واضح آرشیو وب فارسی:همشهری: تجسمي - من كارهاي مدرن را دوست دارم
تجسمي - من كارهاي مدرن را دوست دارم
فاطمه آزادي:مرتضي كاتوزيان در 11 تيرماه 1322 در خانوادهاي متوسط و هنردوست در تهران به دنيا آمد. از همان اوان كودكي به نقاشي و هنر علاقه خاصي نشان ميداد. در سالهاي 1353، 54 كه هنوز عكاسي رنگي در ايران مراحل ابتدايي خود را ميگذراند و جوابگوي تقاضاهاي بيشمار نبود اين نقاشيهاي كاتوزيان بود كه به آگهيها و بروشورها جلوهاي خاص ميبخشيد. در سال 1353 مديريت برگزاري نمايشگاه بينالمللي گرافيك تهران (I. AA) بهعهده او گذاشته شد. او آثارش را تا به امروز در نمايشگاههاي متعدد گروهي و انفرادي و در مكانهايي همچون حسينيه ارشاد (زمستان 1357)، گالري سبز (1368)موزه هنرهاي معاصر (سالهاي 1358، 1368، 1371، 1374) به نمايش گذاشته است. اين روزها پس از سالها، نمايشگاهي از آثار مرتضي كاتوزيان در موزه هنرهاي زيبا واقع در مجموعه هنري كاخ سعدآباد برپاست كه تا پايان ماه جاري ادامه خواهد داشت. گفتوگويي كه در پي ميآيد حاصل صحبتي صميمانه با ايشان و انعكاسي از افكار و جهان نقاشيهاي اين هنرمند است.
اين روزها هنرجويان زيادي چه در دانشگاهها و چه در آموزشگاهها و آتليههاي خصوصي به فراگيري هنر نقاشي مشغولند. به عنوان هنرمندي صاحب سبك تا چه حد اين آموزشها را اصولي و در جهت ارتقاي هنر نقاشي ميبينيد؟
اميدوارم مرجعي وجود داشته باشد كه صلاحيت اين استادان را تاييد كند ؛ چون اگر استاد از اول آموزش بد ببيند و پس از آن شاگردي تحت تعليم او قرار بگيرد، دادههاي نادرست پيشين همواره با او خواهد بود. من هميشه اين مثال را ميزنم: كسي كه اطلاعات غلط دارد مثل فنجاني ميماند كه قهوه نوشيده شده در آن باقي است. اگر دهها بار اين فنجان را با آب تميز پر كنيم باز اندكي رنگ در آن جاري ميشود ولي يك فنجان خالي را به راحتي ميتوانيم با آب تميز كنيم. يك نفر اگر بخواهد تعليم درست ببيند بايد نزد كسي برود كه هم علاقه به تعليم و هم سخاوت آن را داشته باشد؛ و مهمتر اينكه اين كار را بلد باشد. در غير اين صورت اين كلاسها با چيزهاي سطحي كه آموزش ميدهند تنها به هنرجويان صدمه ميزنند و استعدادها را منحرف ميكنند. بنابراين براي حل اين مشكل بايد از نظارت و حمايت بسياري از مراجع بهره برد.
در حال حاضر وضعيت برگزاري نمايشگاه را براي آثار نقاشي چگونه ارزيابي ميكنيد؟
مخارج برگزاري نمايشگاه زياد است و تعداد گالريهاي معتبر كم و محدود. اگر كارهاي يك هنرمند زياد باشد بايد از مكانهاي دولتي استفاده كند چون كسي نيست كه اهميت تابلوهاي او را درك كند يا اصلا كسي اهميت نميدهد. ديدم در بعضي جاها تابلوها را با وضعيت بسيار نامناسبي جابهجا ميكردند كه باعث تاسف ميشود ؛ نه اينكه از روي سوءنيت باشد بلكه از ناآگاهي است و عدم آگاهي ميتواند نتيجهاي بدتر از سوءنيت داشته باشد.
محدوديتهاي اعمال شده، همچنين برخي تنگنظريها و كجسليقگيها در اين سالها به روي جامعه هنري ما اثراتي منفي داشته است از جمله انزواي بسياري از هنرمندان، چنين مسائلي تا چه حد روي فرآيند خلاقه يك هنرمند نقاش اثر ميگذارد؟
وقتي هنرمندي هنگام كاركردن آزادي ندارد چون دستش بسته است و يا اينكه همواره با يك مرجع مشخص سر و كار ندارد چگونه ميتواند براي كار كردن آرامش داشته باشد؟ من يك بيلبورد سفارش دادم از پوستري كه تاييد شده بود. هزينه كردم و نصب شد. گفتند خوب نيست موي خانم كمي بيرون است. مجددا يك بيلبورد ديگر چاپ كردم در صورتي كه كارهاي من موضوعات اجتماعي است و با هيچ ايدئولوژياي برخورد ندارد. هر كس يك سليقهاي دارد، صاحب گالري، مدير، مسوول حراست و....؛ اين مسائل يا هنرمند را محدود ميكند يا او را در ورطه چاپلوسي و تملق مياندازد. هنرمندي كه به سليقه ديگران چيزي خلق كند، كارش بازاري ميشود. هنرمند بايد بتواند آزادانه، هرچه را كه خواست خلق كند. البته به خاطر دلايل سياسي - اجتماعي يك سري قوانين وجود دارد كه بايد در چارچوب اينها فعاليت شود، اما متاسفانه در جامعه ما چنين شخصيتي همواره درگير سليقههاي گوناگون است.
برخي از نقاشان معتقدند كه تكنيك در نقاشي خود به خود به وجود ميآيد و مهمترين عامل انتقال حس به بيننده است. نظر شما در اينباره چيست؟
بدون تكنيك نميشود كاري كرد، تكنيك پايه آثار هر هنرمندي است. هنرمند فاقد آگاهي تكنيكي مثل نويسندهاي ميماند كه نه ادبيات ميداند و نه اصول و قواعد؛ بنابراين نوشتهاش هيچگاه خواندني نميشود.
يك اثر هنري بايد بهگونهاي باشد كه وقتي كسي آن را ميبيند احساس كند اين اثر غيرقابل تكرار است. بايد بتواند با مردم ارتباط برقرار كند و گرنه نمايش بيانگيزه و هدف يك سري كار در نمايشگاه آن هم به قصد تفريح، توهين به اين هنر است. من خودم كارهاي مدرن را دوست دارم. اما رجوع خيليها به اين جريان به خاطر نداشتن استعداد و كمبود زمان براي كسب تبحر است. و درنتيجه كارشان چون يك حالت شخصي است، مخاطب ندارد و تاثير اجتماعي ندارد و اما تجارت از آن حمايت ميكند. مثل آبي كه سر پاييني ميرود و داخل آن شدن هم چندان مشكل نيست؛ ماهي مرده هم ميتواند در اين آب حركت كند اما كار اصولي عشق و از خودگذشتگي ميخواهد و ممكن است موفق بشود يا نشود و ارزش هنر هم در همين است. بعضيها ميگويند هنر مدرن متعاليتر از هنر كلاسيك است، بسيار خوب اين چطور هنري است كه پيشرفتهترين آن را همان روز اول ياد ميدهند.
هر علمي پايههايي دارد، زحمت دارد مثل يك جراح قلب كه از روز اول جراحي نميكند. اگر يك كتابي نوشته شده كه طرف بگويد هر جملهاي دلم خواست نوشتم، آيا آن كتاب خواندني است؟ من تبليغي براي كارم نكردم اما مردم استقبال ميكنند، چون ميبينند به آنها توجه شده است و موضوعاتي كه برايشان مهم است در آنها اهميت پيدا كرده است. نميخواهم بگويم هنر مدرن مصنوعي است. زندگي ماشيني كه امروزه در همه دنيا هست اين نوع نقاشي را ميپسندد. ارتباطات ضعيف انساني همين نقاشي را ميطلبد اما اين نقاشي (كارهاي كلاسيك) مال وقتي است كه آدمها به يكديگر اهميت ميدهند، احساس و عاطفه برايشان مهم و ارزشمند است اما در دنيايي كه پول و سود مطرح است و آدمها ارزش ندارند و اگر پايمال هم بشوند باز هم از روي هم رد ميشوند همان هنر را ميطلبد؛ وگرنه هنر مدرن كه اصيل و با فكر باشد، زيباييهاي جديدي را نشان ميدهد و نميتوان آن را نفي كرد.
در عصري كه تكنولوژي در جاي جاي زندگي بشر حرف اول را ميزند يك هنرمند با اين تكنولوژي چه بايد بكند؟
هنرمند هم مشكلات همگي مردم را دارد، بيماري، مشكلات مالي و...؛ او نيز لابلاي همه اينها كار ميكند. بنابراين بايد تحت حمايت قرار گيرد، همراه شدن با تكنولوژي حرف صحيح نيست. كار هنري اصيل با جان آدم سر و كار دارد وگرنه او تبديل به كاسب ميشود. ادبيات و فلسفه كه ساليان پيش نوشته شده هنوز هم خوانده ميشود و هنوز هم جذاب است. شعر حافظ و مولانا همان شعر است اما ابزار بشر تغيير كرده است. يك مقدار سرعت توليد باعث شده كه هنرمندان فكر كنند بايد سريع كار كنند اما كار، گذشت و عشق به هنر را ميخواهد و ما هم طلبكار مردم نيستيم. خدا را هم شكر ميكنم به خاطر ذوقي كه به من داده است و افتخار ميكنم به شاگردانم كه امروز نقاشان و استادان زبردستي هستند.
من علاقهاي به تصوير جلوههاي استثنايي و تخيلي ندارم. هر انسان ساده در خود بينهايتي نهفته دارد. من مسائل و زيباييهاي مربوط به زندگي ساده همين مردم را تصوير ميكنم؛ تصاوير لحظات سادهاي كه از پي هم ميآيند و در مواقعي شبيه يكديگرند ولي باز هم با هم فرق دارند و هر كدام بازتاب معناهاي بيشمارياند.
من هيچگاه علاقهاي به نوجوييهاي تصنعي و كممايه كه توان هنرمندان امروزه در پرداختن به آن هدر ميرود را ندارم. از آراستن ظاهري، متفاوت با مردم و به كار بردن الفاظ و واژههاي زيباشناسي و هنري دور از ذهن كه فقط براي تعدادي محدود مفهوم است ميگريزم...
با سپاس از شما
چهارشنبه 22 خرداد 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: همشهری]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 570]