديني) هستند. حتي گروهک هايي مانند سازمان فدائيان خلق (اقليت) نيز با کنار نهادن مشي و مرام تروريستي، خود را هوادار «جامعه مدني» جا زدند. استدلال آنان که 14 مرداد 1371 به قلم «بهروز خليق» در ماهنامه «کار» منتشر شد، اين بود که پروژه جامعه مدني بايد نقطه آغاز براندازي نرم جمهوري اسلامي تلقي گردد؛ مبارزه اي که اين بار ماحصل «تحولات فکري در بخشي از نيروهاي درون نظام مانند محمد خاتمي است.» در نيمه اول دهه 1370، اجماعي گسترده ميان محافل اروپايي و آمريکايي پيرامون تحقق «جامعه مدني» در ايران شکل گرفت و يک کمپ سياسي قدرتمند آن را پشتيباني مي کرد. ارکان بنيادي اين کمپ را «مرکز مطالعات دموکراسي» انگليس، «شوراي روابط خارجي» آمريکا و «انجمن سياسي خارجي» آلمان مي ساختند و جلسات منظمي را براي رايزني با کساني که به «اصلاح طلبان» شهره شده بودند برگزار کردند. چهره پنهان رايزني ها در آن هنگام، «جان کين» بود. او که از سال 1374، در پوشش استاد کرسي «جامعه مدني» دانشگاه «وست مينستر» انگلستان تعامل خود را با «حسين بشيريه» و «عبدالکريم سروش» آغاز کرد، پس از دوم خرداد 1376 بارها به تهران آمد. سروش و بشيريه، سال ها در انگليس اقامت داشتند و در دهه 1370، يک پاي آنان در مرکز پژوهشي لندن و يک پاي ديگرشان در حلقه هاي سياسي ايران بود. از سال 72، سروش در «حلقه کيان» مأمور تبليغ پروژه جامعه مدني به عنوان اصلي ترين «مسأله روشنفکران ايران» شد و از سال 73، بشيريه نيز در «مرکز بررسي هاي استراتژيک رياست جمهوري» آن را در قالب «پروژه توسعه سياسي» صورتبندي نمود. هدف اين پروژه، دگرگون ساختن ماهيت جمهوري اسلامي از درون نظام و «گذار به دموکراسي» بود. از دل اين دو محفل، در سال 1374 «حلقه آئين» با محوريت «محمد خاتمي» متولد شد که سروش، بشيريه، حجاريان، تاج زاده، ابطحي، کديور و مجتهد شبستري از اعضاي اصلي آن به شمار مي رفتند؛ حلقه اي که بعدها شعار و سياست هاي خاتمي را براي شرکت در انتخابات رياست جمهوري 2 خرداد 1376 بر محور «گفتمان جامعه مدني» صورتبندي کرد. تا سال 1375، چهره هاي برجسته اين سه حلقه در پوشش فرصت هاي مطالعاتي و بورس هاي پژوهشي بيشترين سفر رابه ايالات متحده، انگلستان و آلمان داشتند که جنجالي ترين آن، سخنراني محرمانه «عبدالکريم سروش» در «انجمن سياست خارجي» آلمان در سال 1374 بود. افشاي اين رايزني هاي محرمانه، واکنش هاي فراواني را در ايران برانگيخت. چنين فعاليت هايي، گاهي با اعتراض طيفي از شخصيت هاي آکادميک مواجه نيز مي شد. مثلاً در اسفند 1374، اساتيد «کالج استير» در ويرجينيا با انتشار پژوهشي اعلام کردند که روشنفکران ايراني، اقتباسي ناقص و پرغلط از معنا و مبناي جامعه مدني انجام داده اند و «تئوري هاي آنان فاقد حداقل استانداردهاي علمي و اصول معتبر فلسفي است.» روزنامه کيهان در آن ساليان، اين رويکرد را با حساسيتي عميق تر و از منظري جامع تر دنبال مي کرد. «حسين شريعتمداري» بارها در مقالات خود هشدار داد که مبلغان تئوري کهنه «جامعه مدني»، مباحثات علمي را بازيچه منافع و مطامع سياسي خود ساخته اند. او فاش کرد که روشنفکران حامي خاتمي براي «جعل» وجهه اي علمي براي خود و پروژه سياسي شان، حتي دست به «جعل» نامه حمايتي اسلام شناسان بزرگ مي زنند. «حامد الگار» از بزرگترين اسلام شناسان معاصر و استاد دانشگاه برکلي، در 16 مرداد 1375 با ارسال نامه اي خطاب به شريعتمداري، رويکرد او را تصديق کرد و نوشت: «اين افراد ]در ماهنامه کيان[ زير پرده روشنفکري و تجدد و اصلاح ديني، در پي براندازي اساس جمهوري اسلامي هستند.» پاسخ به اين انتقادات را ماهنامه «پر» (چاپ آمريکا) به سرعت در ويژنامه تابستاني خود منتشر کرد؛ نشريه اي که گردانندگان آن ايراني تبارهاي صهيونيست مانند «رويا حکاکيان»، «رامين احمدي» و... هستند و به نحوي علني با لابي هاي امنيتي اسرائيل در آمريکا براي براندازي نرم جمهوري اسلامي تعامل دارند. اين ماهنامه در شماره 127 خود نوشت در پروژه «جامعه مدني» که روشنفکران سکولار در ايران دنبال مي کنند، به هيچ وجه بحث علمي و فلسفي موضوعيت ندارد. اينکه آنان «بي سواد» هستند يا نه، مهم نيست، بلکه مهم، فرجام پروژه آنان است، «چون نتايج ناشمرده، پنهاني و خطرناکي براي حکومت اسلامي ايران دارد.» در اوج اين مباحثات، تابستان 1375 نامزدي «محمد خاتمي» در انتخابات رياست جمهوري مطرح گشت و با پيروزي او در 2 خرداد 1376، اين پروژه جامعه مدني به اقتدار سياسي رسيد. تيم سياسي خاتمي که اعضاء همان حلقه هاي سه گانه بودند و اعضاء «سازمان مجاهدين انقلاب» اکثريت آن را تشکيل مي دادند، وظيفه نهادينه ساختن گفتمان «جامعه مدني» را با بهره از ابزارها و امکانات دولت اصلاحات برعهده گرفت. با اين حال، خيلي زود در سال 1380، بحران به سراغ اصلاح طلبان آمد و با کاهش چشمگير مقبوليت اجتماعي مواجه گشتند. آنان، گويي ياد جمله معروف «لنين» افتادند که «چه بايد کرد؟» /2759/
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 317]