واضح آرشیو وب فارسی:آفتاب: سلطه گفتمان معيشت محور بر آموزش و پرورش
شيرزاد عبداللهيدر جلسه يي كه استاندار خراسان رضوي با فرهنگيان مشهد داشت يكي از معلمان در حالي كه دو برگه در دست داشت كه يكي فيش حقوق يك معلم ليسانس با ماهي 320 هزار تومان و ديگري فيش حقوق يك انباردار شركت نفت با مدرك ديپلم و حقوق يك ميليون و 225 هزار تومان بود، خطاب به استاندار گفت؛ آيا بايد از اين به بعد موضوع انشا را به بچه ها بدهيم علم بهتر است يا انبارداري شركت نفت... (برگرفته از وبلاگ گذرگاه) داستان مدرسه محوري را يادتان هست؟ عده يي مي گفتند مدرسه، محور است. برخي معتقد بودند معلم، محور است و كساني هم دانش آموز را محور آموزش و پرورش مي دانستند. اما اين حرف ها ديگر قديمي شده. حالا فقط پول محور است. گفتمان معيشت محور بر سرتاسر آموزش و پرورش حاكم است، اختصاص به معلمان هم ندارد؛ از وزير تا مستخدم مدرسه؛ از دفتر وزارتي تا آبدارخانه مدرسه همه جا حرف پول است. به هركس بگوييد «يه كم خودتو تكون بده ،» با نگاه عاقل اندر سفيه زل مي زند به چشمانت و مي گويد؛ «مگه چقدر به من حقوق ميدن كه كار هم بكنم،» مي گوييد مبالغه نكن، پس اين گزارش را بخوانيد.معلم ها تازه از كلاس آمده اند. مستخدم مدرسه با سيني چاي وارد مي شود. استكان ها جرينگ جرينگ به هم مي خورند. سيني را مي گذارد روي ميز. اطلسي دبير جغرافي عجله دارد. استكان را بر مي دارد و به لبش نزديك مي كند. چشمش به لبه استكان كه مي افتد، نزديك است بالا بياورد. استكان را روي ميز مي گذارد. طالبي مستخدم با خنده يي پر صدا و لهجه يي غريب مي پرسد؛ «چي شد، داغ بود؟» احدي مي گويد؛ «نه، كثيف بود. آقاي طالبي لطفاً استكان ها را با مايع ظرفشويي بشوييد.» طالبي انگار بمب زير پاش تركيده، جا مي خورد و عصباني مي شود. كم مانده آقاي اطلسي را كتك بزند. آخر حرفش اين است؛ «مگه آموزش و پرورش چقدر به من پول ميده كه شما توقع دارين، استكان ها برق بزنه؟» فيش حقوقي اش را از جيبش در آورده و به دست حسيني دبير عربي داده است، مستخدم ها و سرايدارها ياد گرفته اند، هر جا كم آوردند، بگويند؛ «مگه دولت چقدر به ما پول ميده؟» حق با مستخدم است.مدير مدرسه از دست موسوي دفتردار كلافه شده است. ليست سومي ها را هنوز آماده نكرده است و يك روز در ميان به مدرسه مي آيد. رفتارش با اوليا زننده است. از زير كار در مي رود. مدير سعي مي كند عصبانيت خودش را كنترل كند، مي پرسد؛ «آقاي موسوي اين هفته چند روز غيبت داشتي؟» موسوي مي تركد؛ «شما چرا فقط به من گير دادي؟ چرا به رحيمي و گنجي هيچي نمي گي؟» و آخر سر به همان برهان قاطع مي رسد؛ «مگه آموزش و پرورش چقدر به من پول ميده كه شما اين همه توقع داريد؟» موسوي توي جيب هاش دنبال فيش مي گردد كه آن را توي سر مدير بكوبد اما آن را پيدا نمي كند. چند معلم با همدردي و تحسين به موسوي نگاه مي كنند. دفتردارها ياد گرفته اند هر جا كم آوردند، بگويند؛ «مگه دولت چقدر به ما پول ميده؟» حق با دفتردار است. ده دقيقه پيش زنگ كلاس خورده، اما معلم ها همچنان گرم صحبتند. از هر دري سخني، بيجاري معاون با خنده يي به پهناي صورت وارد مي شود؛ «همكارا خسته نباشيد. كلاس ها آمادس، لطفاً بفرماييد كه جويندگان علم بي تابند.» كسي از جاش تكون نمي خورد. دو، سه دقيقه بعد مدير وارد مي شود؛ همكارا خسته نباشيد... بعضي بلند مي شوند، بعضي نيم خيز و برخي هنوز نشسته اند. بچه ها كلاس ها را روي سرشان گذاشته اند. چهره مدير كمي جدي تر مي شود؛ «برادرا لطفاً بفرماييد.» قاسمي با خنده مي گويد؛ «حالا 5 دقيقه دير و زود چه تاثيري داره ؟» مدير در حالي كه با عصبانيت دفتر دبيران را ترك مي كند، مي گويد؛ «آقاي قاسمي يه ربع از وقت كلاس گذشته.» قاسمي رو به همكاران مي گويد؛ «انگار از آدم طلبكاره ، مگه آموزش و پرورش چقدر به ما پول مي ده كه مدير اين همه توقع داره؟» كوهي كمي بلند تر مي گويد؛ «حقوقي كه به ما ميدن به اندازه يي است كه بياي مدرسه سوك سوك كني و برگردي، باقيش حمالي مفته،» معلم ها ياد گرفته اند هرجا كم آوردند، مي گويند؛ «مگه دولت چقدر به ما پول ميده؟» حق با معلم است. جلسه مديران مدارس در اداره برگزار شده است. حالا نوبت به رئيس منطقه رسيده است. نرم نرم وظايف مديران را يادآوري مي كند. امتحانات، رضايت اوليا، افت تحصيلي، اجراي مقررات، فعاليت هاي پرورشي و... عده يي خوابشان برده، چند نفري چرت مي زنند، يكدفعه صداي ناظمي مدير قديمي مثل توپ مي تركد؛ «... مديريت مدرسه يعني حمالي مفت. مدير با كدام پول مدرسه رو اداره كنه؟ الان ماه هشتم ساله و هنوز سرانه رو ندادن. توي حساب مدرسه يك ريال پول نيست. با پول كلاس هاي فوق برنامه، مدرسه رو مي گردونم. با دست خالي كه نمي شه مديريت كرد. جواب معلما رو چي بديم؟ حق التدريسي و اضافه كاري همكارا رو ندادن. 4 ميليون خرج تعمير شوفاژ مدرسه كردم. لوله هاي آب همشون تركيدند. كولرهاي مدرسه نياز به سرويس دارن...» مديران با تحسين به حرف هاي ناظمي گوش مي دهند. مديران ياد گرفته اند براي پوشاندن ضعف هاي مديريتي خود بگويند؛ «مگه دولت چقدر به ما پول ميده؟» حق با مدير است. جلسه روساي مناطق؛ «سرانه دانش آموزي، مطالبات معلمان، حق التدريس، اضافه كاري، كسري بودجه، صرفه جويي مالي و... پول... پول... پول.» روساي مناطق هم كليد را پيدا كرده اند. هر جا كم بياورند، مي گويند؛ «مگه دولت چقدر به ما پول ميده؟» حق با رئيس منطقه است. جلسه روساي سازمان هاي آموزش و پرورش؛ «پول، بودجه، بدهي دولت، مطالبات معلمان، كسري بودجه، سهام عدالت... آقا پول بدين. چرا دولت پول نميده؟ معلما مي ريزن تو خيابان،» رئيسان سازمان ياد گرفته اند هر جا كم آوردند، بگويند؛ «مگه دولت چقدر به ما پول ميده؟» حق با روساي سازمان هاست. وزير يك بار ناپرهيزي كرد در بندر ديلم در جمع فرهنگيان گفت؛ «گفتمان آموزشي و تربيتي فراموش شده. هرجا ميري حرف از حقوق و معيشت و پوله. اينجا مثلاً آموزش و پرورشه، كمي هم درباره اين چيزا حرف بزنيد.» حرف وزير به قدري عجيب بود كه معلمان دسته جمعي جلسه را ترك كردند. حالا وزير هر روز درباره سهام عدالت، سهام ذيل اصل 44، مطالبات و چيزهايي از اين قبيل حرف مي زند ، حق با وزير است. اگر تحولي در دوره اصولگرايان روي داده باشد همين سلطه يكسره گفتمان معيشتي بر همه اركان وزارت از مدرسه تا ستاد است. به نظر شما وزارتخانه يي كه 97 درصد بودجه اش صرف پرداخت حقوق كاركنان مي شود و همه پرسنل آن از وزير تا آبدارچي ناراضي اند و طلبكار، بهتر نيست فكر چاره يي براي آن كنند.
سه شنبه 21 خرداد 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: آفتاب]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 332]