واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
حجتالاسلام جواد طاهري، امام جمعه بخش فهرج بم ساعت 21:10 دوشنبه شب، دوم ارديبهشت ماه از مقابل دبيرستان شبانه دخترانه آسيه به وسيله سه فرد مسلح ربوده شد كه البته با تلاش و اقدامات اطلاعاتي عملياتي سربازان گمنام امام زمان (عج)، عناصر اصلي گروگانگير دستگير و اشرار متواري در پاكستان مجبور شدند و امام جمعه فهرج و يك تبعه ژاپني را آزاد كنند. همزمان با این عمل غیرانسانی، تحلیلها و گمانههای زیادی بر روی خروجی پایگاههای خبری و تحلیلی قرار گرفت تا اینکه حدود دو ماه بعد، خبر آزادی امام جمعه ربوده شده و استقبال بینظیر مردم از حجتالاسلام طاهری در رسانهها درج شد.امام جمعه جوان فهرج طی گفتگوی تفصیلی و خواندنی از ماجراهای طلبهشدن خود، عزیمت به فهرج، ابتکارات تبلیغی و جریان ربودهشدن خود پرده برداشت.توجه خوانندگان گرامی را به این گفتوگو جلب مینماییم. (س)- در مورد ربوده شدن شما سخن بگوییم. آیا قبل از این اتفاق، تهدیدی متوجه شما نشده بود؟حدود 8 ماه پیش نامهای به دستم رسیدکه «فلانی! ملاّهایت را جمع کن برو و فقط دو هفته فرصت داری.» (س)-نامه به امضای فرد خاصی رسیده بود؟خیر، امضا و تاریخ نداشت و ما هم اعتباری برایش قایل نشدیم، تا اینکه بعد از یک ماه، دفتر امام جمعه به سرقت رفت و امکانات رایانهای ما را دزدیدند. (س)- یعنی شما رابطهای بین نامه تهدید و سرقت از دفتر میدانید؟نه! البته میشد ارتباطاتی را محتمل دانست، اما تصور ما این بود که دزدی به کاهدان زده است و نگران اتفاق خاصی نبودیم. (س)- چه زمانی شما را ربودند؟دوم اردیبهشت امسال (س)- جزئیات آن را توضیح دهید؟ما طرحی مبنی بر، برگزاری نماز جماعت مغرب و عشا در مدارس شبانهروزی و برگزاری جلسه پرسش و پاسخ داشتیم. آن شب بعد از برگزاری جلسه پرسش و پاسخ در دبیرستان دخترانه آسیه، متوجه پنچر شدن ماشینی که قرار بود سوار آن بشوم، شدیم، حین تعویض تایر ماشین توسط راننده، از پشت توسط یک نفر که اسلحه داشت، تهدید شدم؛ البته در آغاز فکر کردم یکی از برادران بسیج است و دارد شوخی میکند. اما برگشتم دیدم سه نفر با لباس بلوچی، صورتهای پوشیده و مسلح روبروی من هستند و بعد از مدت کوتاهی یک نفر از طرف دیگر آمد که صورتش را نپوشانده بود.سبیلهای کلفت و کشیده و صورت لاغر و خشنی داشت که فهمیدم رییسشان است. به سمت او رفتم و گفتم که مشکلتان چیست؟ گفت:« ساکت! سوار شود.» همان لحظه یک پژو آمد جلوی من ترمز کرد که مرا سوار کند. وقتی دیدم حاضر به گفتوگو نیست با او درگیر شدم و اسلحهاش را گرفتم و کشیدم و ناگهان اسلحه از دست او رها شدو ظاهراً او بیشتر از من اضطراب داشت. تا اسلحه رییسشان را گرفتم، آن سه نفر از پشت به من حمله کردند، عمامه و عینکم افتاد، پیراهنم پاره شد و با ضرب و شتم مرا سوار ماشین کردند، دست و پایم را بستند و گفتند که ما گروه عبدالمالک هستیم و خوب به چنگ ما افتادی. در طول راه هم گاهی ضرب و شتم میکردند، در طول راه اینها با هم بلوچی صحبت میکردند تا اینکه شب به یک روستای لب مرز رسیدیم. البته آنها مدعی شدند که آنجا افغانستان است، اما با توجه به برقکشی روستا، متوجه شدم که هنوز از ایران خارج نشدهایم. (س)- در طول راه به هیچ ایست و بازرسی برخورد نکردید؟اینها تماماً از بیراههها حرکت میکردند و بیراههها را میشناختند. (س)- بعدش چه شد؟نزدیکی روستا ایستادند و ماشین را تحویل چند موتوری که منتظر ما بودند، دادند و بقیه راه به سمت کوه با موتور طی شد تا اینکه ادامه راه با موتور هم ممکن نبود پیاده ادامه راه را پیش گرفتیم. (س)- شما در طول مسیر چیزی نمیگفتید؟نه! فقط ذکر میگفتم. البته خودشان هم صحبت نمیکردند. التهاب خاصی بر آنها حاکم بود و با سرعت، کارها را ادامه میدادند و حرکت از این کوه به آن کوه انجام گرفت تا اینکه در روز پنجم، درگیری شد. س)- خوراک شما در این مدت چه بود؟ خیلی فضای غذا خوردن نبود. چند تکه نان مانده و کنسرو به همراه داشتند ولی چیز زیادی نمیخوردیم و آثار فشار جسمی که در آن چند روز بر من وارد شد هنوز برقرار است و دستم ارتعاش دارد البته خودشان هم چیز زیادی نمیخوردند و با فلاکت و بدبختی ادامه میدادند. (س)- ماجرای درگیری که گفتید چه بود؟ نزدیک غروب یک وانت به سمت ما آمد که معلوم شد، افراد نیروی انتظامی هستند. بعد ازاینکه نزدیک ما شدند درگیری آغاز شد و ربایندگان بعد از مقداری درگیری از تاریکی شب و نیز احتیاط نیروی انتظامی برای حفظ گروگان، برای فرار استفاده کردند و با بر جای گذاشتن موتور و برخی تسلیحات فرار کردند و با پای پیاده در این کوهها حرکت میکردیم که شرایط سختی بود و بعد از یک هفته وارد افغانستان شدیم. (س)- برای ربایندگان هم شرایط سختی بود؟-برای آنها هم شرایط سختی بود منتها اولاً عادت داشتند و ثانیاً گاهی تریاک میخوردند. (س)-حضور شما در افغانستان هم مخفیانه بود؟بله، آنجا نیز پیاده و سواره از بیراههها حرکت میکردیم تا اینکه بعد از حدود 4 روز وارد پاکستان شدیم که آنجا توریست ژاپنی را هم که در بم ربوده بودند، حضور داشت. آنجا یک ملایی بود که اصرار داشت مرا ارشاد کند و من در گفتوگوهای خود با او متوجه شدم که شیعه و سنی خیلی به هم نزدیکاند و اشتراکات زیادی دارند و برخی بدون اطلاع دقیق از مبانی فقهی و کلامی شیعه، مطالبی را به شیعه نسبت میدهند که جزو عقاید ما نیست. (س)- مثلاً چه مطالبی؟ مثلاً میگفتندکه شیعه قائل به خدایی حضرت علی (ع) است!! یا اینکه میگفتند: ما معتقدیم جبرئیل، قرآن را میخواست به حضرت علی (ع) بدهد، اشتباهی به پیغمبر داد!! و یا برخی مطالب شرمآور در خصوص عایشه را جزو اعتقادات شیعه میدانستند در حالی که هیچکدام این مطالب جزو اعتقادات شیعه نیست. (س)- موضع آنها در برابر پاسخهای شما چه بود؟وقتی من این مطالب را انکار میکردم، میگفتند که « تو میترسی و داری تقیه میکنی» و من به آنها گفتم که خودتان دیدهاید که از آغاز ماجرای ربودن تا الان یک لحظه نترسیدم. (س)- رابطه شما با گروگان ژاپنی چگونه بود؟اسم او ساتوشی ناکامورا بود من دیدم روحیهاش گرفته است و لذا با او شوخی میکردم. زبان مشترکی که هر دو با آن آشنا بودیم، انگلیسی بود و برای او لطیفه تعریف میکردم، اما تبدیل کردن لطیفههای فارسی به انگلیسی باعث بیمزه شدن آنها میشد(!) (س)- با هم گفتگوی عقیدتی هم میکردید؟ تلاش من این بود که به او روحیه بدهم. به او گفتم نگران نباش و نباید گریه بکنی، خداوند من و تو را برای این سختی انتخاب کرده است و ما میتوانیم در این سختی، درسهای زیادی بگیریم. (س)- دین او چه بود؟لائیک بود. و میگفت که در سیستم ژاپن، هیچ جایگاهی برای دین در نظر گرفته نشده است. از همین رو وقتی درباره کرامت ستارگان و عظمت خلقت صحبت میکرد از او درباره خالق اینها سئوال کردم و این پرسش عمیقاً وی را به فکر فرو برد و موحد شد. (س)- کل ماجرای ربوده شدن شما تا آزادیتان چقدر طول کشید؟57 روز (س)- چطور آزاد شدید؟با تدبیر دولت و وساطت ریش سفیدها و بدون دادن هیچ گونه باجی به ربایندگان این کار صورت گرفت و من همین جا از بزرگوارانی که تلاش میکردند، مراجع معظم تقلید که دعا و پیگیری کردند و ریشسفیدان شیعه وسنی که در این آزادی نقش داشتند، تشکر میکنم و نکتهای که باید این جا عرض کنم این است که پیروان تمام مذاهب باید به این مسئله توجه داشته باشند که مباحث مذهبی و گرایشهای دینی، ارتباطی به کارهای سیاسی ندارد و کار یک مبلغ روحانی شیعه همچون یک مولوی سنی، تبلیغ دین است. (س)- واکنش مردم فهرج به آزادی شما چگونه بود؟این را باید از زبان مردم بشنوید ولی خیلی خودشان را به زحمت انداختند و مرا شرمنده خود کردند و به نظر من استقبال بینظیر آنها از یک روحانی و حضور تعداد قابل توجهی از مردم اعم از شیعه و سنی در این استقبال، یک سند تاریخی برای مردم فهرج شد. (س)- با توجه به تجربه سه سالهای که به عنوان یک روحانی در یکی از مناطق محروم داشتهاید، انتظار شما از نهاد روحانیت در خصوص این مناطق چیست؟اولاً خواهش من از علمای معظم، ایجاد دفتر در مناطق محروم است که پناهگاهی برای طرح پرسشهای دینی مردم باشد.ثانیاً ما برای جذب روحانیون درمناطق محروم نیازمند احداث خانه عالم هستیم و برای این مهم باید تدبیر شود. و از سوی دیگر از دوستان روحانی هم تقاضا میکنم که در قم و مشهد مقیم نشوند و برای تبلیغ به مناطق دوردست هجرت کنند. وظیفه ما این است که صدایمان را به گوش هر کسی که کاری از دستش بر میآید برسانیم. (س)- به نظر شما وظیفه روحانیون مستقر در مناطق خاص برای همگرایی و وحدت بین مسلمانان چیست؟بهترین رشتهای که میتوان انسانها را فارغ از اعتقادات دینی و مذهبی، به هم نزدیک کند، محبت است اگر محبت زیاد شود در سایه آن به هم اعتماد و علاقه پیدا میکنند، اعتقادات یکدیگر را با آرامش بررسی میکنند و خودشان بهترین را انتخاب میکنند. لعن و کوبیدن یکدیگر، فضای تحقیق و بررسی علمی را فراهم نمیکند و به عنوان نکته پایانی عرض میکنم: روزی که مسلمانان با هم جمع شوند، روز عزای شیطان است و شیطان از اتحاد مسلمانان میترسد، لذا تا جایی که بتواند اختلافات را بیشتر میکند. از طرفی این اختلافات به نفع دشمن مشترک نیز هست. (س)- یک بازگشت به عقب داشته باشیم، شما در آن 57 روز نترسیدید؟ خیر چون اولاً امید به بازگشت نداشتم و ثانیاً برای من فرقی نمیکرد که کجا باشم. چون در تمام احوال، دل من پر از غم و غصه است و دغدغهها، خواب را از من گرفته است. (س)- چه دغدغههایی؟نگرانی از اوضاع مسلمانان و فاصله گرفتن انسانها از انسانیت، لذا اگر بنده را در قصر ببرند خوش نمیگذرد. دنیا، آن هم در فضایی که امام زمان (عج) غایب است، دوران بحران را پشت سر میگذارد و در شرایط بحرانی به هیچکس خوش نمیگذرد. به خیر ممکن است بگذرد، ولی قطعاً خوش نخواهد گذشت. (س)- بعد از بازگشت به فهرج، خللی در برنامههایتان ایجاد نشد؟نه تنها خللی در کارها ایجاد نشد که با قوت بهتری پیش میرود.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 296]