واضح آرشیو وب فارسی:دنياي اقتصاد: اينجا بيمارستان، مهم نيست كه انساني!
مريم خبازعكس: حميد جانيپوربيمارستان ميلاد: مرد ناله ميكند و بستگانش كه به ستوه آمدهاند، مدام براي كمك اينطرف و آنطرف ميروند، اما كسي نيست.
تخت چرخدار جيرجير ميكند و با صداي ناله مرد مخلوط ميشود. ويلچري هم كه پيرزن را به اورژانس ميآورد محكم به در كوفته ميشود و صداها را بلندتر ميكند. جمعيت زيادي جلوي در ورودي جمع شدهاند. بعضي براي همراهي بيمارشان تا اورژانس و بعضي هم از سر دلواپسي. چند نفري از مسوولان شيفت شب انتظامات و اطلاعات اورژانس بيمارستان ميلاد هنوز اينجايند، اما خيليها براي خوابيدن رفتهاند و آنها هم كه ماندهاند يا دهاندره ميكنند يا از زور خواب، آب در چشمشان جمع ميشود. همهجور آدمي اينجا پيدا ميشود، اما از شدت درد همه شبيه به هم. كادر پزشكي اورژانس خيلي كم است. ميگويند فقط يك پزشك كشيك اينجا هست. او مراجعان زيادي را جواب ميكند و با لحني كه دوستانه نيست، ميگويد: «اين در تخصص من نيست». معلوم نيست تخصصش چيست. او دختري را كه از شدت درد طحال از كمر خم شده را هم جواب ميكند و ميگويد تخصصي در «خون» ندارد. سرش واقعا شلوغ است، ساعت از 12 نيمهشب گذشته ولي سيل مراجعان قطعشدني نيست. او براي چاي خوردن از اتاقش بيرون ميزند و بيماراني كه دنبالش ميروند نتيجهاي نميگيرند. آخر او بايد مجوز بستري شدن را بدهد. فضاي اورژانس بيمارستان ميلاد نسبتا بزرگ است و البته تميز، اما تختهاي بستري كماند و اگر مريضها از حد خارج شوند تختهاي متحرك در فضاهاي خالي ميان تختهاي اصلي قرار ميگيرند. اينجا كمي هم سرد است، براي همين آنهايي كه در تختهاي اصلي بسترياند پتو دارند، اما آناني كه غير از اينند بايد براي گرفتن پتو يا ملحفه انتظار بكشند. پرستاران اورژانس ميگويند: «پتو نداريم شايد بيايد» ولي ساعتها انتظار نتيجهاي ندارد. خواب به چشم كسي نميآيد. حتي وقتي كه پرستاران چراغهاي سالن را خاموش ميكنند و سعي دارند با «تاريكي»، درد بيماران را تسكين دهند، ولي اينجا همه درد دارند و فضا «آمادهباش» است. همه آمادهاند تا با ناله كسي كه از درد به خود ميپيچد سنگيني پلكهايشان را دوباره از دست بدهند. با آنكه چراغها خاموش شده و فضا از جمعيت اشباع است، اما هنوز مريض بدحال روانه اورژانس ميشود. تختها همه پر است حتي جايي براي چپاندن تختي ديگر هم وجود ندارد. حالا زمين همهكاره ميشود و پتوهايي كه معلوم نيست تا به حال كجا بودهاند از پستوها بيرون ميآيند تا جايگزين تخت براي بيماراني شوند كه در اورژانس روي زمين خوابانده شدهاند. كساني كه به بيمارستان ميلاد ميآيند بيشترشان بيمه تامين اجتماعي دارند و به اميد مجاني تمام شدن درمانشان همه چيز حتي برخوردهاي سرد پزشك را به جان ميخرند.
به محض ورود به اورژانس هر مريض يك سهم از ويلچر دارد، هر چند كه وقتي ظرفيت تكميل ميشود ويلچرها هم دست به دست ميشوند و به هم قرض داده ميشوند. البته «سرم» بعد از ويلچر دومين خدمت پزشكي است كه به بيماران ارائه ميشود و فارغ از اينكه بيماري افراد چه باشد بلافاصله به دست تزريق ميشود. وقتي سرم راهي رگ ميشود بدن كرخت و سرما را ملموستر ميكند و البته كمبود پتو را. اما اينجا هر نارسايي كه وجود داشته باشد اگر بيمار نيازمند عكسبرداري يا سونوگرافي باشد بهياران و كمكهايشان خيلي زود ميآيند و با ويلچر آنها را در راهروهاي طويل بيمارستان جابهجا ميكنند. انتظار براي آزمايش شدن زياد طولاني نيست و البته جوابها هم خيلي زود آماده ميشود. اگر بيمار ماندني باشد كه عكسها بعد از بستري شدن به كارش ميآيد، اما اگر پزشك حكم به ترخيصش دهد، نه. بعضيها البته موفق ميشوند با سماجت بر درمانشان در «ميلاد»، در بيمارستان بمانند ولي وقتي ظرفيت از حد ميگذرد، پزشك لحظهاي درنگ نميكند و بيماران را به بهانه نداشتن متخصص، ترخيص ميكند اين نكته را چند بيمار مرخص شده هم تاييد ميكنند همانهايي كه مجاني بودن اقامتشان در اورژانس تنها مزيت حضورشان بوده است.
بيمارستان فيروزگر: اينجا هم دغدغه پول، زياد نيست و دفترچه بيمه، خريدار دارد. ساختمان بيمارستان كه در دو خيابان مجاور گسترانده شده خيلي كهنه است و حتي بازسازيهايي كه رويش انجام شده نيز گرد قدمت را از چهرهاش كنار نزده است. براي ورود به بيمارستان، كيوسك كهنه اطلاعات نخستين جايي است كه ورود و خروج آدمها را زير ذرهبين ميگيرد و با خلق و خويي كه آزاردهنده است از هويتشان ميپرسد. اما انگار برخوردهاي خشونتبار براي همه عادي شده است. ساختمان بيمارستان متعلق به مرحوم فيروزگر است همان مردي كه تصوير بزرگش بر سر در نمازخانه بيمارستان نصب شده است. اورژانس «فيروزگر» در چند قدمي در ورودي است، همان جايي كه خلاف اورژانس ميلاد، زنانه و مردانهاش جدا شده است. تجهيزات پزشكي بيمارستان فيروزگر واقعا فرسوده است. براي اينكه سونوگرافي انجام شود حسگر دستگاه آن قدر روي عضو مورد نظر فشار داده ميشود تا مگر تصوير گوياتر شود. تختها هم همينطورند آنقدر قراضه كه در بهترين شرايط دستكم 50سال از عمرشان ميگذرد. وضعيت دستشوييها هم رضايتبخش نيست، اما لباسهاي «تترن» آبي و صورتي رنگي كه بيماران مجبور به پوشيدنشان هستند بدتر است. يك بيمار وقتي به فيروزگر ميآيد به احتمال زياد نان خشكهاي تلمبار شده در سطلهاي پارچهاي را گوشه دستشوييها و لباسهاي آغشته به لكه هاي بر جاي مانده از خون را در كمدها خواهد ديد. اما اينجا هم پول چاره مشكلات است و دكه فروش لباس و برخي مايحتاج پزشكي، گرهگشا. در اين گوشه از بيمارستان، با مبلغي حدود 10هزار تومان بيمار بستري نونوار ميشود و تبسنجي كه مجبور به خريدنش است راهي اتاق بستري ميشود.
بيمارستان فيروزگر، اما بر لبه تيغي ايستاده كه قضاوت در موردش را كمي سخت ميكند. خيلي از استادان رشتههاي مختلف پزشكي اينجا كار ميكنند، همان پزشكان مجربي كه سيل شاگردانشان تا يك وجبي تخت بيماران رسيده و روزي چند نوبت براي كسب تجربه از افراد، شرح حال ميپرسند. بيمارستان فيروزگر يك دانشگاه واقعي است و بيمار، كتاب آناتومي جانداري در دست دانشجويان، اما اگر كمي انصاف چاشني نگاهها شود حتما به بعضي پزشكان آن نمره خوبي ميدهد. مراقبتهاي پزشكي هم اينجا روند خوبي دارد و به مجرد برخاستن ناله از گلوي بيمار، رسيدگيها شروع ميشود. اين را بيشتر مراجعهكنندگان بيمارستان قبول دارند. اما اينجا مشكل، خو گرفتن به مشكلات است چه بيمار، چه كارمندان. در «فيروزگر» اگر از نظافت بخش گلايه كني هيچ كس حق را به تو نميدهد هر چند كه اعتراضت را مودبانه خطاب به رييس گفته باشي. البته رييس، اين پيرمرد خوش لباس، حق را به بيمار ميدهد، اما مستخدميني كه مورد عتاب قرار گرفتهاند نه. ولي بعد از رفتن از فيروزگر يك خاطره براي بيمار و خانوادهاش ميماند و آن به دست آوردن سلامتي (گاهي) به قيمتي ارزان است حتي اگر در طول مدت بستري، ملحفههاي رنگ و رو رفته «دانشگاه علوم پزشكي بابل» روانداز بيمار شده باشد!
بيمارستان خصوصي: اما اينجا پول حرف اول را ميزند حتي نوع پوشاكي كه بر تن بيمار يا بستگانش است ميزان احترام پرسنل به بيمار را مشخص ميكند. كساني كه به بيمارستانهاي خصوصي پايتخت ميآيند بدون شك دغدغه آب و نان ندارند و با نيت بهبودي هر چه سريعتر بيمارشان تراولهاي رنگارنگ را خرج ميكنند. البته همانهايي كه مخارج ميليوني براي «سلامتي» به حساب بيمارستانهاي خصوصي ميريزند بعضيهاشان مطمئن نيستند كه اين تراولها تاثير زيادي در اوضاع ايجاد كند. ولي در مقابل اين عده كه معتقدند،
«الكي پول ميدهند» هستند كساني كه به ناچار به پول متوسل ميشوند و به بيمارستان اعتماد ميكنند. البته واريز مبلغ 200هزار تومان
(يا بيشتر) براي يك شب بستري بودن در بيمارستان خصوصي، توقع دريافت خدمات بهداشتي و پزشكي را به حق در بيماران ايجاد كرده همچنان كه اين بيمارستانها يك سرو گردن از بيمارستانهاي دولتي پيش افتادهاند.
اغلب مراجعان بيمارستانهاي خصوصي از وضعيت غذا، نظافت اتاقها و راهروها و تعويض مرتب ملافهها رضايت دارند ولي انگار رفتار كادر پزشكي حتي با پول دادن هم بهبود يافتني نيست. قدم زدن در راهروهاي بيمارستانهاي دي، آپادانا، كسري، البرز، مهراد و... اين گفته را ثابت ميكند. انگار بخشي از پزشكان شخصيتي چند وجهي دارند؛ چرا كه گفته ميشود لحن آنان بسته به بيمارستاني كه در آن كار ميكنند، فرق دارد. در بيمارستان خصوصي، پزشك بيشتر به سخن بيمار گوش ميدهد؛ چرا كه او هم معتقد است «همانقدر كه پول ميدهي همانقدر آش ميخوري». البته مثل هميشه استثنا هم مجال حضور دارد، اما مقايسه رفتار اغلب پزشكان در دو بيمارستان دولتي و خصوصي دو سوي يك طيف را نشان ميدهد. يكي از مراجعان به بخش داخلي بيمارستان «اميراعلم» ميگويد كه پزشك معالجش هفتهاي يك بار به اين بيمارستان ميآيد ولي وعده انجام عمل جراحي روي وي را در بيمارستان «مهر» داده است. اين هم روي ديگر سكه اخلاق پزشكي است. گفته ميشود اغلب پزشكاني كه چنين برخوردهايي دارند سهامداران بيمارستانهاي خصوصي هستند كه براي انتفاع بيشتر، بيماران را راهي محل كسبشان ميكنند! به اين ترتيب بيماري كه براي انجام عمل جراحي به يكي از بيمارستانهاي خصوصي ميرود بايد دستكم پنج ميليون تومان بيعانه بدهد. اين در حالي است كه هزينههاي عمل در بهترين شرايط بيش از 10ميليون تومان ميشود. البته اين مبالغ جدا از هزينههايي است كه براي ويزيت بيمار و احيانا تهيه برخي لوازم حين عمل جراحي به حساب بيمار گذاشته ميشود. اما در بيمارستانهاي خصوصي نيز ناكارآمدي بيمههاي درماني به خوبي چشمگير است. البته اغلب آناني كه به اين بيمارستانها ميآيند اگر زير چتر بيمه هم نباشند باكي نيست، اما فشار آن وقت محسوستر ميشود كه حتي بيمههاي تكميلي هم مجالي براي عرض اندام نمييابند. اما سكه بخت بيمارستانهاي خصوصي به تاسي شش وجهي ميماند كه فهرست كردن نارساييهايش از چند قلم فراتر ميرود. به گفته يكي از مراجعان بيمارستان مهراد داروخانه اين بيمارستان از داروهاي تخصصي خالي است، همان اتفاقي كه سبب ميشود سيل مراجعان راه داروخانه 13 آبان پيش بگيرند و در صورت نااميدي به داروخانه پربار ناصرخسرو بروند. اين در شرايطي است كه به اذعان مراجعان، در بيمارستان آپادانا مريض پس از پرداخت هزينههاي بستري و جراحي متعهد ميشود كه اگر در حين عمل اتفاقي برايش روي داد مسووليتش به عهده خودش باشد نه بيمارستان. اينجا است كه ثابت ميشود تمام معادلات هرچند كه از نوع «پول و كاسه آش» هم باشد در سيستم بهداشت و درمان كشور به هم ميريزد؛ چرا كه نه دادن پول سبب جلب اعتماد است و نه ندادن آن.
چهارشنبه 22 خرداد 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: دنياي اقتصاد]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 233]