واضح آرشیو وب فارسی:همشهری: ابن عربي و مولانا
عرفان- دكتر مهدي محبتي:
بيش از 400 سال است كه در فرهنگ ما مطرح است كه آيا مولانا تحتتاثير ابنعربي بوده يا خير. چيتيك با روششناسي فوقالعاده جالبي به اين سوال پاسخ ميدهد.
دغدغه اصلي چيتيك در آثارش اين است كه در اين دنياي متكسر كه انسان درد بيمعنايي آزارش ميدهد، چگونه ميتواند به معنايي برسد، كه از اين درد رهايش كند. دكتر چيتيك از آغازين اثرش تا آخرين آن اين دغدغه را دارد كه پلي بين نهاييترين لايه آدمي با عيانترين لايه برقرار كند و از اين جهت جذب ابنعربي شده چون او از بهترين متفكران است كه توانسته بين لايه بيروني و دروني انسان ارتباط برقرار كند.
ابنعربي نظريهاش در مورد وحدت وجود اين است كه خلق، حق منبسط شده است و حق، خلق متكثر شده يعني اگر ما هستي را از بيرون نگاه كنيم خلق است و اگر از درون به آن نظري بيافكنيم حق است.
و همين مسئله در رابطه با جان و جهان است كه چيتيك را وادار كرده تائو، فلسفه چيني و ... را مطالعه كند تا دراين زمينه به نتايج قابل توجهي برسد.
كساني كه شرقشناسي ميخوانند گوهر شرقشناسي را در عرفان شرقي يافتند زمينههاي مختلفي در شرقشناسي است كه بسياري از شرقشناسان غربي را مجذوب خود كرده است. چيتيك در حقيقت با كشف اين معادله كه بنياد شرقشناسي عرفان شرقي است و جان و قلب اين عرفان در ايران است و باز در ايران عرفان ايراني از قرن 5 تا 7 به نقطه اوج خود رسيده است، ذكاوت به خرج ميدهد و اين دوران را به شايستگي بررسي و شناسايي ميكند.
در مورد ابنعربي دو نگاه كاملا متفاوت ارائه ميشود. يكي نگاه مشهوري است كه ابنعربي عارف سخت انديش، پيچيده فكر و غيرقابل انعطاف ارائه كرده است. يعني اينكه ابنعربي دستگاه فكري پيچيدهاي دارد كه نه ميشود با آن ارتباط برقرار كرد و نه اين دستگاه فكري جاذبه دارد و نه به اجتماع و مسائل انساني مرتبط است و نگاه دوم برعكس اين نگاه اول است كه اگر ابنعربي مهمترين فيلسوفان جهان اسلام نباشد يكي از مهمترين عارفان اسلام است. به حدي كه هيچ يك از دورههاي ظهور تمدن اسلامي دردانهآيي چون ابنعربي را نتوانسته به وجود آورد.
اين نگاه در مورد مولانا نيز مطرح است. عدهاي او را از همان آغاز سطحي انديش و نماينده عموم جامعه قلمداد ميكردند كه كتاب مثنوياش مخاطبان متوسط را جذب ميكند به او نيز اين ايراد را ميگرفتند. و مولانا در پاسخ به اين افراد ميگويد؛ اينطوري نيست كه مثنوي محل اسرار بلند نيست ظاهرش ساده است اما باطنش قوي است.
عده اي ديگر در برابر اين نگاه، مولانا را «در» يتيم فرهنگ اسلامي ايراني قلمداد ميكردند و ميكنند. چيتيك با بررسي اين ديدگاهها به اين سمت حركت كرده تا به اين پاسخ دهد كه آيا مولوي تحت تاثير ابنعربي بوده يا خير.
در اين زمينه اساتيد گفتند كه مولوي از تحت تاثير گرفتن ابنعربي مبرا است. غالبا ميگويند مبناي فكر ابنعربي بيشتر فكري، نظري و علمي است و بنياد تفكر مولانا شهودي، عاشقانه و ذوقي است. پس نميتواند تحت تاثير ابنعربي باشد.
چيتيك با استادي كامل آمده و گفته آيا اين حرفي كه ميزنيد درست است يا غلط. چرا در اين مسائل لزوما بايد سوال ديگر و شخص ديگري مطرح شود كه اگر ميگويم ابنعربي بزرگ است بلافاصله بقيه ميگويد مولوي پس چه، او از ابنعربي بزرگتر است. اصلا چه نيازي است به اين سوال. او در اين زمينه ريشهيابي ميكند كه تفكر شرقي بر يك نيروي دوگانه بنانهاده شده و تفكر دوقطبي در ذهنها وجود داشته كه منجر به اين امر شده است ديدگاهي كه ذاتا امر مطلوبي نيست.
بر همين مبنا به اين سمت ميرود كه وحدت وجود كه مبناي تفكر ابنعربي است آيا در مولانا هم وجود دارد يا خير.
روش مندي چيتيك در اين مورد جالب است .اگر وحدت وجود را زيربناي ابنعربي بگيريم آيا ميشود در آثار مولانا آن را پيگيري كرد. چيتيك ميگويد كه وحدت وجود يعني چي؟ بعد سه اشكال مطرح ميكند كه آنهايي كه ميگويد وحدت وجود مساوي است با نگره ابنعربي درك درستي از او ندارند چون وحدت وجود درست است كه در برخي از دستگاه فكري ابنعربي موجود است، اما ابنعربي و تفكرش وسيعتر ازيك نگره هستند.
وحدت وجود در ذهن موافقان و مخالفان ابنعربي دو معني دارد. وحدت وجود در معناي اول اين است كه جهان واحد است و به سمت وحدت حركت ميكند و در آخر به يك سرنوشت منتهي خواهد شد، پس از قديم وحدت بوده و بسياري از سوفيان اين را گفتند. يعني در هستي اگر هست از اوست و با اوست. معني دوم اين است كه ابنعربي در حقيقت ميخواهد بگويد نه اينكه هستي هست و خدا هست و اين دو يگانهاند خير! در اين نگاه چيزي جز حق نيست. منتهي اگر از سمت عشق نگاه كنيم وحدت، حق ميشود و اگر از منظر نظر علم نگاه كنيم حق، ميشود كثرت.
رابطه خدا و هستي چه نوع رابطهاي است؟ چتيك از قول ابنعربي اين ديدگاه را غلط ميخواند . او هفت معنا را بيان ميكند و با تاسي از حديث امام علي (ع) مراتب 7گانه توحيد را ميگويد و بعد راجع به وجود صحبت ميكند و اينكه وجود با موجود يكي است و بعد راجع به سير تحول تاريخي آن صحبت ميكند و ميگويد تمام آثار ابنعربي را گشتم و نديدم از واژه وحدت وجود استفاده كرده باشد. آيا در كتاب صدرالدين بوده كه ديده بله در يك اثر او از اين واژه استفاده شده است. و بعد شاگردان او را بررسي ميكند و بعد نحوه شكلگري وحدت وجود در ذهن عموم را بررسي ميكند و بعد آن را باز ميكند. و يك تصور روشني براي مخاطب اينجا ميكند كه آيا مولانا از ابنعربي تاثير گرفته يا خير.
چتيك چنين اين مسئله را مطرح ميكند كه ابنعربي و مولانا، هر دو يك حرف را ميزدند يكي از منظر علمي، نظري آن را مطرح ميكرده و ديگري از منظر داستانهاي امثال و حكم كه ذهن مردم با آن ارتباط برقرار ميكند. و بعد به اين سوال ميپردازد و تصويري از مولانا نشان ميدهد. اينكه آيا مولوي در فضاي خاصي كه قرار دارد ميتواند تحت تاثير ابنعربي باشد يا خير؟ سازندگان تفكران مولانا چه كساني بودند؟
قبل از هر كسي حلقه صوفيان خراسان از جمله پدرش؛ بهاءالدين بهاولد تا اينكه به شمس تبريزي ميرسد كه از نخستين سازندگان تفكر مولانا هستند و بعد كساني مثل عطار سنايي و .. كه در حد شاگرد او بودند. بعد از آن او ميگويد سرچشمههاي عرفان مولانا اينها هستند. زبان مولانا زبان شهودي ذوقي است برخلاف زبان ابنعربي كه زبان بصيرت و مدار علمي است.
اگر عشق را از نظرگاه مولانا برداريم تمام تفكراتش سقوط ميكند اما عشق در نگاه ابنعربي چايگاهي ندارد. و مبنا و هندسه انديشهاش بر عشق استوار نيست. با اين تفاوتها اين دو انديشه چقدر ميتوانند از هم تاثير بگريند و بعد نمونههاي مختلفي را بررسي و تحليل ميكند چگونه ميشود فهميد كسي متاثر بوده، آيا محتوا اصل است يا صورت و يا نشانهها. وقتي ميخواهيم بررسي كنيم كه كسي از كسي تاثير گرفته سمت كداميك از گزينههاي معنا، صورت، زبان يا نشانهها بايد حركت كرد.
چيتيك در اين باره ميگويد: معناها در همه جا به طور كلي مشتركاند و كسي حرف تازهاي در هستي نميزند. در مورد نحوه بيان معنا است كه ميتوانيم بگويم كسي تاثير گرفته يا نگرفته. و بعد نمونهها را ميگويد كه اين صورتها در مولانا است و در ابنعربي هم هست و بعد ميگويد نشانهها اين مسئله را نشان نمي دهد و در نهايت به اين نتيجه ميرشد كه شخصيت مولانا نمايند شرق امپراطوري اسلامي است كه مبتني بر ذوق، طراوت و مبناي شهودي است و ابنعربي نماينده غرب امپراطوري اسلامي است كه بيشتر مبتني است بر تعمقات نظري است. مولانا ادامه اين موج است و ابنعربي خلاصه آن موج. و اين نيست كه اگر اين تاثير گرفته كوچك شود و اگر ديگري محل اثر بوده بزرگ شود.
البته ما اشكالاتي به اين نظر داريم كه در مواردي مولانا تحت تاثير ابنعربي بوده است، اما به هرحال با همه اين تفاسير چيتيك تصوير بسيار روشن و واضحي از اين مسئله نشان داده است.
مجموع آثار چيتيك دو سه هدف را دنبال ميكند. اول اينكه، اين دنياي بحران زده از نظر معنوي، يعني قرن 21 ، عصر بحران معنويت است. اگر تا ديروز خدا، آخرت و معاد بشر را دست به آسمان نگاه ميداشت و باعث ميشد رنجهايش را كمتر كند، بشر امروز در جايگاهي است كه نه پايش روي زمين محكم است نه دستش به آسمان متصل است، به قول صادق هدايت مثل انسان معاصر مثل انساني است كه چنگكي بر حلقومش است كه نه اين چنگك از گلوي او رها ميشود تا او بيافتد و نه او را از چاه زندگي بالا ميكشد و نجات ميدهد.
اين بحران معنويت به گونهاي است كه بشر امروز همه چيز دارد و حوصله و توان استفاده از اين همه امكانات را ندارد اين امر مهماست كه موجب شده مستشرقان به اين سمت جذب شوند كه آدمهاي بزرگ و عرفانهاي بزرگ حرفهاي تازه براي بشر دارند و ميتوانند بشر را نجات دهند .
تاريخ درج: 22 خرداد 1387 ساعت 15:07 تاريخ تاييد: 22 خرداد 1387 ساعت 17:03 تاريخ به روز رساني: 22 خرداد 1387 ساعت 17:02
چهارشنبه 22 خرداد 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: همشهری]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 308]