واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
موسوی در برهه حساس پایان جنگ، به دلیل اختلاف با برخی مسؤولان، بدون در میاننهادن با امام استعفاء داد که امام در پیامی به وی... بسم ربّ الشّهداء در دوم خرداد 76 تیم تبلیغی خاتمی به فراخور سلایق طبقات مختلف مردم بسته به خواستههای هر قشری به شعارسازی و چاپ پوستر اقدام نمودند؛ مثلاً در مناطق محروم و متوسطنشین بر خلاف مناطق مرفه که با انتشار تصاویر پرزرق و برق و تمام رنگی با کاغذ اعلا به جلب نظر آنان میاندیشیدند، با درنظرگرفتن مطالبات معیشتی مردم که در دولت رفسنجانی کمتوجهی به آنها شده بود و با یادآوری دولت جنگ که بنا بر اقتضاء زمان جنگ، مسئولان را به ایجاد شرایط خاص معیشتی واداشته بود، عکسهای «محمد خاتمی» را به همراه نخست وزیر آن دولت انتشار دادند. خاتمی در دوران دولتش با تکیه بر شعارهای وارداتی که منعطف به مکتب «لیبرال دمکراسیِ» غرب بود، به قول خودش بیشتر به توسعه سیاسی پرداخت و با تمرکز بر مطالبات قشری مرفه و روشنفکرنما، از مطالبات عمومی مردم از جمله مطالبات معیشتی آنان و رویکرد سازندگی و عمران نظام چشمپوشی کرد که همین عدم پرداختن جدّی به امور زیربنایی معضلاتی چون کمبود بنزین و گاز و برق را در ابتدای دولت نهم دامنگیر این دولت کرد. میل خاتمی به جهانگردی و گفتگوهای توهم انگیز با غربیها و پرداختن او به مسائل حاشیهای به وضعیتی منجر شد که مردم در انتخاباتهای اواخر دولتش به خصوص در انتخابات مجلس هفتم و ریاست جمهوری نهم به نظر وی و مدعیان اصلاحات توجهی نکردند و مثلاً «مصطفی معین» که در دور اوّل نماینده خاتمی به حساب میآمد، کمتر از 9% آراء را بدست آورد. در دور دوم نیز خاتمی هوادارانش و سایر مردم را در بیانیههایش بنا بر آنچه که او ادعا میکرد، برای «جلوگیری از اختناق و نمردن امید» از رأی به «احمدینژاد» بر حذر داشت و به رأی دادن به «رفسنجانی» ترقیب کرد. حال که پیشگوییهای مِستر خاتمی رنگ باخته است. وی برای جلب آرای عمومی بار دیگر رنگ به رنگ شده است و به پنهانشدن در پشت دولتِ جنگ و سخن از اوضاع معیشتی ویژه آن دوره و نسبتدادن آن به خصوصیت فردی نخست وزیر وقت روی آورده است.خاتمی ترجیح میدهد که از زمان دولت خودش که کمترین پیامد آن طرحهای تعطیلشده و افزایش نرخ بیکاری و عقبگرد از حقوق زیربنایی مردم کشورمان چون انرژِی هسته ای بوده است، کمتر سخنی گفته شود و بیشتر به دولت زمان جنگ پرداخته شود. با توجه به همراهی سیاسی دوست و همجناحی وی یعنی «میرحسین موسوی» در این پروژهء تبلیغی، نظری به شرایط زمان جنگ و مقایسه آن با امروز خالی از لطف نیست. آیا میرحسین میتواند کشور را به شرایط زمان جنگ بازگرداند؟! مقتضیات ایجاب میکرد که تمام مسئولان نظام با ایجاد تمرکز بی سابقه دولتی برای کنترل بازار در زمان بحرانی جنگ شرایط ویژه ای را در کشور حاکم کنند که منجر به مدیریت اقتضایی اقتصاد کشور شد که آن شرایط عبارتند از:1 – انحصار مطلق دولت بر صادرات و واردات کشور. 2 – به دلیل جنگ تحمیلی درآمدهای کشور به هزینههای جاری و روزمره مردم اختصاص مییافت و هزینه های سازندگی و عمرانی تقریباً صفر و بسیار ناچیز بود.3 – اکثر کالاهای مصرفی مردم حتی دستمال کاغذی در سبد حمایتی دولت و شامل پرداخت یارانه میشد.4 – تعزیرات حکومتی با بیشترین اختیارات و بدون منع قانونی در دست دولت بود و آن را بر تمام بازار مسلط کرده بود. 5 – فرهنگ قناعت و سادهزیستی و کممصرفی در عموم مردم حاکم بود و به عنوان نمونه سرانه مصرف مواد غذایی مانند گوشت و لبنیات در آن زمان کمتر از یک دهم حداقل مصرف کنونی کشور بود.حال با وجود بازخوانی بیبازگشت اصل 44 قانون اساسی که با تمام اقتضائات زمان جنگ در تضاد است و در صورتی که حتی خاتمی در زمان دولتش با تصویب قانون توسعه چهارم (که دولت کنونی نیز ملزم به اجرای آن است)، با نفی تصدی دولت بر بازار و منع دولت از دخالت در صادرات و واردات و قیمت گذاری و حذف بخشی از یارانهها، حاکمیت دولت را به کمترین رساند، چگونه از بازگشت شرایط اقتصادی زمان جنگ سخن می گوید؟! خاتمی که سیاستهای حمایتی دولت نهم را همچون «سهام عدالت» و افزایش مستمری مددجویان و کارمندان را گداپروری میداند، چگونه دم از اقتصاد کاملا ً دولتی زمان جنگ می زند؟! آیا این همراهی میرحسین موسوی در دورهگردی خاتمی و وعده های نشدنی زمان جنگ را به مردمدادن را نباید به جز راهکاری غیراخلاقی برای تبلیغ مدعیان اصلاحات دانست؟! میرحسین موسوی که در سکوت چندین سالهاش هاله ای از ابهام را به دنبال دارد، چه برنامهای دارد؟! صرفاً تکیه بر دوران بیبازگشت نخستوزیری که تمام مسؤولان چنین شرایطی را به وجود آورده بودند، کفایت نمی کند؟!اگر چه میرحسین در رییس جمهور شدن جدّی نیست، ولی بازی اینچنینی با افکار عمومی، اهانت به شعور سیاسی مردم است. در بُعد اصول گرایی و پایبندی به شعارهای انقلاب نیز سکوت همراه با تأیید وی در دوران دولت رفسنجانی و خاتمی و همصدا نشدن وی با عدالتخواهی رهبر معظم انقلاب و متعرضنشدن وی با اشرافیگری و ریختوپاش دوستانش همه نکاتی است که جای ابهامی باقی نمیگذارد. جناب میرحسین موسوی بر خلاف دوران بازنشستگی طولانیاش که به برپایی گالری نقاشیهایش سرگرم است، در بُعد مدیریتی چنین آرام و متین همیشه عمل نکرده است؛ مثلا ً در برهه حساس پایان جنگ که انسجام اجتماعی کشور در تهدید بود، به دنبال اختلاف با برخی از وزیرانش و دیگر مسؤولان نظام، بدون در میان گذاشتن با امام، استعفاء داد و همین نیز منجر به دلرنجی و تندی حضرت امام به وی شد که در پیامی خطاب به وی فرمودند: بسم الله الرحمن الرحیم جناب آقای موسوی! نخست وزیر محترم! نامه استعفای شما باعث تعجب شد. حقّ این بود که اگر تصمیم بدین کار داشتید، لااقل من و یا مسؤولین رده بالای نظام را در جریان میگذاشتید. در زمانی که مردم حزبالله برای یاری اسلام، فرزندان خود را به قربانگاه میبرند، چه وقت گله و استعفاء است؟! شما در سنگر نخست وزیری، در چهارچوب اسلام و قانون اساسی، به خدمت خود ادامه دهید. در صورتی که نسبت به بعضی از وزراء به توافق نمیرسید، چون گذشته عمل میشود. این حق قانونی مجلس است که به هر وزیری که مایل بود، رأی دهد. تعزیرات از این پس در اختیار مجمع تشخیص مصلحت است، که اگر صلاح بداند، به هر میزان که مایل باشد در اختیار دولت قرار خواهد داد. همه باید به خدا پناه ببریم و در مواقع عصبانیت دست به کارهایی نزنیم که دشمنان اسلام از آن سوء استفاده کنند. مردم ما اینگونه مسائل در طول انقلاب زیاد دیدهاند، این حرکات هیچ تأثیری در خطوط اصیل و اساسی انقلاب اسلامی ایران نخواهد داشت. از آنجا که من به شما علاقه مندم، إن شاء الله عندالملاقات مسائلی است که گوشزد می نمایم. والسلام. 15/6/67 روح الله الموسوی الخمینی (صحیفه امام، ج21، ص 123) البته نمیشود منکر خدمات آقای موسوی شد، ولی ایشان تنها کسی نیست که امروز نسبت به پایبندیشان به شعارها و ارزشهای انقلاب تردیدهای جدّی وجود دارد. دستکِشی مدعیان اصلاحات از شعارهایی مانند «جامعه مدنی» و توسعه سیاسی و پنهانشدن خاتمی در ورایِ میرحسین موسوی و سر دادن شعارهای معیشتی گویای بن بست تئوریک در اردوگاه مدعیان اصلاحات است که به هر قیمتی در صددند در مقابل محبوبیت روزافزون دولت «دکتر احمدی نژاد» خود را بالا بکشد و جاماندگی خود را در نظرسنجیها از رئیس جمهور محبوب جبران نمایند. بجا بود به جای این رنگبهرنگ شدنها، مدعیان اصلاحات به صف مردم میپیوستند و به طور راستین خود را اصلاح میکردند چراکه سنت خداوندی چنین است که هر که رابطه خویش با خدا را اصلاح کند، خدا نیز رابطه او با بندگانش را سامان میبخشد.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 475]