تور لحظه آخری
امروز : چهارشنبه ، 23 آبان 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):دعا كردن را در هنگام رقّت قلب غنيمت شمريد، كه رقت قلب، رحمت است.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

اوزمپیک چیست

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

نگهداری از سالمند شبانه روزی در منزل

بی متال زیمنس

ساختمان پزشکان

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1828706733




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

گفتمان اهل‌بیت و فاصله ما(3)


واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:

درس اخلاق حضرت آيت‌الله مصباح طبق سال‌های گذشته به صورت هفتگي(چهارشنبه‌ شب‌ها) و بعد از اقامه نماز مغرب و عشا توسط معظم له، در دفتر مقام معظم رهبري (دام ظله) در قم برگزار می‌شود.  روايتي که در اين جلسه بيان مي‌کنم مضامين مشابهي با خطبه متقين در نهج‌البلاغه دارد. شخصى به نام همام خدمت اميرالمومنين(ع) آمد و عرض كرد كه اوصاف متقين را براى من بيان كن. حضرت ابتدا امتناع كردند و فقط گفتند: تقوا داشته باش! اما همام خيلى اصرار كرد تا حضرت آن خطبه مشهور را انشاء فرمودند. عبارات اين خطبه با مضاميني مشابه، با اندكى اختلاف _‌گاهى مختصرتر و گاهى مفصل‏تر ‌_ در روايات متعددي به نقل از امام باقر و امام صادق(ع) و راويان مختلف ديگر در اصول كافى، امالى شيخ صدوق، كنز كراجكى و بسيارى از كتب معتبر روايي شيعه اين روايت نقل شده و البته كثرت اين نقل‏ها بر اعتبار روايت و اعتماد بيشتر به مضمون آن دلالت مى‏كند.از جمله ابوحمزه ثمالى از يحيى ابن ام طويل و او هم از نوف بكالى روايتي مشابه خطبه متقين را نقل كرده كه ابتدا اين روايت را قرائت مي‌کنيم و اگر فرصتى شد به بيان اختلافات آن با خطبه معروف متقين كه در نهج‌‏البلاغه ذكر شده، مي‌پردازيم. در جلسه قبل، مختصرى از شرح حال نوف بکالي بيان شد. اما اينک اين روايت:   كلامی ديگر از نوفنوف مى‏گويد: عُرِضَتْ لِي إِلَى أَمِيرِ الْمُومِنِينَ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ(ع) حَاجَةٌ1؛ كارى برايم پيش آمد كه بايد به خدمت اميرالمومنين(ع) مي‌رفتم. فَاسْتَتْبَعْتُ إِلَيْهِ جُنْدَبَ بْنَ زُهَيْرٍ وَ الرَّبِيعَ بْنَ خُثَيْمٍ وَ ابْنَ أُخْتِهِ هَمَّامَ بْنَ عُبَادَةَ بْنِ خُثَيْمٍ؛ _‌البته به نظر مي‌رسد وَ ابْنَ أَخيِهِ باشد.‌_ نوف مي‌گويد وقتى مى‌خواستم بروم، سه نفر را با خودم بردم: جندب بن زهير، ربيع بن خثيم، _كه از زهاد ثمانيه است ‌و طبق نظر بعضى همان خواجه ربيع است كه در مشهد مدفون است‌_ و همام كه برادرزاده ربيع بوده؛ وَ كَانَ مِنْ أَصْحَابِ الْبَرَانِسِ؛ مرحوم مجلسى مى‏فرمايند: در آن زمان يك گروهى بودند كه عمده اشتغالشان عبادت بود و كلاه مخصوصى هم سرشان مى‌گذاشتند كه به آن «بُرنُس» مى‏گفتند. به اين افراد كه متمحض در عبادت بودند و چنين كلاهي بر سر مى‏گذاشتند «أَصْحَابِ الْبَرَانِس» مي‌گفتند.اين تفصيلات كه در اين روايت ذكر شده، مؤيد اين است كه اين نقل دقيق‏تر از ساير روايات است. به هر حال، نوف مي‌گويد: ما چهارنفر براي كارى كه من داشتم، حركت كرديم كه خدمت اميرالمؤمنين(ع) برويم. فَأَقْبَلْنَا مُعْتَمِدِينَ لِقَاءَ أَمِيرِ الْمُومِنِينَ(ع)؛ فَأَلْفَيْنَاهُ حِينَ خَرَجَ يَومُّ الْمَسْجِدَ؛ وقتى به منزل امام رسيديم، ايشان به قصد مسجد از منزل بيرون آمده‌ بودند. پس ايشان از جلو، و ما هم به همراه ايشان به سمت مسجد راه افتاديم. فَأَفْضَى وَ نَحْنُ مَعَهُ إِلَى نَفَرٍ مُبَدَّنِينَ؛ در بين راه به عده‏اى برخورد كرديم كه نشسته بودند و مى‏گفتند و مي‌خنديدند؛ عده‏اى كه مُبَدَّنِينَ يعنى چاق و فربه بودند. قَدْ أَفَاضُوا فِي الْأُحْدُوثَاتِ تَفَكُّهاً،  و مشغول داستان‏گويى و جوك‏گفتن بودند تا بخندند و تفريح كنند. وَ بَعْضُهُمْ يُلْهِي بَعْضاً؛ و در اين جا اصطلاح «لهو» آمده است كه مذموم است. به هر حال، اين گروه بيكار نشسته بودند و مى‏گفتند و مى‏خنديدند. فَلَمَّا أَشْرَفَ لَهُمْ أَمِيرُ الْمُومِنِينَ(ع) أَسْرَعُوا إِلَيْهِ قِيَاماً؛ وقتى حضرت علي(ع) به نزديك ايشان رسيدند، آنها  برخاستند و به آقا احترام گذاشتند و سلام كردند. فَرَدَّ التَّحِيَّةَ، حضرت هم جواب سلامشان را دادند و گفتند شما كه هستيد؟ مَنِ الْقَوْمُ؟ آنان در جواب گفتند: أُنَاسٌ مِنْ شِيعَتِكَ يَا أَمِيرَ الْمُؤمِنِينَ(ع)؛ ما گروهى از شيعيان شما هستيم.   عرق شرم! فَقَالَ لَهُمْ خَيْراً؛ ثُمَّ قَالَ يَا هَولَاءِ مَا لِي لَا أَرَى فِيكُمْ سِمَةَ شِيعَتِنَا؟ حضرت فرمود: اگر شما شيعه هستيد، پس چرا من در شما آثار شيعه بودن را نمى‏بينم؟! سيماى شما همانند سيماى شيعيان نيست، وَ حِلْيَةَ أَحِبَّتِنَا أَهْلَ الْبَيْتِ؛ و به زيور كسانى که دوست ما اهل‏بيت هستند، آراسته نيستيد. به نظر مي‌رسد در اين جا با ذكر دو تعبير «شيعه» و «محب» به اين نكته اشاره شده است که «شيعه» اخص از «محب» است. فَأَمْسَكَ الْقَوْمُ حَيَاءً؛ آن‏ها خجالت كشيدند و چيزى نگفتند. نوف مى‏گويد كه جندب و ربيع كه همراه من بودند، جلو آمدند و گفتند: يا اميرالمومنين(ع) شما گفتيد صفات و آثار شيعه در اين‏ها نيست؛ مگر صفات شيعه چيست كه در اين‏ها نبود؟ حضرت از جواب طفره رفتند و فرمودند: اتَّقِيَا اللَّهَ أَيُّهَا الرَّجُلَانِ وَ أَحْسِنَا؛ در نهج‏البلاغه نيز آمده است که وقتي همام گفت وصف متقين چيست، حضرت ابا كردند؛ ولي او اصرار كرد. اما در اين روايت مى‏گويد كساني كه اين سؤال را پرسيدند جندب و ربيع بودند. به هر حال، حضرت از جواب آن دو امتناع كردند و فقط فرمودند: تقوا داشته باشيد؛ چون  فَإِنَّ اللّهَ مَعَ الَّذِينَ اتَّقَوْا وَ الَّذِينَ هُمْ مُحْسِنُونَ. آن دو هم ديگر چيزى نگفتند.فَقَالَ هَمَّامُ بْنُ عُبَادَةَ وَ كَانَ عَابِداً مُجْتَهِداً، اما همام، برادرزاده ربيع که جوان‌تر از آن‏ها بود، سماجت بيشتري از خود نشان داد، جلو آمد و با اصرار گفت: أَسْأَلُكَ بِالَّذِي أَكْرَمَكُمْ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ خَصَّكُمْ وَ حَبَاكُمْ وَ فَضَّلَكُمْ تَفْضِيلًا إِلَّا أَنْبَأْتَنَا بِصِفَةِ شِيعَتِكُمْ؛ همام حضرت را قسم داد و گفت: شما را قسم مي‌دهم به كسى كه اين مقام و اين ويژگى‏ها را به شما عنايت كرده و شما را بر ديگران برترى داده، براى ما بگوييد كه صفت شيعيان چيست؟ وقتى همام اصرار  كرد، حضرت فرمود: لَا تُقْسِمْ. مرا قسم نده،  به شما مى‏گويم. فَسَأُنَبِّئُكُمْ جَمِيعاً، حالا كه اصرار مى‏كنيد، مى‏گويم. وَ أَخَذَ بِيَدِ هَمَّامٍ؛ حضرت دست همام را گرفت و وارد مسجد شدند. فَدَخَلَ الْمَسْجِدَ؛ فَسَبَّحَ رَكْعَتَيْنِ أَوْجَزَهُمَا وَ أَكْمَلَهُمَا، دو ركعت نماز _‌كه ظاهراً نماز تحيت بوده_ خواندند، وَ أَقْبَلَ عَلَيْنَا وَ حَفَّ الْقَوْمُ بِهِ؛ حضرت بعد از اتمام نماز نشستند و رو به طرف ما كردند، در حالى كه مردم ديگر هم اطراف حضرت جمع شده بودند. فَحَمِدَ اللَّهَ وَ أَثْنَى عَلَيْهِ وَ صَلَّى عَلَى النَّبِيِّ(ص)، آن گاه حضرت خطبه خود را با حمد و سپاس الهى و صلوات بر پيامبر اكرم(ص) آغاز كردند.    فلسفه خلقتحضرت امير(ع) در ابتداي اين خطابه طي مقدمه‌اي مشروح به فلسفه خلقت انسان و تكاليف او در برابر خدا مي‌پردازند و مي‌فرمايند تكليف‏هايى كه خداوند براى ما قرار داده است، به خاطر اين نبوده كه خواسته‏هاى او را تأمين مى‏كند، نياز او را برطرف مى‏كند، يا مشكلى را از مشكلات او حل مى‏كند. او هيچ نيازى به هيچ كس ندارد. خداوند ما را خلق كرده، روزى ما را هم ضمانت كرده، تكاليف را هم براى ما معين كرده، فقط براي اين‏كه او را عبادت كنيم، تا به اين وسيله به او تقرب جوييم و لياقت رحمت خاص او را پيدا كنيم. فَإِنَّ اللَّهَ جَلَّ ثَنَاوهُ وَ تَقَدَّسَتْ أَسْمَاوهُ خَلَقَ خَلْقَهُ فَأَلْزَمَهُمْ عِبَادَتَهُ وَ كَلَّفَهُمْ طَاعَتَهُ؛ خداوند انسان‏ها را خلق كرد، و آن‏ها را مكلف كرد كه او را پرستش كنند و اوامر او را اطاعت كنند. وَ قَسَمَ بَيْنَهُمْ مَعَايِشَهُمْ؛ معيشت و روزى‏شان را هم بين ايشان تقسيم كرد. وَ وَضَعَهُمْ فِي الدُّنْيَا بِحَيْثُ وَضَعَهُمْ؛ اين فراز اشاره به تقديرات الهى است. هر انسان در اين عالم در موقعيت جغرافيايي و اجتماعي خاصي قرار مى‏گيرد. هر انسان  يا مرد است و يا زن، در زمان و محل خاصي به دنيا مى‏آيد، در جايي رشد و نمو مى‏كند و شرايط و موقعيت‏هاي اجتماعى مشخصي براي او وجود دارد. من در ايران و از يك پدر و مادر مسلمان به دنيا آمده‌ام، کسي ديگر در جاي ديگري با ويژگى‏هاى ديگرى به دنيا آمده است؛ اما هيچ يك از اين موارد ملاك تكليف نيست. كسى چنين تكليفى ندارد که تو بايد امريكايى بشوى يا بايد ايرانى بشوى! اين‏ها تقديرات خداست. خداوند روزى‏ بندگان را تقسيم كرده است. حال اگر كسى از راه حلال روزي خود را طلبيد، از روزي حلال استفاده مى‏كند و اگر از راه حرام روزي خواست، به جايش روزي حلال از روزى حرام بهره‌مند مي‌شود. اما كسى بى‏روزى نمى‏ماند.   خدای غنی وَ هُوَ فِي ذَلِكَ غَنِيٌّ عَنْهُمْ لَا تَنْفَعُهُ طَاعَةُ مَنْ أَطَاعَهُ وَ لَا تَضُرُّهُ مَعْصِيَةُ مَنْ عَصَاهُ مِنْهُمْ؛ هر كس خدا را اطاعت كند، نفعى  به خدا نمى‏رساند و كسى كه خدا را معصيت كند، ضررى به خدا نمى‏زند. لَكِنَّهُ عَلِمَ تَعَالَى قُصُورَهُمْ عَمَّا تَصْلُحُ عَلَيْهِ شُئُونُهُمْ وَ تَسْتَقِيمُ بِهِ دَهْمَاوهُمْ فِي عَاجِلِهِمْ وَ آجِلِهِمْ، اما خداوند مى‏دانست كه اگر انسان‏ها به خود واگذاشته شوند، هدايت نشوند، امر و نهى نشود و دستوراتي به آن‏ها داده نشود، نمى‏توانند در دنيا و آخرت به اهدافى كه براي آن آفريده شده‌اند ، برسند. فَارْتَبَطَهُمْ بِإِذْنِهِ فِي أَمْرِهِ وَ نَهْيِهِ فَأَمَرَهُمْ تَخْيِيراً وَ كَلَّفَهُمْ يَسِيرا؛ براى اين‏كه آن‏ها بتوانند راه سعادت خود را پيدا كنند و بدانندچه بايد بكنند كه هم در دنيا سعادت‏مند شوند و هم در آخرت؛ أَمَرَهُمْ؛ خداوند دستوراتى به انسان‏ها داده است، كه البته بايد با اختيار خودشان به اين دستورات عمل كنند، چون انسان مجبور نيست. وَ كَلَّفَهُمْ يَسِيراً؛ خداوند تكاليف آسانى هم برايشان مقرر فرموده است. در قرآن هم داريم كه: يُرِيدُ اللّهُ بِكُمُ الْيُسْرَ وَ لا يُرِيدُ بِكُمُ الْعُسْرَ2؛ خدا تكليف مشکل از كسى نخواسته است و آنچه را كه به اشخاص محول كرده است، كارهاى‏سبك و آساني است؛ در عين حال، براى همين كارهاى آسان ثواب‏هاى بسياري مقرر فرموده است.   تمييز بين عابد و عاصی حال، وقتى انسان‌‏ها اختيار داشتند كه به دستورات خداوند عمل كنند يا نكنند، طبعاً عده‏اى امر خدا را اطاعت مى‏كنند و عبادت او را انجام مى‏دهند و عده‏اى نيز تنبلى مى‏كنند و كمتر انجام مى‏دهند. اين جاست که بايد براي انجام تکاليف يا تخلف از آن بين انسان‏ها در پاداششان فرق گذاشته شود. وَ أَمَازَ سُبْحَانَهُ بِعَدْلِ حُكْمِهِ وَ حِكْمَتِهِ بَيْنَ الْمُوجِفِ مِنْ أَنَامِهِ إِلَى مَرْضَاتِهِ وَ مَحَبَّتِهِ وَ بَيْنَ الْمُبْطِئِ عَنْهَا وَ الْمُسْتَظْهِرِ عَلَى نِعْمَتِهِ مِنْهُمْ بِمَعْصِيَتِهِ؛  كسى كه با سرعت به طرف رضاى خدا حركت مى‏كند، با كسى كه با كندى و تنبلي حركت مى‏كند، يا حتى از نعمت‏هاى خدا سوء استفاده مى‏كند و آن‏ها را در راه معصيت به كار مى‏برد، بايد بين اين دو فرق گذاشته شود. فَذَلِكَ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ: أَمْ حَسِبَ الَّذِينَ اجْتَرَحُوا السَّيِّئاتِ أَنْ نَجْعَلَهُمْ كَالَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ؟ خداوند مى‏فرمايد: آيا كسانى كه مرتكب گناه مى‏شوند و نعمت‏هاى ما را در راه معصيت به كار مى‏گيرند، توقع دارند كه ما آن‏ها را مثل كسانى قرار بدهيم كه اهل ايمان و عمل صالح هستند و گناهى مرتكب نمى‏شوند؟ آيا آنان فكر مى‏كنند بايد مساوي باشند؟ سَواءً مَحْياهُمْ وَ مَماتُهُمْ؛ آيا آنان مي‌پندارند که در اين عالم و در عالم آخرت، يكسان هستند؟ اين سوالى است از وجدان و عقل انسان؛ يعنى آيا شما فكر مى‏كنيد خداى حكيم با آدمي عاصى و فاسد، همانند کسى كه خدا را عبادت مى‏كند و منتظر است ببيند رضاى خدا در چيست تا براي جلب آن تلاش كند، يکسان رفتار مي‌كند؟ ساءَ ما يَحْكُمُونَ؛ خيلى بد قضاوتى است، اگر كسانى اين گونه فكر كنند.   خداوند نيازمند به عبادت ما؟! به هر حال، اين مقدمه كه در اينجا نقل شد به فلسفه آفرينش انسان، فلسفه تكليف انسان و فلسفه عبادت و اطاعت از خدا اشاره مختصري داشت. البته جا دارد فضلا، دانشمندان و نويسندگان به تبيين اين مساله به زبان‌هاي مختلف و در سطوح گوناگون اهتمام داشته باشند. زيرا امروزه يكى ‏از دام‏هاى شياطين همين موضوع است كه: خدا چه احتياجى به عبادت ما دارد، مخصوصاً بعضي از تكاليفي كه در ظاهر تكاليف سختى است. مثلاً چرا ما بايد 30 روز، در هواي گرم تابستان روزه‌بگيريم؟! گمان نكنيد اين يک تصور خام يا يک احتمال خيالي است. چندي پيش، يك استاد دانشگاه، به همراه خانمش از يكى از شهرهاى دوردست، با اصرار وقت گرفته بودند تا سؤالات خود را مطرح كنند. اصل حرف آن استاد اين بود که: من خدا را قبول دارم، و مي‌دانم كه اين عالم بدون آفريننده نيست؛ اما دين را اين‌گونه ‏كه شما تعريف مى‏كنيد، نمي‌فهمم. چرا خدا انسان‌ها را مى‏ترساند كه اگر چنين بكنيد شما را به جهنم مى‏برم؟ خدا چه احتياجى به اين عذاب كردن بندگان دارد؟ خدايي كه ما را خلق كرده، رحمت دارد و مهربان است. ما هم چند روزى در اين دنيا زندگى مى‏كنيم و هر چه به عقلمان رسيد عمل مى‏كنيم. اما اين تکاليف و تهديدها براى چيست؟ اين استاد دانشگاه مي‌گفت: من مسلمانم؛ به جبهه هم رفته‏ام؛ نماز هم مى‏خوانم؛ نه به خاطر ترس از جهنم؛ نه، چون از نماز خوشم مي‌آيد. گاهى هم با دوستانم به مسجد مي‌روم. بعد از نماز حالت آرامشي هم پيدا مى‏كنم؛ گاهى هم اگر خسته باشم، نماز نمى‏خوانم. ولى نمى‏توانم بفهمم كه خدا چرا اين تكليف را براى من معين مى‏كند و چرا مى‏گويد اگر آن را انجام ندهي، تو را به جهنم مى‏برم. سرّش تكليف و عذاب چيست؟ اين استاد دانشگاه اين حرف‌‏ها را جدى مى‏گفت واز اين نمونه‏ها در بين جوان‏ها، به خصوص در ميان تحصيل‏كرده‏ها وجود دارد. بنا بر اين به جاست كه اين مساله به زبان‌هاي مختلف و در سطوح گوناگون تبيين شود.   گام اول: معرفت شايد اين که اميرالمومنين(ع) قبل از بيان اوصاف شيعه، ابتدا اين مطالب را ذكر مى‏كنند، به خاطر اين باشد كه انسان قبل از اين‏كه به عمل بپردازد، بايد معرفت و ايمانش را نسبت به خدا تقويت كند؛ بايد بداند كه رابطه او با خدا چيست؛ بايد بفهمد كه هستى‏اش متعلق به خداست؛ او حقى بر خدا ندارد؛ بلكه خداست كه هر حقى دارد و بداند خدا از او هيچ‌چيزي براى خودش نمى‏خواهد، و هر تكليفي معين كرده، فقط به نفع خود انسان است، و نفعى عايد خدا نمى‏شود. ضررى هم به خدا نمى‏رسد كه بخواهد به خاطر تخلف از تكاليف انتقام بگيرد. نه! در واقع عذاب جهنم هم نتيجه‌ي عمل خود انسان است. هم چنان ‏كه ثوابى هم كه عايد انسان مى‏شود، نتيجه رفتار خود اوست كه در آن عالم به صورت نعمت‏هاى بهشتى به او بر مى‏گردد. اين را ما بايد بفهميم كه رابطه ما با خدا، رابطه‏اى است كه از جانب او تمامش رحمت و لطف است. هر چه بدبختى است، ما خود، فراهم مى‏كنيم. ما هستيم که خود را  از نعمت‏هاى بى‏شمارى محروم مي‌كنيم كه حتي نمي‌توانيم كيفيت يكى از آن‏ها را هم به درستي درك كنيم؛ چه رسد به آنچه خداوند در عالم ابدي قرار داده است. راهى كه ما بايد بپيماييم، راه عبادت و اطاعت خداست و كسانى كه از اين راه خارج مى‏شوند، نه تنها ضررى به خدا نمى‏زنند، بلكه به خودشان خسارت وارد مى‏كنند و روزى حسرت كج‏روى‏هاى خود را خواهند خورد؛ روزى كه ديگر بازگشتى ندارد؛ آن روز است كه «عذاب حسرت» از عذاب جهنم برايشان سخت‏تر خواهد بود. بعضي از ما گمان مي‌كنيم به خاطر دو ركعت نماز يا عبادت مختصر ديگري مثل يك زيارت امام رضا(ع) بر خدا و امام منتى داريم؛ حقيقت اين است که بايد بسيار شاكر امام(ع) باشيد كه به ما اجازه زيارت داده است. در واقع توفيق نصيب ما شده كه به پابوس حضرت برويم و در اثر آن، چه كرامت‌ها، ارزش‌ها و ثواب‏هايى عايد ما خواهد شد. اين که هفته‌اي يک بار خدمت حضرت معصومه? عرض ادب مى‏كنيم، هيچ منتي ندارد. بايد افتخار كنيم كه ما را به آستانه‌اش راه مى‏دهند و اگر عنايتى بكنند و توجهى بشود بايد كلاه‏مان را به عرش بيندازيم. نه تنها ما منتى نداريم، كه همه‌ي منت‏ها براي خداست. اوست كه اين نعمت‏ها را در اختيار ما قرار داده است. ما بايد شاكر باشيم و از اين‏كه نمي‌توانيم شكر نعمت‏هاى او را به جا بياوريم خجل باشيم. واى بر ما آن وقتى كه اين نعمت‏ها را در راه معصيت صرف كنيم!    1. بحارالأنوار، ج 65، ص 192، باب صفات الشيعة و أصنافهم. 2. بقره / 185.





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 177]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن