واضح آرشیو وب فارسی:اطلاعات: تلاقي حكمت و ادب در آثار سعدي
7. براي افزايش ارزش سازنده در وجود خويش، خود را بشناس.
گر قدر خود بداني قدرت فزون شود
نيكو نهاد باش كه پاكيزه پيكري
گر كيمياي دولت جاويدت آرزوست
بشناس قدر خويش كه گوگرد احمري
8. اي درياي گوهر، تا كي و تا چند براي تجملات زندگي طبيعي، خود را به خشكي و دريا خواهي زد؟
چندت نياز و آز دواند به برّ و بحر
درياب وقت خويش كه درياي گوهري
پيداست قطرهاي كه به قيمت كجا رسد
ليكن چه پرورش بودت دانة دُري
9. علم بدون عمل، يعني درخت بدون ثمر.
بار درخت علم ندانم مگر عمل
با علم اگر عمل نكني شاخ بيبري
10. به خوشگويي و فصاحت و سخنوري امروز مغرور مباش. حيات آدمي هدفي بس والا دارد كه نبايد خوشگويي و فصاحت را مانع وصول به آن هدف قرار داد.
امروز غرهاي به فصاحت كه در حديث
هر نكته را هزار دلايل بياوري
فردا فصيح باشي در موقف حساب
گر علتي بگويي و عذري بگستري
مردان به سعي و رنج به جايي رسيدهاند
تو بيهنر كجا رسي از نفسپروري
ترك هواست كشتي درياي معرفت
عارف به ذات شوند نه به دلق قلندري
11. اگر جمال انساني، پردهاي نگارين و شفاف برروي كمالش باشد، تاريكيها را به روشنايي مبدل ميكند.
پاكيــزه روي را كــه بود پاكـدامني
تاريكي از وجود بشويد به روشني
گر شهوت از خيال دماغت به در رود
شاهد بود هر آن چه نظر بر وي افكني
ذوق سماع مجلس اُنست به گوش دل
وقتي رسد كه گوش طبيعت بيا كني
بسـيار برنيـايد شــهوتپرسـت را
كش دوستي شود متبدّل به دشمني
خواهي كه پاي بسته نگردي به دام دل
با مرغ شوخديده مكن همنشيمني
بيت دوم در اين ابيات، معنايي بسيار عالي در بردارد. سعدي ميگويد: اگر بتواني از شهوتپرستي اعراض كني، و عالم هستي را از ديدگاه پاكيزه بنگري، همه چيز براي تو زيبا خواهد بود. ابيات زير از حِكَم عالية سعدي است، كه فضلا غالباً آنها را حفظ ميكنند.
شرف نفس به وجود است و كرامت به سجود
هر كه اين هر دو ندارد عدمش به ز وجود
اي كه در نعمت و نازي به جهان غرّه مباش
كه محال است در اين مرحله امكان خلود
وي كه در شدت فقري و پريشاني حال
صبر كن كاين دو سه روزي به سر آيد معدود
البته مقصود، پريشان حالي و فقري است كه بياختيار انسان را احاطه كرده باشد.
خاك راهي كه بر او ميگذري ساكن باش
كه عيون است و جفون است و خدود است و قدود
اين همان چشمه خورشيد جهانافروز است
كه همي تافت بر آرامگه عاد و ثمود
خاك مصر طربانگيز نبيني كه همان
خاك مصر است ولي بر سر فرعون و جنود
دنيي آن قدر ندارد كه بر او رشك بري
اي برادر كه نه محسود بماند نه حسود
قيمت خود به ملاهي و مناهي مشكن
گرت ايمان درست است به روز موعود
دست حاجت كه بري پيش خداوندي بر
كه كريم است و رحيم است و غفور است و ودود
از ثري تا به ثريّا به عبوديت او
همه در ذكر و مناجات و قيامند و قعود
كرمش نامتناهي نعمش بيپايان
هيچ خواننده از اين در نرود بيمقصود
پند سعدي كه كليد در گنج سعد است
نتواند كه به جاي آورد الاّ مسعود
در اين كه ملاك و محور آدميّت چيست، و انسانيت انسان بر چه اصولي استوار است، ابيات معروفي دارد كه شايد كمتر فرد مطلع از ادبيات فارسي باشد كه آنها را نشنيده باشد افراد زيادي هستند كه اگرچه از معارف علمي بيبهرهاند، ولي اين ابيات را حفظ كردهاند.
تن آدمي شريف است به جان آدميّت
نه همين لباس زيباست نشان آدميّت
اين مضمون را در جاي ديگري نيز مي بينيم.
صورت زيباي ظاهر هيچ نيست
اي بــرادر سـيرت زيبا بيار
زيبايي و شرف انساني مربوط به جان اوست، كه از مبدأ و كمال به وجود آمده، و ميتواند به سوي كمال حركت كند.
ادامه دارد
پنجشنبه 23 خرداد 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: اطلاعات]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 277]