واضح آرشیو وب فارسی:ایرنا: به گزارش گروه اخبار صوتي و تصويري ايرنا، اين روزنامه آمريكايي روز چهارشنبه در مقاله اي به قلم توماس ال.فريدمن نوشت: شايد تنها پاسخ شادي بخش به اين سووال كه چرا بن لادن در اين 10 سال كه از واقعه 11 سپتامبر مي گذرد، توانست از چنگال مرگ برهد، اين باشد كه او زنده ماند تا در اين 10 سال با اعمالش در دل جوانان عرب به اندازه كافي تخم كينه و بيزاري از ايدئولوژي منحطش بكارد. وي افزود: وي آنقدر زنده ماند تا شاهد خيزش صلح آميز اعراب از تونس، مصر و يمن گرفته تا سوريه باشد كه كرامت نفس و عدالت و حق حاكميت خود را مي جويند. بن لادن هم داعيه تحقق همين فضيلتها را داشت اما نه از راه مسالمت آميز بلكه توسط دست زدن به كشتارهاي خشونت آميز. مقاله نويس نيويورك تايمز در ادامه نوشت: حال ما وظيفه خود را با كشتن بن لادن با شليك تنها يك گلوله به انجام رسانديم، اكنون نوبت اعراب است تا از فرصتي كه پيش پايشان نهاده شده كمال بهره را برده بن لادنيزم را تنها با شليك يك گلوله از پاي درآورند. اين مهم حاصل نمي شود مگر با برگزاري انتخاباتي واقعي، تدوين قانون اساسي واقعي، احزاب سياسي واقعي و سياست ترقي خواه واقعي . امروز شاهديم كه شرورها و منفوران جهان عرب خود را مقابل طوفاني كه سراسر جهان عرب را در نورديده مي يابند. هدف اين طوفان نه فقط القاعده بلكه يك كلكسيون از ديكتاتورها است كه تعصب نرم آنها از برآوردن كمترين انتظارهاي مردمشان دريغ مي ورزد و آنها را به پشت صحنه رانده اند. امروز سوال اين است كه آيا نيروي بر آمده از خشم و نارضايتي مي تواند سازمان يافته و انتخاب شده نويد ساختن آينده اي بهتر را به جهان عرب بدهد ؟ مهمترين سوال همين است و مابقي فقط جنجال و هياهوست. براي درك اين چالش، ما نياز به دانستن اين حقيقت داريم كه بن لادن از دل چه چيزي برون آمد: وي زاده معامله ميان كشورهاي مصرف كننده نفت با اعراب ديكتاتور بود. همه ما در اروپا، آمريكا، هند و چين با جهان عرب به مثابه كلكسيوني از پمپ هاي بنزين بزرگ رفتار كرديم و اين پيام بنيادين را به ديكتاتورهاي صاحب نفت فرستاديم كه همچنان شيرهاي نفت خود را باز و قيمتها را پايين نگاه داريد و هرگز مزاحمتي براي اسرائيل فراهم نسازيد. در آن صورت مي توانيد هرگونه دلتان خواست با مردم خود رفتا ركنيد و آنها را به پشت پرده بفرستيد تا چشم ما به آنها نيفتد. بن لادن و پيروانش محصول همه آسيب شناسي اي بودند كه در منطقه پشت صحنه جهان عرب حاكم بود. يعني انواع محروميتها و نارساييها شامل فقدان آزادي، اقتدار و حقوق زنان و نبود تحصيل در سراسر جهان عرب. اين نارساييها احساس حقارت اعراب را بر انگيخت و ولع و اشتياقي عميق را در دل آنان براي به دست گرفتن سرنوشت خود كه از ستم و بي عدالتي فزاينده روزمره بر آنها عارض شده بود، برانگيخت. خيزش مردم تونس و مصر مصداق همين معناست. روح تقريبا همه اين قيام ها سياسي است و هيچ ربطي به ايدئولوژي ندارد. همه اين خيزشها مبتني بر خواست بنياديترين نيازهاي انسان از جمله كرامت نفس، عدالت و حق تسلط بر زندگي و شيوه اداره زندگي خودند. به خاطر داشته باشيم نخستين جايي كه تظاهركنندگان مصري مورد حمله قرار دادند، كلانتريها بود، يعني ابزار اجراي بي عدالتي رژيم . ميليونها عرب خواستار بازگشت همين فضائلند. بنا بر اين اين انقلابها از پاي نخواهند نشست. براي دهها سال رهبران عرب با چيره دستي تمام موفق شدند اين خشم و بيزاري در حال جوش و خروش را به عقب رانده و ريشه آن را متوجه آمريكا و اسرائيل بدانند. البته كه رفتارهاي اسرائيل خود بتنهايي در القاي حس حقارت و استضعاف به اعراب نقش داشته اما انگيزه اوليه نيست. همانگونه كه خودكامان چيني به مردمشان القا كردند: ما آزادي را از شما سلب مي كنيم و در عوض به شما بطور يكنواحت حق آموزش و ارتقاي سطح زندگي به ارمغان مي آوريم، فرمانروايان و شاهان مستبد عرب به مردمشان مي گفتند: ما آزادي را از شما سلب مي كنيم و در عوض مبارزه با اسرائيل را به شما ارزاني مي داريم. اين همان سم موجود در نقاط دور افتاده بود كه بن لادن از دل آن بيرون جهيد. يك بيمار رواني پيچانده شده و يك منجي دروغين كه روح ايدئولوژيش براي مبارزه را نابود كردن با درشتي رژيم هاي منحط عرب و حاميان آمريكايي آنها تشكيل مي داد و معتقد بود كه عرب فقط از اين راه مي تواند خط بطلان بر حقارت خود ترسيم كند، عدالت را دوباره برقرار سازد و در قله آن حكومت خليفه گري اسطوره اي غير فاسد را بسازد. البته اعراب كمي بطور فعال وارد حمايت از بن لادن شدند لكن او با آفريدن واقعه يازده سپتامبر و مشت محكمي كه به صورت آمريكا، رژيم هاي عرب و نيز اسراييل كوبيد توانست حامياني هرچند منفعل اما مشهود بدست اورد. اما القاعده در حالي كه همچنان در حال فرار بسر مي برد. بيشتر انرژي خود را صرف كشتن ساير مسلماناني مي كرد كه اعتقادي به راه و مسلك او نداشتند. حتي حمايت منفعلانه از او هم رنگ باخت به غير از رهبري جنون آميز حماس. در اين خلا كه كمترين اميد نجات براي هيچ كس باقي نگذارده بود ، بهار عرب به حالتي بهت آور و غير قابل پيش بيني به دوران ركود پايان داد. مردم در جهان عرب از تونس، مصر، يمن و ديگر نقاط گرفته از پشت صحنه به جلوي صحنه رجعت كردند. از همه مهمتر آنها تصميم گرفتند خشم و خروششان را مسالمت ميز بيان كنند: سليميه. يعني دقيقا عكس راه و روش بن لادن. اين اعراب فرياد مي زنند: ما نمي خواهيم شهيد راه بن لادن و يا مهره شطرنج مبارك، اسد، قذافي، بن علي و بقيه باشيم. ما مي خواهيم فقط شهروند باشيم. البته اين همه موضوع نيست. برخي هويت ديني خود را مطالبه مي كنند و برخي هم هويتهاي قوميتي را. اين نقطه اي است كه چالش به آن رهنمون خواهد شد. و البته دستاورد اين خيزش قابل پيش بيني نيست. ما فقط مي توانيم اميدوار باشيم كه اين بار چالش، چالش آرمانهاست. در اين منطقه كه افراط گرايان دست برتر را دارند و مي خواهند راه را تا پايان بپيمايند و ميانه روها فقط خروج از وضع فعلي را طلب مي كنند. اين بار وضعيت متفاوت خواهد بود. ميانه روها هم به همان اندازه هيجان زده اند كه افراط گرايان. اگر اين اتفاق رخ دهد هم بن لادن و هم بن لادنيزم در قعر اقيانوس، آرام خواهند گرفت. صوير**1591**1479
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: ایرنا]
[مشاهده در: www.irna.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 392]