واضح آرشیو وب فارسی:همشهری: تجسمي - عكاسي، هنري فريبنده
تجسمي - عكاسي، هنري فريبنده
گلاره خوشگذرانحقيقي:[روزي، خيلي پيش از اين، اتفاقا عكسي ديدم از ژروم؛ كوچكترين برادر ناپلئون كه در 1852 گرفته شده بود. با حيرتي كه هنوز هم قادر به كاستناش نيستم، دريافتم: «من چشماني را مينگرم كه امپراتور را نگريسته است.» گاه بر اين حيرت اشارتي ميكردم، اما چون به نظر ميآمد نه كسي در آن سهيم است و نه حتي آن را ميفهمد (زندگي سرشار از اين خرده اشارتهاي تنهايي است) از يادش بردم. شوقام به عكاسي فرهنگيتر شد. قطعا عكاسي را در تقابل با سينما دوست داشتم، با وجود اين، از تفكيكشان عاجز بودم. اين مسئله مدام جديتر ميشد. مغلوب شوقي «هستيشناسانه» بودم: ميخواستم به هر قيمت عكاسي را چنان كه «در خود» بود، در آن ويژگي ذاتي كه از تمامي ديگر تصاوير متمايزش ميكرد، بفهمم. چنين شوقي، در حقيقت به اين معنا بود كه جدا از شواهد برآمده از تكنولوژي و كاربست آن و با وجود عرصه وسيع اين روزگارش، چندان هم از موجوديت عكاسي مطمئن نبودم، از اينكه عكاسي «ويژگي»اي منحصر به خود داشته باشد.] رولان بارت/ اتاق روشن: انديشههايي درباره عكاسي/ ترجمه نيلوفر معترف/ نشر چشمه 1380
عكاسي، بيترديد فن و هنري فريبنده است. گذشته از گفتارها و مباحث هويت و رسالت تصوير فتوگرافيك، دوربين ابزاري است كه گاهي حتي به طور اتفاقي زيباييهاي بديعي در تصوير ايجاد ميكند كه ميتواند دل هر عكسگيرنده (و نه الزاما عكاسي) را بلرزاند. وسوسه به شراكت گذاشتن و ارائه اين زيبايي در دل ايجاد ميشود و گاهي خواب و خوراك را از آدمي ميگيرد. امتحان آن ساده است: كافي است دوربين را در هر شرايط و موقعيتي قرار بدهيم و لنز را از حالت فكوس خارج كنيم... به هر حال در كادر تصوير چيزي پديدار ميشود كه حداقل به دليل ابهامي كه در نتيجه عدموضوح تصوير به وجود ميآيد، گيراست. يا يك لنز فيش-آي روي دوربينمان ببنديم و از هر چيز و هر كس كه ميبينيم عكس بگيريم. (كه البته تا اينجا درصد ناچيزي از بازيهاي دوربين را تجربه كردهايم) اما وسوسه اينجا پايان نميگيرد، كسي كه پشت دوربين قرار ميگيرد گاهي چنان افسون اين بازيهاي تصويري عكس و دوربين عكاسي ميشود كه آن را ايده بديعي ميپندارد كه ميتواند خاستگاه انجام پروژهها و خلق آثار و مجموعههاي عكس شود. اينبار، عكاس (و نه عكسگيرنده)-كه انتظار ميرود به تاريخ عكاسي و هنر، آشنايي هرچند مجملي داشته باشد-به اين فريبندگي تصويري بسنده نميكند، تنها يك پله هم كه شده، از آن بالاتر ميرود و پيش خود اين سوال را مطرح ميكند كه اين زيبايي و فريبندگي حقيقتا چهقدر دست اول و بديع است؟ و آيا فقط من هستم كه قادر به خلق چنين منظري هستم؟ و در مرحله بعدي با توجه به پاسخ عادلانهاي كه براي اين پرسشها يافته است براي ادامه يا پرورش كار عكاسياش تصميم ميگيرد. داستان تكراري و نهچندان شيرين وبسايتهاي عكاسي بيشمار و عكسوارههاي بيشمار و عكاسهاي بيشمار امروز جهان ما هم گواهي استوار بر همين فريبندگي اين رسانه است. «اين روزها همه عكس ميگيرند.»، «همهجا صداي شاتر دوربين ميآيد.»: شايد ديگر بتوان اين جملهها را بيملاحظه و بيترسو لرز، بهراحتي بر زبان راند. نميخواهم مبحث تكراري دوربينهاي ديجيتال يا دگمانديشيهاي «آنالوگي» را پيش بكشم. زندگي در قرن بيست و يكم فرصت زيادي براي گلهگزاريهاي جناحي و خطكشيهاي دقيق و ميليمتري باقي نميگذارد. اصلا اينكه همه به نوعي جذب عكاسي ميشوند، (حتي بيآنكه خودشان بدانند دقيقا جذب چه چيز شدهاند) برايم به عنوان يك عكاس جالب و حتي مايه مباهات است. شايد در وهله نخست خيلي مهم نباشد آنهايي كه مجذوب شدهاند دقيقا بدانند مثلا «بازنمايي» در تصوير فتوگرافيك چه معنايي ميدهد يا مثلا آراي انديشمنداني همچون بنيامين درباره اين رسانه چه بوده است يا علت اينهمه شيفتگي يا لااقل دغدغه بارت براي اين رسانه چيست يا چرا عكس «دوقلوهاي همسان» آربس از اهميت زيادي در مباحث عكاسي برخوردار است يا اصلا كتابها و نوشتهها و نقدهايي در بستري به نام «تاريخ» يا «تاريخچه» عكاسي صورت گرفتهاند و اصلا چنين بستري وجود داشته است و دارد و ... با كمي دقت ميتوان دريافت كه در ميان باقي هنرهاي تجسمي، عكاسي از بالبداهگي ويژهاي برخوردار است. عكاسي رسانهاي است كه اتفاق در آن بيش از هنرهاي تجسمي ديگر تاثيرگذار است و اين از آنجا نشأت ميگيرد كه عكاسي مستقيما تصوير چيزي را ثبت ميكند كه روزي، جايي «وجود داشته است» بنابراين، تصوير به دست آمده بيشتر وابسته به اين وجود خارجي است كه هيچگاه به تمامي تحت سلطه عكاس درنميآيد. بنابراين، بخشي از اين روند، وابسته به چگونگي اين وجود خارجي سوژه عكاسي است. عكاس، در برخورد با اين اتفاقات و «وجود»هاي پيشبينينشده معمولا دو راه پيشرو دارد: يا آنها را در جهت ايده نخستيناش ميداند و به كار ميبنددشان، يا سعي ميكند از آنها در عكسهايش دوري كند. گاهي تميز دادن هنرمند از هنرور آماتور در چگونگي استفاده از همين اتفاق صورت ميگيرد. كاربست و رويكرد هنرمند از اين اتفاق است كه موجب تمايز آثار هنري او ميشود. اما مسئله اينجاست كه آيا اين اتفاقاتي كه افتاده مفيد و در جهت نيات عكاس بوده و عكاس قادر است به شيوهاي سازمانيافته از آنها در جهت خلق و ارائه آثارش استفاده كند؟ يا تنها فرصت را غنيمت شمرده و از همه امكاني كه به صورت اتفاقي در اختيارش قرار گرفته استفاده كرده است تا به اثر يا مجموعهاي دست يابد؟
چهارشنبه 22 خرداد 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: همشهری]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 284]