تور لحظه آخری
امروز : پنجشنبه ، 22 آذر 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص): اى مردم! جز اين نيست كه خداست و شيطان، حق است و باطل، هدايت است و ضلالت، رشد ...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

ساختمان پزشکان

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

خرید نهال سیب

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

رفع تاری و تشخیص پلاک

پرگابالین

دوره آموزش باریستا

مهاجرت به آلمان

بهترین قالیشویی تهران

بورس کارتریج پرینتر در تهران

تشریفات روناک

نوار اخطار زرد رنگ

ثبت شرکت فوری

تابلو برق

خودارزیابی چیست

فروشگاه مخازن پلی اتیلن

قیمت و خرید تخت برقی پزشکی

کلینیک زخم تهران

خرید بیت کوین

خرید شب یلدا

پرچم تشریفات با کیفیت بالا و قیمت ارزان

کاشت ابرو طبیعی

پرواز از نگاه دکتر ماکان آریا پارسا

پارتیشن شیشه ای

اقامت یونان

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1840496318




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

نويسنده:حسين كهفي هجوم «هرمنوتيك سفسطه‌گر» به وحي و رسالت پيامبر (قسمت پنجم)


واضح آرشیو وب فارسی:فارس: نويسنده:حسين كهفي هجوم «هرمنوتيك سفسطه‌گر» به وحي و رسالت پيامبر (قسمت پنجم)
خبرگزاري فارس: نويسنده در ادامه نقد شبهات «عبدالكريم سروش»، با ارائه مستنداتي از قرآن كريم و مثنوي معنوي به رد ادعاهاي سروش مي‌پردازد.


در نوشتار قبل، فصل دوم كتاب بسط تجربه نبوي نقد شد. اينك فصل هاي بعدي اين كتاب را به مناظره دعوت مي كنيم.

مصطفي را وعده كرد الطاف حق گر بميري تو، نميرد اين سبق
من كتاب و معجزات را رافعم بيش و كم كن را ز قرآن مانعم
من تو را اندر دو عالم رافعم طاغيان را از حديثت دافعم
كس نتاند بيش و كم كردن درو تو به از من حافظي ديگر مجو
مثنوي، دفتر سوم، 1187

سخن در نوشتار قبل بر اين مقوله بود كه آدميان در زندگي دنيايي خود ما بين محدوده اي از قوانين و سنت ها قرار دارند كه اين محدوده ها بالاجبار بروز اعمالي را در انسان ها به عهده دارند و آدميان چه بخواهند و چه نخواهند، قسمت اعظم رفتار و اعمال زندگي دنيايي آنها از درون اين قوانين و سنت ها توليد مي گردد و بر اين واقعيت هاست كه انبياء عظيم الشأن به رسالت برگزيده شده اند و همه ي آنها از سوي خداوند، به دايره اين قوانين واقف مي شدند و از لابلاي آنها هدف انسانيت را فراسوي آدميان قرار مي دادند و هنر انبياء همين بوده است.
از ديدگاه هنروران آسماني و به تأكيد رب عالميان، زندگي انسان ها به چهار دوره تقسيم مي‌شود:

1- زندگي دوران ذَر؛
2- زندگي در دنيا بصورت تاريخي؛
3- زندگي در دنيا براي هر نسل؛
4- زندگي در آخرت.

1- دوران ذَر؛ در قرآن سوره ي اعراف،آيات 172 تا 174 مي فرمايد:

" و اذ اخذ ربّك من بني آدم من ظهورهم ذرّيتهم و اشهدهم علي انفسهم الست بربّكم قالوا بلي شهدنا ان تقولوا يوم القيمه انّا كنّا عن هذا غافلين. او تقولوا انّما اشرك آباونا من قبل و كنّا ذرّيهً من بعدهم افتهلكنا بما فعل المبطلون. و كذلك نفصّل الايات و لعلّهم يرجعون."
"چون پروردگار تو از پسران آدم از پشت هايشان نژادشان را بياورد وآنها را بر خودشان گواه گرفت كه مگر من پروردگار شما نيستم، گفتند بلي گواهي مي دهيم تا روز رستاخيز نگوييد كه از اين نكته غافل بوده ايم. يا نگوييد كه فقط پدران ما از پيش شرك آوردند و ما فرزنداني از پي آنها بوده ايم آيا ما را به سزاي اعمالي كه بيهوده كاران كرده اند هلاك مي كني؟ بدينسان اين آيه ها را شرح مي دهيم، شايد به خدا باز گردند."
عارف فرزانه، حضرت علامه طباطبايي در ذيل تفسير اين آيات، عالم ذر را عالمي از نشأت انساني كه سابق بر نشأت دنياي او است مي دانند و مي فرمايند: " در اين نشأت است كه خداوند در آن بين افراد نوع انسان تفرقه و تمايز قرار داده و هر يك از ايشان را بر نفس خود شاهد گرفته است." و در ادامه مي فرمايند" كه ما از آيه شريفه و از ساير آيات فهميديم كه اين نشأت هيچ انفكاك و جدايي از نشأت دنيوي ندارد بلكه باآن و محيط به آن است و فقط تقدمي نشأتي دارد." (تفسير الميزان- جلد 8).
با توجه به سخنان ايشان و ساير مفسرين، عالم ذر عالمي است كه قبل از خلقت انسان در همين دنيا وجود دارد. از كيفيت و ماهيت اين عالم چندان اطلاعي نداريم اما چند نكته مهم پيرامون اثرات اين عالم بر عالم دنياي مادي انسان از اين آيات و تفسير استاد طباطبايي حاصل مي گردد.
الف: در اين عالم تمايز بين انسان ها مشخص مي شود.
ب: آدميان در اين عالم بر وجود خود و خلق خود آگاهي يافته و بدان واقف مي شوند.
ج: آدميان در مي يابند كه به ربانيت خداوند در وجود خود محتاج و نيازمند هستند.
د: بر اين ربانيت و قبول تربيت شدن به دست خداوند صحه گذاشته و اعتراف مي كنند، بنابراين عالم ذر دايره اي از آگاهي ها و محدوده اي از ميدان زندگي دنيايي انسان را معين مي كند.
2- دوران زندگي در دنيا ( زندگي تاريخي )؛ آنچه كه همه ي آدم ها بطور آگاهانه با آن درگير خواهند شد زندگي در دنيا و آخرت است. طبق تأكيد گفتار آسماني همه ي انبياء و قرآن هدف اصلي زندگي، زندگي در آخرتِ اين جهان است كه دنيايي باقي و پايدار است و زندگي دنيايي به هيچ وجه قابل اندازه گيري و مقايسه با زندگي در آخرت نيست اما هر چه هست زندگي در آخرت وابسته به زندگي دنيايي و برآمده از زندگي مادي هر انسان مي باشد و به دليل اين وابستگي، زندگي در دنيا اهميت پيدا مي كند. بنابراين كميت زندگي دنيايي چندان مهم نيست بلكه كيفيت آن است كه اهميت فراوان دارد، چرا كه توليد كننده شيوه و دايره و محدوده زندگي آخرت است.
و لذا براي دست يافتن به اين مهم، بصورت مطلوب، همه ي انسان ها با دوپينگ عالم ذر به دنيا وارد مي شوند.
" قل هو الذي ذراكم في الارض و اليه تحشرون" سوره ملك،آيه 24
استاد طباطبايي ذيل تفسير اين آيه مي فرمايد: " منظور از خلق كردن انسان، در زمين اين است كه خلقشان وابسته به زمين است و كمال آنان جز به اعمالي وابسته به ماده زميني تمام نمي شود."
امام حسين (ع) در دعاي زيبا و بي نظير عرفه بدنيا آمدن خود را در آن مقطع صدر اسلام، لطف خداوند مي داند چرا كه او را در پشت پدرانش محفوظ داشته و از به دنيا آوردنش در دوران شرك و جاهليت قبل، دورش داشته و او را در دوران شكوفايي دين اسلام به دنيا آورده تا كشف حقيقت برايش سخت نباشد. حسين بن علي (ع) از اين زمانِ تولد، شكرها و سپاس ها و تهليل ها به درگاه خداوند مي نمايد. نتيجه آن كه هر انساني در بدو تولد خود وابسته به چگونه زندگي كردن اجداد خود است و نحوه زندگي آنها در زندگي فرد نقش اساسي دارد. بعضي از اثرات زندگي گذشتگان بر زندگي انسان مي تواند موارد ذيل باشد:
الف: كافر يا مؤمن زندگي كردن آباء و اجداد، اثر مستقيم بر زندگي بازماندگان آنها دارد.
ب: كسب درآمد حلال يا حرام، اثر مستقيم بر زندگي بازماندگان آنها دارد.
ج: ظالم يا مظلوم بودن، اثر مستقيم بر زندگي بازماندگان آنها دارد.
د: دعاگو بودن، ذاكر بودن، صادق بودن، مخلص بودن و ... بطور كلي همه ويژگي هاي اخلاقي تكامل بخش اجداد، بر زندگي بازماندگان آنها اثر دارد.
ه‍: بر عكس موارد بند د ، اخلاق رذيله و ضد تكاملي آباء و اجداد، بر روي نسل هاي بعد آنها اثر دارد و ...
خود بگير اين معجزه چون آفتاب صد زبان بين نام او ام الكتاب
زهره ني كس را يكي حرفي ازآن يا بدزدد يا فزايد در بيان
يار غالب شو كه تا غالب شوي يار مغلوبان مشو هين اي غوي
حجت منكر همين آمد كه من غير اين ظاهر نمي بينم وطن
هيچ نينديشد كه هر جا ظاهريست آن ز حكمت هاي پنهان مخبريست
دفتر چهارم، 2875
بنابراين هيچ كس در دنيا در نقطه ي صفر به دنيا نمي آيد. هر كس بر مركبي از زندگي سوار مي شود كه اين مركب ريشه در گذشته ي او دارد. فرزند يك ظالم كه در گذشته اموال مردم را چپاول كرده است يا يك فاسق يا رباخوار و ... ، يقيناً با زندگي فرزند يك عابد يا ذاكر يا عدالت جو و... ، تفاوت چشمگيري دارد. يعني نحوه ي زندگي فرزندي كه هيچ دِيني نسبت به عملكرد گذشتگان خود ندارد با فرزند كسي كه صدها دين نسبت به حق مردم بر عهده ي گذشتگان اوست، بايد بسيار متفاوت باشد. آن كه وابسته به گذشته ي بدِ اجداد خويش است، بعد از بلوغ در همه ي زمينه ها بايد يكي از رشته اعمالش، پاكسازي آثار گذشتگان خود باشد كه براي فرزندي كه اجدادش چنين نبوده اند كار بسيار متغير و متفاوت خواهد بود. اين وابستگي حتي به اقوام گذشتگان نيز تسرّي دارد.
با اين باور، هر انساني در هر نسل و عصري، از اقوام و آباء و اجداد گذشته ي خود تأثير مي پذيرد و اين تأثيرپذيري براي هر كس يك نسبتي را به همراه دارد، لذا چه مؤمن و چه غيرمؤمن، بايد نسبت به پاكسازي آثار سوء گذشتگان خود اقدام نمايند. چه از اين سوء رفتار آگاهي داشته باشند، چه نداشته باشند، فرقي نمي كند. لذا در قرآن واژه استغفار در كنار كلمه ي ذنب هميشه و همه جا همراه است. استغفار از غفران مي آيد، يعني پر كردن شكاف و فاصله و ذنب، به گناهان دنباله دار و طولاني اطلاق مي شود. لذا خداوند امر مي كند كه: " فاستغفر لذنوبهم و من يغفر الذنوب الا ا... پس از گناهان استغفار كن و كسي جز خداوند ذنب را غفران نخواهد كرد." - آل عمران، 113
در بيش از 108 آيه از قرآن استغفار و ذنب، به شكل هاي متفاوت در پي يكديگر ذكر شده اند.
موضوع ديگر اين كه هر فرد يا انساني در هر مقطع از تاريخ كه به دنيا بيايد مي تواند در بازسازي و بازپروري زندگي گذشتگان و اجداد و اقوام پيش از خود نقش مهمي را بازي نمايد؛ بدين مفهوم كه مي توان انحرافات، اشتباهات، ظلم ها و بطور كلي بدي هاي گذشتگان خود را با اعمال صالح و اصلاح گرايانه پاك كرده و بخش عظيمي از آفات باقي مانده از اجداد را دفع نمود. به عنوان مثال اگر گذشتگان فردي مال كسي را خورده اند، مي توان با برگرداندن آن مال به صاحبش ( در صورت وجود چنين امكاني ) و يا برپايي امور عام المنفعه، مانند بيمارستان، مدرسه، دانشگاه و... باقيات صالحات براي آنها ايجاد نمود و اگر قادر به هيچ كدام نبود با دعا كردن در حق آنها و انجام اعمال خير در حد توان خود و نذر آن اعمال براي آباء و اجداد به آنها كمك نمايد.
اين اعمال زندگي آخرتي اجداد را بهبود مي بخشد و آنها را از عذاب احتمالي كه در آن قرار دارند، بصورت قابل توجه اي دور مي كند و همين امر باعث مي شود كه آنها نيز از همان دنياي آخرت، در حق شخصي كه اين اعمال را در دنيا براي آنها انجام داده است دعا كنند و اين دعاي آنها به بهبود امور و اعمال بهتر آن شخص در دنيا كمك فراوان مي نمايد.
ما در اين زمينه صدها روايت در شيعه و سني داريم و آيات زيادي نيز در قرآن بر آن صادق هستند، منجمله آيات 7 و 8 سوره مؤمن كه بعداً به آنها خواهيم پرداخت. تا به اينجا فعل و انفعالات ذيل صورت مي پذيرد:
اولاً: هر فرد تابع و برايندي از اعمال گذشتگان خود است.
ثانياً: هر فرد مي تواند با ايجاد سيستم استغفار، ذنب زندگي گذشتگان خود در آخرت را بهبود بخشد.
ثالثاً: هر فرد يا جامعه مي تواند سيستم زندگي خود و جامعه ي خود را كه به اعمال گذشتگان وابسته است، پاكسازي نموده و آثار سوء اعمال آنها را از زندگي فردي و جمعي خود كم نمايد.
رابعاً: اموات و گذشتگان بر اثر خير و خدمت فرزندان خود با دعاگويي به درگاه حق مي توانند به جاري شدن خير و بركت در زندگي فرزندان خود كمك نمايند.
خامساً: اين موضوع برعكس نيز صورت مي پذيرد، بدين معني كه فرزندي كه اعمال بدي انجام مي دهد، مي تواند در زندگي گذشتگان خود كه در حال حاضر در آخرت هستند، مؤثر واقع شود و مانع تعالي آنها در آخرت شود و بر همين اساس است كه در قرآن از زبان صالحان و پيامبران دعاهاي بسياري براي به تعالي رسيدن نسل هاي آينده و ذريه ها صورت پذيرفته است كه از آن جمله است آيات 38 آل عمران، 17 اسري، 113 صافات، 37 ابراهيم، 87 انعام، 8 فاطر و دهها آيه ديگر.
"عباد الرحمن" در قرآن داراي صفاتي هستند كه در سوره فرقان از آنها نام مي برد كه يكي از ويژگي هاي آنان اين است كه در دعاهايشان مي گويند: " ربنا هب لنا من ازواجنا و ذرياتنا قره اعين و جعلنا للمتقين اماما. پروردگارا از همسر و فرزندان ما چشمان ما را روشن فرما و ما را پيشواي پرهيزكاران قرار بده." فرقان، 74
سادساً: بنابر اصل فوق هر انساني مي تواند با اعمال صالح خود در دنيا و ايجاد زمينه ي تربيتي و فرهنگي مناسب، نسل هاي آينده ي خود را به سوي كمال و تعالي سوق دهد.
اكنون براي نتيجه گيري از اين بحث، به آيات 7 و 8 سوره ي مؤمن برمي گرديم، آيات چنين مي فرمايند:
" الذين يحملون ... ؛ حاملان عرش و آنان كه بر گرد آن هستند به ستايش پروردگار تسبيح مي كنند و براي مؤمنان استغفار طلب مي كنند و مي گويند خداوندا، رحمت و علم تو بر همه چيز احاطه دارد، پس آنان كه توبه كرده اند و پيرو راه تو شده اند را ببخش و بيامرز و از عذاب جهنم حفظ كن."
و سپس در آيه ي 8 از قول آنها دعايي را طرح مي كند كه شامل اجداد، ازواج، ذريات و نسل هاي مؤمن مي شود.
" ربنا و ادخلهم جنات عدن التي وعدتهم و من صلح من آبائهم و ازواجهم و ذرياتهم انك انت العزيز الحكيم." "پروردگار آنها (مؤمنان توبه كرده) را به همراه اجداد و آباء آنها (گذشتگان) و همسرانشان (حال و آينده سازان) و ذريات (آيندگان) صالحشان, وارد بهشتي كه وعده داده اي بنما."
همان طور كه مشاهده مي شود گذشتگان، حال و آيندگان مؤمن مورد دعا قرار گرفته اند و براي همه ي آنها استغفار تقاضا شده است.
نتيجه اين كه؛ انسان در هر دوراني كه به دنيا بيايد، ميدان فعاليت او به اندازه ي تاريخ آباء و اجداد خود، زمان حال خود و آينده ي تاريخي خود تا روز قيامت است.
اين ميدان وسيع كه از ديد قرآن و خداوند به انسان عطاء شده است چگونه مي تواند در زمان و مكان خاصي محصور شود و ديگر نيازي به اعمال گذشتگان و رفتار آنها در آينده وجود نداشته باشد و آن رفتارها را عرضي دانسته و پايان پذير تصور كرد؟ از طرفي ديگر، استدلال قرآني فوق را بدون استثناء، تمام علوم انساني امروز نيز تأييد مي كنند.
علوم جامعه شناسي در همه مكاتب خود، علل ساخت پديده هاي اجتماعي را در تاريخ و فرهنگ گذشته و ارزش هاي باقي مانده از آنها مي دانند. از آن جمله اند " اگوست كنت " و " هربرت اسپنسر " بنيانگذاران مكتب جامعه شناسي تكاملي كه به داروينيسم اجتماعي روي آوردند. جامعه شناسان پيرو نظريه ي تضاد، اصولاً اصل تضاد را باعث شكل گيري جامعه شناخته و آن را عامل ثابت در تمام دوران هاي تاريخ مي دانند كه هيچ گاه كهنه نمي شود و از ميان نمي رود. مكتب جامعه شناسي كاركردگرايي از " پارسنز " تا "دوركهيم" از آن هم جلوتر رفتند و اعلام داشتند كه ريشه و زيربناي فرهنگ هاي ما در دوران ماقبل تمدن تاريخ شكل گرفته و تا به امروز ادامه يافته است.
آنيم، فيتيش، توتم، تابو، شالوده ي اوليه فرهنگ ها و آداب سنتي اجتماعي اند كه به زعم آنها ريشه در اقوام بدوي قبل از تمدن بشري دارد. جامعه شناسان پيرو نظريه ي تقابل كه " جرج زيمل" يكي از مدافعان آن است، پيدايش جوامع را از بنياد هاي قوي غريزي موجود در انسان ها مي دانند كه براي حذف رفتارهاي طرف مقابل، هر انساني به تقابل يا نزاع براي حفظ ارزش ها ي غريزي خود روي مي آورد. جامعه شناسان " مكتب فرانكفورت " نيز ضمن انتقاد از نظريات پوزيتويسمي، احساسات فطري نظير عشق ورزيدن را عامل بقاء و پديد آمدن جوامع مي دانند. " اريك فروم " روانشناس اجتماعي اين مكتب است. تقريباً همه ي مكاتب جامعه شناسي، جوامع را تابعي از گذشته ي فرهنگي و سنتي خود مي شناسند و عوامل تاريخي رفتار گذشتگان را در همه ي ابعاد مورد توجه قرار مي دهند.
همچنين تمام مكاتب روانشناسي از روانكاوي " فرويد" گرفته تا " نئوفرويدين" هايي نظير " آنا فرويد" و " يونگ" بر اين امر صحه ي دقيق و كامل گذاشته اند. دكتر يونگ از آركيتايپ يا سنخ هاي كهن، سخن به ميان آورده كه از اجداد و فرهنگ هاي گذشته ي فرد به او مي رسد و بيان مي دارد كه بسياري از ترس ها و فوبياهاي آدميان، ريشه ي تاريخي دارد؛ ترس از بلندي، ترس از تاريكي و ... از آن جمله اند.
مكتب هاي ديگر روانشناسي همچون كاركردگراها، رفتارگراها و حتي شناخت گراها نيز از وابستگي انسان به گذشته ي فردي و خانوادگي و تاريخي خود غفلت نورزيده اند. علوم تاريخي و متخصصان فلسفه ي تاريخ نيز بر اين وابستگي زنجيرهاي زندگي بشري به يكديگر، تأكيد جدي نموده اند، بطوري كه آنهايي كه بر عامل واحد در تاريخ معتقد هستند، اصولاً ريشه ي عمليات تاريخي آدميان را از يك گوهر و انگيزه مي دانند كه نسل به نسل به گردش در مي آيد. عامل واحدهاي تاريخي مانند اقتصاد، قدرت، غرايز خاص و ... .
به جرأت مي توان گفت كه همه ي اديان و همه ي علوم انساني، بدون استثناء از وابستگي آدميان به گذشتگان و تأثير پذيري هر نسل بر آيندگان خود، صحه گذاشته اند و اين يك امر اثبات شده ي علمي و ديني است و علل اين وابستگي ها و گرايش ها به گذشته، آن است كه ريشه ي اعمال در بطن وجود انسان ها و جوامع در هر عصري و نسلي وجود دارد و اين اعمال اعم از انگيزه ها يا كنش و واكنش ها، حول محور مشخص و قابل تبيين مي چرخد كه تكراري و قابل پيش بيني است و تجربه گذشتگان مورد استفاده ي آيندگان قرار خواهد گرفت و فرهنگ ها و سنت ها بر اين اساس پديد مي آيند و استوار مي شوند.
ما همه اجزاي آدم بوده ايم در بهشت آن لحنها بشنوده ايم
گرچه بر ما ريخت آب و گل، شكي يادمان آمد ز آنها چيزكي
دفتر چهارم، 736
3- دوران زندگي در دنيا براي هر نسل؛
براي كساني كه بخواهند در دنيا راه تعالي را بپيمايند نيز قوانين و سنت هاي خاصي تعيين و تبيين شده است كه رعايت آنها بر مؤمن واجب مي شود. موارد فوق يعني پاكسازي آلودگي هاي گذشته و رعايت مقررات چگونه زيستن متعالي در دنيا، زندگي آخرت را تأسيس و بنا مي كند، البته زندگي آخرت در نهايت، خوب يا بد، بنا مي گردد، خوبِ آن زندگي بهشتي و بدِ آن زندگي جهنّمي است.
از طرف ديگر هر مؤمني بايد براي نسل هاي بعدي خود نيز اعمال مناسبي را انجام دهد تا آيندگان او نيز بر مركبي مناسب به دنيا بيايند. با اين بينش اعمال انسان پيوستگي خاصي با گذشته، حال و آينده ي خود، خانواده و جامعه اش دارد.
با توجه به تبيين فوق هر انساني كه قصد تعالي داشته باشد، بايد به دو منظر توجه كند؛ منظر زندگي دنيايي كه شامل گذشته، حال و آينده است و منظر زندگي آخرتي كه نتيجه ي زندگي اوست. از اين رو، قوانين و سنت ها و دستورات احكامي پيامبران به ويژه پيامبر اكرم، حضرت محمد(ص) در كتاب قرآن به اصلاح هر دو مورد همت مي گمارند و اين احكام اخلاقي، عرفاني، پرورشي و... نمي توانند فقط مخصوص زمان و دوره ي خاص ظهور پيامبر اسلام باشند كه اگر اين گونه باشد ديگر ما نمي توانيم پيامبر اكرم را خاتم پيامبران بناميم و يقيناً نيازمند به پيامبران و كتب و دستورات آنها در هر دوران خواهيم بود كه مي بينيم چنين نيست.
اين الم و حم اين حروف چون عصاي موسي آمد در وقوف
حرفها ماند بدين حرف از برون ليك باشد در صفات اين زبون
اين الم و حم اي پدر آمدست از حضرت مولي البشر
هر الف لامي چه مي ماند بدين گر تو جان داري بدين چشمش مبين
گرچه تركيبش حروفست اي همام مي بماند هم به تركيب عوام
دفتر پنجم، 1316
به عنوان مثال در قرآن، سوره مباركه مَسد آمده است: " تبت يدا ابي لهب و تب ... " ابو لهب، چهره ي نمادين يك انسان مشرك براي همه ي زمانهاست كه يك نمونه ي مصداقي آن در زمان حضرت رسول ظاهر شده است. در هر دوره و عصري نسل ابي لهبي كه فرزند دنيا دوستي است در عالم، ظاهر مي شود كه دو دستِ دنيا دوستِ او، راه رسولان را سد مي كند و به نيروي قوت الهي قطع مي شود و مال و دارايي و امكانات و ابزار توليد و ... او نمي تواند جلوي حكم خدا را بگيرد و او سازنده ي زندگي بد و جهنمي آخرت خود مي گردد و آنچه كه در دنيا از آن لذت مي برده و حمايت مي گرفته است ( مصداق آيه، زن ابو لهب است) سازنده ي آتش جهنم آخرت او مي گردد.
اي پريده آن لب و حلق و دهان كه كند تف سوي مه با آسمان
تف به رويش باز گردد بي شكي تف سوي گردون نيايد مسلكي
تا قيامت تف بر او بارد ز رب همچو تبت بر روان بولهب
دفتر ششم، 2097
همان طور كه مولوي نيز تا قيامت برخورد خداوند با ابي لهب را مستمر مي داند؛ اين سوره مخصوص همه ي دوران و همه ي ابي لهب هاي تاريخ است. عرضي نيست، تكرار شونده است، آينده ساز است، آخرت ساز است، عبرت دهنده است، بيان كنندة سنت است، اميد بخش است، تهديد و ترمز است، ياوري است، سروري است، عشق است و عرفان است و ... .
كدام آيه در قرآن است كه فقط معني مصداقي داشته باشد؟ چه كودكانه انديشيدن است وقتي فكر كنيم سوره يا آيه اي فقط يك معني مي دهد و آن هم در زمان نزول خود.
كاندر آن تركيب آمد معجزات كه همه تركيب ها گشتند مات
همچنان تركيب حم كتيب هست بس بالا و ديگرها نشيب
ز آنك زين تركيب آيد زندگي همچو نفخ صور در درماندگي
اژدها گردد، شكاف بحر را چون عصا، حم، از داد خدا
ظاهرش ماند به ظاهرها وليك قرص نان از قرص مه دورست نيك
گريه ي او خنده ي او نطق او نيست از وي هست محض خُلق هو
چونك ظاهرها گرفتند احمقان و آن دقايق شد از ايشان بس نهان
لاجرم محجوب گشتند از غرض كه دقيقه فوت شد در معترض
دفتر پنجم، 1325
و از اين دسته اند آياتي كه در مورد افك، زنان پيامبر، ارث، نفاق، بَرده، قصاص، شهادت زنان و مردان، تربيت فرزند، حقوق والدين، مسجد ضرار و ... در قرآن آمده است. هيچ كدام مقطعي نبوده و تنها يك معني سطحي ندارند و هيچ يك عرضي نيستند.
ممكن است كه بر ما خرده بگيرند كه ما نيز تعبير مي نماييم، چنين نظري دقيقاً صحيح است اما تعبير ما بر پايه ي حقيقت و واقعيت و محوريت خود قرآن است كه بيرون از ذهن فرد و نظر شخصي اوست و اينگونه تأويل نه خطا، بلكه جايز و حتي شايد واجب باشد تا حقيقت روشن شود.
حق بود تأويل كان گرمت كند پر اميد و چست و با شرمت كند
ور كند سستت حقيقت اين بدان هست تبديل و نه تأويل است آن
اين براي گرم كردن آمدست تا بگيرد نا اميدان را دو دست
با اين مقدمه كه تكميل كننده ي نوشتار قبل بود به بحث سوم آقاي سروش يعني نظرات ايشان درباره دين اقلي و اكثري وارد مي شويم. در فصل سوم كتاب بسط تجربه نبوي، ايشان با بيان چند واقعه كه براي خود و دوستانش رخ داده است چنين بيان مي كنند:
" باور خيلي از مسلمانان و فقها بر اين است كه شارع اسلام همه ي احكام و آداب زيستن را در همان ابتداي رسالت حضرت رسول تبيين كرده است و ديگر نيازي به قانون و احكام و آداب جديد وجود ندارد" او اينگونه تفكر را دين حداكثري مي نامد و مي گويد:
" من اين بينش را كه معتقد است تمام تدبيرات و اطلاعات و قواعد لازم و كافي براي اقتصاد، حكومت، تجارت، قانون، اخلاق، خودشناسي و غيره براي هر نوع ذهن و زندگي اعم از ساده و پيچيده در شرع وارد شده است و لذا مؤمنان به هيچ منبع ديگري براي سعادت دنيا و آخرت غير از دين نياز ندارند را بينش اكثري يا انتظار اكثري مي نامم" و سپس به توضيح دين اقلي مي پردازد و مي افزايد: " در مقابل اين بينش، بينش اقلي قرار مي گيرد كه معتقد است شرع در اين موارد حداقل لازم را به ما آموخته نه بيش از آن را."
سپس به چند مورد از احكام قرآن و باور بعضي از علما از آن احكام مانند قطع دست دزد اشاره مي كند كه آن احكام را حداكثري مي داند و نظر ايشان اين است كه اين احكام، حداقلي است و روح كلي سخن ايشان اين است كه احكام، اخلاق، قوانين و ... كه در صدر اسلام در قرآن و روايات حضرت رسول آمده است، حداقلي بوده و در دوران هاي بعد بايد به آن اضافه شود و حداكثري گردد و اين حداكثري دائماً مستمر باشد و آن احكام قرآني، ديگر قابل اجرا نبوده و بايد از دور خارج شود و نظرات جديد در همان راستا جايگزين آنها شود.
كرده اي تأويل حرف بكر را خويش را تأويل كن ني ذكر را
بر هوي تأويل قرآن مي كني پست و كژ شد از تو معني سني
دفتر اول، 1080
قبل از اينكه وارد مباحث ديگري از اين فصل شويم، لازم است سوالات ذيل را مطرح كنيم:
آقاي سروش؛
1- به چه دليل شما دين را حداقلي و حداكثري كرده ايد؟ چه معياري براي اين تقسيم بندي وجود دارد؟ به طور كلي اين معيار، ساخته ي يك پيش فرض از قبل تعيين شده است كه به هيچ وجه، مصداق بيروني ندارد.
زانو آن دم زن كه تعليمت كنند وز چنين زانو زدن بيمت كنند
دفتراول،2540
نويسنده، خود فرضيه ي بدون اثبات داده و خود آن را تطبيق به تاريخ دين كرده و خود نتيجه گرفته است.
2- آقاي سروش به چه دليل شما، بين آيات قرآن و روايات حضرت رسول (ص) و ائمه معصومين (ع) با احكام فقها و نظرات شارعان و دانشمندان ديني تفاوت قائل نشده ايد؟ در اين رابطه سوالاتي مطرح است:
الف: آيا تا كنون عالمي از علماي اسلامي شيعه، حكم يا نظريه اي بر خلاف آيات قرآن و يا روايات ائمه و حضرت رسول صادر كرده است؟
ب: آيا تاكنون عالمي يا فقيهي شيعه، نظرات قرآن يا حضرت رسول و ائمه را لغو كرده است؟
ج: آيا تاكنون هيچ عالم شيعي، نظراتش را جز بر پايه ي آيات قرآن و روايات بيان كرده است؟
شما به خوبي مي دانيد كه اصول بنيادين تمامي نظرات علماي اسلامي، بر پايه ي قرآن و روايات است؛ بنابراين ما در شيعه دو دسته شارع داريم، دسته ي اول قرآن و حضرت رسول و ائمه اطهار هستند و دسته دوم علمايي كه بر پايه ي اصول نظرات دسته اول، نظريه يا حكمي را بيان مي كنند. گروه دوم، نظري هم به مشكلات و مسائل جديدي كه در هر دوران رخ مي دهد، دارند تا با تطبيق احكام اوليه، اجتهاد در امور جديد نمايند و شما خوب مي دانيد كه هيچ كدام از آنها بر خلاف اصول قرآن و روايات حضرت رسول و ائمه نمي توانند حكمي صادر نمايند.
و اين عالمان، راه به روز حكم دادن را نيز از الگوهاي خود يعني ائمه اطهار آموخته اند.
آنچه كه ثابت و زيربنايي است، نظرات قرآن است كه در هيچ دوره اي از كار نمي افتد و مخصوص همه ي زمانها است اما آنچه كه متغير و متكامل شونده است نظرات علماي شيعه در طول تاريخ است كه نسبت به روند تغيير جامعه، متحول مي شود. شما با اين نظر خود، بين قوانين اوليه و ثابت و غير قابل انكار با قوانين ثانويه و قابل تغيير و تحول، هيچ فرقي قائل نشده ايد و هر دو را متغير فرض كرده ايد كه اين يك خلط تئوريك در افكار شماست.
3- آقاي سروش، چرا با آنكه شما از ماجراي مقابله ي اخباريون و اصوليون در تاريخ اسلام اطلاع داريد، بدون آنكه نامي از آنها ببريد تا موضع كساني كه مسائل ديني را به صورت اخباري و ثابت پذيرفته اند، مشخص شود، همه ي علماي دين را عملاً اخباري توصيف مي كنيد و مثال هايي را كه بيان مي كنيد، مربوط به كل علماي ديني مي دانيد؟
حرف قرآن را ضريران معدن اند خرنبينند و به پالان بر زنند
چون تو بينايي پي خر رو كه جست چند پالان دوزي اي پالان پرست
دفتر دوم، 723
4- آقاي سروش چرا و به چه دليل شما جاري شدن احكام اسلامي را تابع شرايطي مي دانيد كه خود شما آن شرايط را مشخص مي كنيد؟ در صفحه 49 گفته ايد: " اصولاً اجراي احكام جزايي در وضعيت طبيعي و نرمال جامعه مؤثر و مفيد است اما اگر ريشه ها و زمينه ها از بيخ و بن ويران و فاسد باشد و احوال اجتماع، احوالي غير عادي باشد، در آن صورت، اِعمال اين مجازات ها مشكلي را حل نخواهد كرد؛ در جامعه بايد تربيت صحيح جاري باشد، خانواده ها مراقبت بر رفتار فرزندانشان داشته باشند، مردم علي المعمول از سلامت روحي و جسمي برخوردار باشند، معاششان تامين باشد و درآمد كافي داشته باشند؛ اين ها همه از شرايط ضروري مهار دزدي در جامعه است و بدون حصول به اين شرايط، مجازات به تنهايي مشكلي را حل نخواهد كرد"
آدمي حيران مي ماند از اين همه بلاغت در سخنان شما!!!
از خدا مي خواه تا زين نكته ها در نلغزي و رسي در منتها
ز آنك از قرآن بسي گمره شدند ز ‌آن رسن قومي درون چه شدند
مر رسن را نيست جرمي اي عنود چون ترا سوداي سر بالا نبود
دفتر سوم، 4209
به نظر مي رسد كه شما:
الف: مصداق اجراي احكام را بسيار بد و غلط مي فهميد و شيپور را از سر گشاد آن مي نوازيد.
مثالي كه شما از آيات قرآن براي اثبات نظريه خود آورديد، موضوع قطع دست دزد است. شما آيه را مصداقي گرفته ايد نه نمادين، شما عوامانه فكر مي كنيد كه آيه اي كه براي قطع دست دزد آمده، مخصوص كسي است كه از ديوار مردم بالا رفته و از خانه آنها فرش يا طلا مي دزدد يا آن دزدي كه ضبط ماشين يا قالپاق مي برد و لذا مي گوييد اگر زندگي و تربيت آن دزد خوب و اعلي باشد، آن شخص ديگر دزدي نمي كند و اگر كرد بعداً بايد دستش را قطع كرد، در حاليكه منظور آيه، مطلق دزدي است نه دزد مصداقي شما؛ اصل، عمل دزدي است كه بايد جلوي آن را گرفت.
حضرت امير مؤمنان مي فرمايند: " كاخي نديده ام كه در كنار آن كوخي نباشد." آقاي سروش اگر كوخ نشينان تربيت نمي شوند، اگر امكانات لازم براي پرورش، غذا و تحصيل ندارند و ... و در محيط آلوده قرار مي گيرند و نهايتاً دزدي بين بعضي از آنها جاري مي شود به دليل وجود دزدان كاخ نشين است كه از آنها دزدي كرده اند. آنها هستند كه با تجمع ثروت و تكاثر و ايجاد باندهاي مافياي اقتصادي و سياسي و به سلطه در آوردن امكانات توليدي، معدني، مالي، انساني، توزيعي و ... شرايطي ايجاد مي كنند كه به ناچار بعضي از كوخ نشينان در آن شرايط مجبور به دزدي مي شوند.
آقاي سروش شما مصداق دزد را عوضي گرفته ايد، اين آيه حتماً و بدون هيچ فوت وقت و تحت هر شرايطي بايد اجرا شود، منتهي دزد اصلي، كاخ نشين است نه كوخ نشين. ريشه ي دزدي آنجاست و اگر شارع دين قدرت داشته باشد، دست كاخ نشين را كه از حدود الهي تجاوز كرده و قانون را دزديده، رابطه را دزديده، منابع را دزديده، محتسب را دزديده، مست را دزديده و ... بايد بدون درنگ قطع كند، اين حكم اينجا قابل اجرا است و قابل استفاده، امير مؤمنان (ع) در خطبه زيباي شقشقيه مي فرمايد:
" اگر نبود عهدي را كه خداوند از دانشمندان و آگاهان گرفته تا ساكت ننشينند بر ستمگري ظالم و مظلومي مظلوم، عنان شترخلافت را بر پشتش رها مي كردم و اول آن را به كاسه آخرش آب مي دادم كه شما مي دانيد دنيايتان نزد علي از عطسه ي ماده بزي هم خوارتر است. "
او يكي از اهدافش در گرفتن حكومت، قطع دست ظالم بود و سيره ي حكومت او نشان مي دهد كه در جمل دست دزدان بيت المال مانند طلحه و زبير را بريد و نفوذ آنها را براي چپاول اموال مردم براي هميشه قطع كرد.
آقاي سروش، قطع دست دزدان كاخ نشين به چه ضوابطي يا شرايطي وابسته است؟ آيا نبايد آنها را در نظر گرفت و فقط به دزدي هاي كوچك در جامعه چشم دوخت؟ يا براي آنها كلاس اخلاق گذاشته و از آنها خواهش كرد كه لطفاً ميلياردها دلار دزديده شده از منابع مردم را اگر مايل هستيد به آنها برگردانيد و آنها هم گوش مي كنند؟ آقاي سروش ما با اين شركت هاي عظيم و مافياي چند مليتي و تراست ها و كارتل هاي استثمارگر جهان سوم به ويژه آمريكاي لاتين كه دزدي علمي و كلاسيك مي كنند چه بايد بكنيم؟ اگر در طول تاريخ، حكومت هاي شبه ديني كه خودشان دزد واقعي بودند، دست دزد را قطع مي كردند آنها، خود دزدان بزرگتري بودند كه دست دزدان كوچكتر را مي بريدند در حالي كه شارع واقعي دين، يقيناً دست دزد كاخ نشين را خواهد زد تا ديگر دزدي كوخ نشين پديد نيايد؛ بنابراين اين آيه به قوت خود باقي مي ماند، عرضي نيست، جاويد است و هميشه قابل اجرا. البته كه بايد دست دزد كوچك را قطع كرد اما همزمان بايد دست دزدان بزرگتر و اصلي را نيز قطع نمود.
آقاي سروش، دلايل شما براي اثبات مصداق دزدي ناقص است، شما دزد را گم كرده ايد ولي قانون بر عليه دزد، محكم و جاويد است.
حضرت مولوي تكيه كلامي دارند به نام جفّ القلم به معني " خشك شد قلم " كه از يك حديث نبوي اتخاذ كرده و آن حديث را به صورت ابياتي در آورده است. اصطلاح جفّ القلم به معني " مقدر شده " آمده است به بيان ديگر جفّ القلم يعني خداوند مقرر كرده است يا قانون خدا جاري مي شود.
در ابيات ذيل مولوي تبيين مي كند كه كسي كه چيزي بدزدد و دستش به حكم قانون شرع قطع شود اين را قلم تقدير الهي رقم زده است، چون اين قانوني است ثابت و براي همه دوران هاست.
همچنين تأويل قد جفّ القلم بهر تحريض ست بر شغل اهم
پس قلم بنوشت كه هر كار را لايق آن هست تأثير و جزا
كژ روي جفّ القلم كژ آيدت راستي آري سعادت زايدت
ظلم آري مدبري جفّ القلم عدل آري بر خوري جفّ القلم
چون بدزدد دست شد جفّ القلم خورد باده مست شد جفّ القلم
تو روا داري روا باشد ك حق همچو معزول آيد از حكم سبق
كه ز دست من برون رفته ست كار پيش من چندين ميا چندين مزار
بلك معني آن بود جفّ القلم نيست يكسان پيش من عدل و ستم
فرق بنهادم ميان خير و شر فرق بنهادم ز بد هم از بتر
دفتر پنجم، ابيات 3139- 3131
آري مولوي نيز بر اين انديشه آقاي سروش اعتراض دارد كه اگر شما قانون ثابت خداوند را حداقلي بنمايي، مانند آن است كه كار از دست خدا رها شده است و او را از خدايي معزول كرده باشي!!!
ب: معيار شما براي اجراي احكام اگر محقق باشد ديگر نيازي به اجراي حكم نمي شود چون آن شرايط خود به خود موضوع جرم يا خطا را از بين مي برد يا به حداقل مي رساند.
خوش بيان كرد آن حكيم غزنوي بهر محجوبان مثال معنوي
كه ز قرآن گر نبيند غير قال اين عجب نبود ز اصحاب ضلال
كز شعاع آفتاب پر ز نور غير گرمي مي نيابد چشم كور
دفتر سوم، 4229
آقاي سروش به خوبي مي دانند كه اجراي احكام براي ايجاد شرايط مناسب در جهت تعالي زندگي دنيا و آخرت براي همه است؛ اگر شرايط زندگي خوب براي همه ايجاد شود نياز به صدور حكم بسيار بسيار كم خواهد شد. شما اجراي احكام را منوط به برقراري شرايط مناسب براي همه مي دانيد در حاليكه اجراي احكام براي ايجاد شرايط مناسب براي همه است و اگر شرايط مطلوب ايجاد شده باشد آن هم بدون اجراي احكام الهي ديگر نيازي به آن احكام نداريم؛ چون استثنائات در جامعه ي مطلوب، خود به خود قابل حل و درمان است.
بنابراين احكام در جهت مطلوب كردن حركت مي كنند، نه بعد از مطلوب شدن كه اصولاً هيچ گاه هيچ جامعه اي به مطلوبيت لازم نمي رسد و هميشه موانع و شرايطي مي ماند كه جلوي مطلوبيت را مي گيرد. در اين صورت با نظر آقاي سروش، ما هيچ وقت نمي توانيم هيچ حكمي را اجرا كنيم چون شرايط هيچ گاه مطلوب نيست و اگر هم فرض كنيم، شرايط مطلوب مي شود معيار تشخيص مطلوب چيست؟ و چه كسي معتبر است تا آن مطلوبيت را اعلام نمايد؟ و شرايط خاص آن چگونه تشريح مي شود؟
اين امر بيانگر آن است كه ما نبايد هيچ گاه احكام را جاري سازيم! به عنوان مثال، جامعه ي مصداقي آقاي سروش، در مورد دزدي، كه مي گويد بايد تربيت صحيح باشد، خانواده مراقب باشد، مردم از سلامت روحي و جسمي برخوردار باشند، معاششان تامين باشد، درآمد كافي داشته باشند و ... ؛ در كل تاريخ كِي و كجا همه ي خانواده هاي يك جامعه به اين موارد دست يافته اند؟ آيا اينگونه انديشيدن، ايده آليستي فكر كردن نيست؟
ج: شما آقاي سروش، شما به هيچ وجه روح احكام را كشف نكرده ايد و فقط به ظاهر حكم مي‌انديشيد.
در رابطه با اين موضوع بايد بگوييم كه احكام قرآن صرفاً به خاطر هدف ظاهريشان در دنيا وضع نشده اند.
حرف قرآن را بدان كه ظاهريست زير ظاهر، باطن بس قاهريست
زير آن باطن، يكي بطن سوم كه درو گردد خردها جمله گم
بطن چارم از نبي خود كس نديد جز خداي بي نظير بي نديد
تو ز قرآن اي پسر ظاهر مبين ديو آدم را نبيند جز كه طين
ظاهر قرآن چو شخص آدميست كه نقوشش ظاهر و جانش خفيست
دفتر سوم، ابيات 4248- 4244
به عنوان مثال دست دزد را براي آنكه فقط جلوي دزدي را بگيرند قطع نمي كنند و اجراي يك حكم دلايل بسياري دارد كه به چند عنوان از آن ذيلاً اشاره مي نماييم.
1- تضمين زندگي آخرتي فرد خطاكار؛ اگر فردي خطا كرد و مجبور شدند حكمي را در مورد او اجرا كنند، آخرت فرد به دليل پرداخت غرامت دنيايي برايش باقي مي ماند، همان طوري كه در ابتداي اين متن گفته شد، هدف دين، رساندن انسان ها به زندگي بهشتي در آخرت است.
2- ايجاد وجدان فردي و جمعي در جامعه كه مردم به امور بد، حساس و از آن پرهيز داشته باشند.
3- دادن معيار عملي صحيح براي نوع زندگي انسانها؛ تا مردم با ديدن نتيجه ي يك عمل غلط به عواقب آن پي برده و راه خطا را نپيمايند.
4- فرهنگ سازي براي جامعه و آينده آن.
5- نتيجه آن آماده شدن فرد يا جامعه براي سير وسلوك به عمق هستي است.
6- اطاعت از دستور خداوند و طوق بندگي بر گردن داشتن.
7- تربيت فرد خطاكار؛ ما مي دانيم كه اگر كسي خطايي كرد و مستحق اجراي حكم شد، بعد از اجراي حكم، او مانند كسي است كه از مادر به دنيا آمده و در مورد آن خطا پاك شده و امكان تربيت دوباره را به دست مي آورد.
و موارد بسيار ديگري نيز وجود دارند كه روح صدور يك حكم از سوي خداوند را در بر دارند كه البته به نوع صدور حكم نيز ارتباط دارد.
آقاي سروش بعد از اينكه احكام را حداقلي دانست، به سراغ دين مي رود و مي گويد، دين نيز يك حداقل دارد و يك حداكثر و به دليل حداقلي و اكثري بودن، احكام دين را نيز تابع آن مي كند و آيات قرآن را نه تأويل بلكه تبديل به فرضيه غير علمي خود مي نمايد.
معني قرآن ز قرآن پرس و بس وز كسي كاتش زده ست اندر هوس
پيش قرآن گشت قرباني و پست تا كه عين روح او قرآن شده ست
دفتر پنجم، 3128
در پاسخ بايد گفت كه دين اسلام، احكام و قواعد و دستوراتي دارد كه تابع حداقل و يا حداكثر و معياري كه ايشان دارند، نيست و اين دين عظيم در زندان و چارچوبه كلام ايشان محبوس نمي شود.
چون كتاب ا... بيامد هم بر آن اين چنين طعنه زدند آن كافران
كه اساطير ست و افسانه نژند نيست تعميقي و تحقيقي بلند
كودكان خرد فهمش مي كنند نيست جز امر پسند و ناپسند
دفتر سوم، 4237
نزول آيات قرآن، هر كدام با اهداف ظاهر و پنهان مختلفي صورت گرفته است كه بعضي از آنها مي تواند موارد ذيل باشد:
1- بسياري از آيات قرآن نمادين هستند و به همه وجوه انسانيت تعلق مي گيرند؛ مانند آيه ي ففروا الي ا... كه دستور فرار به سوي خدا را مي دهد.
2- قريب به اتفاق آيات اخلاقي و احكامي قرآن مخصوص به همه زمانها است؛ مانند دروغ نگفتن، زنا نكردن، دزدي نكردن و ... نه حداقلي است و نه حداكثري.
3- بسياري از آيات و احكام مخصوص به شرايطي است كه مصداقش در زمان حضرت رسول اتفاق افتاده اما اين شرايط و مصداق ها در هر زمان ديگر هم مي تواند اتفاق بيافتد و تاريخ نشان داده كه اتفاق هم افتاده است؛ مانند حكم قرآن در مورد فرار مردم از جهاد، حكم قرآن در مورد منافقين و ...
4- بسياري از آيات و احكام قرآن تابع قوانين محكم و متشابه هستند كه در مورد آن بحث مفصلي در آينده خواهيم كرد.
5- بسياري از آيات قرآن، مربوط به سرنوشت انسان در آخرت است.
6- بسياري از آيات قرآن، مربوط به شرايط زندگي در آخرت است.
7- بسياري از آيات قرآن، مربوط به دخالت " باور زندگي آخرتي " در زندگي در دنيا است.
يعني اعتقاد به معاد و رستاخيز در امور زندگي دنيايي انسان، دخالت كرده و آن را سامان مي دهد.
8- بسياري از آيات قرآن، در مورد دخالت عالم غيب در عالم مشهود است.
9- بسياري از آيات قرآن، مربوط به صراط و رسيدن به شاهراهِ هدفِ خلقتِ انسان است.
10- بسياري از آيات قرآن، مربوط به توحيد و يگانگي خداوند است.
11- بسياري از آيات قرآن، مربوط به صفات و اسماءالحسناي خداوند است كه ذكر آنها در زندگي دنيايي مؤمنان نقش مؤثر و فعال دارد.
12- بسياري از آيات قرآن، در مورد پرورش زندگي اخلاقي و ايماني مؤمنان است.
13- بسياري از آيات قرآن، در مورد سرنوشتِ روندگانِ سبيلِ پستي و زشتي و طاغوت است تا درس عبرت مؤمنان باشد.
14- بسياري از آيات قرآن، مربوط به سرنوشت زندگي پيامبران و اقوام آنها و معجزاتشان است.
و دهها مورد ديگر از آيات وجود دارد.
اينك سؤال ما اين است كه كدام يك از اين موارد تابع قانون حداقلي و حداكثري من در آوردي آقاي سروش قرار مي گيرد؟
حضرت مولوي اينگونه طعنه زدن به قرآن و دين را عوعوي سگان مي داند و خوارشان مي كند كه قرآن همچون شيري است كه طعنه زنان، از پنجه ي قهر او در امان نخواهند بود و آنها را مصداق اين طعنه - افسانه خواندن آيات - و وابسته بودن آنها به گذشته ها و به روز ندانستن آن مي داند و اعلام مي كند كه قرآن تا قيامت ندا سر خواهد داد و در جهان زنده و جاويد مي ماند و آن را نور خورشيدي كه از خورشيد جدا نگشته مي شمارد و حقيقتي كه خداوند دائماً آن را در ميان مردم انتشار مي دهد.
اي سگ طاعن تو عوعو مي كني طعن قرآن را برون شو مي كني
اين نه آن شيرست كز وي جان بري يا ز پنجه قهر او ايمان بري
تا قيامت مي زند قرآن ندي اي گروهي جهل را گشته فدي
كه مرا افسانه مي پنداشتيد تخم طعن و كافري مي كاشتيد
خوب ديدت آنك طعنه مي زديد كه شما فاني و افسانه بديد
من كلام حقم و قائم به ذات قوت جانِ جان و ياقوت زكات
نور خورشيدم فتاده بر شما ليك از خورشيد نا گشته جدا
نك منم ينبوع آن آب حيات تا رهانم عاشقان را از ممات
گر چنان گند آزتان ننگيختي جرعه اي بر گورتان حق ريختي
دفتر سوم، ابيات 4290- 4282
آقاي سروش، در سراسر اين مبحث، بخش كوچكي از ابيات حضرت مولوي را براي شما آورده ام تا ديدگاه بلند و بزرگ ايشان در مورد قائم به ذات بودن قرآن را به شما يادآور شوم تا دريابيد كه ايشان با چه غيرتي از قرآن كه معجزه الهي است دفاع مي كند و به شما تأكيد مي كنم كه از تفسير به رأي اشعار ايشان و تبديل به اعتقاد خود كردن نظرات او، دست برداريد وگرنه فرداي قيامت ( كه شما هنوز به آن اعتقاد داريد) اين مرد شريف، دامانِ تحريفِ شما را خواهد گرفت و از اين كه همچون بختك بر روي اين همه اشعار عرفاني و بلند او افتاده ايد، نزد خدا از شما شكايت مي نمايد.
در ادامه ي نقد كتاب بسط تجربه ي نبوي، در مباحث آينده، به مقايسه ي افكار روشنفكران چند دهه ي اخير و تأثيرپذيري آنها از پوزيتيويسم منطقي و فلسفه ي زبان گراي "ويتگنشتاين" و تفكر ضد تاريخي "پوپر" و رنگ هرمنوتيكي خوردن اين افكار خواهيم پرداخت.
انتهاي پيام/
 سه شنبه 21 خرداد 1387     





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: فارس]
[مشاهده در: www.farsnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 491]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن