واضح آرشیو وب فارسی:ايرنا: دالان هاى فريب
ترجمه: هرمز برادران / بخش پايانى روز جمعه ۲۰ سپتامبر ۲۰۰۲ بوش در كاخ سفيد ميزبان فرمانداران جمهوريخواه بود. وى گفت: «اقدام نظامى آخرين گزينه ام است اما شايد تنها گزينه هم باشد. مى خواهم يك پيشگويى كنم. يادداشت كنيد. افغانستان و عراق آن بخش از دنيا را به سوى دموكراسى رهبرى خواهند كرد. قرار است اين كشورها واسطه تغيير خاورميانه و دنيا شوند.» او افزود: «صدام مردى بى رحم، زشت و نفرت انگيز است كه بايد برود. او يك كج خيال است. او فردى است كه همين چند وقت پيش برخى اعضاى گارد امنيتى اش را كشت. مى خواهم كه او در كمال آرامش برود اما اگر از ارتش استفاده كنم قول مى دهم كه رفتنش هميشگى خواهد بود.» وقتى درباره جلب حمايت عمومى از جنگ سؤال شد، بوش گفت: «بايد اين كار را كرد و بايد حمايت مردمى را جلب كنم. عراق تهديدى است كه ما به شيوه اى منطقى با آن برخورد خواهيم كرد. اگر قرار به اقدام باشد سه گزينه دارم. نخست، يكى او را بكشد. دوم، مردم قيام كنند و او را ساقط كنند. سوم، اقدام نظامى.» او بر اقدام عاجل پافشارى مى كرد. همچنين خاطرنشان كرد كه اين مأموريتى براى ساقط كردن صدام و تغيير رژيم است و افزود كه دو پسر و ژنرال هاى ارشد صدام هم كنار زده مى شوند. بوش چنين اظهارنظر كرد: «چيزى خطرناك تر از اين نيست كه صدام اجازه اشاعه سلاح هاى كشتارجمعى را بيابد. ما با او برخورد خواهيم كرد. اين قضيه با بازرسى حل نخواهد شد. اين مسئله سلاح هاى كشتارجمعى و خلع رژيم از اين سلاح هاست. بازرسى ابزارى براى تنها يك هدف است. او مرد شرورى است. ويديويى از خود صدام ديدم كه به روى مردى كه با سياست هايش موافق نبود ماشه را چكاند.» هنگامى كه بوش هدفش را براى تغيير رژيم در عراق در ذهن مى پروراند مشخص بود كه تيم امنيتى اش براى آرام كردن او و فهماندن اينكه وى يك انبار باروت را مى گشايد و چه مخاطراتى در پيش است كارى انجام ندادند. رئيس جمهور را خوب مى شناسم. معتقدم اگر يك گوى بلورين به وى داده مى شد و مى توانست هزينه هاى جنگ - بيش از ۴ هزار كشته و ۳۰ هزار زخمى آمريكايى و قتل ده ها هزار تن شهروند عراقى - را پيش بينى كند هرگز تصميم به هجوم به عراق نمى گرفت. در پروسه تصميم سازى براى عراق بايد درك مطلوبى از شرايط و تاريخ اين كشور و خاورميانه وجود مى داشت. مسئوليت ايجاد اين درك بر عهده مشاوران رئيس جمهور بود اما آنها از تحقق آن درماندند. پاول تنها مشاورى بود كه كوشيد ترديد هايى درباره عقلانيت جنگ به وجود آورد. اما بقيه تيم سياست خارجى گويى سخت دغدغه تغيير رژيم داشتند و كاندوليزا رايس هم به نظر مى رسيد به تحقق تمايلات و خواسته هاى رئيس جمهور بيشتر علاقه مند بود تا ابراز ترديد درباره آنها يا آگاهى دادن به بوش. رايس به عنوان مشاور ارشد سياست خارجى بوش بايد در مقابل مشاوران باتجربه اى نظير چنى و رامسفلد مقاومت مى كرد نه اينكه به خواسته هايشان گردن نهد. تجارب بعدى ام با رايس من را به اين باور رساند كه او بيشتر راغب به برآوردن آرزوهاى بوش بود و فقط تلاش اندكى براى فهماندن تبعات احتمالى جنگ به بوش انجام مى داد. اين ما را به سؤال مهمى مى رساند كه منتقدان درباره بوش مطرح كرده اند. آيا بوش از لحاظ فكرى فردى معمولى يا، به عقيده برخى، يك نادان است بوش براى رئيس جمهور شدن ذكاوت كافى دارد اما همان طور كه خاطرنشان كردم سبك رهبرى اش بيشتر متكى بر غريزه است تا مباحثات عميق انديشمندانه. اين واقعيت كه رئيس جمهور امريكا در نقش يك دورانديش ظاهر نشده جاى بسى تأسف است. اما اين نتيجه اشتباهات خود اوست، اشتباهاتى كه مى شد از آنها جلوگيرى كرد اگر مشاوران ارشدش پيشينه باورهايش را بررسى مى كردند و به چالش مى كشيدند ، اعتبار او خدشه دار شد و جايگاه اش لطمه جبران ناپذيرى خورده است. بوش مسئوليت نامحدودى در قبال هجوم به عراق دارد. او تصميم به جنگ گرفت و راهبرد تبليغ و فروش جنگى را تأييد و امضا كرد كه صداقت و صراحت از آن رخت بربسته بود. مسئله خطيرى مانند جنگ بايد به روشنى، با صراحت و صادقانه بررسى شود. مردم امريكا و بويژه نيروهايمان و خانواده هايشان سزاوار چيزى كمتر از اين نيستند.
چهارشنبه 22 خرداد 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: ايرنا]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 176]