واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
حزب مشاركت حيات سياسي خود را با شعارهايي چون آزادي، دموكراسي و جامعهي مدني آغاز نمود. مشاركتيها با اتهامزني و برچسبزني آنچنان ديكتاتوري و استبدادي به نيروهاي رقيب تحميلكرده بودند كه كوچكترين واكنش نيروهاي مقابل با سركوب سريع و همه جانبهي مطبوعات مشاركتي، در نطفه خفه ميشد. اين نوع از استبداد، "استبداد مدرن " ناميده ميشود كه مشاركتيها با نيروهاي تحصيلكردهي غربي، خود از فنون آن آگاه بودند و آنچنان به اين ابزار تسلط داشتند كه درحين آنكه در دوران هشت سالهي اصلاحات شعار آزادي را سر ميدادند، همزمان استبداد و ديكتاتوري و انحصارگرايي مدرن را پياده نموده و كوچكترين نقدي را با شبيخوني مطبوعاتي سركوب ميكردند. از اينرو حزب مشاركت آنچنان در برخي قضايا به كذبپراكني پرداخت كه يك ماجراي ساختگي را در نظر مردم، حقيقي و يك ماجراي حقيقي را دروغ جلوه نمود. لازم است جهت روشن شدن ابعاد مختلف اين توطئهي مشاركتيها، با گوشهاي از برنامهي جنگ رواني حزب مشاركت آشنا شويم. تاكتيكهاي جنگ رواني حزب مشاركت جنگ رواني شامل تبليغات و ساير اقدامات طراحي شده است كه به منظور نفوذ در عقايد، احساسات، رفتار و تمايلات گروههايي در پشتيباني و حمايت از خطمشيها و هدفها اجرا ميگردد. گاهي اوقات جوسازي بهوسيلهي جنگ رواني آن چنان ماهرانه صورت ميپذيرد، كه يك ماجراي ساختگي به نظر مردم حقيقي و يك ماجراي حقيقي، دروغ جلوه ميكند. برنامهريزان جنگ رواني ترويج سوءظن به رهبران يك حكومت را در صدر هدفهاي خود قرار ميدهند. تاكتيكهاي عمليات جنگ رواني حزب مشاركت جهت بهرهبرداري حداكثري از شعار "آزادي و دموكراسي " به قرار ذيل است: 1ـ تاكتيك القاي يأس، نااميدي و غم در مردم براي كشاندن افراد يك كشور به سوي يأس و نااميدي قبل از هر چيز بايد مردم آن كشور را نسبت به يك عنوان يا مسئلهاي خسته و بيزار كرد و با القاي محروميتها، خرابيها، خونريزي، ترور و با بهانه قراردادن عوامل اقتصادي، سياسي و رواني حالت سرخوردگي را در آنان بهوجود آورد و سپس با در نظر گرفتن زمان مناسب، اين سرخوردگي را به نااميدي پايدار مبدل ساخت. در اين رابطه راديو اسرائيل در بحبوحهي جنگ تحميلي و در تاريخ 9/5/1364 جهت استفاده از اين تاكتيك مدعي ميشود كه: رژيم ايران در حال حاضر خود را با بنبست روبهرو ميبيند و ملت ايران احساس ميكند كه فريب خورده و هيچ يك از شعارهايي كه در زمان انقلاب داده ميشد، عملي نگرديده است . نگاهي به نقش مطبوعات منحرف در ابتداي پيروزي انقلاب اسلامي نيز نشان ميدهد كه اين نشريات با دروغ پراكني بهدنبال اجرايي ساختن تاكتيك يأس جنگ رواني بودند. اين نشريات كه توسط افرادي كه در مقابل حركت آزاديخواهانهي مردم قرار داشتند، بهوجود آمده بودند و از آن مهمتر بعضي از گردانندگان آنها از عناصر رژيم استبدادي و سلطنتي پهلوي به شمار ميآمدند، به منظور جنگ رواني عليه انقلاب اسلامي و تودههاي مردم، فرياد دفاع از آزادي سرميدادند؛ به گونهاي كه كساني كه در دفاع از آزادي در اوايل انقلاب مطلب مينوشتند، همانهايي بودند كه از دستبوسان رژيم ديكتاتور شاهنشاهي به شمار ميآمدند. به عنوان مثال نشريهي پيغام امروز مورخ 26/2/1358 و 24/3/1358 در حاليكه هنوز چند ماه از پيروزي انقلاب اسلامي نگذشته بود، تحت عنوان دفاع از آزادي فرياد برآورد كه "خروش آزادي از خشم تروريسم رساتر است ". و اتهام كذب زد كه "اي غرقهشدگان قدرت ژ ـ3 به خود آييد. جواب منطق مشت نيست، گلوله نيست ". در همان شرايط روزنامهي وابستهي "آيندگان " بررسي قانون اساسي را در فضايي مملو از اختناق اعلام ميكند و فضاي حكومتي را آكنده از ترس، ترور و خفقان تصوير كرده و تلويزيون را خودكامه و ارتجاعي مينامد. به كارگيري تاكتيك يأس توسط حزب مشاركت، از بدو تأسيس اين تشكيلات سياسي، نيز با همين هدف صورت گرفته است. عباس عبدي، عضو ارشد حزب مشاركت، در گفتگو با ابراهيم نبوي، با القاي اينكه بين نظام و ملت شكاف عظيمي وجود دارد، با سعي در ايجاد يأس و نا اميدي در مردم نسبت به نظام و دولتمردان، مدعي ميشود كه: هنوز شكاف ملت ـ دولت وجود دارد و هنوز اصليترين شكاف فعال در جامعهي ماست... معناي دقيق شكاف ملتـ دولت اين است كه بخشي از حكومت چه در گذشته و چه در حال حاضر با زبان استعاره و تلويحي و حتي تصريحي سعي ميكردند كه بگويند حكومت ما منبعث از مردم نيست؛ گرچه خيلي از مواقع كلمهي مردم و حضور مردم را به كارميبرند ولي اين نافي آن قضيه نيست ". تاجزاده نيز از هم حزبياش عقب نميماند و در كتاب "سياستورزي اصلاحطلبانه در ايران " مينويسد: حكومت يكپارچه اقتدارگراها هر سه بعد جمهوري اسلامي ايران يعني جمهوريت، اسلاميت و ايران را در معرض تهديد قرار داده است . وي در جايي ديگر، با ترسيم تصويري سياه از نيروهاي ارشد نظام، ميآورد كه: "واگذاري ميدان سياست به اقتدارگراها و به اميد نجات نشستن پس از آنكه سياهي همهجا را گرفت، نه تنها دايرهي معيوب سياست را در ايران تكرار ميكند بلكه نسل انقلاب و از جمله اصلاحطلبان را از موقعيت ويژهي خود كه تاكنون نصيب هيچ نسلي نشده است، محروم ميكند ". در راستاي تاكتيك القاي يأس مردم از نظام، محمدرضا خاتمي، دبير كل اول حزب مشاركت، پا را فراتر گذارده، و نظام را متهم به انحراف كامل از اصول انقلابي ميكند: ما معتقديم كه جمهوري اسلامي از آرمانها و اهداف اوليهي انقلابي كاملاً فاصله گرفته است. كساني كه به نام دين بر جامعه حكومت ميكردند، برداشتي بسيار سنتي، قشري و ابزاري از دين داشتند ". انحصارگرايي مشاركتيها، كه پنهان و خزنده انجام ميشد، حركتي ديگر بود. تاجزاده، عضو شاخص حزب مشاركت، در تعميق زمينه مدعي ميشود كه: ما به دنبال اين بوديم كه جناح راست، معادل اسلام و نظام نشود؛ هنوز هم هستيم ". مشاركتيها حتي براي تخريب چهرهي دولتمردان نظام و ايجاد يأس و غم در ملت، به تحريف سخنان امام و دروغ بستن به ايشان توسل جستند و گفتند: امام تصور ميكرد كه اگر آنها اكثريت را در مجلس بگيرند و دولت را تشكيل دهند، ما به شدت در ادارهي امور كشور و از جمله ادارهي جنگ با بحرانهاي بزرگ روبهرو ميشويم ". 2ـ تاكتيك القاي رعب و وحشت در مردم تاكتيك رواني "ايجاد رعب و وحشت "، يكي ديگر از تاكتيكهاي جنگ رواني حزب مشاركت است كه با هدف اتهامزني به مسئولان ارشد نظام پيريزي شده است تا در ذهن و روان ملت ترس را غالب نمايند. مشاركتيها در پشت هر تاكتيك "القاي رعب و ترس "، تاكتيك "اطمينان بخشي " را مخفي نگه ميدارند كه در ادامه به تفصيل بحث خواهد شد. آنچه در تاكتيك القاي ترس مطرح ميگردد، اتهامزني واهي از جمله القاي وجود اختناق، ترور، قتل و هر آنچه در واقعيت در روان مردم ترس و وحشت را حاكم ميسازد، است. همچنين اين تاكتيك را آنچنان با واقعيتسازي كاذب همراه ميسازند تا مخاطب مورد نظر بدون مقاومت آن را پذيرا باشد كه در اين راستا تكرار اتهامات از طريق مطبوعات مؤثرترين نقش را بازي ميكند. مشاركتيها در رابطه با حوادث خونين كوي دانشگاه، اينچنين سعي در القاي وحشت در مردم برميآيند: ايجاد رعب و وحشت به عنوان "هم استراتژي و هم تاكتيك " در دستور كار برخي محافل، گروهها و مطبوعات انحصارطلب قرارگرفته است تا با استفادهي ابزاري از حضور مخلصانهي مردم در دفاع از كيان نظام، دامن زدن به طبل خشونت، ساماندهي نظام تبليغاتي تحريكآميز و دروغين، روند برخوردهاي اصلاحگرايانهي دولت و پاسخگويي به مطالبات اصولي جامعه و جوانان را مسدود كنند ". در راستاي تاكتيك "القاي رعب و وحشت در مردم "، محمدرضا خاتمي، كه اولين دبير كل حزب مشاركت تا سال 1384 بود، نيز اين چنين "فتنهي قتلها " را منتسب به جناح رقيب مينمايد: جريان قتلهاي زنجيرهاي، اين احساس را براي من به وجود آورد كه انسانهاي بيگناه كه دوران فعاليتشان به سر آمده و بازنشسته شدهاند، براي ضربه زدن به جريان اصلاحات ميتوانند مورد استفاده قرار بگيرند ". مشاركتيها در جهت القاي تصويري خشن از مسئولان ارشد نظام، از هيچ اتهامزني فروگذار نكردند. سخيفترين اين اتهامات، تشبيه به گروهك تروريستي منافقين از سوي مصطفي تاجزاده، عضو شاخص حزب مشاركت، است: شيوهي اقتدارگراها تا حدود زيادي شبيه "مجاهدين خلق " است و بهخصوص در نفي روشهاي قانوني، مسالمتآميز و دموكراتيك (شيوهي اصلاحي) توافق استراتژيك دارند ". اقتدارگراها با انجام پروژهي قتلهاي زنجيرهاي كوشيدند فضا را راديكال كنند و مجاهدين خلق نيز ترورها را گسترش دادند تا جامعه را از انجام آرام و مسالمتآميز تحولات باز دارند ". وي به اينجا قناعت نكرد و اتهامات خود را اينگونه ادامه داد كه: مؤلفههاي حاكميت انحصاري اقتدارگراها عبارت است از: فساد وسيع اقتصادي، تنگنظري غيرقابل تحمل فرهنگي، تحجر ديني، بيكفايتي اداري، اختناق سياسي و ماجراجويي و فرصتسوزي بينالمللي ". مشاركتيها اتهاماتي واهي را كه به رقيب وارد ميكنند ادامه دار و تكرارشدني ميدانند؛ چراكه در غير اين صورت "دشمنسازي دروغين " و تاكتيك "ايجاد وحشت در مردم " دوام نخواهد يافت و با شكستي تمام عيار مواجه خواهد شد: عملكرد اشتباه جناح محافظهكار همچنان تداوم يافت تا آنجا كه نه تنها به توجيه تعطيلي فلهاي مطبوعات و احضار فلهاي اهل فرهنگ و هنر پرداخت بلكه همچنين تأييد يا دست كم سكوت دربارهي اعمال روشهاي غيرقانوني و غيراخلاقي نظير سركوب دانشجويان و اجتماعات مردمي، قتلهاي زنجيرهاي، حمله به اتوبوس جهانگردان آمريكايي، ربودن افراد، تعرض به دفاتر برخي گروهها و مطبوعات و... موجب شد محافظهكاران علاوه بر انحصارطلبي به خشونتطلبي نيز متهم شوند ". آنان در جايي ديگر، رقيب را به مجاهدين خلق تشبيه نمودند: از ويژگيهاي مشترك "جريان اقتدارگرا " با "مجاهدين خلق " ميتوان به موارد زير اشاره كرد: الف) قرائت استبدادي از اسلام و انقلاب؛ ب) طرفدار نظامي بسته و معتقد به طرد همهي منتقدان و مخالفان؛ ج) قدرت بخشيدن به رهبري و اينكه وي پاسخگوي خدا يا تاريخ است؛ د) تلاش براي راندن افراد تحت فشارهاي شديد جسمي و روحي در سلولها يا در خانههاي تيمي و پايگاههاي عملياتي و گرفتن اعترافات از آنان؛ هـ) تأكيد بر عنصر "ايمان "، "وفاداري " و عدم تأكيد بر رشد و استقلال عقلي اشخاص؛ و ) اعتقاد به سلسله مراتب عمودي قدرت از درون و بيرون تشكيلات و جناح؛ ز) مخالف شعار تبديل معاند به مخالف و مخالف به موافق و طرفداري از انديشهي حذف (پالايش) نيروها ". 3 ـ تاكتيك اطمينانبخشي و اميدوارسازي در اين تاكتيك سعي ميشود قوت قلب در فرونشاندن ترس و هراس ايجاد شده در مخاطب داده شود. همانگونه كه ترس، اثر در رفتار انسان دارد، فروكش ترس نيز باعث تغيير رفتار ميگردد. در تاكتيك "اطمينانبخشي " از روشهاي بزرگنمايي اخبار پيروزي، زنده نمودن خاطرات شكست رقيب و پيروزيهاي خودي، تكيه بر نقاط ضعف رقيب و ادعاي همگاني بودن پيروزي استفاده ميگردد. در تاكتيك "القاي ترس و وحشت در مردم " آورديم كه مشاركتيها جناح رقيب و مسئولان ارشد نظام را به خشونتطلبي متهم ساختند و حتي آنان را به گروهك تروريستي منافقين تشبيه ساختند. آنچه در برنامهي جنگ رواني مشاركتيها بهدنبال اين تاكتيك پيگيري ميشود، تاكتيك "اميدوارسازي يا اطمينانبخشي " است. بدين صورت كه پس از القاي تصويري خشن، ظالم و سياه از رقيب، خود را به عنوان "ناجي ملت انقلاب ايران " معرفي و اين طور وانمود ميكنند كه براي رهايي ملت ايران و برقراري آزادي و دموكراسي آمدهاند؛ چرا كه مشاركتيها، در صدد اين القا هستند كه "يا اصلاحات نتيجه ميدهد و يا انقلاب رخ خواهد داد " قبل از دوم خرداد خطري اساسيتر ميديديم و آن اين بود كه اگر حاكميت يكدست در دست جناح راست بيفتد، حركت بعدي اصلاحي نخواهد بود، انقلابي خواهد بود ". مشاركتيها از ابتداي فعاليت سياسي بارها اين عبارت را تكرار كردند كه: اگر ته دل ما را بخواهيد، تصورمان اين است كه نظام يعني ما ". مصادرهي اسلاميت نظام نيز در جايي ديگر در دستور كار مشاركتيها قرارگرفت. آنجا كه مدعي شدند: ما به دنبال اين بوديم كه جناح راست معادل اسلام و نظام نشود. هنوز هم هستيم ". منجينمايي مشاركتيها به حوزهي اقليتهاي مذهبي و قوميتها نيز رسيد: گسترش گفتگو، توجه به اقليتها، كاهش شكافها و... تا حدود زيادي به حضور اصلاحطلبان در دولت بستگي دارد . /2759/
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 227]