واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
انقلاب راه آیندهی خود را می گشاید... انّ مع العسر یسراً... مسیر حق برای پویندگان آن مسیر سهل و راحتی نيست. حق، ماحصل مجاهده است و مجاهده یعنی گذراندن عقبه های خطرناکی که در هرکدامش بیم هلاکت و انحراف است. انتخابات دهم بی تردید یکی از این عقبه های تاریخی بود که گذر از آن، گشایش دهنده ی راه آیندهی تفکر معنوی انقلاب در عسرت آخرالزمان خواهد بود. در متن و بطن اغتشاشات و دلگیریهای اجتماعی از رخدادهای پس از انتخابات 22 خرداد، برکاتی نهفته است از جنس برکاتی که اتفاقات سال های نخستین دهه 60 برای آیندهی انقلاب بهجای گذاشت و طبیعتاً باعث و بانی این برکات را در وجهی از تحلیل، باید کسانی دانست که آنروی سکهی حقنمایی و تظاهر به خط امام را برای تاریخ افشا کردند. از این نگاه میرحسین موسوی بی شک در عقبهی 22 خرداد 88، خدمات شایانی به انقلاب ارزانی داشته است! موسوی رویهی خشونت بار و فاشیستی دموکراسی امریکایی را افشا کرد. از دوم خرداد 76 تا کنون شعار دموکراسی و آزادی با انواع ترفندهای رسانه ای و سیاسی برای جریان سکولار و اصلاحات امریکایی مصادره شده بود. از خاطرمان نرفته که وقتی برای نخستین بار سرود «یار دبستانی» از رسانهی ملی پخش شد، جریان سکولار چگونه آشفته شد. این آشفتگی به دلیل این بود که از نظر آنان هرگز نمی بایست شعارهای کادوشده و تزيیناتی مانند وطن دوستی، آزادی و کرامت انسانی از زنبیل تفکر سکولار بیرون بیاید. ولی امروز، رفتار فاشیستی و قانونگریزانه طرفداران موسوی نشان داد که حقیقت و باطن شعارهای تزيیناتی چه طعم تلخ و گزنده ای دارد. این راه را برای تبیین ماهیت معنوی و انسانی مردم سالاری دینی در برابر ساختارهای عمیقاً اومانیستی و فاشیستی دموکراسی امریکایی باز خواهد کرد. موسوی انقلاب را از مرحلهی نفاق «نمادها» عبور داد! شال سبز، سیادت، الله اکبر بر پشت بامها (با توقیت بیبیسی و VOA)، عکس ها و خاطرات شخصی با امام(ره) و... نمادهایی بودند که هرکدام برای انحراف افق نگاه های سطحی و ذهن های زودباور کافی بود. انقلاب ها رخدادهای باطنی هستند. مردمان در انقلاب ها تحول باطنی می یابند. ولی بهتدریج نمادها جایگاه ممتازی در اشاره به باطن پیدا می کنند. این آغاز خطر است. قرآن های بر سر نیزه در جنگ صفین راه را بر ظاهربینان به بیراهه بدل کرد. اما فردای صفین رنگ از رخ نمادها افتاد و حقیقت نسبت خود را با کانون حقیقی خویش هویدا کرد. امروز هم فردای صفینی است که نماد ها بر سر نیزه رفته بودند! موسوی افشا کرد که آن روی سکهی دموکراسی امریکایی، اشرافیگری و اسلام رفاهطلبان است! روزگاری علیرضا نوریزاده گفته بود که امید ما در ایران به تکنوکراتهاست! تکنوکراتها که هستند؟ بدون ترديد، نماد اشرافیگری و اسلام سرمایهداری و رفاهزدگی بیقید و بند. یادمان بیاید که رهبر معظم انقلاب در 6/8/81 چه دردنامهی عجیبی در گلایه از مسابقهی رفاه میان مسئولان، خطاب به دانشجویان عدالتخواه نوشتند. اسلام سرمایهداری یا به قول امام راحل(ره) «در یک کلام اسلام امریکایی» در این انتخابات تمام قد از جریان نفاق حمایت کرد. این حمایت حتی بهطور صریح با حضور بی رودربایستی فرزندان تکنوکراسی در اغتشاشات همراه بود... تو خود حدیث مفص بخوان از این مجمل! موسوی حساب انقلاب را از انقلابیون جدا کرد. آیا انقلاب فرزندان خود را می خورد؟! انقلاب چه نسبتی با انقلابیون دارد؟ اگر سابقین و صحابه، طلحه و زبیر شدند، چه؟ جنگ جمل و نهروان را چه کسانی به راه انداختند؟ سال ها بود که مردم ناخرسندی خود را از برخی چهره های سابقاً خدوم نظام اعلام کرده بودند (حتی با انتخاب 20 میلیونی سید محمد خاتمی!). اما هیچگاه مانند امروز، مردم و بهویژه نسل سوم -صاحبان اصلی انقلاب- به این روشنی محتوا و پوستهی متخلخل و پوسیدهی نظام را از هم تفکیک نکرده بودند! این خدمتی بود که موسوی پس از 20 سال به فرهنگ انقلابی ما کرد! موسوی تجربهی انقلاب های مخملی را از سر انقلاب اسلامی گذراند. انقلاب های رنگی و مخملی در سال های اخیر مهمترین سازوکار غرب و امریکا برای اصلاحات امریکایی در کشورهای غیر هم جهت بود. این سازوکار مدت ها بود از دور، چرت برخی استراتژیستهای داخل را بر هم زده بود. شاید برخی به استقرار و عمق تعلق ایرانی به انقلاب و اسلام باور نداشتند. هیچ اتفاقی مبارکتر از این نبود که نابخردانه این سازوکار در ایران تجربه شود تا عملاً تفاوتهای ادراکی و معرفتی ما با هویت های ناهمساز و بحرانزدهی امثال اوکراین و گرجستان خود را نشان دهد و آنگاه رهبر معظم انقلاب با سینه ای ستبر از عظمت ایران و ایرانی و فاصلهی بسیارش با گرجستان بگوید. موسوی اثبات کرد باید پشتیبان ولایت فقیه باشیم تا به این مملکت آسیبی نرسد! در بحبوحهی اغتشاشات برای همگان یک خستگی و سرخوردگی پیش بینی نشده ای رخ داده بود. چه باید می کردیم؟ این مهمترین سؤالی بود که همه را درگیر کرده بود. خاطرات ازلی ایرانیان از دل دادن و سر سپردن به یک رکن مستحکم که تزلزل ها را به استقرار بدل کند و تشنگی ها را سیراب کند، چشم ها را به درگاه ولایت کشانده بود. نماز جمعه 29 خرداد نه یک کلمه بیش داشت و نه یک کلمه کم... "فصل الخطاب"! میرحسین موسوی بهروشنی پس از روز جمعه، پرچمی را بلند کرد که نشانی از فضاحتهای لجوجانهی اسلام امریکایی بود. بارها شنیده بودیم که از نظرگاه امام راحل(ره)، ولایت مطلقه فقیه تنها لنگری است که در طوفانهای انقلاب، استقرار نظام اسلامی را تضمین می کند، اما شاید گذشت 10 سال از 18 تیر 78، گرد غفلت بر سر این عقیده نشانده بود. موسوی، خود را به عنوان یک ذخیرهی طلایی برای جریان منحرف از نظام، ابطال کرد! سال ها بود که هرازگاهی تصویر و نام موسوی به عنوان یک ذخیرهی طلایی برای روز مبادا از طرف جریان سکولار به رخ دغدغهمندان انقلاب کشیده می شد. شاید یکی از بزرگترین برکات رقابت 22 خرداد 88 ابطال همیشگی این ذخیرهی طلایی و خالی شدن فضاحت بار کیسهی سکولارها از نامها و نشانهای گول زننده بود. حتی سخنرانیهای داغ و حمایتهای مبالغه آمیز شریک استراتژیک او -سید محمد خاتمی- نیز دردی را از وي دوا نکرد. اکنون، او، خاتمی و دیگر شرکای سیاسی جریان سکولار در محاق رفته اند و شاید هیچکس باور نمی کرد که به این سرعت، به سرنوشتی چونان پدران معنویاشان در نهضت آزادی دچار شوند و به تاریخ سیاسی ایران بپیوندند. /1001/
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 135]