محبوبترینها
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
سیگنال در ترید چیست؟ بررسی انواع سیگنال در ترید
بهترین هدیه تولد برای متولدین زمستان: هدیههای کاربردی برای روزهای سرد
در خرید پارچه برزنتی به چه نکاتی باید توجه کنیم؟
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1826822761
مگر آقاى ده نمكى چه ويژگى اى دارد كه همه در برابرش جبهه دارند
واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
اگرچه در ابتدا علاقه اى به گفت وگو نشان نمى داد، اما بزودى و پس از طرح چند سؤال از گذشته هاى نه چندان دور، با همان شور هميشگى شروع به بيان خاطرات، عقايد و آرمان هايش كرد. «مسعود ده نمكى» در سه دهه فعاليت رسانه اى خود، همواره پر مخاطب ترين حرف ها را به زبان آورده است و اين، چه در زمان قلم زدن و چه در زمان فيلمسازى، جزءلاينفك فعاليتش بوده است. فعاليتى كه حاصلش چند نشريه «پرحاشيه»، دو مستند «پرحاشيه» و حالا هم يك فيلم سينمايى «پرحاشيه» بوده است.براى شروع مصاحبه مى خواهم بدانم خود شما براى اين گفت وگو بيشتر علاقه منديد درباره «مسعود ده نمكى» صحبت كنيد يا «اخراجى ها» درباره هيچ چيز...چرا كلاً دوست دارم كمتر حرف بزنم.جالبه، چون تصويرى كه از آقاى ده نمكى در ذهن ماست، تصوير آدمى است كه هميشه به خاطر دغدغه هايش حرف براى گفتن داشته و اتفاقاً مصر بوده اين حرف ها را با صداى بلند به گوش سايرين هم برساند...بله در يك دوره اى براى ما «صحبت كردن» در قالب حضور در جلسات سخنرانى دانشگاه ها كه از ما دعوت مى كردند و يا ساير محافل فرهنگى و اجتماعات بود. در آن مقطع مخاطب حرف ما نهايت چند صد نفر حاضر در آن جلسات بودند. بعد كه وارد وادى روزنامه نگارى و ژورناليسم شديم مخاطب ما به ۴۰ تا صد هزار نفر رسيد.تغيير مديوم از روزنامه نگارى به فيلمسازى حوزه گسترده ترى از مخاطب را ايجاد كرد كه شامل ميليون ها مخاطبى مى شد كه پاى مستندها و فيلم ها مى نشستند.خوب همين سير افزايش مخاطب، آدم را مجاب مى كند كه براى ساخت يك فيلم و براى بيان حرف هاى مستند، بيشتر وقت صرف تحقيق و نگارش كند و اجازه دهد تا مخاطب حرف را روى پرده سينما و تلويزيون ببيند. بالطبع هرچه در اين وادى كمتر حرف بزنى و بيشتر فكر كنى تأثير همان يكبار حرف زدن در سال، بيشتر مى شود.پس اين تغيير برآمده از مقتضاى مديوم تصوير و سينماست...بله دقيقاً.گفت وگو را از همان سال هاى ابتدايى فعاليت تان شروع مى كنيم. افراد اهل نماز جمعه (به خصوص قديمى ترها) «مسعود ده نمكى» را با روزنامه ديوارى مفصلى كه در سال هاى ابتدايى انقلاب در چهار راه اصلى دانشگاه نصب مى كرد مى شناسند؛ چرا «مسعود ده نمكى» از همان ابتدا نقش و وظيفه يك رسانه را براى خود تعريف كرده بود اين به زعم من يك روند تكاملى است كه بعد از جنگ براى من شكل گرفت، بخصوص بعد از پذيرش قطعنامه. در آن مقطع يك فضاى يأس و خمودگى در بچه هاى جنگ به وجود آمد كه هركس حسى نوستالژيك به سال هاى قبل پيدا كرده بود. در آن شرايط ورود به مباحث اجتماعى و فرهنگى كار سختى بود و غالباً با انگ هاى «سياسى شدن» و «خطى شدن» همراه بود. شروع فعاليت ها و اتفاقاتى كه در آن سال ها رخ مى داد خودش يك تاريخ است و من فكر مى كنم هنوز هم زود است بخواهيم آن را بازخوانى كنيم، چرا كه مطمئنم واكنش هاى بسيارى را برمى انگيزد...منظورتان واكنش در ميان گروه هاى سياسى است خب بالاخره لازمه اين بازخوانى، طرح مباحث خاصى است كه قطعاً به مذاق خيلى ها خوشايند نيست. من هم ترجيح مى دهم هنوز كه هنوز است با سكوت از كنار آن بگذرم. چرا كه خود من به عنوان كسى كه در اين عرصه وارد شد همواره تاوان ديگران را پرداختم؛ ديگرانى كه به بسيارى از كارهاى آن زمان ما، اعتقاد نداشتند اما بعدها ميراث دار آن كارها و حرف ها شدند. حتى هزينه سطحى نگرى اين افراد را هم من بايد پرداخت مى كردم.آن دوره دوره اى بود كه برخى اعتراضات در قالب خيابانى و با «نقد ملت» مطرح مى شد، اما من با ورود به آن جريان، كم كم جهت فلش پيكانشان را به سمت «نقد دولت» تغيير دادم. براى همين تغيير جهت به سمت «نقد دولت» و حتى خروج از آن حس نوستالژيك و رسيدن به يك پويايى بر مبناى حرف امام(ره) كه مى فرمود «جنگ ما جنگ عقيده است و مرز جغرافيايى نمى شناسد»، نياز به ابزارهاى جديد بود؛ ابزارى به جز بلندگو و داد زدن در خيابان.اولين ابزار در اين راستا همان نشريه اى بود كه شما اشاره كرديد؛ نشريه اى كه در حاشيه نمازجمعه نصب مى شد و براى رفتن همان كاغذ روى ديوار هم هزينه هاى بسيارى پرداخت مى شد...يعنى براى نصب روزنامه ديوارى در نمازجمعه، شما با محدوديت مواجه بوديد بله ممانعت ها و ممنوعيت هايى وجود داشت. حتى خود نمازجمعه اى ها هم دوست نداشتند فضا به سمت سياست برود و اين جالب بود كه در نماز «عبادى ـ سياسى» چنين تفكرى وجود داشت.تهيه آن روزنامه ديوارى، از چند روز قبل برنامه ريزى مى شد و بعضاً روزى كه مى خواست به داخل دانشگاه برده شود با بگير و ببند و درگيرى هم همراه مى شد.اين فقط يكى از ابزار ما بود. تغيير شعارها در صفوف اول نماز جمعه، هم در دستور كار ما بود. تعداد زيادى آدم مى رفتيم در بين صف ها مى نشستيم و از پخش مستقيم برنامه از راديو استفاده مى كرديم و شعارها را به سمت مطالبات آرمانى خودمان مى برديم. اين حركت هم تاوان هايى مثل زندان و حتى مرگ بر منافق گفتن سايرين داشت.من يادم مى آيد وقتى شعار مى داديم «وصيت خمينى(ره) اجرا بايد گردد/ صدا و سيماى ما اصلاح بايد گردد» عده اى بلند مى شدند و مى گفتند «مرگ بر منافق».يعنى خطاب به شما و همراهانتان اين شعار را مى دادند بله، حتى من يادم هست زمانى كه ما طومارى را در نقد صدا و سيما تهيه كرديم، يكى از مداحان معروف، در جلسه خودش، پشت بلندگو گفته بود اين كارها ضدولايت فقيه است، چرا كه نماينده امام(ره) در صدا و سيما مشغول است. جالب است كه خود اين آدم و همراهانش، بعدها تريبون دار اين نقدها شدند اما آن موقع ده نمكى و آدم هاى اطرافش بايد تاوان اين حرف ها را مى دادند.اين گروهى كه اشاره مى كنيد تشكيلات خاصى داشت يا صرفاً برآمده از آشنايى هاى زمان جنگ بود نه بعد از جنگ بود كه بچه هاى ما، همديگر را پيدا كردند و عده اى هم اتفاقاً از همان گروهى بودند كه از نقد ملت به نقد دولت رو آوردند، برخلاف عده اى كه كماكان در حوزه «نقد ملت» ماندند و كارى هم نمى شد برايشان كرد.آن دوره، دوره اى بود كه بايد استارت اين رفتارها زده مى شد تا بچه ها وارد حوزه مسائل سياسى، اجتماعى و فرهنگى شوند و اين يكى از سخت ترين دوران ها بود؛ براى شروع همان روند تكاملى كه در ابتدا اشاره كردم.حرف من اين بود به جاى اين كه حرف هايتان را در خيابان داد بزنيد بياييد از «رسانه» استفاده كنيد. يعنى رفتار اعتراض بايد منطقى پشت خودش داشته باشد. سرانجام اين قضيه راه اندازى نشريه اى بود كه حتى جمعى كه در آن مشغول بودند هم آن را «سوسول بازى» مى دانستند. اما وقتى نشريه راه اندازى شد و بازخورد مثبتى هم در سطح مسئولان داشت، كودتاى خزنده اى در نشريه شكل گرفت و به گونه اى غيررسمى ما در نشريه خلع يد شديم. آن موقع مجبور به تأسيس نشريه خودم شدم؛ «شلمچه».سياست اصلى تان در انتشار «شلمچه» چه بود خب آن مقطع دوره گفتمانى خاص بود. بحث دورى از «فرهنگ شهادت» و پاك كردن تصاوير شهدا از سطح شهر مطرح بود. نه كنگره اى برگزار مى شد و نه مراسم يادبود شهدا و نه حتى بحث پوستر شهدا مطرح بود. آن مقطع شلمچه اين كار را كرد و ميليون ها پوستر شهيد را چاپ كرد. مستندهاى «روايت فتح» و آثار شهيد آوينى را به صورت منظم تكثير و توزيع مى كرد و همه اينها هم از محل فروش نشريه تأمين مى شد. اما «شلمچه» كه تعطيل شد اين بحث كنگره ها و يادمان ها ديگر حل شده بود و براى همين در نشريه «جبهه» به سراغ عدالت و آرمان هاى شهدا رفتيم و نه صرفاً ياد و نام شهدا.«جبهه» با دو برابر تيراژ شلمچه كارش را شروع كرد و در حوزه سياسى تأثيرگذارى بيشترى داشت و از لحاظ خبرنگارى هم فعال تر بود و خيلى از بچه هايى كه الآن خبرنگار شده اند از همانجا كار را آغاز كردند. به تعبيرى كادرسازى و جريان سازى در آن مقطع برايم مهم بود.بعد از تعطيلى جبهه ديدم اين جريانى كه آغاز شده نيازمند نقد از درون است و براى همين «صبح دوكوهه» را منتشر كرديم كه رويكردش بيشتر نقد حزب الله و جريان هاى مرتبط آن بود.بعد هم كه به سراغ تغيير مديوم رفتيد و دوربين دست گرفتيد بله. ما ديديم كه مخاطبانمان از نشريات مكتوب به رسانه هاى ديدارى شنيدارى گرايش پيدا كرده اند و همين باعث شد به سراغ مديوم مستندسازى بروم و فيلم «فقر و فحشا» را براساس همان عدالتخواهى و مباحث اقتصادى كه حضرت آقا مطرح مى كردند ساختم.بعد از آن هم با توجه به اختلافات سياسى اى كه در جامعه، عدالت را قربانى كرده است، با زبان تمثيل «كدام استقلال، كدام پرسپوليس» را ساختم و از آن به بعد هم فعاليتم به سمت سينما گرايش پيدا كرد.شكل گيرى اين روند از نشريه «شلمچه» است. شما گفتيد كه هزينه فعاليت هاى جانبى تان را از بازگشت فروش «شلمچه» تأمين مى كرديد. درباره خود نشريه، با توجه به كيفيت به نسبت قابل قبولى كه در آن مقطع داشت، اين شائبه پيش آمده بود كه راه اندازى آن ممكن است وابسته به جايى باشد. آيا اينگونه بود چيزى كه واضح است اين كه اگر نشرياتى كه من داشته ام وابسته به جايى مى بود، الآن وضعم اين نبود، چرا كه نشريات وابسته هيچگاه تعطيل نمى شوند. شما ببينيد در آن مقطع چرا شلمچه تعطيل شد مگر نشريات تندتر نبود مگر تندتر از جبهه نشريه نبود من اعتقاد دارم كسى كه بخواهد حرف هايى از اين جنس بزند بايد هويت مستقل داشته باشد، بدون اين كه دستش جلوى هيچ نهاد و ارگانى دراز باشد. اين به دليل پايبندى ما به اقتضائات حرفه اى براى انتشار يك نشريه بود.قطعاً خيلى از اين اقتضائات حرفه اى هم هزينه بر بوده است...بله، هزينه دارد اما من به «الذّين جاهدو فينا و لنهدينهم سُبُلنا» اعتقاد دارم و هنوز هم اگر بپرسيد چگونه اين نشريه شكل گرفته است نمى توانم دقيق توضيح بدهم. اما يك چيز را مى دانم و آن اين كه از هيچ كجا پول نگرفتم و كاملاً با هزينه شخصى اين كار كليد خورد. يادم مى آيد شماره اول را در خانه خودمان بستيم. خانمم تايپ مى كرد خودم پيگير ديگر كارها بودم. تا شماره سوم به همين ترتيب بود اما كم كم توانستيم با برگشت پول جايى را اجاره كنيم و كار را ادامه دهيم. پس با توجه به آشنايى ام با هزينه هاى راه اندازى يك نشريه، به اين نتيجه مى رسم كه در آن مقطع آقاى «ده نمكى» وضع مالى خوب داشتند. شما مى پذيريد كه زمانى، به واسطه اعتقاد به «جنگ عقيده» به سمت تربيت افراد در قالب انجام امر به معروف هاى خيابانى، انتشار بولتن ها و... رفتيد اما در مقطعى اين جريان از كنترل شما خارج شد و همين هم بسيارى از انگ ها را به نام شما ثبت كرد و مجبور به دفاع از خود شديد بله همين طور است.يعنى اين انتقاد را به خود وارد مى دانيد گفتم قبول دارم، اما آن را انتقاد نمى دانم، چرا كه در اين قضيه جريان هاى ديگر هم بيكار نشسته بودند. اين اتفاق كامل به اشتباهات ما بر نمى گشت.خب برسيم به فيلمسازى شما؛ «فقر و فحشا» به عنوان اولين فيلم مستند شما و حتى اولين تجربه شما با دوربين، حاشيه هاى زيادى داشت و به طرز ويژه اى هم ديده شد...بله، پرمخاطب ترين فيلم مستند تاريخ سينماى ايران شد.با توجه به اين ويژگى ها مى خواهم كمى از فضاى ذهنى خودتان در آن مقطع و دغدغه ساخت فيلمى با اين مضمون بگوييد.ببينيد ما زمانى در نشريه جبهه بحث فقر و غنا را مطرح كرديم كه يكسال به انتخابات رياست جمهورى مانده بود. حرف ها و شعارها زياد بود اما احساس من اين بود كه گفتمان «عدالت خواهى» مدنظر رهبرى و مردم، آن چيزى نيست كه جناح هاى سياسى از آن دم مى زنند. در همين فضاى ذهنى فيلم «فقر و فحشا» ساخته شد و به نوعى هم بود كه نمى خواست هيچ جناح سياسى را متهم كند. زمانى كه «فقر و فحشا» ساخته شد، فضاى عجيبى پيش آمد و حتى روزنامه اى كه خودش اخبار مربوط به قاچاق زنان و دختران را منتشر كرده بود تبديل به يكى از مخالفان سرسخت فيلم شد چون مى ترسيدند كه حزب اللهى ها پرچم دار مطالبات اجتماعى مردم شوند و براى همين هم هجمه عجيبى را عليه اين فيلم شكل دادند.جالب است كه همين فيلم چنان واكنش جهانى اى داشت كه حتى يكى از روزنامه هاى خارجى لقب «مايكل مور ايرانى» را به من داد. اين درحالى بود كه پيش از اين هم درباره فساد فيلم هايى ساخته شده بود اما حرفى كه «فقر و فحشا» مى زد براى مخاطبان مهم بود، نتيجه اش هم در انتخابات رياست جمهورى متبلور شد.اتفاقاً در همان آستانه انتخابات هم بود كه «كدام استقلال و كدام پرسپوليس» را ساختم و به بيانى نمادين اعلام كردم كه ديگر گفتمان «چپ و راست» جوابگوى مطالبات مردم نيست و نياز به گفتمان «عدالت خواهى» جديد است.بعد از آثار مستندى كه ساختيد جريان سينما شما را در جايگاه يك استعداد تازه، جذب خود كرد يا خودتان براى ورود به آن برنامه داشتيد حركت من كاملاً برنامه ريزى شده بود و از همان زمان كه «فقر و فحشا» را ساختم داشتم آماده مى شدم براى ورود به سينما.اما برداشت عده اى اين است كه ده نمكى تا چند سال قبل از ورود به سينما، اين عرصه را «مفسده انگيز» مى دانسته و در نشرياتش جريان سينما را جريانى ناسالم معرفى مى كرده است. اگر اينگونه بوده ورود ده نمكى به سينما كوتاه آمدن از برخى ايده آل ها و آرمان هايش نيست ببنيد من در نشريات، فيلم نقد مى كردم و با آدم ها كارى نداشتم. من هيچ گاه وارد زندگى خصوصى آدم ها نشدم و چيزى را كه يقين نداشته ام ننوشتم.نكته اى كه هست در نشريه آدم در جايگاه نقد ديگران است و وقتى وارد عرصه مى شود بايد نقد شود. من وقتى در نشريه مى نوشتم فيلمى را كه مى ديدم نقد مى كردم اما وقتى فيلم مى سازم بايد آماده نقد باشم.اصلاً من معتقدم عرصه تبادل آرا، رينگ بوكس نيست، بلكه صفحه شطرنج است و بايد با تدبير در آن پيش رفت و عمل كرد.البته هنوز هم فيلمسازانى مثل آقاى سلحشور هستند كه نه تنها خود را عضو خانواده سينما نمى دانند بلكه آن را مفسده انگيز هم مى دانند. مى خواهم نگاه آقاى ده نمكى را در برابر اين تفكر بدانم درباره آقاى سلحشور هيچ موضعى ندارم. اما به شخصه در عرصه سينما، خودم را مسلمان تر از هيچ كس نمى دانم. اصلاً اعتقادم بر اين است كه نبايد و نمى توان براساس شنيده ها درباره ديگران قضاوت كرد.عقيده ام اين است كه من در درجه اول بايد خودم را اصلاح كنم چرا كه فيلم، حديث نفس كارگردان است و آنچه درون من مى گذرد در فيلمى كه مى سازم متجلى مى شود. وارد جزئيات نمى شوم اما در يك كلام مى توانم بگويم كسانى كه چنين نگاه هايى را داشتند و مثل مخملباف (كه زمانى «دكوپاژ اسلامى(!)» مى كرد) بعدها مشخص شد كه حرفشان پايه و اساس صحيحى ندارد. درباره شخص آقاى سلحشور من هيچ قضاوت و داورى اى ندارم اما اصرار دارم كه نگاهم به سايرين در عرصه سينما، نگاه به همكار باشد؛ همكارانى كه مى توانند به كارى كه من مى سازم اعتقاد داشته باشند، مى توانند هم صرفاً كمك من باشند تا فيلمى را بسازم.سينما، بازيگر، نگاتيو، دوربين و... همه ابزارى هستند كه در خدمت يك انديشه قرار مى گيرد. مگر آنتونى كوئين مسلمان بود، اما نقشى كه در محمد رسول الله بازى كرد را تمام مذهبى هاى ما هر سال مى بينند، حتى برايش گريه هم مى كنند.آقاى «ده نمكى» چرا خودش را «اخراجى» مى داند خب كسى كه هم بچه حزب اللهى ها او را نقد كنند و حتى امروز مجبور شده است ثابت كند كه روزى در جبهه هم بوده، كسى كه بيشترين دفاع را از نظام و انقلاب مى كند و بيشترين تاوان را هم مى دهد؛ زندان مى رود، نشرياتش توقيف مى شود، فيلم هايش مورد هجمه قرار مى گيرد و... نبايد خود را «اخراجى» بنامد اگر اسم اش را «اخراجى» نگذاريم چه بگذاريم اما من اين تعبير را براى شما به كار مى برم كه «آقاى ده نمكى هيچگاه نخواسته است همرنگ جماعت باشد»اين را قبول داريد شايد. البته اگر جماعت درست حركت كند و بهتر از من باشد چرا هم رنگشان نشوم تا امروز در موقعيتى بوده ايد كه چنين احساسى نسبت به جماعت داشته باشيد [سكوت] نمى دانم چه بگويم...بگذريم. شما چرا برخلاف «اخراجى ها» در دومين تجربه خودتان به سراغ جريان رسانه اى رفته ايد و تمام اتفاقات پشت صحنه را، به روز مخابره مى كنيد. حتى قصه فيلم هم تا حدودى لو رفته است. اين برآمده از تغيير نگاه شما براى جلب مخاطب بيشتر است نه. چيزى كه وجود دارد اين است كه من چون خودم روزنامه نگار بوده ام دلم نمى آيد جواب خبرنگارى را ندهم. خب هر جا هم يك كلمه حرف بزنى بالاخره، بخشى از كار لو مى رود. به نظرم براى يك فيلم اصلاً خوب هم نيست كه اينگونه رسانه اى باشد. من هيچ گاه در پى خبررسانى براى فيلمم نيستم، اما خب گويى اين حاشيه داشتن كارها، جزو طبيعت كارى من شده است وگرنه اين لو رفتن داستان فيلم در برخى از رسانه ها حتى به ضرر فيلم هم شده است. در فعاليت هاى رسانه اى، شما وبلاگ فعالى هم داريد؛ كمى از آن بگوييد.خب ما چون در عالم رسانه كار كرده ايم احساس مى كنيم كه هر رسانه مخاطب خاص خود را دارد. نشريه، وبلاگ، سينما همه مخاطب هاى خاص خودشان را دارند. از طرفى وبلاگ كم هزينه ترين رسانه است و من هم هر شب ساعت ۱۲ تا يك را به رسيدگى به وبلاگم اختصاص داده ام.از زمان ورودتان به سينما آيا پيش آمده كه در خيابان كسى را امر به معروف و نهى از منكر كنيد [سكوت] نه...چرا خب چون ديگر خيلى در خيابان نيستم (با خنده). اتفاقاً دلم براى مردم تنگ شده، چون مدام در حال نوشتن يا سر لوكيشن هستم.نماز جمعه هم نمى رويد چرا، فاصله حضورم در نمازجمعه قطعاً بيش از سه هفته نمى شود. ولى خب چون كمى تابلو شده ام(!) حضور در مجامع هم سخت تر شده است.بعد از اخراجى ها آيا پيگير ديگر فيلم هاى ساخته شده در سينما هم بوده ايد بله تقريباً هر دو سه هفته يك بار به سينما مى روم.آخرين فيلمى كه ديده ايد كدام فيلم بود «هميشه پاى يك زن در ميان است».راضى بوديد از فيلم...ترجيح مى دهم به طور مصداقى وارد فعاليت ديگران نشوم.خب كار من سخت شد. خودتان امسال هم «مرغ و سيمرغ» نمى خواهيد ديگر هيچ وقت نمى خواهم.يعنى «جشنواره فجر» را ديگر قبول نداريد نه بحث «جشنواره» نيست. جشنواره هرچه باشد ويترين يك ساله سينماى ايران است. آنچه من نمى خواهم، مسابقه دادن با ديگران است.انگار مسابقه قبل برايتان سنگين تمام شده نه، اما مى دانم كه باز هم چنين رفتارهايى را با من و اثرم خواهند داشت.مگر آقاى «ده نمكى» چه ويژگى اى دارد كه همه در برابرش جبهه دارند و در هر عرصه اى وارد مى شود مقابل او مى ايستند خودم هم دنبال جواب اين سؤال مى گردم و هنوز هم به جواب نرسيده ام. خيلى هايى كه من هيچ بدى اى در حق شان نكرده ام امروز در برابر من جبهه دارند. نمى دانم چرا بالاخره حداقل جوابى بايد داشته باشيد نه واقعاً نمى دانم. چيزى كه هست تنها اين فضا باعث شده است تنهايى بعضى ها كه خيلى دوست شان دارم را بفهمم، كسانى كه از دست دوست و دشمن مى ناليدند اما درست ترين حرف ها را هم مى زدند و همه هم اين را مى دانستند.براى من قابل حل نيست كسى كه در حق خيلى ها بدى نكرده چرا بايد اين قدر مورد ظلم باشد و تنها بماند. به نظرم خدا مى خواهد من شيرينى خيلى چيزها را درك نكنم؛ شيرينى محبوبيت، شيرينى شهرت، شيرينى افزايش مخاطب روزنامه ها و...خدا شايد فكر مى كند آن شيرينى ها ممكن است براى من مضر باشد و با اين غربت مى خواهد آن را از من دور كند. جاهايى حتى احساس مى كنم (به قول ديالوگ فيلم رنگ خدا)؛ «هيچ كى من رو دوست نداره!» (با خنده)البته هرچه فشارها بيشتر مى شود احساس مى كنم نتيجه كارم خالص تر مى شود. اين فرديت برايم قابل احترام است. اين تنهايى زيباست؛ آدم در يك قايق در دريا بيشتر به خدا نزديك است تا زمانى كه پا در ساحل مى گذارد و به ميان مردم مى آيد. اين تنهايى را دوست دارم.متن كامل مصاحبه را در شبكه ايران به آدرس www.inn.ir بخوانيد
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 254]
-
گوناگون
پربازدیدترینها