تبلیغات
تبلیغات متنی
محبوبترینها
ماندگاری بیشتر محصولات باغ شما با این روش ساده!
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1838020309
گفتمان اهلبیت و فاصله ما(3)
واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
درس اخلاق حضرت آيتالله مصباح طبق سالهای گذشته به صورت هفتگي(چهارشنبه شبها) و بعد از اقامه نماز مغرب و عشا توسط معظم له، در دفتر مقام معظم رهبري (دام ظله) در قم برگزار میشود. روايتي که در اين جلسه بيان ميکنم مضامين مشابهي با خطبه متقين در نهجالبلاغه دارد. شخصى به نام همام خدمت اميرالمومنين(ع) آمد و عرض كرد كه اوصاف متقين را براى من بيان كن. حضرت ابتدا امتناع كردند و فقط گفتند: تقوا داشته باش! اما همام خيلى اصرار كرد تا حضرت آن خطبه مشهور را انشاء فرمودند. عبارات اين خطبه با مضاميني مشابه، با اندكى اختلاف _گاهى مختصرتر و گاهى مفصلتر _ در روايات متعددي به نقل از امام باقر و امام صادق(ع) و راويان مختلف ديگر در اصول كافى، امالى شيخ صدوق، كنز كراجكى و بسيارى از كتب معتبر روايي شيعه اين روايت نقل شده و البته كثرت اين نقلها بر اعتبار روايت و اعتماد بيشتر به مضمون آن دلالت مىكند.از جمله ابوحمزه ثمالى از يحيى ابن ام طويل و او هم از نوف بكالى روايتي مشابه خطبه متقين را نقل كرده كه ابتدا اين روايت را قرائت ميکنيم و اگر فرصتى شد به بيان اختلافات آن با خطبه معروف متقين كه در نهجالبلاغه ذكر شده، ميپردازيم. در جلسه قبل، مختصرى از شرح حال نوف بکالي بيان شد. اما اينک اين روايت: كلامی ديگر از نوفنوف مىگويد: عُرِضَتْ لِي إِلَى أَمِيرِ الْمُومِنِينَ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ(ع) حَاجَةٌ1؛ كارى برايم پيش آمد كه بايد به خدمت اميرالمومنين(ع) ميرفتم. فَاسْتَتْبَعْتُ إِلَيْهِ جُنْدَبَ بْنَ زُهَيْرٍ وَ الرَّبِيعَ بْنَ خُثَيْمٍ وَ ابْنَ أُخْتِهِ هَمَّامَ بْنَ عُبَادَةَ بْنِ خُثَيْمٍ؛ _البته به نظر ميرسد وَ ابْنَ أَخيِهِ باشد._ نوف ميگويد وقتى مىخواستم بروم، سه نفر را با خودم بردم: جندب بن زهير، ربيع بن خثيم، _كه از زهاد ثمانيه است و طبق نظر بعضى همان خواجه ربيع است كه در مشهد مدفون است_ و همام كه برادرزاده ربيع بوده؛ وَ كَانَ مِنْ أَصْحَابِ الْبَرَانِسِ؛ مرحوم مجلسى مىفرمايند: در آن زمان يك گروهى بودند كه عمده اشتغالشان عبادت بود و كلاه مخصوصى هم سرشان مىگذاشتند كه به آن «بُرنُس» مىگفتند. به اين افراد كه متمحض در عبادت بودند و چنين كلاهي بر سر مىگذاشتند «أَصْحَابِ الْبَرَانِس» ميگفتند.اين تفصيلات كه در اين روايت ذكر شده، مؤيد اين است كه اين نقل دقيقتر از ساير روايات است. به هر حال، نوف ميگويد: ما چهارنفر براي كارى كه من داشتم، حركت كرديم كه خدمت اميرالمؤمنين(ع) برويم. فَأَقْبَلْنَا مُعْتَمِدِينَ لِقَاءَ أَمِيرِ الْمُومِنِينَ(ع)؛ فَأَلْفَيْنَاهُ حِينَ خَرَجَ يَومُّ الْمَسْجِدَ؛ وقتى به منزل امام رسيديم، ايشان به قصد مسجد از منزل بيرون آمده بودند. پس ايشان از جلو، و ما هم به همراه ايشان به سمت مسجد راه افتاديم. فَأَفْضَى وَ نَحْنُ مَعَهُ إِلَى نَفَرٍ مُبَدَّنِينَ؛ در بين راه به عدهاى برخورد كرديم كه نشسته بودند و مىگفتند و ميخنديدند؛ عدهاى كه مُبَدَّنِينَ يعنى چاق و فربه بودند. قَدْ أَفَاضُوا فِي الْأُحْدُوثَاتِ تَفَكُّهاً، و مشغول داستانگويى و جوكگفتن بودند تا بخندند و تفريح كنند. وَ بَعْضُهُمْ يُلْهِي بَعْضاً؛ و در اين جا اصطلاح «لهو» آمده است كه مذموم است. به هر حال، اين گروه بيكار نشسته بودند و مىگفتند و مىخنديدند. فَلَمَّا أَشْرَفَ لَهُمْ أَمِيرُ الْمُومِنِينَ(ع) أَسْرَعُوا إِلَيْهِ قِيَاماً؛ وقتى حضرت علي(ع) به نزديك ايشان رسيدند، آنها برخاستند و به آقا احترام گذاشتند و سلام كردند. فَرَدَّ التَّحِيَّةَ، حضرت هم جواب سلامشان را دادند و گفتند شما كه هستيد؟ مَنِ الْقَوْمُ؟ آنان در جواب گفتند: أُنَاسٌ مِنْ شِيعَتِكَ يَا أَمِيرَ الْمُؤمِنِينَ(ع)؛ ما گروهى از شيعيان شما هستيم. عرق شرم! فَقَالَ لَهُمْ خَيْراً؛ ثُمَّ قَالَ يَا هَولَاءِ مَا لِي لَا أَرَى فِيكُمْ سِمَةَ شِيعَتِنَا؟ حضرت فرمود: اگر شما شيعه هستيد، پس چرا من در شما آثار شيعه بودن را نمىبينم؟! سيماى شما همانند سيماى شيعيان نيست، وَ حِلْيَةَ أَحِبَّتِنَا أَهْلَ الْبَيْتِ؛ و به زيور كسانى که دوست ما اهلبيت هستند، آراسته نيستيد. به نظر ميرسد در اين جا با ذكر دو تعبير «شيعه» و «محب» به اين نكته اشاره شده است که «شيعه» اخص از «محب» است. فَأَمْسَكَ الْقَوْمُ حَيَاءً؛ آنها خجالت كشيدند و چيزى نگفتند. نوف مىگويد كه جندب و ربيع كه همراه من بودند، جلو آمدند و گفتند: يا اميرالمومنين(ع) شما گفتيد صفات و آثار شيعه در اينها نيست؛ مگر صفات شيعه چيست كه در اينها نبود؟ حضرت از جواب طفره رفتند و فرمودند: اتَّقِيَا اللَّهَ أَيُّهَا الرَّجُلَانِ وَ أَحْسِنَا؛ در نهجالبلاغه نيز آمده است که وقتي همام گفت وصف متقين چيست، حضرت ابا كردند؛ ولي او اصرار كرد. اما در اين روايت مىگويد كساني كه اين سؤال را پرسيدند جندب و ربيع بودند. به هر حال، حضرت از جواب آن دو امتناع كردند و فقط فرمودند: تقوا داشته باشيد؛ چون فَإِنَّ اللّهَ مَعَ الَّذِينَ اتَّقَوْا وَ الَّذِينَ هُمْ مُحْسِنُونَ. آن دو هم ديگر چيزى نگفتند.فَقَالَ هَمَّامُ بْنُ عُبَادَةَ وَ كَانَ عَابِداً مُجْتَهِداً، اما همام، برادرزاده ربيع که جوانتر از آنها بود، سماجت بيشتري از خود نشان داد، جلو آمد و با اصرار گفت: أَسْأَلُكَ بِالَّذِي أَكْرَمَكُمْ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ خَصَّكُمْ وَ حَبَاكُمْ وَ فَضَّلَكُمْ تَفْضِيلًا إِلَّا أَنْبَأْتَنَا بِصِفَةِ شِيعَتِكُمْ؛ همام حضرت را قسم داد و گفت: شما را قسم ميدهم به كسى كه اين مقام و اين ويژگىها را به شما عنايت كرده و شما را بر ديگران برترى داده، براى ما بگوييد كه صفت شيعيان چيست؟ وقتى همام اصرار كرد، حضرت فرمود: لَا تُقْسِمْ. مرا قسم نده، به شما مىگويم. فَسَأُنَبِّئُكُمْ جَمِيعاً، حالا كه اصرار مىكنيد، مىگويم. وَ أَخَذَ بِيَدِ هَمَّامٍ؛ حضرت دست همام را گرفت و وارد مسجد شدند. فَدَخَلَ الْمَسْجِدَ؛ فَسَبَّحَ رَكْعَتَيْنِ أَوْجَزَهُمَا وَ أَكْمَلَهُمَا، دو ركعت نماز _كه ظاهراً نماز تحيت بوده_ خواندند، وَ أَقْبَلَ عَلَيْنَا وَ حَفَّ الْقَوْمُ بِهِ؛ حضرت بعد از اتمام نماز نشستند و رو به طرف ما كردند، در حالى كه مردم ديگر هم اطراف حضرت جمع شده بودند. فَحَمِدَ اللَّهَ وَ أَثْنَى عَلَيْهِ وَ صَلَّى عَلَى النَّبِيِّ(ص)، آن گاه حضرت خطبه خود را با حمد و سپاس الهى و صلوات بر پيامبر اكرم(ص) آغاز كردند. فلسفه خلقتحضرت امير(ع) در ابتداي اين خطابه طي مقدمهاي مشروح به فلسفه خلقت انسان و تكاليف او در برابر خدا ميپردازند و ميفرمايند تكليفهايى كه خداوند براى ما قرار داده است، به خاطر اين نبوده كه خواستههاى او را تأمين مىكند، نياز او را برطرف مىكند، يا مشكلى را از مشكلات او حل مىكند. او هيچ نيازى به هيچ كس ندارد. خداوند ما را خلق كرده، روزى ما را هم ضمانت كرده، تكاليف را هم براى ما معين كرده، فقط براي اينكه او را عبادت كنيم، تا به اين وسيله به او تقرب جوييم و لياقت رحمت خاص او را پيدا كنيم. فَإِنَّ اللَّهَ جَلَّ ثَنَاوهُ وَ تَقَدَّسَتْ أَسْمَاوهُ خَلَقَ خَلْقَهُ فَأَلْزَمَهُمْ عِبَادَتَهُ وَ كَلَّفَهُمْ طَاعَتَهُ؛ خداوند انسانها را خلق كرد، و آنها را مكلف كرد كه او را پرستش كنند و اوامر او را اطاعت كنند. وَ قَسَمَ بَيْنَهُمْ مَعَايِشَهُمْ؛ معيشت و روزىشان را هم بين ايشان تقسيم كرد. وَ وَضَعَهُمْ فِي الدُّنْيَا بِحَيْثُ وَضَعَهُمْ؛ اين فراز اشاره به تقديرات الهى است. هر انسان در اين عالم در موقعيت جغرافيايي و اجتماعي خاصي قرار مىگيرد. هر انسان يا مرد است و يا زن، در زمان و محل خاصي به دنيا مىآيد، در جايي رشد و نمو مىكند و شرايط و موقعيتهاي اجتماعى مشخصي براي او وجود دارد. من در ايران و از يك پدر و مادر مسلمان به دنيا آمدهام، کسي ديگر در جاي ديگري با ويژگىهاى ديگرى به دنيا آمده است؛ اما هيچ يك از اين موارد ملاك تكليف نيست. كسى چنين تكليفى ندارد که تو بايد امريكايى بشوى يا بايد ايرانى بشوى! اينها تقديرات خداست. خداوند روزى بندگان را تقسيم كرده است. حال اگر كسى از راه حلال روزي خود را طلبيد، از روزي حلال استفاده مىكند و اگر از راه حرام روزي خواست، به جايش روزي حلال از روزى حرام بهرهمند ميشود. اما كسى بىروزى نمىماند. خدای غنی وَ هُوَ فِي ذَلِكَ غَنِيٌّ عَنْهُمْ لَا تَنْفَعُهُ طَاعَةُ مَنْ أَطَاعَهُ وَ لَا تَضُرُّهُ مَعْصِيَةُ مَنْ عَصَاهُ مِنْهُمْ؛ هر كس خدا را اطاعت كند، نفعى به خدا نمىرساند و كسى كه خدا را معصيت كند، ضررى به خدا نمىزند. لَكِنَّهُ عَلِمَ تَعَالَى قُصُورَهُمْ عَمَّا تَصْلُحُ عَلَيْهِ شُئُونُهُمْ وَ تَسْتَقِيمُ بِهِ دَهْمَاوهُمْ فِي عَاجِلِهِمْ وَ آجِلِهِمْ، اما خداوند مىدانست كه اگر انسانها به خود واگذاشته شوند، هدايت نشوند، امر و نهى نشود و دستوراتي به آنها داده نشود، نمىتوانند در دنيا و آخرت به اهدافى كه براي آن آفريده شدهاند ، برسند. فَارْتَبَطَهُمْ بِإِذْنِهِ فِي أَمْرِهِ وَ نَهْيِهِ فَأَمَرَهُمْ تَخْيِيراً وَ كَلَّفَهُمْ يَسِيرا؛ براى اينكه آنها بتوانند راه سعادت خود را پيدا كنند و بدانندچه بايد بكنند كه هم در دنيا سعادتمند شوند و هم در آخرت؛ أَمَرَهُمْ؛ خداوند دستوراتى به انسانها داده است، كه البته بايد با اختيار خودشان به اين دستورات عمل كنند، چون انسان مجبور نيست. وَ كَلَّفَهُمْ يَسِيراً؛ خداوند تكاليف آسانى هم برايشان مقرر فرموده است. در قرآن هم داريم كه: يُرِيدُ اللّهُ بِكُمُ الْيُسْرَ وَ لا يُرِيدُ بِكُمُ الْعُسْرَ2؛ خدا تكليف مشکل از كسى نخواسته است و آنچه را كه به اشخاص محول كرده است، كارهاىسبك و آساني است؛ در عين حال، براى همين كارهاى آسان ثوابهاى بسياري مقرر فرموده است. تمييز بين عابد و عاصی حال، وقتى انسانها اختيار داشتند كه به دستورات خداوند عمل كنند يا نكنند، طبعاً عدهاى امر خدا را اطاعت مىكنند و عبادت او را انجام مىدهند و عدهاى نيز تنبلى مىكنند و كمتر انجام مىدهند. اين جاست که بايد براي انجام تکاليف يا تخلف از آن بين انسانها در پاداششان فرق گذاشته شود. وَ أَمَازَ سُبْحَانَهُ بِعَدْلِ حُكْمِهِ وَ حِكْمَتِهِ بَيْنَ الْمُوجِفِ مِنْ أَنَامِهِ إِلَى مَرْضَاتِهِ وَ مَحَبَّتِهِ وَ بَيْنَ الْمُبْطِئِ عَنْهَا وَ الْمُسْتَظْهِرِ عَلَى نِعْمَتِهِ مِنْهُمْ بِمَعْصِيَتِهِ؛ كسى كه با سرعت به طرف رضاى خدا حركت مىكند، با كسى كه با كندى و تنبلي حركت مىكند، يا حتى از نعمتهاى خدا سوء استفاده مىكند و آنها را در راه معصيت به كار مىبرد، بايد بين اين دو فرق گذاشته شود. فَذَلِكَ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ: أَمْ حَسِبَ الَّذِينَ اجْتَرَحُوا السَّيِّئاتِ أَنْ نَجْعَلَهُمْ كَالَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ؟ خداوند مىفرمايد: آيا كسانى كه مرتكب گناه مىشوند و نعمتهاى ما را در راه معصيت به كار مىگيرند، توقع دارند كه ما آنها را مثل كسانى قرار بدهيم كه اهل ايمان و عمل صالح هستند و گناهى مرتكب نمىشوند؟ آيا آنان فكر مىكنند بايد مساوي باشند؟ سَواءً مَحْياهُمْ وَ مَماتُهُمْ؛ آيا آنان ميپندارند که در اين عالم و در عالم آخرت، يكسان هستند؟ اين سوالى است از وجدان و عقل انسان؛ يعنى آيا شما فكر مىكنيد خداى حكيم با آدمي عاصى و فاسد، همانند کسى كه خدا را عبادت مىكند و منتظر است ببيند رضاى خدا در چيست تا براي جلب آن تلاش كند، يکسان رفتار ميكند؟ ساءَ ما يَحْكُمُونَ؛ خيلى بد قضاوتى است، اگر كسانى اين گونه فكر كنند. خداوند نيازمند به عبادت ما؟! به هر حال، اين مقدمه كه در اينجا نقل شد به فلسفه آفرينش انسان، فلسفه تكليف انسان و فلسفه عبادت و اطاعت از خدا اشاره مختصري داشت. البته جا دارد فضلا، دانشمندان و نويسندگان به تبيين اين مساله به زبانهاي مختلف و در سطوح گوناگون اهتمام داشته باشند. زيرا امروزه يكى از دامهاى شياطين همين موضوع است كه: خدا چه احتياجى به عبادت ما دارد، مخصوصاً بعضي از تكاليفي كه در ظاهر تكاليف سختى است. مثلاً چرا ما بايد 30 روز، در هواي گرم تابستان روزهبگيريم؟! گمان نكنيد اين يک تصور خام يا يک احتمال خيالي است. چندي پيش، يك استاد دانشگاه، به همراه خانمش از يكى از شهرهاى دوردست، با اصرار وقت گرفته بودند تا سؤالات خود را مطرح كنند. اصل حرف آن استاد اين بود که: من خدا را قبول دارم، و ميدانم كه اين عالم بدون آفريننده نيست؛ اما دين را اينگونه كه شما تعريف مىكنيد، نميفهمم. چرا خدا انسانها را مىترساند كه اگر چنين بكنيد شما را به جهنم مىبرم؟ خدا چه احتياجى به اين عذاب كردن بندگان دارد؟ خدايي كه ما را خلق كرده، رحمت دارد و مهربان است. ما هم چند روزى در اين دنيا زندگى مىكنيم و هر چه به عقلمان رسيد عمل مىكنيم. اما اين تکاليف و تهديدها براى چيست؟ اين استاد دانشگاه ميگفت: من مسلمانم؛ به جبهه هم رفتهام؛ نماز هم مىخوانم؛ نه به خاطر ترس از جهنم؛ نه، چون از نماز خوشم ميآيد. گاهى هم با دوستانم به مسجد ميروم. بعد از نماز حالت آرامشي هم پيدا مىكنم؛ گاهى هم اگر خسته باشم، نماز نمىخوانم. ولى نمىتوانم بفهمم كه خدا چرا اين تكليف را براى من معين مىكند و چرا مىگويد اگر آن را انجام ندهي، تو را به جهنم مىبرم. سرّش تكليف و عذاب چيست؟ اين استاد دانشگاه اين حرفها را جدى مىگفت واز اين نمونهها در بين جوانها، به خصوص در ميان تحصيلكردهها وجود دارد. بنا بر اين به جاست كه اين مساله به زبانهاي مختلف و در سطوح گوناگون تبيين شود. گام اول: معرفت شايد اين که اميرالمومنين(ع) قبل از بيان اوصاف شيعه، ابتدا اين مطالب را ذكر مىكنند، به خاطر اين باشد كه انسان قبل از اينكه به عمل بپردازد، بايد معرفت و ايمانش را نسبت به خدا تقويت كند؛ بايد بداند كه رابطه او با خدا چيست؛ بايد بفهمد كه هستىاش متعلق به خداست؛ او حقى بر خدا ندارد؛ بلكه خداست كه هر حقى دارد و بداند خدا از او هيچچيزي براى خودش نمىخواهد، و هر تكليفي معين كرده، فقط به نفع خود انسان است، و نفعى عايد خدا نمىشود. ضررى هم به خدا نمىرسد كه بخواهد به خاطر تخلف از تكاليف انتقام بگيرد. نه! در واقع عذاب جهنم هم نتيجهي عمل خود انسان است. هم چنان كه ثوابى هم كه عايد انسان مىشود، نتيجه رفتار خود اوست كه در آن عالم به صورت نعمتهاى بهشتى به او بر مىگردد. اين را ما بايد بفهميم كه رابطه ما با خدا، رابطهاى است كه از جانب او تمامش رحمت و لطف است. هر چه بدبختى است، ما خود، فراهم مىكنيم. ما هستيم که خود را از نعمتهاى بىشمارى محروم ميكنيم كه حتي نميتوانيم كيفيت يكى از آنها را هم به درستي درك كنيم؛ چه رسد به آنچه خداوند در عالم ابدي قرار داده است. راهى كه ما بايد بپيماييم، راه عبادت و اطاعت خداست و كسانى كه از اين راه خارج مىشوند، نه تنها ضررى به خدا نمىزنند، بلكه به خودشان خسارت وارد مىكنند و روزى حسرت كجروىهاى خود را خواهند خورد؛ روزى كه ديگر بازگشتى ندارد؛ آن روز است كه «عذاب حسرت» از عذاب جهنم برايشان سختتر خواهد بود. بعضي از ما گمان ميكنيم به خاطر دو ركعت نماز يا عبادت مختصر ديگري مثل يك زيارت امام رضا(ع) بر خدا و امام منتى داريم؛ حقيقت اين است که بايد بسيار شاكر امام(ع) باشيد كه به ما اجازه زيارت داده است. در واقع توفيق نصيب ما شده كه به پابوس حضرت برويم و در اثر آن، چه كرامتها، ارزشها و ثوابهايى عايد ما خواهد شد. اين که هفتهاي يک بار خدمت حضرت معصومه? عرض ادب مىكنيم، هيچ منتي ندارد. بايد افتخار كنيم كه ما را به آستانهاش راه مىدهند و اگر عنايتى بكنند و توجهى بشود بايد كلاهمان را به عرش بيندازيم. نه تنها ما منتى نداريم، كه همهي منتها براي خداست. اوست كه اين نعمتها را در اختيار ما قرار داده است. ما بايد شاكر باشيم و از اينكه نميتوانيم شكر نعمتهاى او را به جا بياوريم خجل باشيم. واى بر ما آن وقتى كه اين نعمتها را در راه معصيت صرف كنيم! 1. بحارالأنوار، ج 65، ص 192، باب صفات الشيعة و أصنافهم. 2. بقره / 185.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 178]
-
گوناگون
پربازدیدترینها