محبوبترینها
چگونه با ثبت آگهی رایگان در سایت های نیازمندیها، کسب و کارتان را به دیگران معرفی کنید؟
بهترین لوله برای لوله کشی آب ساختمان
دانلود آهنگ های برتر ایرانی و خارجی 2024
ماندگاری بیشتر محصولات باغ شما با این روش ساده!
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1845775806
تاملی بر سخنان آقای هاشمی درباره اجتهاد
واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
مدتی است آقای هاشمی رفسنجانی بحث شورای فقهی را در اولویت مباحث خود قرار داده،این گونه وانمود می کند که این موضوع از ضروریات امروز کشور ماست.در آخرین اظهارات ایشان درهمایش"اجتهاد در عصر معاصر" بود که اظهار داشت:"یك مجتهد به تنهايي در همه ابواب مورد نياز فقهي مردم نميتواند متخصص باشد، چطور فردي ميتواند درطول 30-40 ساله تحصيل خود، همه اين حقوق را كه هر كدام تخصص بزرگي است بداند؟ لذا ما بايد به سمت فقه تخصصي در يك حكومت اسلامي برويم؛ زيرا دخالت در امور مردم با فقه تخصصي امكانپذير است. اگر فقه تخصصي را بپذيريم بايد تقليد تخصصي را هم بپذيريم و اينگونه لازم نيست كسي در همه امور از يك نفر تقليد كند. اگر اين دو را پذيرفتيم بايد شوراي فقهي را هم بپذيريم. وقتي با سياست ميخواهيم همه جامعه را اداره كنيم، شوراي نگهبان ناظر مجلس بايد همه تخصصها را در خود داشته باشد و نظر تخصصي بدهد. لامحاله در دوره تخصصيشدن رشتههاي فقهي به شورايي شدن فقه ميرسيم و اساس همه اينها بايد بر عقل استوار باشد." درباره نقداظهارات فوق نکاتی به نظر می رسد: 1)استبعاد این نکته که یک فقیه نمی تواند در همه ابواب فقه متخصص باشد از سوی کسانی مطرح می شود که یا طعم فقاهت را نچشیده و یا از نبوغ بالایی برخوردار نباشند وگرنه چه کسی می تواند در تخصص فقیه جامعی درهمه ابواب فقه مثل جضرت امام تردید کند امام علاوه بر فقه واصول درفلسفه وعرفان نیز متخصص بود؛اضافه بر آن درسایر علوم اسلامی مثل تفسیر قرآن،تاریخ اسلام و...نیز تبحر خاصی داشتند.این در حالی بود که بخشی از عمر شریفشان ازسال-41تا68-صرف مبارزه بی امان با رِِِژیم طاغوت،تدبیر امورکشور و مبارزه باشیطان بزرگ آمریکا وفرماندهی جنگ 8ساله تحمیلی نمود.مسایل مستحدثه و فقه مقارن وتطبیقی نیز در آثار امام بسیار برجسته است.سایر مراجع دینی در گذشته وحال نیزبا اختلاف مراتب از این وضعیت برخوردارند این در حالی است که این گونه شخصیت ها چنان چه تمام عمر شریف خود را فقط درفقه واصول صرف می کردند کمتر زاویه ای از آن را می توانستیم بیاییم که از نظر آن ها مغفول بماند.بنابر این از شخصیت هایی که دارای نبوغ فکری اند تخصص در جمیع ابواب فقه نه تنها بعید نیست که در حد عالی آن واقع هم شده است.قیاس به نفس وتعمیم آن به همه فقها امری قابل تامل است.2)درباره فقه و تقلید تخصصی نیزدرسخنان آقای هاشمی، نکته جدیدی بیان نشده است؛ زیرا از گذشته دور تا کنون، این نکته از مسلمات بوده وهست که اگر برای مردم اثبات شود فقیهی در یکی از ابواب فقه از دیگر مراجع اعلم است واز تخصص بالاتری بر خوردار است مقلد می تواند بلکه واجب است از او تقلید کند ولی چنان چه فقیهی در همه ابواب فقه بر سایر فقها ی عصر ش اعلم باشد یاملکه اجتهاد داشته باشد که بتواند در ابواب فقه اجتهاد کند اولویت در تمرکز مرجعیت است.اما راجع به مسایل مستحدثه، هرمرجع تقلید توانمندی که به ملکه اجتهاد دست یافته باشد قادر است حکم موضوعات جدید را از آیات و روایات استنباط کند واصلا معنای اجتهاد همین است.3)به نظر می رسدپیشنهاد تخصصی کردن فقه وتقلید برای هدف دیگری صورت می گیرد به این فراز از "اشاره"مصاحبه مکتوب هفته نامه شهروند با هاشمی رفسنجانی توجه کنید اكنون میتوان گفت «آیتالله» هاشمی رفسنجانی در جایگاه حقیقی خود قرار گرفته است. هاشمی رفسنجانی كه در چهل سال گذشته در مقام مبارز انقلابی، نماینده پارلمانی، فرمانده نظامی و مدیر اجرایی قرار گرفته است از سال گذشته با قرار گرفتن در مقام رئیس مجلس خبرگان رهبری بیش از پیش به عنوان" فقیهی سیاسی" شناخته شده است كه دغدغه اصلیاش نظریهپردازی درباره حكومت دینی است. هاشمی رفسنجانی نماینده مجلس خبرگان مولف قانون اساسی نبود اما عضویت مؤثر او در شورای بازنگری قانون اساسی در تعریفی كه امروزه از جمهوری اسلامی در دست داریم تاثیری مستقیم داشته است.هاشمی رفسنجانی البته در سال 1358 مخالف تاسیس مجلس موسسان یا خبرگان برای تدوین قانون اساسی بود اما در جمهوری اول (68-1358) از اركان اصلی قدرت محسوب میشد و گاه حتی با وجود قائم مقام رهبری یا رئیسجمهوری به عنوان مقام دوم كشور شناخته میشد......در مجموع نقش هاشمی رفسنجانی در تاسیس جمهوری دوم تقریبا بیبدیل است. جمهوری دوم در سال 1376 با یك جهش سیاسی مواجه شد اما در مجموع این جهش به گونهای نبود كه صورت تازهای از دولت دینی (كه اصلاحطلبان آن را دموكراسی دینی میخواندند) ایجاد كند بلكه در نهایت به بازگشت اشكالی از حكومت دینی منتهی شد كه افرادی مانند محمود احمدینژاد ترجیح دادهاند از آن به عنوان «دولت اسلامی»یاد كنند. در چنین موقعیتی دغدغههای هاشمی رفسنجانی به عنوان یكی از مولفان جمهوری اسلامی بازخوانی قانون اساسی و نظام جمهوری اسلامی براساس همین تجربههاست. هاشمی رفسنجانی البته در موقعیت كنونی بیش از پیش به اهمیت حوزههای علمیه قم و نهاد روحانیت در حكومت اسلامی توجه میكند و آن را عاملی نه فقط برای حفظ اسلامیت كه در جهت درونی كردن جمهوریت نظام سیاسی میداند. تاكید هاشمی رفسنجانی بر ضرورت درونی كردن مفاهیم دموكراتیك و مدرن از دل حوزههای علمیه و تاكید وی بر اینكه نهادهای حكومتی مانند شورای نگهبان برای تضمین اسلامیت نظام گرچه لازماند اما كافی نیستند از همین جهت است. در عین حال هاشمیرفسنجانی تاكید دارد كه حوزه علمیه باید مباحثی مانند انتخابات، حقوق شهروندی، احزاب و دموكراسی را وارد متون درسی حوزههای علمیه قم كند و بپذیرد كه دموكراسی سازگارترین صورت حكومت در عصر جدید با اسلام است.بدین ترتیب از آغاز به قدرت رسیدن محمود احمدینژاد رقیب او هاشمی رفسنجانی كه پیش از این تنها بر سازندگی تاكید میكرد، این روزها بیش از هر زمان دیگری از دموكراسی سخن میگوید. گویی هاشمی جدیدی متولد شده است كه از موضع رئیس مجلس خبرگان خواهان دموكراسی است. یعنی همزمان كه این روزها حی اصلاحطلبان مذهبی از او به لقب آیتالله یاد میكنند او نیز از دموكراسی بیشتر دفاع میكند. بدین ترتیب اگر چه هاشمی برای سومین بار رئیسجمهور نشد اما گویی جمهوری سوم در راه است؟"{شهروند امروز ش57ص111}باتوجه به نظریه فوق،وبرمبنای"فقاهت شورایی"هریک ازابواب طهارت ،صلوة،حج،روزه و...راباید به یکی از مراجع واگذارکرد ولی سیاست را باید به این "فقیه سیاسی"سپرد تا مسایل کشور وجهان را حل کند.البته توصیه آقای صانعی به آقای هاشمی مبنی بر ضرورت دادن فتوی را نیز می توان در راستای همین موضوع تحلیل کرد.4)آقای هاشمی در باره ضرورت تشکیل شورای فقاهت در شورای نگهبان گفته "اگر اين دو(فقه وتقلید تخصصی) را پذيرفتيم بايد شوراي فقهي را هم بپذيريم. وقتي با سياست ميخواهيم همه جامعه را اداره كنيم، شوراي نگهبان ناظر مجلس بايد همه تخصصها را در خود داشته باشد و نظر تخصصي بدهد."معلوم نیست گوینده، در باره وجود همه تخصص هادر شورای نگهبان چه چیزی را اراده کرده است ؟آیا باید تعداد اعضای شورای نگهبان را از 12 نفربه 50نفر یا بیشتر افزایش داد؟یااین که باید از نظر کارشناسی متخصصان بهره گرفت؟اگر منظور افزایش تعداد اعضا باشداین موضوع اختصاصی به این شورا نداردبلکه مجلس نیز باید طوری تعبیه شود که نمایندگان در مجموع از تخصص های لازم برخوردار باشند؛همچنین سایر مراکز حتی مجمع تشخیص مصلحت نظام و...ولی اگر منظور استفاده از نظریه کارشناسان باشد این موضوع هم در مجلس هم در مجمع وهم درشورای نگهبان در حال انجام است بدین منظور"مجمع مشورتی فقهی شورای نگهبان" به ریاست آیه الله طاهری خرم آبادی وبا حضور فعال آیة الله مؤمن از فقهای شورای نگهبان وجمعی از فقهاوفضلا درحوزه علمیه قم تشکیل شده است،مجموعه لوایح وطرح هایی که برای رسیدگی به شورای نگهبان ارسال می شود د رآن بررسی ومورد دقت قرارمی گیرد.هم چنین این شورا از نقطه نظرات مشورتی جمعی از حقوق دانان درکمیسیون ها ی مربوطه استفاده می کنند.در واقع، شورای نگهبان ظرفیت استفاده وبهره مندی ازهمه نقطه نظرات علمی فرزانگان ونخبگان فقهی وحقوقی وتخصص های دیگررا داردونیازی به تشکیل شورای جدید یا افزایش اعضا که بر خلاف قانون اساسی است نمی باشد. 5)آقای هاشمی در اظهارات خود دچار یک نوع تناقض گویی نیز شده است به عنوان نمونه در همایش اجتهاد، ازطرفی از تخصصی شدن فقه وتقلید سخن می گویدودرهمان حال نیزازضرورت تشکیل شورای فقاهت وفقها سخن به میان می آورد!براستی اگر بناست هرمجتهدی فقط در باب خاصی متخصص باشد تشکیل شورا چه اثری خواهدداشت؟ وبه عبارت دیگر؛وجود این شورا چه دردی را دوا می کند؟!زیرافرض این است که هر یک از مجتهدان فقط درباب خاصی تخصص دارندودر ابواب دیگر فقه از تخصص بی بهره اند؛ کسی که درطهارت متخصص است ودر تجارت وخمس وزکوة تخصصی نداردآیاحق دارددر"شورای فقاهت" درباره تجارت یا خمس وزکوة اظهار نظر نماید؟وآیا بر فرض ارایه نظر،می توان به آن اعتماد کرد؟درست مثل اینکه برای درمان "کلیه" ازمتخصصان قلب،مغزواعصاب،پوست و....نیز دعوت به عمل آورند تادر درمان این مریض با هم همفکری کنند!6)کم لطفی آقای هاشمی در این سخنرانی نسبت به مکتب گرانسنگ تشیع وپررنگ کردن اجتهاد در میان اهل سنت از دیگر موضوعاتی است که باید به نقد آن پرداخت وی در این باره گفته است:" . در قرن دوم هم در بين اهل سنت، اجتهاد بسيار توسعه پيدا كرد و بيش از 100 مسلك در شهرهاي جهان اسلام وجود داشت.در بين شيعه اجتهاد وجود داشت اما نه به فراواني اجتهاد در اهل سنت؛ زيرا بين سنيها اجتهاد بسيار قويتر بود. شيعيان متكي به اظهارات معصوم عمل ميكردند و مسائل عملي از متن روايات تبيين ميشد.در پايان قرن سوم و شروع غيبت در شيعه، شرايط جديدي پيش ميآيد و اوضاع معكوس ميشود.در اهل سنت به خاطر افراط درمذاهب اجتهادي، خلفا جلوي آزادي اجتهادرا كه قطعا آثار سياسي داشت گرفتند. اين دوره، دوره انسداد نسبي در تاريخ تفقه اهل سنت بود؛ برعكس شيعه كه از حالت حديث و روايتگويي به فضاي جديدي وارد شد كه تقريبا فضاي اجتهاد بود.از آن زمان فقهاي ما درعالم تشيع هم شروع به كارهاي فقهي كردند،علم و اصول تبيين شد،مباني اجتهاد به وجود آمد و روي عقل تكيه بيشتري شد. امروز اتكا به عقل و تعقل لازمه تفقه و اجتهاد است و به آساني نميشود از توجه ويژهاي كه قرآن به تعقل دارد، گذشت. خداوند انبيا را نزد ما فرستاده تا گنجينه عقل را استخراج كنند؛ به همين خاطر، عقل، پيامبر باطن ناميده شده است."وی بی توجهی شیعه به عنصر اجتهاد را از ضعف های مهم این مکتب دانسته،روایات معصومین (ع)را که به دون توجه به عنصر اجتهاداز آن هارسید فاقد اعتباردانسته است!" نميتوان جامعهاي را كه تحت عنوان اسلام اداره ميشود،با برخي رواياتي مديريت كرد كه هزار و چند سال پيش در آن شرايط بدون اجتهاد، بدون توجه به عقل و بيتوجه به مصالح و مفاسد،نقل شده است" درباره این اظهارات نکاتی حایز اهمیت است:الف:اجتهاد چیست؟آیا فی نفسه دارای ارزش واعتباراست؟اجتهاد یعنی مجتهد تمام جهدوتلاش خودرا برای به دست آوردن حکم خدابه کارگیرد.در این صورت آیا می توان ایستادگی درمقابل فرمایش نورانی امامان معصوم(ع)را درقرن اول تا چهارم اجتهادنامید وبرآن افتخارکرد؟! درواقع اجتهاد اهل سنت دربرابر نص کلام معصوم بوده است نه برای رسیدن به کلام معصوم وحکم خدا!بنابراین ازافتخارات شیعه این است که به کلام ایٔمه (ع)دلبستگی کامل داشته،بهترین ومطمٔین ترین راه برای رسیدن به آموزه های الهی رابرگزیده است.براستی آیا تفرق از راه معصومین(ع) وایجاد 100فرقه و مسلک در برابرراه امام معصوم (ع)امری افتخار آمیز است که آقای هاشمی آن را ازنکات قوت اهل سنت بر شمرده است؟!ب: آن چه ایشان درباره روایات معصومین(ع) وبی اعتباری آن ها برای جهان امروز مطرح کرده است جای بسی شگفتی است؛زیرا آن چه فقهای ما درتمام اعصار برای اجتهادلازم دارند نص کلام معصوم(ع)بدون دخالت اجتهاد وتفسیرهای عقلی است،چنان چه اثبات شود روایت منقول عین کلام امام نیست وراوی باعقل واجتهاد خود در آن تصرفاتی کرده است این حدیث از اعتبار چندانی برخوردار نیست.آیا آقای هاشمی این اظهارات را نسبت به قرآن کریم هم قایل است؟یعنی می توان گفت از آن جایی که قرآن مربوط به 1400سال پیش است واین آیات "درآن شرایط بدون اجتهاد وبدون توجه به عقل نقل شده است"برای جها ن امروزفاقد اعتبار است؟!البته این سخنان پوچ را برخی از روشنفکران دگراندیش بر زبان وقلم نحسشان جاری ساخته اند.همین چند ماه پیش بود که آقای محمد خاتمی اظهارداشت در این زمان دیگر قرآن قابل استناد نیست ،زیرا قرآن حاوی فرهنگ قبیله ای است که اگر به آن استناد کنیم باید فرهنگ قبیله ای عرب را هم بپذیریم!! ج:بکارگیری برخی تعابیردرباره خلفا وتعریف وتمجید بیش ازحدازاهل سنت یاد آورنطق آقای خاتمی در آستانه انتخابات ریاست جمهوری هشتم است که کلمه"مولا"در" من کنت مولاه فعلی مولاه "را به معنی دوست گرفت تااز آرای اهل سنت بهره مند گردد!آقای هاشمی در این سخنرانی، خلفا را به "راشدین"!توصیف کرده می گوید:" گرچه در زمان خلفاي راشدين هم عده معدودي از صحابه، مرجع اصلي بودند و شاگردان هم براي مردم و جامعه مرجع قرار ميگرفتند. مردم به علي(ع)، عايشه، ابنعباس، ابن مسعود و ... مراجعه ميكردند و احكام را از آنها ميگرفتند تا دينشان را با آنها تنظيم كنند؛ البته در اين ميان علي ابن ابيطالب از همه نيرومندتر بود."گذشته از دادن لقب راشدین به خلفا،ذکر کردن علی (ع)در کنار عایشه،ابن عباس،ابن مسعود و...ظلم فاحشی به امیرالمؤمنین است!آن هم با این تعبیر "البته علي ابن ابيطالب از همه نيرومندتر بود"براستی آیا امیرالمؤمنین با این گونه افراد قابل مقایسه است؟درست مثل این که بگوییم طلا از زغال بهتراست.علی (ع)می فرمایند:والدهرانزلنی ثم انزلنی حتی یقال معاویة وعلی؛ روزگارمرا آن چنان پایین آورد تاگفته شد معاویه وعلی!!!!
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 525]
-
گوناگون
پربازدیدترینها