واضح آرشیو وب فارسی:جام جم آنلاین: اقتصاد - اشتغالزايي، بحران دوران جديد
اقتصاد - اشتغالزايي، بحران دوران جديد
محمد معدلت: امسال مددكاري اجتماعي در ايران 50 ساله ميشود؛ نيم قرني كه در آن اين رشته نتوانسته است جايگاه در خور توجهي بيابد. مددكاري اجتماعي در ايران از سال 1337 به طور آكادميك در كشور بيانگذاري شد اما نبود ارتباطات بينالمللي با دانشگاههاي دنيا، بومي نشدن رشته در داخل، نبود منابع علمي و كتابهاي بهروز، بهروز نبودن اساتيد و مدرسان اين رشته با مباني روز مددكاري و... از مهمترين دلايلي است كه بهرغم سابقه 50 ساله اين رشته، هنوز لزوم مراجعه به مددكاران اجتماعي در ميان خانوادههاي كشور احساس نميشود. دكتر مصطفي اقليما، رئيس انجمن علمي مددكاري اجتماعي ايران و عضو هيات علمي دانشگاه علوم بهزيستي و توانبخشي كه در توسعه اين رشته در ايران نقش قابل تقدير و انكارناپذيري داشته است، روايت جالبي از گذشته رشته مددكاري در كشور و وضعيت فعلي آن دارد. او نيز معتقد است مددكاري در ايران به اندازه 50 سال سابقه خود، رشد نكرده است و بايد براي پيشرفت اين حوزه در كشور تلاش بيشتري كرد.
مددكاري از چه زماني در ايران شكل گرفته است؟
مددكاري اجتماعي در سال 1337 با افتتاح آموزشگاه خدمات اجتماعي راهاندازي شد. رشتهاي كه در آنجا تدريس و آموزش داده ميشد، «خدمات اجتماعي» بود اما فارغالتحصيلان آن به نام «مددكار اجتماعي» شناخته ميشدند. رشته خدمات اجتماعي با تهيه اساسنامه مدرسه خدمات اجتماعي و توسط خانم فرمانفرمايان در نهصد و پنجاه و دومين جلسه شوراي عالي فرهنگ آن زمان به تصويب رسيد. نخستين برنامه آموزشي مددكاري اجتماعي با پذيرش دانشجو در تهران آغاز به كار كرد. به موجب اساسنامه، در آموزشگاه عالي خدمات اجتماعي، پس از آن كه دانشجويان مدت دوسال به تحصيل اشتغال داشتند، به اخذ مدرك فوق ديپلم خدمات اجتماعي نايل ميآمدند. از سال 1344 دوره تحصيل به چهار سال افزايش يافت و نوع مدرك ارائه شده، به كارشناسي خدمات اجتماعي ارتقا يافت. در سال 1349، دوره فوق ليسانس مددكاري اجتماعي با عنوان «مديريت خدمات اجتماعي» به منظور تربيت مددكاراني كه بتوانند علاوه بر اداره و رهبري سازمان رفاهي گسترده و ايفاي نقش مشاوره در موسسات خدمات اجتماعي و انجام پژوهشهاي اجتماعي و فرهنگي، عهدهدار آموزش و تعليم دانشجويان مددكاري در دروس نظري و كارورزي هم باشند، مصوب شد و اين روند ادامه داشت تا اينكه در اوايل انقلاب و در انقلاب فرهنگي، اين آموزشگاه و اين رشته تعطيل و پس از آن به صورت شاخهاي از علوم اجتماعي به نام «خدمات اجتماعي» در برخي از دانشگاههاي ايران تدريس شد. پس از تاسيس دانشگاه علوم بهزيستي و توانبخشي در سال 1370، به علت افزايش جمعيت و ايجاد مسائل و مشكلات اجتماعي و عدم وجود متخصصان در اين زمينه، ايجاد رشته مددكاري اجتماعي جزء اهداف اصلي تشكيل اين دانشگاه قرار گرفت به طوري كه سرپرست دانشگاه پس از پيگيري جهت جمعآوري متخصصان در اين رشته، از بنده كه در آن زمان در دانشگاه ژوسيوي فرانسه مشغول به تدريس بودم، براي تهيه و تدوين رشته مددكاري اجتماعي دعوت به همكاري كرد. پس از قبول اين مسووليت، طرح كارشناسي رشته مددكاري اجتماعي را براي اولينبار در ايران تهيه و تدوين كردم. با توجه به اين كه رشته مددكاري اجتماعي، رشته درمانگر اجتماعي است، با تلاشي كه صورت گرفت، اين رشته به عنوان يكي از رشتههاي شاخه پزشكي شناخته شد. در سال 1373 اولين دوره كارشناسي مددكاري اجتماعي از طريق آزمون سراسري دانشجو پذيرفت. با توجه به نياز جامعه به تخصص بيشتر مددكاران اجتماعي، بنده طرح دوره كارشناسي ارشد را نيز تهيه و تنظيم كردم كه در سال 1376 به تصويب رسيد و اولين دوره كارشناسي ارشد مددكاري اجتماعي از طريق آزمون سراسري گروه پزشكي برگزار شد.
از سال 78 نيز با توجه به نياز مبرم كشور در سطح كلان و رسيدگي مددكاران اجتماعي به امور برنامهريزي و آموزش و مشاوره در زمينههاي مسائل اجتماعي و نياز مبرمي كه به ايجاد دوره دكتراي اين رشته ديده شد، با همكاري ديگر همكاران طرح دكتراي مددكاري اجتماعي را تهيه و تنظيم و به وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشكي ارائه كرديم كه برگزاري اين دوره نيز مورد تاييد قرار گرفت و از سال 84 اجرايي شد و در نهايت ايران جزء 10 كشوري قرار گرفت كه در مقطع دكترا اين رشته را تدريس ميكنند. در اين سالها سعي كرديم اين موضوع را القا كنيم كه مددكاري اجتماعي براي كساني است كه مشكلات و مسائل اجتماعي دارند؛ اين افراد بيمار نيستند و نياز به روانپزشك ندارند. اين موضوع بايد مدنظر قرار گيرد كه بسياري از مشكلات و تبعات را ميتوان با كمك مددكاران حل كرد. پس نقش رشته مددكار اجتماعي با خدمات اجتماعي متفاوت است؛ مددكار سرويس نميدهد بلكه مشاوره ميدهد.
براي اشتغال مددكاراني كه از دانشگاه فارغالتحصيل ميشوند نيز اقداماتي صورت گرفته است؟
ما ابتدا از هر استان در اين رشته در دانشگاه علوم بهزيستي دو دانشجو جذب ميكرديم كه اين تعداد در حال حاضر به يكنفر تقليل يافته است. بنابراين سالي 30 نفر از 30 استان كشور در اين رشته در دانشگاه علوم بهزيستي پذيرش شده كه پس از تحصيل، در استانهاي خودشان مشغول به كار ميشوند؛ چراكه يك مددكار اجتماعي بايد در شهري كه خودش در آن رشد كرده و با آداب و شرايط اجتماعي و فرهنگي آن آشنايي دارد، فعاليت كند. در اين صورت است كه ميتواند با مشكلات اجتماعي مردم بيشتر ارتباط برقرار كرده و آنها را درك كند. در دانشگاه علوم بهزيستي تا امروز يك كارشناس مددكاري بيكار نداشتهايم. براي استخدام و دريافت مجوز فعاليت مددكاران فارغالتحصيل در شهر خودشان، پيگيريهاي لازم را انجام دادهايم. يكي از اقداماتي كه براي اشتغالزايي مددكاران اجتماعي انجام داديم؛ ايجاد رديفهاي شغلي براي آنها در ادارات و نهادهاي مختلف بود تا مددكاران اجتماعي مانند فارغالتحصيلان بسياري از رشتهها در مشاغل بيارتباط مشغول به كار نشوند. پيش از اين، تعريف و چارت سازماني خاصي در خصوص مددكاري در سازمانها وجود نداشت اما در حال حاضر در بسياري از سازمانها مانند ادارات رفاه بانكها رديف مددكاري وجود دارد. پس از بانكها سراغ كلانتريها رفتيم و طرحي ارائه داديم تا در هر كلانتري يك مددكار اجتماعي براي رسيدگي به مشكلات مردم و مشاوره به آنها حضور داشته باشد. يكي از جايگاههاي اصلي حضور مددكاران، كلانتريهاست، چراكه بسياري از دعاوي ناشي از مشكلات و آسيبهاي اجتماعي به كلانتريها ارجاع ميشود و در اين اماكن مددكاران اجتماعي ميتوانند مشاورههاي جدي ارائه دهند. زماني كه آقاي قاليباف در نيروي انتظامي بودند، موضوع حضور مددكاران اجتماعي را در كلانتريها با ايشان در ميان گذاشتيم. آقاي قاليباف نيز كه انسان روشني بودند، در نيروي انتظامي معاونت اجتماعي تاسيس كردند كه اداره كل مددكاري اجتماعي نيز در آن معاونت شكل گرفت. در همين حال، براي تاسيس كلينيكهاي مددكاري تلاش كرديم كه چند سال است در كشور فعاليت ميكنند و كساني كه دچار آسيبديدگيهاي اجتماعي و يا مشكلات خاصي ميشوند، به اين مراكز مراجعه ميكنند و مشاوره ميگيرند. اواخر سال گذشته نيز مصوبهاي را نهايي كرديم كه از سال جاري مددكاران اجتماعي مانند پزشكان پروانه كار دريافت كنند، زيرا مددكاري نيز زيرگروه پزشكي محسوب ميشود.
اين كار چه مزيتي دارد؟
مشاوره در ايران بسيار هزينه دارد به طوري كه مردم بابت مشاوره حاضر نيستند پولي بپردازند. وقتي مددكاران اجتماعي پروانه كار دريافت كنند، مانند پزشكان كه نظام پزشكي دارند و كد نظام ميگيرند، ميتوانند سازمان نظام مددكاري تشكيل دهند و كد نظام بگيرند. در اين صورت، بيمهها ميتوانند با آنها طبق قانون قرارداد ببندند و مردم هزينه بسيار كمي بابت مشاوره مددكاري پرداخت كنند. اين اقدام بزرگي است كه براي مشاوره از طريق دفترچه بيمه اقدام ميشود. اين موضوع قطعا ميتواند در افزايش توجه مردم به مشاورههاي مددكاري موثر باشد كه اين موضوع را در كشور اجرايي ميكنيم.
با اين شرايط كه شما ميگوييد مددكاران نيز مشكل اشتغال دارند.
حدود ششهزار پست مددكاري در ايران داريم اگر تا 30 سال آينده مددكار فارغالتحصيل كنيم و به بازار كار بفرستيم، مددكار بيكار نخواهيم داشت، اما بزرگترين مشكل ما چيست كه باز هم در زمينه اشتغال مشكل داريم؟ مشكل اصلي اين است كه در كشور قانون زياد داريم اما مجري قوانين نداريم. به عنوان مثال در روزنامه آگهي ميكنند مددكار اجتماعي ميخواهيم، بعد كه مراجعه ميكني، ميبيني روانشناس، جامعهشناس و... ميخواهند. وقتي اعتراض ميكنيم به سادگي ميگويند اشتباه شده است. اين اشتباه از سازمان مديريت برنامهريزي نشأت ميگيرد. ما زماني مددكاري در كشور نداشتيم و ميشد با هر نامي مددكار گرفت اما وقتي ما تا دوره دكتراي مددكاري داريم نبايد نامهاي ديگر براي آن ثبت كرد. مصوبهاي در سازمان مديريت ثبت كرديم بر اين اساس كه كسي مددكار است كه حداقل ليسانس مددكاري داشته باشد، اما متاسفانه كساني كه در سازمان مديريت بودند دفترچههاي جديد را دوباره مثل قديم چاپ كردند. ما اعتراض خود را حتي به رياستجمهوري هم رسانديم. گفتند اصلاح ميكنيم اما هنوز اين كار را نكردهاند. مگر ميشود اعلام كنيم روانشناس ميخواهيم ولي جامعهشناس هم بگيريم. وقتي ميگوييم حسابدار ميخواهيم نميشود مهندس ساختمان گرفت. اينجاست كه مشكل ما با كارگزيني تمام ادارات شروع ميشود. موضوع ديگر اين است كه ارتباط دستگاهها در كشور ما كم است. خيليها به ما ميگويند چرا تعداد دانشجويان مددكاري را بيشتر نميكنيد اما به آنها ميگوييم تا زماني كه از اشتغال آنها اطمينان نداشته باشيم اين كار را نميكنيم. البته در برخي دانشگاهها بيتفاوتي مسوولان دانشگاه نسبت به اين موضوع ديده ميشود. آنها ميگويند ما آموزش ميدهيم كار خود را ميكنيم. اشتغال آنها ارتباطي به ما ندارد؛ در حالي كه نبايد بيتفاوت بود. وقتي مددكار ما در فلان استان با هزار شكل مشغول به كار است چطور من يك نفر ديگر را آموزش دهم و وقت او را بگيرم و او را بدون تضمين به بازار كار بفرستم؟ بايد براساس نياز آموزش داد. اين پول و بودجه صرف آموزش ميشود براي چه؟ چرا عمر دانشجو را كه ميتواند به نحوي مفيد براي مملكتش صرف كند هدر ميدهيم؟ ما در دانشگاه علوم بهزيستي سعي كرديم اينگونه نشود. در واقع اين دانشگاه براي مددكاري دانشگاهها محسوب ميشود.
عدهاي اعتقاد دارند مددكاري اجتماعي در كشور به اندازه كافي رشد نكرده است. شما شرايط فعلي را چگونه ميبينيد؟
مددكاري اجتماعي در ايران به اندازه سابقه 50ساله خود رشد نداشته است و به نظر ميرسد بايد كارشناسي دقيقي روي نقاط ضعف، قوت و توانمنديهاي اين رشته در كشور صورت گيرد و متناسب با نتايج بررسيها براي هدفمندتر شدن اين رشته و گسترش كيفي و كمي آن برنامهريزي شود.
پنجشنبه 23 خرداد 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: جام جم آنلاین]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 363]