واضح آرشیو وب فارسی:رسالت: رقيه درويش ميبدى همسر جانباز اعصاب و روان در گفتگو با رسالت :به جانبازان اعصاب و روان كم توجهى مىشود
چطور شد با آقاى فلاح وطندوست جانباز گرانقدر ازدواج كرديد؟
مدتى در سپاه خدمت مىكردم. برادر ايشان هم در سپاه بود. يك روز برحسب اتفاق براى طى مسير پادگان سوار ماشين آقاى فلاح شدم كه قصد داشت برادرش را به پادگان برساند. همين ديدار موجب شد كه چند هفته بعد آقاى فلاح به همراه برادرش براى كسب اجازه خواستگارى به منزل ما بيايند. اين جلسه و جلسات بعدى باعث آشنايى و دوستى عميقى بين دو خانواده شد بهگونهاى كه سه سال ادامه پيدا كرد تا من راضى به ازدواج با آقاى فلاح شدم و ما ازدواج كرديم. علت طولانى شدن اين ماجرا، اختلاف سنى زياد من و آقاى فلاح بود و در اين خلال خود من و خانوادهام دخترهاى خوب زيادى را برايشان معرفى كرديم كه از نظر سنى با ايشان هماهنگى بيشترى داشتند ولى ايشان هيچ يك را نپسنديد و آنقدر پافشارى كرد تا اينكه من پذيرفتم.
آقاى فلاح چند سال داشتند و اختلاف سنى شما چقدر است؟
آقاى فلاح متولد 1343 است و من1355 . حدود 12 سال اختلاف سنى داريم.
ماجراى اعلام رضايت خود را نسبت به اين ازدواج توضيح مىدادبد؛
بله، تا اينكه يك روز ايشان به من گفت: آيا علت قبول نكردن شما، جانباز بودن من است؟ شما تحمل زندگى با من را نداريد! اين حرف ايشان بسيار من را متاثر كرد. گفتم به هيچوجه اينطور نيست. مىدانيد كه من و خانوادهام احترام بسيار زيادى براى شما و بويژه رشادت و جانبازى شما قائل هستيم اگر چنين بود، پدرم پيشنهاد نمىكرد كه شما با خواهر ديگرم ازدواج كنيد كه البته شما نپذيرفتيد.
آيا پدر شما چنين پيشنهادى كرده بود؟
بله هم من و هم پدرم پس از اين خواستگاري، خواهرم را پيشنهاد كرديم ولى آقاى فلاح قبول نكردند و گفتند كه فقط مايل هستند با من ازدواج كنند.
در مورد انگيزهتان از اين ازدواج بگوييد؟
ما هفت خواهر بوديم و برادرى نداشتيم كه به جبهه برود و پدرم هم همواره مريض بود و نمىتوانست به جبهه برود. از طرف ديگر خانواده ما مذهبى بود و مادرم از شش سالگى قارى و حافظ قرآن بود. يادم مىآيد وقتى كه خيلى كوچك بودم زمانى كه رزمندگان را در تلويزيون نشان مىدادند خودم را به تلويزيون مىرساندم و چكمههايشان را مىبوسيدم. چون با وجود بچگى هميشه به اين مسئله فكر مىكردم كه اينها هستند كه دشمن نمىآيد ما را بكشد. تصور بچگىام هميشه اين بود. روزى كه آقاى فلاح آن صحبت را كردند يكدفعه تصميم به قبول اين ازدواج گرفتم و با خود گفتم ما كه كسى را نداشتيم به جبهه برود، از طرف ديگر ما مديون اين انسانهاى شريف هستيم. پس...
آيا امروز از قبول اين ازدواج راضى هستيد؟
بله خدا را شكر مىكنم.
در حال حاضر در زندگى مشتركتان چه مشكلاتى بيشتر فرارويتان است؟
در همه زندگىها مشكلات وجود دارد ولى مسئله افسردگى يكى از مشكلات اكثر جانبازان عزيز است.
آقاى فلاح جانباز از چه ناحيهاى است و چند درصد جانبازى دارد؟
ايشان هم جانباز موجى است و هم شيميايي.
در كجا جانباز شدند؟
در حاج عمران موجى شده است. در بلندىهاى كله قندى در اثر شليك خمپاره توپ نود به سمت پايين پرتاب مىشود و از كل بدن جانباز مىشود. 30 درصد اعصاب و روان و از كارافتادگى كلى به ايشان دادند.
جانبازى شيميايى ايشان چطور و در كجا صورت گرفته است؟
تقريبا در سال 85 من مشاهده كردم كه از دهان ايشان ترشحات خون و عفونت بيرون مىآيد. مىدانستم كه عوارض ايشان شبيه سل است لذا حس خيلى بدى داشتم. ايشان را براى تشخيص سل برديم جواب نشان داد كه سل ندارد ولى گفتند ايشان عوارض شيميايى شدن را نشان مىدهد. نامهاى با مدارك دادند تا ايشان را بيمارستان ساسان ببريم. پس از مراجعه گفتند: به احتمال زياد ايشان شيميايى است. جستجو كنيد! ببينيد آيادر منطقه آلوده نبوده است؟ بعد كه تحقيق كرديم جاهايى را كه ايشان اعزام شده بود را مشخص كردند وديدند در منطقه فاو بوده و همانجا شيميايى شده است. ايشان بعداز موجى شدن دوباره به جبهه مىرود درست زمانى كه منطقه فاو را بمب شيميايى زده بودند.
بهطور كلى چند درصد جانبازى دارند؟
كل فك بالاى ايشان دندان مصنوعى است. استخوان بينى ايشان شكسته است كه جراحى كردند. هر د و گوش مشكل دارد كه در بنياد جانبازان به هر دو گوش ايشان سمعك داده است با اين حال به ايشان فقط 30 درصد اعصاب و روان دادند!
مشكل اعصاب و روان ايشان چگونه است؟
يكدفعه به عالم جبهه و جنگ بر مىگردد مثلا مدتى پيش نيمه شب در سرماى زمستان بدون لباس گرم از خانه خارج مىشود. پليس او را كنار خيابان پيدا مىكند كه در حال لرزيدن است. ايشان را به كلانترى مىبرند و مىبينند مرتب نام ابراهيم را تكرار مىكند در حالى كه شرايط عادى ندارد و بالاخره ايشان را در بيمارستان بسترى كرديم وقسمت روانكاوى بيمارستان گفت كه منظور ايشان “حاج ابراهيم همت” بوده است. ظاهرا در يك مقطعى شهيد همت فرمانده ايشان بوده است. يا مثلا ايشان در حال آوردن سينى چاى است يكباره سينى و چاى را پرت مىكند. اين جانبازان گاه دردهاى خيلى شديدى دارند. آقاى فلاح گاه از شدت درد سرش را به ديوار مىكوبد. جانبازان اعصاب و روان غريبترين و مظلومترين جانبازان هستند.
چطور؟
به لحاظ شخصيتى و پايگاه اجتماعي. اينها چون بخشى از كنترل عصبى و روانىشان را از دست دادهاند دچار بىلطفى و بىمهرى مىشوند. آنها قشرى هستند كه نسبت به ساير جانبازان به آنها كمتوجهى بيشترى مىشود. پايينترين سطح توجه نسبت به جانبازان به سوى جانبازان اعصاب و روان است. بهطور كلى جانبازان اعصاب و روان مشكلات خاصى دارند.
فرزندى نداريد؟
خير و نمىتوانيم داشته باشيم.
آيا آقاى فلاح دارو مصرف مىكنند و تحت درمان و مراقبت هستند؟
بله مدتى يكسرى دارو مصرف مىكردند كه اصلا تاثيرى در حالشان نداشت تا اينكه يكى از اساتيد من دكترى را معرفى كرد كه از اساتيد دانشگاه علوم پزشكى تهران است. ايشان از هشت قرص شروع كرد تا به 28 قرص هم رسيد بعد از اين قرصها را كم كرد كه الان به 15 قرص رسيده و ايشان بهطور ثابت روزى 15 قرص از يك نوع مصرف مىكند. البته دردشان هم به نحو چشمگيرى كاهش پيدا كرده است.
آقاى فلاح چند سال در جبهه حضور داشتند؟
چهار سال بهطور مداوم در جبهه بودند وقتى آتشبس مىشود ايشان هنوز در جبهه بود و بعد بر مىگردد.
چرا پرونده شيميايى شدنشان را به جريان نينداختيد؟
ايشان را نزد دكتر ابطحى برديم و تقريبا كارها انجام شده است. نامهاى را بايد ببرم و تحويل دكتر بدهم ولى ايشان چندان رضايت ندارد و مىگويد اينها در راه خدا بوده ولى از اين نظر كه حق ايشان است سعى مىكنم آن را پيگيرى كنم.
زندگى به نظر شما چه رنگى است؟
به نظر من زندگى بىرنگ است و رنگ خاصى ندارد. مهم دل آدمى است كه بايد با زندگى باشد و زندگى را زيبا ببيند.
آيا دل شما با زندگى است؟
بله، زندگى به نظر من خيلى زيباست.
اگر زمان به عقب برمىگشت آيا باز هم مايل بوديد با آقاى فلاح ازدواج كنيد با توجه به سختىهايى كه تاكنون وجود داشته است؟
البته، من فقط به آقاى فلاح “بله” مىگفتم.
علت آن چيست؟
چون آدمى است كه ايمان در قلب و وجودش است. به نظر من آقاى فلاح اصلا گناه نمىكند. خيلى مظلوم است و خيلى نجيب است.
ويژگىهاى ديگر شخصيت ايشان چيست؟
او يك ايثارگر است. او كسى است كه جانش را براى سلامت و آرامش ما در طبق اخلاص قرار داده است. من مطمئن هستم كه همه جانبازان براى شهادت رفتند يعنى آمادگى اين را داشتند كه جانشان را تقديم كنند. به نظر شما وقتى كسى تا اين حد پيش مىرود آيا كسى مثل من هنر مىكند كه با چنين فردى زندگى مىكند؟ در مقابل اين عزيزان، ما بهعنوان همسر كارى نمىتوانيم بكنيم و كارى نمىكنيم.
از علاقهتان به آقاى فلاح بگوييد.
برايم قابل وصف نيست.
آيا با هم به گردش و تفريح مىرويد؟
خيلى كم. اينجا جا دارد مطلبى را عرض كنم. برنامههايى را بنياد جانبازان براى همسران جانبازان مىگذارد ولى سوال اين است كه “همسرانمان را به كى بسپاريم؟” “كى بايد از اينها مراقبت كند؟” سيستم و روشهاى غلط در بنياد جانبازان خيلى زياد است مثلا اين يك نمونهاش. از اين نمونهها خيلى زياد است.
آيا براى جانبازان هم بهطور جداگانه برنامه سفر و تفريح مىگذارند؟
بله كه آنها هم نمىروند. مسلما آنها هم دوست دارند با همسرشان به مسافرت بروند.
چه خبرى شما را خوشحال مىكند؟
روزى كه بشنوم جانبازان مشكلى ندارند و دغدغههاى آنها حل بشود.
اين دغدغهها چيست؟
خيلى زياد است. بايد به ساختمان فريد افشار (ساختمان مركزى بنياد جانبازان) مراجعه كنيد و حرفهاى جانبازان را بشنويد تا ببينيد چه مشكلاتى دارند.
مهمترين دغدغههاى آنها چيست؟
اشتغال خانوادههايشان. بسيارى از همسران و فرزندان جانبازان مايلند سركار بروند تا كمك خرج باشند. بايد توجه داشت جانبازان دوست ندارند مرتب بروند و بگويند حقوق ما را افزايش بدهيد! و يا كمك بلاعوض كنيد يا وام بدهيد! اگر خانوادههايشان هم درآمد داشته باشند بسيارى از مشكلات معيشتى آنها حل مىشود.
الان كجا زندگى مىكنيد؟
در يك خانه قديمى و خراب كه گاز ندارد. سه طبقه است ولى خيلى كوچك است. پنج پله مىخورد مىرود پايين حمام و توالت است و پنج پله مىرود بالا آشپزخانه است كه با دوندگىهاى بسيار از طريق ستاد فرمان حضرت امام(ره) گرفتيم. بخشى از سقف طبقه سوم ريخته است. تلفن هم ندارد.
الان حقوق آقاى فلاح از بنياد جانبازان چقدر است؟
حدود 400 هزار تومان.
چه خواسته و آرزويى داريد؟
ديدار و گفتگو با رئيس جمهور.
از شما متشكرم.
چهارشنبه 22 خرداد 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: رسالت]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 846]