تور لحظه آخری
امروز : پنجشنبه ، 14 تیر 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):كسى كه براى زنده كردن حق يك مسلمان، شهادت حقّ بدهد، روز قيامت در حالى آورده مى‏...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

اتاق فرار

خرید ووچر پرفکت مانی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

رسانه حرف تو - مقایسه و اشتراک تجربه خرید

سرور اختصاصی ایران

تور دبی

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

پیچ و مهره

طراحی کاتالوگ فوری

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

Future Innovate Tech

آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت

پی جو مشاغل برتر شیراز

قیمت فرش

آموزش کیک پزی در تهران

لوله بازکنی تهران

میز جلو مبلی

هتل 5 ستاره شیراز

آراد برندینگ

رنگ استخری

سایبان ماشین

قالیشویی در تهران

مبل استیل

بهترین وکیل تهران

شرکت حسابداری

نظرسنجی انتخابات 1403

استعداد تحلیلی

کی شاپ

خرید دانه قهوه

دانلود رمان

وکیل کرج

آمپول بیوتین بپانتین

پرس برک

بهترین پکیج کنکور

خرید تیشرت مردانه

خرید نشادر

خرید یخچال خارجی

وکیل تبریز

اجاره سند

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید سی پی ارزان

خرید ابزار دقیق

بهترین جراح بینی خانم

تاثیر رنگ لباس بر تعاملات انسانی

خرید ریبون

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1804295799




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

ادبیات طنز


واضح آرشیو وب فارسی:سایت ریسک: ozgor18-06-2006, 02:09 AMخواهد زمن عیالم،هر لحظه وجه دستی......................بیچاره کرده ما را ، دیگر نمانده هستی پولی دگر نمانده ،در بانک و در حسابم...............................مقرو� � ? و بینوایم ،موجر کند جوابم روزی ز من بخواهد، او را برم به گیلان.................روزی به تور کیش و ، گاهی به سوی سمنان گوید که زن داداشم ، اکنون گرفته مانتو......................کی کمتر است،از او، ای مرد همسر تو یا می خرد النگو،با جفت گوشواره...............................من مانده ام هم اکنون، با یک لباس پاره ای (خالو جان)تحمل ، زن داشتن همین است.........هر کس که زن گرفته اوضاع او چنین است __________________ می تونین پر کنین :happy: ozgor18-06-2006, 02:09 AMبرره مثل تو نوديده**********من تو رو وخوام هر جوري تو وگويي اي جيگر***با تو راه و يام تو عشقولانه ي من بيدي*****اينو همه وو يگولنزج منو نگاه نوكني وميرم*******من و عشق تو و درد و رنج اخم از خودت در نوكن********جيگرمو پرپر نوكن چرا كنج خونه كز وز يتي******با جيغات منو كر نوكن **************خوب بيد***************** ozgor18-06-2006, 02:10 AMپسر به دختر: مويم اگر گيس بود ، روغني و خيس بود موجب اينها فقط ، عشق فرنگيس بود چون كه فرنگيس گفت داري اگر عشق من پس تو به سرعت بزن تيپ جديد خفن ! نقره به دست از عقيق ، حلقه ی انگشتري ريش و سبيلت بزن شب به شب از ته به تيغ فخر مني گر كني ، موي سرت را بلند چون كه كمي شد بلند با كش قيطان ببند ابروي خود كن درست ، با نخ و موچين تيز خيلي مي آيد به تو گر كني اش ، رنگ نيز! آه چه خوب است اگر لنز گذاري به چشم آن هم از آنها كه هست صادره از كيش و قشم رخت و لباسي بخر ، دو به دويش در تضاد پيرهنت تنگ تنگ ، ليك ازارت گشاد! تيپ تو وقتي شود اين مدلي خنگ و قر مي كنم از ازدواج با پسري چون تو حظ! هر چه فرنگيس گفت گشت عمل مو به مو چون شده بي اختيار اين پسر از عشق او بله ، به اين شكل و ريخت او بدلم كرده است من شده ام كور عشق جوّ بغلم كرده است!! ozgor18-06-2006, 02:11 AMدختر به پسر:اي ارغواني پيرهن، اي لي به پا، اي جين به تن! اي دلبر مو فرفري ، زيبائيت همچون پري آبي كت دكمه زري ، از هر بدي هستي بري آه اي مهندس بعد از اين ، اي مهربان نازنين اي حرفهايت دلنشين شيرين بيان نكته بين! پس كي مي آيي خانه مان ، از بهر شيريني خوران؟ بعد از گذشت سالها، در انتظارم همچنان گفتند با من ديگران، در انتظار او نمان با ده نفر مانند تو ، او بوده همچون عاشقان! اما نگردد باورم ، اين حرفها اي ياورم تا باز گردي سوي من در انتظارم باز هم ozgor18-06-2006, 02:12 AMاهل دانشگاهم روزگارم خوش نيست ژتوني دارم خرده عقلی سر سوزن شوقي اهل دانشگاهم پيشه ام گپ زدن است گاه گاهي مي نويسم تكليف مي سپارم به شما تا به يك نمره ناقابل بيست كه در آن زندانيست دلتان زنده شود چه خيالي چه خيالي ميدانم گپ زدن بيهوده است خوب ميدانم دانشم بيهوده است استاد از من پرسيد چقدر نمره ز من مي خواهي من از او پرسيدم دل خوش سيري چند اهل دانشگاهم قبله ام آموزش جانمازم جزوه مشق از پنجره ها ميگيرم همه ذرات وجودم متبلور شده است درسهايم را وقتي مي خوانم كه خروس مي كشد خميازه مرغ و ماهي خواب است خوب يادم هست مدرسه باغ آزادي بود درس بي كرنش مي خوانديم نمره بي خواهش مي آورديم تا معلم پارازيت مي انداخت همه غش مي كرديم كلاس چقدر زيبا بود و معلم چقدر حوصله داشت درس خواندن آنروز مثل يك بازي بود كم كمك دور شدم از آنجا بار خود را بستم عاقبت رفتم در دانشگاه به محيط خشن آموزش و به دانشكده علوم سرايت كردم رفتم از پله كامپيوتر بالا چيزها ديدم در دانشگاه من گدايي ديدم در آخر ترم در به در مي گشت يك نمره قبولي مي خواست من كسي را ديدم از ديدن يك نمره ده دم دانشگاه پشتك مي زد شاعري ديدم هنگام خطابه به خرچنگ مي گفت ستاره و اسيد نيتريك را جاي مي مي نوشيد همه جا پيدا بود همه جا را ديدم بارش اشك از نمره تك جنگ آموزش با دانشجو حذف يك درس به فرماندهي كامپيوتر فتح يك ترم به دست ترميم قتل يك لبخند در آخر ترم همه را من ديدم من در اين دانشگاه در به در و ويرانم من به يك نمره نا قابل ده خشنودم من به ليسانس قناعت دارم من نمي خندم اگر دوست من مي افتد من نمي خندم اگر نرخ ژتون را دو برابر بكنند و نمي خندم اگر موي سرم مي ريزد من در اين دانشگاه در سراشيب كسالت هستم خوب مي دانم استاد كي كوئيز مي گيرد برگه حذف كجاست سايت و رايانه آن مال من است تريا،نقليه و دانشكده از آن من است ما بدانيم اگر سلف نباشد همگي مي ميريم و اگر حذف نباشد همگي مشروطيم نپرسيم كه در قيمه چرا گوشت نبود كار ما نيست شناسايي مسئول غذا كار ما نيست شناسايي بي نظمي ها كار ما شايد اينست كه در مركز پانچ پي اصلاح خطا ها برويم ozgor18-06-2006, 02:12 AMآرزو کن تا تلخ ترین ها آرزو کن ... زین دل بی امید سخت بر درک نگرت آرزو کن بنگر در دلت رخ ایام را بدان که دیدن دروغ است آرزو کن بشنو ز لرزش دلت شرر باران را بدان که شنیدن دروغ است آرزو کن حس کن بفهم که میگذرد این لحظه ها تا فهم بهتر از زندگی آرزو کن شاید نتوان ، فرصت تنگ است خود را بیاب این را ارزو کن در خلسه وجود خود , بر سنگ ذهنت بتراش با توان و هستی و امید آرزو کن بشکن این قاب تهی و بپاش این گلاب رنگین بجوشان اشک خود را , کنون آرزو کن در زیر باران نور ستاره ات که میدرخشد هنوز در سحرگاه با رقص امواج پرتلاطم رویا , آرزو کن گر عاشقی در کنار یار ,در مهد عشق و صفا با خلوص و کمال و وفا در عرش کبریا آرزو کن گر غیر , نشین نگر بر خدای خود که همه نیاز به اوست در محراب دل بی ریا و بی گناه ,آرزو کن ozgor18-06-2006, 02:13 AMالا اي طنز گــــــــوي همچـــو مانکن(!) که قــــــــــدّ سروت از پهنا بلند است!!! ـ برو پنـــــــــــد "نظامي" گوش ميکن!(?) اگر فکرت چو طبــــــــــــع ما بلند است! مپيچ اي "بوالفضول" اينقــــــدر در شعر زبــــــــــــــــــــان کذب در آن تا بلند است! از اين "اکذب" سرايي هاست کاکنـــون دماغ کل شا عــــــــــــــــرها بلند است!!! persian36523-05-2007, 03:49 PMدوستان عزیز شعر های طنز رو در این قسمت بنویسید فقط دقت داشته باشد ، از نوشتن شعر های که توهین به افراد یا قوم هست خوداری کنید ممنون persian36523-05-2007, 03:50 PMمثـل پُل های منـفجـر شده اند سایت هایی که فیلتر شده اند سایت هایی که تازه تشکیل اند ای بـسا بی دلیــل تعطیـــل اند چون که در متن شان نشد پرهیز مثـــلاْ از کلیــــد واژه ی "چیـــز"!! ای بسا اهل علم چون نیوتون بوده دنبــال ســرچ سیلیکــون ای بســـا دکتــران معــرکـه اند که به دنبال سرچ سکسکه اند!! بس که مجرای فیلتـر شده تنــگ تیرشان خورده بی دلیل به سنگ وسط جستجو مچل شده اند از همین چیزها کچل شده اند همه پرسش کنان به ناچاری که «ببین! فیلترشکن داری؟!» واقــعـاْ ای مخـابـرات عــزیــز! از چه رو گیر می دهی تو به چیز؟! گرچه تو شهره ای به سعی و تلاش من بـمیــرم، خـداوکیــلی باش جای این قفل و این فیلترینگ فکر " No response to paging " چون شما آمدی که وصل کنی نه اگر وصل شد، تو فصل کنی توی این مشکلات بنیانی از چه در بند نقش ایوانی! آقای زرویی نصرآباد persian36523-05-2007, 04:18 PMداد مجنون بهر ليلي يك ايميل گفت ای از هجر تو اشكم چو سيل ای به قربان قد و بالای تو من فدای قامت رعنای تو ناز كم كن ای نگار ناز دار قهر با من نيست انصاف ای نگار خواسته ای ميرزا قلمدونت شوم واله و شيدا و حيرونت شوم گفته ای نامه ز ايميل بهتر است دستخط يار ديدن خوشتر است ليك دور نامه لیلی جان گذشت دوره ی ايميل يا ايكارد گشت نامه جانم مال عهد بوق بود راز دار عاشق و معشوق بود (.......) گشته چت ديگر به جايش جانشين دوره ی ايميل گشت ای نازنين فيبر نوری گشته ديگر اين زمان جانشين كفتر نامه رسان بهر تو ايميل خيلي بهتر است لايق عاشق كشان دلبر است اسب همت را تو اينك هی بكن بهر مجنون يك ايميل ریپلی بكن جوف آن بفرست اتچ های قشنگ فايل های جور واجور و رنگ وارنگ عشق من آنلاين تست ای مهربان صبح و ظهر و عصر و شب در هر زمان آف مسيجت می فرستم دمبدم تا كه مهر افزون کنی و ناز كم اين ايميل را کپی پيست در هارد كن از برای عاشقان فوروارد كن با خيال راحت ای يار ملوس چون كه دارد اين ايميل آنتی ويروس persian36524-05-2007, 01:13 PMکـنون رزم ویروس و رستم شنو * * * * * * * * * * * * دگـرها شنیدسـتی این هـم شنو که اسفـندیارش یکی دیسک است * * * * * * * * * * * * بگـفـتـا به رستم که ای نـیکـزاد در این دیسک باشد یکی فایل ناب * * * * * * * * * * * * که بگـرفـتم از سایت افـراسیاب برم خـُرمی کن بدین دیسک هان * * * * * * * * * * * * که هم نون و هم آب باشد در آن تهمتن روان شد سوی خانه اش * * * * * * * * * * * * شـتـابـان بـه دیـدار رایـانـه اش دگـر صـبر و آرام و طاقـت نداشت * * * * * * * * * * * * و آن دیسک را در درایوش گذاشت نکـرد هـیچ صبر و نـداد هـیچ لفـت * * * * * * * * * * * * یکی هم کپی از همان دیسک گرفت در آن دیسک دیدش یکی فایل بود * * * * * * * * * * * * بـزد ایـنـتـر آن را و اجـــرا نـمـود به ناگـه چـنان سیستمش هـنگ کـرد * * * * * * * * * * * * که رستم در آن ماند مبهوت و منگ تهـمـتـن کلافـه شـد و داد زد * * * * * * * * * * * * زبخـت بـد خـویش فـریاد زد چو تهـمینه فـریاد رستم شنود * * * * * * * * * * * * بـیـامـد که لـیسانس رایانه بود بدو گفـت رستم همه مشکلـش * * * * * * * * * * * * وزان دیسک و برنامه قابلـش چـو رستم بـدو داد قـیـچـی و ریش * * * * * * * * * * * * یکی دیسک Bootable آورد پیش به ناگه یکی رمز ویروس یافت * * * * * * * * * * * * پـی حـفـظ امضای ایشان شـتافـت به خاک اندر افکند ویروس را * * * * * * * * * * * * تهـمـتـن بـه رایانه زد بـوس را چنین گفت تهمینه به شوهرش * * * * * * * * * * * * که این بار بگـذشت از پل خرش دگر بار برنامه زین سان مکـن * * * * * * * * * * * * ز رایـانـه اصلا صحـبـت مکــن قـسم خورد رستم هـمی با شتاب * * * * * * * * * * * * نگـیـرد دگـر دیسک ز افـراسیاب persian36525-05-2007, 12:01 PMبگــو بــامــن چــرا کـه دیـرکـردی ؟ مــرا ازدیـــدن خـــــود ســـیــر کــردی مگــر بــا خــط واحـــد آمـــدی یـار کـــه شــش ســاعــت بَبَم تاخیر کردی شاعر محمد جاويد persian36525-05-2007, 12:04 PMچون که با خنده شود عمرجنابعالی زیاد// پس بیا لوطی گری بر ریش این دنیا بخند گر جفا دیدی زیاد امّا وفاداری کمی// بر جفاکاران دنیا از همین حالا بخند گر که دیدی یک نفر مالت به یغما می برد//کُن حلالش مال یغما بُرده، بی پروا بخند گر چکت برگشت خورده بی خیالش شو داداش// پاره کن در بانک چک را وکمی آن جا بخند گر که هشت زندگی تو گرو بر نُه بُوَد// هشت و نُه را ول کن حتّی بر ده و صدها بخند گرعیالاتت همیشه بر سرت نق می زنند// پنبه را در گوش کن جانا و بر آنها بخند صبح گاهان با تبسّم ظهر با لبخند باش// شامگاهان را قوی تر تا شب ِفردا بخند باچنین لبخند پارتی نوح دوّم می شوی// یک کمی تا قسمتی بر حال زار ما بخند گر بخواهی عمر تو از نوح هم افزون شود// طنزی از «جاوید» خوانده با تـُُن بالا بخند محمد جاوید25-05-2007, 11:38 PMون که با خنده شود عمرجنابعالی زیاد// پس بیا لوطی گری بر ریش این دنیا بخند گر جفا دیدی زیاد امّا وفاداری کمی// بر جفاکاران دنیا از همین حالا بخند گر که دیدی یک نفر مالت به یغما می برد//کُن حلالش مال یغما بُرده، بی پروا بخند گر چکت برگشت خورده بی خیالش شو داداش// پاره کن در بانک چک را وکمی آن جا بخند گر که هشت زندگی تو گرو بر نُه بُوَد// هشت و نُه را ول کن حتّی بر ده و صدها بخند گرعیالاتت همیشه بر سرت نق می زنند// پنبه را در گوش کن جانا و بر آنها بخند صبح گاهان با تبسّم ظهر با لبخند باش// شامگاهان را قوی تر تا شب ِفردا بخند باچنین لبخند پارتی نوح دوّم می شوی// یک کمی تا قسمتی بر حال زار ما بخند گر بخواهی عمر تو از نوح هم افزون شود// طنزی از «جاوید» خوانده با تـُُن بالا بخند در مصرع اول شعر حرف چ از قلم افتاده: چون که با خنده شود عمرجنابعالی زیاد محمد جاوید26-05-2007, 12:44 AMعـــشـــق خری دیروز یکی کره الاغی لگد انداخت// یک لحظه به یک ماده ی دیگر نظر انداخت دل باخت به آن ماده الاغ خر خوشگل// یکبار دگربردل خود شور و شر انداخت چون پوزه ی خود بر سر و بر روی کشیدش// شد کوره ای از آتش و بر جان خر انداخت از غمزه ی آن ماده خر خوش بر و هیکل// دیوانه شد و دست به زیر کمر انداخت یک لحظه بخود گفت که گیرد ببرش تنگ// زین فکر تن خویش به آغوش خر انداخت آن ماده خرهم گفت هواخواه تو هستم// این گفته ی معشوق به جانش شرر انداخت از فرط خوشی نعره ی خر در چمنی زد// اندر دل معشوق هوای سفر انداخت در پیش گرفتند ره دشت و دمن را// برگی دگر از عشق خری در نظر انداخت persian36526-05-2007, 07:41 AMمحمد جاوید ، ممنون از راهنمایت ویرایش شد Ar@m27-05-2007, 02:17 PMکفش هایم کو؟! کفش هایم کو؟! دم در چیزی نیست لنگه کفش من اینجاها بود! زیر اندیشه این جا کفشی! مادرم شاید این جا دیشب کفش خندان مرا، برده باشد به اتاق که کسی پا نتپاند در آن. هیچ جا اثر از کفشم نیست نازنین کفش مرا درک کنید کفش من کفشی بود کفشستان! و به اندازه انگشتانم معنی داشت... پای غمگین من احساس عجیبی دارد شست پای من از این غصه ورم خواهد کرد شست پایم به شکاف سر کفش، عادت داشت...! نبض جیبم امروز تندتر می زند از قلب خروسی که در اندوه غروب کوپن مرغش باطل بشود... جیب من از غم فقدان هزار و صد و هشتاد و سه چوق که پی کفش به کفاش محل خواهد داد "خواب در چشم ترش می شکند" کفش من پاره ترین قسمت این دنیا بود سیزده سال و چهل روز مرا در پا بود "یاد باد آن که نهانش نظری با ما بود" دوستان! کفش پریشان مرا کشف کنید! کفش من می فهمید که کجا باید رفت، که کجا باید خندید کفش من له می شد گاهی زیر کفش حسن و جعفر و عباس و علی توی صف های دراز من در این کله صبح، پی کفشم هستم تا کنم پای در آن و به جایی بروم که به آن "نانوایی" می گویند! شاید آن جا بتوان، نان صبحانه فرزندان را توی صف پیدا کرد باید الان بروم....اما نه! کفشهایم نیست! کفشهایم کو؟! کیومرث صابری(گل آقا) این شعر نقیضه ای بر شهر کفشهایم کو؟ از سهراب سپهری است shakahislap30-05-2007, 09:20 PM"شيخ و گربه " از بيگدلي قمي : گربه اي را شيخـــكـــي ميزد ميان مدرســـــــــــــه با نوک نعلين خود، زآ نسان که دل مي شد کباب عارفــــــــــــي گفتا بدو، کاي پيشواي اهل حــــق گـــــربه را چبوَد گنه، کاينسان زنيد ش بيحساب ؟ گفت ازمخـــــــــرج ( مَعو) را خود نمي گويد درست ! هـــــم نداند، هـــــم ندارد هيچ قصد اکتســــــا ب من زنايش را فـــــــــــرازِ بام صد رَه ديده ام چون زنا کار ا ست، بي شک نيز مي نوشد شرا ب ! هم بُوَد از شاربش پيدا که صوفـــي مشرب است !! کفر صوفـــــــــــي نيز روشن تر بوَد از آ فتا ب لاجــــــرم بر فتوي اين بند ه ، مهدورا لد م است قتل او واجب بود بـــر مؤمنين از شيخ وشاب محمد جاوید10-06-2007, 12:19 AMبا زن نشسته پس از سی سال و اندی کار و زحمت گرفتم حکم آزادی زدولت به خانه آمد م با سرفرازی ولی نیشخند بر لبهای نازی کادویی داد نازی دست بنده ولی با حالتی زشت و زننده درون جعبه یک پیش بند زیبا ویک اسکاچ و یک مقدار ریکا پس از آن پای حجله گربه را کشت وبا یک جمله زد بر پوز من مشت زفردا کار تو از ساعت هفت شود آغاز ،توی کلّـه ات رفت؟ خرید و رُفت و روب و ظرف شویی امور آشپزی با صرفه جویی زروز بعد شد برنامۀ من تو گویی نیست او در خانۀ من تلیفش هی مرتب زنگ می زد در آن حالی که مویش رنگ می زد گهی مشغول صحبت با فریبا زمانی غیبت از همروس شهلا زبیکاری به وزنش شد اضافه برای جابجایی شد کلافه تأ تر و سینما و پارک بازی بشد برنامۀ هر روز نازی من ِبازن نشسته صبح تا شام امور خانه می دادم سرانجام فشار کار آخر خسته ام کرد لغز گویی همسر خسته ام کرد خبرکردم مدیر قسمتم را همان شخصی که حکمم کرد امضاء به او آویختم با بی قراری بگفتم این سخن با آه و زاری : کنید حکم مرا امروز باطل نمی خواهم زن و فرزند ومنزل چرا که این به ظاهر ناز نازی گرفته روح وجسمم را به بازی اگر سی سال دیگر در اداره شوم فرمانبر دولت دوباره از آن بهتر که با پیش بندو سر بند شوم مستوجب هرگونه ریشخند شده« جاوید» از منزل فراری فدای لحظه ای کار اداری Alireza_SA05-07-2007, 02:53 PMنقیضه ای بر شعر سهراب سپهری اثر: نسیم عرب امیری موشكي خواهم ساخت! خواهم انداخت هوا! دور خواهم شد از اين خاك فقير كه در آن هيچ كسي نيست كه بي زور كتك صبح بيدار شود! موشك از سوخت تهي! ودلم مي خواهد بروم بالاتر ودلم مي خواهد چه قدر حرف جديد! ودلم مي خواهد همچنان خواهم راند نه به پيران دل خواهم بست نه جوان ها كه سر از تخم به درمي آرند! كه به بي غيرتي هم معتادند! وهمه حرفه شان شيره ماليدن بر سرو هيكل يك دختر احساساتي ست! دور از اينجا شهريست! كه در آن چهره زن حق تجلي دارد! چشم ها تشنه چرخيدن نيست ! وبرادر،خواهر در عمل هست نه بر روي زبان! عقل هر كودك قنداقي شان قد عقل من و توست! مردم از عادت ول كن به درك قفل بر فكر و زبان ها نزدند! تيتر جنجالي فردا صبح است! بر تن آزادي بختكي افتاده است! دور از اينجا شهريست! كه در آن آب به اندازه چشمان سحر خيزان هست! شاعران پول به اندازه فردا دارند! وصداي زنشان مثل شب كوتاه است! دور از اينجا شهريست موشكي بايد ساخت! M A R S H A L L05-07-2007, 04:07 PMشعر زير از ملك الشعراي بهار هم طنز جالبيه كه بهتره خودتون بخونيد. ديدم به بصره دختركي اعجمي نسب روشن نموده شهر به نور جمال خويش مي خواند درس قرآن در پيش شيخ شهر وز شيخ دل ربوده به غنج و دلال خويش مي داد شيخ درس ((ضلال مبين)) به او و آهنگ ((ضاد)) برده به اوج كمال خويش دختر نداشت طاقت ابراز حرف ((ضاد)) با آن دهان كوچك غنچه مثال خويش مي داد شيخ را به ((دلال مبين)) جواب وآن شيخ مي نمود مكرر مقال خويش گفتم به شيخ راه عبث بي جهت مپوي كاين شوخ منصرف نشود از خيال خويش بهتر همان بود كه بمانيد هردوان او در ((دلال)) خويش و تو اندر ((ضلال)) خويش 68vahid 6807-07-2007, 01:30 PMگروه آموزشي رياضي دوره ي راهنمايي تحصيلي استان اصفهان با رياضيات امان از اين رياضيات و آمـــــــــار كه كرده روز ما را چون شب تـار ز دستش من ندارم خواب راحــت شوم افسرده و رنجـــــور و بيـمار گهـــــــي از X نالم گـــــــــه از Y گهـــي از تابع و گاهـــي ز بـردار شوم ديوانه از سينــوس و تانژانت كسينوس و كتانژانت و نمـــــودار خدا ويران كند مجموعه هايـــــــــش W و Z و مجــموعــه هـايــــــش معلم گويدم اي بچه هاي خنــــــــگ عبارت ساده كن كسرش تو بردار علامت را تو منفي كن در اينـــــجا براي ايــــن عدد اعـــــشار بگذار خدايا مــــن چه سـازم تا بـــــگردم رياضــي دان و دانشمند و هوشيار 68vahid 6807-07-2007, 04:39 PMاينجاميشه حكايت طنز هم گذاشت ؟ مثل بعضي حاكايات سعدي كه شعر هم دارند ؟ 68vahid 6807-07-2007, 04:48 PMبرخیز تو ای غافل و بیگانه زحق بردار كتاب الله و خوان چند ورق تن پروری و لشی نشد بس تاكی اعراض كنی از حق تا با گردن شق ®® برخیز كه گلرخان به شب ناز كنند باب گله سوی شوهران باز كنند از پیرهن كفش وهزاران فت وكت اندر دل شب به غمزه آغاز كنند ®® برخیز و مخواب اینقدر ای غافل مسپار عنان عقل اندر ید دل دست طرب از زن كش و با دست طلب بر درگه حق زن كه تو را این حاصل ®® برگو به خدای خود كه ما بیعاریم از دست زنان و وضع خود بیزاریم هستیم ز بندگان طاغی به مثل چون اشتر مست چون سگان هاریم ®® ای آنگه تویی خدای رحمان و رحیم این كاسه شكسته را كن از لطف لحیم افعال بدو ناقص مان را بر بخش ما را تو مبر به دوزخ و نار و حجیم ®® یارب بنما مرا رهی سوی نجات كن در دل حاج كازرونی تو برات تا هستی خویش را به من بر بخشد گیرم ز منافعش پیاپی زوجات ®® از عاقبت خویش ندارم خبری كایا به بهشتم ببری یا نبری جنات النعیم گر نصیب است مرا جانم ز جسد ، ستان تو جلدوچپری ®® یارب نشود كسی دچار زن بد چون كس نبود بتر ز مار و زن بد روزی دو سه بار می كشد شوهر خویش مردن به از اینكه زیر بار زن بد ®® هر كس كه در این زمانه زن می طلبد دردیست به جان خویشتن می طلبت مردا سایت ما را در گوگل محبوب کنید با کلیک روی دکمه ای که در سمت چپ این منو با عنوان +1 قرار داده شده شما به این سایت مهر تأیید میزنید و به دوستانتان در صفحه جستجوی گوگل دیدن این سایت را پیشنهاد میکنید که این امر خود باعث افزایش رتبه سایت در گوگل میشود




این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: سایت ریسک]
[مشاهده در: www.ri3k.eu]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 704]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن