واضح آرشیو وب فارسی:اطلاعات: غريبگي با شهرهاي آينده!
ديگر روزهايي را كه همه مردم شهر همديگر را ميشناختند و ميشد يك طول شهر را پياده گز كرد، به تاريخ پيوسته است. گمان نميكنم ديگر هيچ شهري باقي مانده باشد كه بشود در يكي ـ دو ساعت پياده از سمتي به سمت ديگرش رفت. با ظهور پديدهاي به نام اتومبيل و همهگير شدن آن در دهه 1960، شهرها در مسير جادهها امتداد يافتند و بزرگ و بزرگتر شدند. بعضي از كلانشهرهاي دنيا امروز به اندازه يك كشور كوچك وسعت دارند (وسعت شهر تهران تقريباً معادل لبنان است!) كمكم شهرها آنقدر بزرگ و متراكم شدند كه اتومبيلهاي شخصي پاسخگوي حجم سفر درون شهري شهروندان نبودند. نميشود گفت خيابانها گنجايش آن همه اتومبيل را نداشتند، چون حتي اگر تمام شهر هم اسفالت ميشد و در اختيار اتومبيلها قرار ميگرفت، چيزي نميگذشت كه باز هم ترافيكي از اتومبيلها راه را ميبست! بنابراين درستتر اين است كه بگوييم اتومبيلهاي شخصي براي سفر در شهر كافي نبودند. كمكم اتومبيلهاي بزرگي به سيستم شهر اضافه شدند كه وظيفه حمل و نقل مسافران زيادي را به عهده گرفتند. اتوبوس، تراموا، درشكه، قطار برقي، مترو و انواع ديگر وسايل حمل و نقل عمومي وارد شهرها شدند.
تصور شهرسازان اين است كه سيستمهاي حمل و نقل عمومي در آينده از اين هم بيشتر مورد استفاده قرار خواهند گرفت. چيزهايي مثل كمبود فضا، تراكم بالاي شهرها، بحران سوخت و بيشتر شدن فواصل، مهمترين دلايل چنين تصوري هستند.
بنابراين ميشود پيشبيني كرد كه در آينده درصد بالايي از سفرهاي درون شهري به سيستمهاي حمل و نقل عمومي تعلق خواهند داشت.
حالا بياييد شهروندي را فرض كنيم كه در يكي از شهرهاي بزرگ و متراكم آينده زندگي ميكند. او از سيستم خوب، راحت، كمهزينه و پر سرعت حملونقل عمومي استفاده ميكند و به مقصد خود در شهر سفر ميكند. خانه، محل كار، محل خريد، پارك و سينما و تفرجگاههاي ديگر و... همين! اما تصور كنيد اگر شما (حتي همين حالا) يكي از اين مسيرها ـ مثلاً مسير خانه تا مدرسه ـ را هميشه با مترو طي كنيد، چه اتفاقي ميافتد؟ شما هرگز فضاي شهري بالاي سرتان را نخواهيد ديد! شهروند شهر آينده ممكن است سالها يك مسير را در شهر برود و بيايد، اما هرگز مغازههاي اطراف مسير را نبيند، از كنار درختهاي مسير عبور نكند، با عابر پياده ديگري حرف نزند، و هيچ ارتباط ديگري هم با مسير سفر خود برقرار نكند. در اين صورت كمكم فضاهايي كه به عنوان مسير (و تنها مسير) مورد استفاده قرار ميگيرند، از حالت فضاي شهر (كه لازمهاش وجود روابط اجتماعي است) خارج ميشوند و تبديل به يك فضاي مرده در شهر ميشوند.
شهروند شهر آينده (و كلانشهرهاي بزرگ امروز) ممكن است تمام عمر را در شهري بگذراند اما به جز چند خيابان و چند كوچه و يكي ـ دو ميدان اصلي جاي ديگري از شهر را نديده باشد. خيلي محتمل است كه در شهري زندگي كند و بسياري از نقاط آن را هرگز نبيند. حتي خيلي از جاهايي را كه هر روز در مسير او بودهاند، ديده باشد و هرگز از نزديك از آنها عبور نكرده باشد. يعني مسافرت درونشهري باعث انقطاع شهروند از دنياي واقعي شهر ميشود. نتيجه چنين اتفاقاتي چه خواهد بود؟ غريبگي با شهر!
امروزه يكي از مسائلي كه ذهن طراحان شهري را به خود مشغول كرده، اين است كه چهطور مسير قطارهاي زيرزميني را طراحي كنند كه مسافر اين قطارها بتواند از دنياي بالاي سر خود (روي زمين) مطلع شود؟ اين مسأله وقتي خود را نشان ميدهد كه بسياري از مسافران قطارهاي زيرزميني يا تونلهاي شهري وقتي به انتهاي سفر ميرسند و به سطح زمين ميآيند، گم شدهاند و نميدانند دقيقاً كجاي شهر هستند.
شايد بتوان با نصب يك نقشه و يك علامت «شما اينجا هستيد!» روي آن به مسافر فهماند كه كجاست، اما وقتي تعداد چنين نقاطي از حدي بيشتر شود، شهر ناخوانا ميشود. خوانا بودن، از مهمترين خصوصيات يك شهر خوب براي زندگي است.
اين مسأله با وجود اين كه سالهاست در ميان طراحان شهري مطرح است، اما هنوز راه حل خوبي نيافته است. چطور ميشود مسير سيستمهاي حمل و نقل عمومي را طوري طراحي كرد كه مسافر شهري بتواند خود را در متن شهر احساس كند و از آن جدا نشود؟ چطور ميشود با حفظ خوانايي شهر، دسترسيهاي سريع شهري ايجاد كرد؟
پنجشنبه 23 خرداد 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: اطلاعات]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 398]